eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
رمضان ۹۷ در محضر رهبر انقلاب چه گفتند؟ 🔹کمتر از ۲ روز دیگر تعداد زیادی از دانشجویان سراسر کشور به دیدار معظم انقلاب خواهند رفت، دیداری که در آن تعدادی از به نمایندگی از دانشجویان دیگر به# بیان دیدگاه‌های خود خواهند پرداخت. 🔹 گذشته هم دانشجویان و تشکل‌های دانشجویی در ماه مبارک رمضان با رهبر معظم انقلاب دیدار کرده و با به بیان دیدگاه‌های خود پرداختند. رهبر با دانشجوبان رمضان ۹۸ @mojaradan
💕ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮑﻢ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﻧﺪشو ﺩﺍﺭﻩ... ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻮﺩﻡ... ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ... ﻣﺎ 📗 ﺩﺍﺭﺍ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ... ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ. ﺗﻮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮐﻼﺱ! ﻣﻌﻠﻢ🙆 ﭘﯿﺮ ﻭ ﺑﯽ حوﺻﻠﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ! ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦِ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ! ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ! ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ!!! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ! ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ! ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ! ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ! ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ. ﺍٓﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ، ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ! ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ... ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!! ﺁﺧﻪ ﺭو ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ! ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ... ﻣﯽﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽﺯﺩ... ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽنوﺷﺖ... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟ ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ! ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ# ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ... ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ. ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ... ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ... ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ. ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ. ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ... ﭼﺮﺍ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﺎ ﭘﺪﺭﺍﻥ، ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ، ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ، ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ، ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ، ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻭ ... ﺍﺯﺍﻣﯿﺮﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎﺩﺭﯼِ ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ @mojaradan 🍃🍃🍃
💞💞💍💍💞💞 🌺موضوعاتی که قبل از ازدواج باید درمورد آن صحبت کنید ✅باید صادقانه درمورد علت دوست داشتن داشته باشید. 👈🏻نمونه سوالات: چرا با من ازدواج کنی؟چه چیزهایی تو هست که من نمیدانم؟ چیزی درمورد من هست که کند؟ ✅باید چیزهایی که دارید و «ارزشهای اصلی» رابطه تان را تشکیل میدهند با مطرح کنید (آنچه در رابطه با همسرتان بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد). 👈🏻نمونه سوالات: چه معنوی داری؟ تا چه اندازه به محترمانه رفتار کردن با متعهد هستی؟ صداقت و روراستی تا چه اندازه برای شما مهم است؟ ✅باید درمورد اینکه دار شدن برایتان مهم است یا خیر با هم حرف بزنید. 👈🏻نمونه سوالات: آیا داری بچه داشته باشی؟ آیا بیماری آمیزشی خاصی داری که در بچه دار شدن داشته باشد؟ ✅باید درمورد تکامل رابطه تان در طول این مدت و طوری که دوست دارید آینده باشد با هم حرف بزنید. 👈🏻نمونه سوالات: سال آینده ازدواجمان را چطور میبینی؟ چه امیدها و برای ازدواجمان داری؟ ازدواجمان چه تاثیری بر روابطمان با و خانواده خواهد گذاشت؟ @mojaradan
🌸 زنی زیبا که فرزند نمیشد پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند ، میرسد او را فرزند خلق کردم. زن میگوید رحیم است و میرود. بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر را با کودکی در آغوش می بیند. با# تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. ! وحی میرسد: هر گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا خواند. رحمتم بر پیشی گرفت. با سرنوشت تغییر می کند... از الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... ميان تو و معجزه خداوند، است به نام اعتماد. پس اگر داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او کن. هيچ# کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مادرش ايمان دارد. اي کاش از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا... خدا ممکن است کمی تأخیر داشته باشد امّا است 🆔 @mojaradan
🕊 📙 كشاورزی هر که گندم میكاشت، میكرد. تا اینكہ یك سال تصمیم گرفت، با شریك شود و زراعتش را شریكی بكارد. اول زمستان موقع بذرپاشی كرد كه هنگام محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین و مستمندان تقسیم كند. اتفاقاً آن سال، خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد. هنگام درو از كمك گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد. اما بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به برد و گفت: «خدایا، امسال تمام زراعت# مال من، سال بعد همه اش مال تو!» از قضا سال بعد سال خیلی خوبی شد، اما باز طمع كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند. باز رو كرد به خدا و گفت: «ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندم‌ها را من میبرم و در دو سال پشت سر هم، برای تو كشت میكنم!» سال سوم از دو سال قبل هم# بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد، از همسایگانش چند تا و جوال بگیرد، تا بتواند محصول را به خانه برساند. وقتی روانه شد، در راہ با خدا راز و نیاز میكرد كه: «خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ همه گندم‌ها را در راہ تو بدهم!!» همینطور كه داشت این حرفها را میزد، به رسید. خرها را راند، تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان# باران شدیدی بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام و خرها را یكجا برد. مردك شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد: «های های خدا! گندم‌ها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا میبری؟» هرکه را باشد طمع اَلکَن شود با طمع کی چشم و دل روشن شود پیش چشم او خیال جاہ و زر، همچنان باشد که موی اندر بصر! جز مگر مستی که از حق پر بوَد گر چه بِدْهی گنجها، او حُر بود 📔 🆔 @mojaradan
⚫️🏴⚫️🏴 یکی از نمایندگان حضرت آیت الله خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: یک سالی در محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم و در آن گرمای شدید ایشان را در حالی دیدم که از سیاه‌پوش بود، حتی لباسهای زیر و جورابهای ایشان نیز سیاه بود. من در حالی که کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم که آیا فکر نمی‌کنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا شوید؟! ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه‌پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام دارم. پرسیدم: چطور؟؟ فرمود: بنشین تا برایت تعریف کنم. سپس اینگونه برایم تعریف نمود: پدر من مرحوم حاج سید علی‌اکبر خوئی از و منبری‌های معروف زمان خود بود. همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار می‌شد پس از سه ماه بارداری بچه‌اش سقط می‌شد و خلاصه بچه‌دار نمی‌شدند. روزی پدرم منبر این جمله را به مردم می‌گوید که ایهاالناس دستتان را از دست امام حسین و اهلبیت علیهم السلام رها نکنید که اینها خاندان کرامت و بخشش اند، و هر حاجت یا بزرگی که دارید جز درب خانه‌ی ایشان جای دیگری نروید که این خانواده حلال مشکلات اند.... پس از آنکه پدرم از منبر پائین می‌آید زنی به او می‌گوید آسید علی‌اکبر شما که به ما سفارش می‌کنید تا برای حل مشکلات و گرفتن درب خانه‌ی اهلبیت و امام حسین علیهم السلام برویم، چرا خودت از امام حسین علیه‌السلام نمی‌خواهی تا به تو عنایت فرماید؟؟!! ایشان در حالیکه به شدت ناراحت می‌شوند به خانه می‌رود. همسرشان (مادربنده) می‌پرسد: آقا چرا اینقدر ناراحتید؟؟؟ و ایشان منبر و صحبت آن زن را بازگو می‌کنند. مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه‌السلام نمی‌کنی تا حضرت فرموده و ما نیز بچه‌دار شویم؟ پدرم می‌گوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم! در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم، اصلا شما نذر کن که تمام دوماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه‌السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. در آن سال پدرم به این عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه‌پوش شد. در همان هم مادرم باردار می‌شود و 7ماه نیز از بارداری‌اش می‌گذرد و بچه‌اش سقط نمی‌شود. یک شبی یکی از که از شاگردان پدرم بوده در آخر شب درب منزل ایشان می‌آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. پدرم که گمان می‌کند سوال او یک مسئله علمی و یا فقهی باشد می‌گوید بپرس اما در کمال ناباوری آن طلبه می‌پرسد آیا همسر شما باردار است؟؟؟ ایشان با تعجب می‌گوید بله، تو از کجا می‌دانی؟کسی از این اطلاع ندارد. باز می‌پرسد ایشان 7ماهه باردارند؟ پدرم با تعجب بیشتری پاسخ مثبت می‌دهد، ناگهان آن# طلبه شروع به گریه کردن می‌کند و می‌گوید: آسیدعلی‌اکبر من الآن خواب بودم، در خواب وجود مبارک صلی الله علیه و آله را زیارت کردم. حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی‌اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای حسین کردی و دوماه از سرتاپا سیاه پوشیدی این بچه‌ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ می‌کنیم و او سالم می‌ماند و ما او را می‌کنیم و او را فقیه و عالم در دین می‌گردانیم و به او شهرت می‌دهیم. و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار حالا که من هر چه دارم از سیاه‌پوشی سرتاپایی دارم!!؟ شادی روح حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی و تمام علمایی که مدافع شعائر اهل بیت علیهم السلام بودند، صلوات @mojaradan
مجردان انقلابی
#زتدگینامه_شهید_قاسم_سلیمانی 🖤 #قسمت_اول # سردار قاسم سلیمانی (۱۳۳۵-۱۳۹۸ش) فرمانده سپاه قدس. او
🏴🖤🏴 🖤 دوم 🔹سردار قاسم سلیمانی در دوران جنگ ایران و عراق سلیمانی پس از انقلاب اسلامی ایران، در ۱۳۵۹ش عضو پاسدارن انقلاب اسلامی شد و هم‌زمان با شروع جنگ ایران و عراق، گردان را در کرمان داده و به جبهه‌ها فرستاد. وی در فرماندهی سپاه غربی را بر عهده داشت. سردار سلیمانی در سال ۱۳۶۰ش با حکم رضایی فرمانده وقت سپاه پاسدارن، به عنوان لشکر ۴۱ ثارالله منصوب شد. وی در جنگ عراق علیه ایران، از عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ بود. عملیات کربلای ۵ از مهم‌ترین عملیات‌های ایران در دوران جنگ دانسته شده که موقعیت سیاسی و نظامی ارتش بعث عراق و تثبیت اوضاع به قوای نظامی ایران از نتایج آن ارزیابی شده است. سردار سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در ۱۳۶۷ش، به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت می‌شدند. سردار سلیمانی تا قبل از به فرماندهی سپاه قدس، با قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و می‌جنگید. او در سال ۱۳۸۹ش از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب، سرلشکری را دریافت کرد. 🔺فرماندهی سپاه قدس سردار قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب به# فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. سردار سلیمانی پس از وحیدی دومین فرمانده سپاه قدس ایران شد. نامه ..‌. . @mojaradan 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحمیم 87 بعداز یک سال به تأخیر انداختن رفتن به تمتع به خاطر شرایط مالی, با عنایت ولطف حضرت حق دی ماه سال87 مشرف به حج شدیم بنده وهمسرم بنده 39 سالم بود. شور و عجیبی داشتم بعد از فراز و نشیب ها و بیماری که دم رفتن به این سفر معنوی برام پیش اومده بود ترس اینو داشتم که نکنه خدا نمی خواد منو بپذیره التماس خدا واماما کردم و اشک ریختم که خدایا من همه ی کارهای رو انجام دادم خودت دعوتم کردی می دونم ولی تو که بخشنده و مهربونی ..... خلاصه روز قبل از رفتن از بستر بیماری بلند شدم به لطف الهی. بعد از فرودگاه بلاخره عازم سرزمین وحی شدیم. با آرزو پا به این سرزمین گذاشتم کاروان اعزامی بودیم دو سه روز قبل از اعمال اصلی رسیدیم به مکه واولین جا که شدیم برای احرام بستن که چه حال عجیبی داشت کندن از این دنیا و شدن به معبود. موقع احرام بستن فقط اشک می ریختم وبا خدا حرف می زدم انگار تو خانه هستم واحساس می کردم دارم از این به دنیای دیگه منتقل می شم. وقتی پا به عرفات گذاشتم غم سنگینی رو دلم حس می کردم انگار ای دارم که باید دنبالش بگردم ولی نمی دونستم کجا رو باید بگردم , همسرم بهم گفت بیا تا شلوغ نشده تابی این و برا بزنیم تا نزدیک کوه جبله رحمه رفتیم به سفارش دوستان براشون اونجا دعا کردم. وبرگشتیم وبین چادرها کمی گشتیم ویک حس عجیی داشتم که من لیاقت کجا دیدن آقا کجا ,( شنیده بودم آقا روز عرفه تو عرفاته ) به دعا ونماز پرداختیم وآماده دعا عرفه شدیم. دعا تموم شد و بیرون رفتن از سرزمین عرفات شد که خیلی دلم گرفت وقتی داشتم وضو می کردم خیلی غصه داشتم و به خودم می زدم که چه بی لیاقتی . بغض کردم واز اینکه لیاقت آقا رو نداشتم شروع به گریه کردم هق هقم بلند شد اونقدر که بسختی وضو گرفتم و اشکام با از آب وضوم بیشتر ودیگه حواسم به نبود که دیگران چطوری دارن نگاهم می کنند فقط می زدم وبا خدا وآقا حرف می زدم و الهی العفو می گفتم و خواهی از اینکه بنده بدیم و لیاقت دیدن آقا رو ندارم. ... @mojaradan
چه شكليه؟! سوألى كه براى اكثر ، مسلمان و غير مسلمان ، كوچك و بزرگ حتما پيش آمده، اینه كه خدا از كجا آمده ، حالا كجاست ؟ از چى شده و قبل از خدا چى بوده؟!! اگر شما هم دوست داريد جواب اين سؤالها را بگيريد بايد بدانيد و درك و فهم ما قادر نيست به آن مرحله برسه ولى امام على (ع) در مقابل سؤال راجع به خداوند به زيبايي جواب دادند وهم ضعف و عدم درك ما از وجود خداوند را شرح دادند . 👌 🌺 سؤال كفار از امام على(ع) در چه و تاريخى خدايت به وجود امد ؟ امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته . كفار گفتند: طور ميشود؟ ! هرچيزى كه به آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده ويا تبديل شده!! امام على (ع) فرمود : قبل از ٣ چه عددى است ؟ گفتند؛ ٢ امام پرسيد از عدد ٢ چه عدديست ؟ گفتند؛ ١ امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟ گفتند؛ هيچ امام فرمود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ؟؟ كفار گفتند كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟!! امام فرمود همه حضور دارد وبر همه مشرف است . گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه اشراف داشته باشى؟! امام فرمود : اگر شما در تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام و كجا مي بینيد ؟ كفار گفتند جا و از همه طرف امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات است نميشود همه جا باشد؟؟ كفار گفتند : پس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟ ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟ امام فرمود خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است،در حالى كه قدرتمند است؟ خداوند خود باد است. گفتند :خدايت را برايمان توصيف چه درست شده ؟ آيا مثل سخت است ؟ يا مثل آب روان ؟ ويا از گاز است و# مثل دود و بخار است !؟ امام فرمود : آيا تا به حال مريضى در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ؟ گفتند : آرى بوده ايم وحرف زده ايم . امام فرمود : آيا بعداز هم با او حرف زديد ؟ گفتند نه چطور بزنيم در حالى كه او مرده ؟! امام فرمود : فرق مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود؟؟ گفتند :، روح از بدنش خارج شد. امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از خارج شد و مُرد. حال آن روح را كه جلو شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟ همه كردند . امام على (ع) فرمود: شما توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛ قادر به درك ذات أقدس احديت و خداى روح هستيد؟ @mojaradan ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🤣 یه دوستانه از طرف من به شما… 👇 داره تموم میشه و داره میاد بیاید کارهای قدیم رو کنیم و کارهای زشت جدید یاد بگیریم😝😝 آدم باید باشه😛 والا😂😂 ‌ 😍 @mojaradan