eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴💔🏴 ✍در زندگی مانند آب باشید دو قطره آب که به هم شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر می دهند. اما دو سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند ! پس هر چه تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان شدنمان نیز کاهش می یابد. آب در عین نرمی و در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، ودر رسیدن به هدف خود تر و مصمم تر است. سنگ، پشت اولین مانع می ایستد. اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد. در زندگی، معنای واقعی ، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد. گاهی لازم است بیایی. گاهی نمی توان بخشید و گذشت... اما می توان چشمان را بست و عبور کرد. گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری. نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی ولی با و شناخت آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت. @mojaradan
📚 👈 یاران وفادار یکی از بزرگ شیعه می گوید: من از هنگامی که خواندم یا شنیدم که امام حسین (ع) درشب عاشورا فرمود: اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم در این حرف دچار تردید شدم و توانستم بپذیرم که این سخن از اباعبداللَّه (ع) باشد، زیرا با خود می اندیشیدم که اصحاب آن خیلی هنر نکردند خوب امام حسین است و ریحانه پیغمبر و امام زمان و فرزند علی (ع) و اطهر است هر مسلمان عادی هم اگر امام حسین (ع) را در این وضع میدید او را یاری می کرد و آنها که کردند بنابر این خیلی هم قهرمانی به خرج ندادند و آنها که یاری نکردند خیلی پست و بدی بودند. پس از مدتی که در این فکر بودم خداوند انگار می خواست مرا از این غفلت و جهالت و بیرون بیاورد لذا شبی در عالم رویا دیدم صحنه کربلاست. من هم در ابا عبداللَّه (ع) آماده ام خدمت حضرت رفتم سلام کردم گفتم: یابن رسول اللَّه من برای شما آمده ام. امام (ع) فرمود به موقع به تو دستور می دهم.  کم کم نماز فرا رسید (همانطور که در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبداللَّه حنفی و افراد دیگری آمدند خود را ابا عبداللَّه قرار دادند تا ایشان نماز بخوانند) حضرت به من نیز فرمود: ما می خواهیم هم اکنون بخوانیم تو در اینجا بایست تاوقتی که تیراندازی می کند مانع از رسیدن تیر دشمن بشوی. گفتم: ایستم، پس جلوی حضرت ایستادم. و حضرت مشغول نماز شدند، ناگهان دیدم یک به سرعت به طرف حضرت می آید تا نزدیک من شد بی اختیار خود را کردم ناگاه تیر به بدن مقدّس ابا عبداللَّه (ع) اصابت کرد در عالم رویا گفتم: استغفراللَّه ربی واتوب الیه، کار بدی شد دیگر نمی گذارم تکرار شود دفعه دوّم تیری آمد تا من شد خم شدم باز به حضرت خورد! دفعه سوّم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و به آن اصابت کرد. ناگهان دیدم تبسمی نمود و فرمود: «ما رایت اصحاباً ابرُ و اوفی من اصحابی: اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم.» فورا به خودم آمدم و این که آدم در میان خانه بنشیند و بگوید: «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما: ای کاش ما هم با تو بودیم و به این ی بزرگ نائل می شدیم» کار آسانی است و گرنه اگر پای عمل به میان آید آن وقت معلوم می شود که واقعی کیست! و کی مرد عمل است و چه کسی مرد حرف و زبان. ولی اصحاب اللَّه امتحان خود را خوب پس دادند و ثابت کردند که در و رزم خویش و پایدار هستند. 📗 ، ص 239 و 240 ✍ علامه شهید مرتضی مطهری @mojaradan
💭 روزی سلیمان (ع) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به ای افتاد که گندمی را با خود به طرف دریا حمل می کرد، سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او آب رسید. 💭 در همان لحظه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت، سلیمان مدتی در این مورد به فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد. ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود آن مورچه آز دهان او آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت سلیمان (ع) آن مورچه را طلبید. 💭 و داستان او را پرسید مورچه گفت : ای پیامبر خدا در این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و در درون آن زندگی می کند خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا شود و من روزی او را حمل می کنم خداوند این قورباغه را 'مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد این قورباغه مرا به سوراخی که در آن سنگ است می برد. 💭 و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم. 🔵 سلیمان به مورچه گفت : وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می بری آیا از اول شنیده ای ؟ مورچه گفت آری او می گوید : «ای خدایی که و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی را نسبت به با ایمانت فراموش نکن» @mojaradan
🔰پرسش های تلنگری 1⃣اگر با عصبانیت با من برخورد کرد و من هم با حلم و بردباری پاسخش را بدهم، به هدف _ که همان خداست _ ، نزدیک شده‌ام یا دور؟ حال که به او شده‌ام، باید خوش‌حال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟ 2⃣اگر همسرم در من جفایی کرد، من برای رسیدن به هدف، باید او را ببخشم یا را به دل بگیرم؟ اگر از خطای او گذشت کردم، باید خوش‌حال باشم یا ناراحت؟ باید شکست کنم یا پیروزی؟ 3⃣اگر در مشکلی حل ناشدنی وجود داشت و یا این که حل شدنش به زمانی نیاز داشت و وظیفۀ من هم صبر بود، باید خوش‌حال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟ 4⃣اگر ، دستوری بر خلاف میل زن بدهد و از چیزهایی باشد که زن باید در آن ، از شوهرش تبعیّت کند، زن باید خوش‌حال باشد یا ناراحت؟ باید احساس شکست کند یا پیروزی؟ : اگر زندگی خدا شد، خوش‌حالی‌ها و ناراحتی‌ها، شکست‌ها و و بسیاری از مفاهیم کلیدی زندگی، تعریف جدیدی پیدا می‌کند. شکست، یعنی دور شدن و فاصله گرفتن از مقصد _ که همان _ و پیروزی، یعنی نزدیک شدن و رسیدن به خدا. چه چیزی مرا می‌کند؟ هر چیزی که مرا به خدا برساند. چه چیزی مرا خاطر می‌کند؟ هر چیزی که مرا از خدا، دور کند. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، صفحه۳۴ @mojaradan
بسم الله الرحمن الرحمیم 87 بعداز یک سال به تأخیر انداختن رفتن به تمتع به خاطر شرایط مالی, با عنایت ولطف حضرت حق دی ماه سال87 مشرف به حج شدیم بنده وهمسرم بنده 39 سالم بود. شور و عجیبی داشتم بعد از فراز و نشیب ها و بیماری که دم رفتن به این سفر معنوی برام پیش اومده بود ترس اینو داشتم که نکنه خدا نمی خواد منو بپذیره التماس خدا واماما کردم و اشک ریختم که خدایا من همه ی کارهای رو انجام دادم خودت دعوتم کردی می دونم ولی تو که بخشنده و مهربونی ..... خلاصه روز قبل از رفتن از بستر بیماری بلند شدم به لطف الهی. بعد از فرودگاه بلاخره عازم سرزمین وحی شدیم. با آرزو پا به این سرزمین گذاشتم کاروان اعزامی بودیم دو سه روز قبل از اعمال اصلی رسیدیم به مکه واولین جا که شدیم برای احرام بستن که چه حال عجیبی داشت کندن از این دنیا و شدن به معبود. موقع احرام بستن فقط اشک می ریختم وبا خدا حرف می زدم انگار تو خانه هستم واحساس می کردم دارم از این به دنیای دیگه منتقل می شم. وقتی پا به عرفات گذاشتم غم سنگینی رو دلم حس می کردم انگار ای دارم که باید دنبالش بگردم ولی نمی دونستم کجا رو باید بگردم , همسرم بهم گفت بیا تا شلوغ نشده تابی این و برا بزنیم تا نزدیک کوه جبله رحمه رفتیم به سفارش دوستان براشون اونجا دعا کردم. وبرگشتیم وبین چادرها کمی گشتیم ویک حس عجیی داشتم که من لیاقت کجا دیدن آقا کجا ,( شنیده بودم آقا روز عرفه تو عرفاته ) به دعا ونماز پرداختیم وآماده دعا عرفه شدیم. دعا تموم شد و بیرون رفتن از سرزمین عرفات شد که خیلی دلم گرفت وقتی داشتم وضو می کردم خیلی غصه داشتم و به خودم می زدم که چه بی لیاقتی . بغض کردم واز اینکه لیاقت آقا رو نداشتم شروع به گریه کردم هق هقم بلند شد اونقدر که بسختی وضو گرفتم و اشکام با از آب وضوم بیشتر ودیگه حواسم به نبود که دیگران چطوری دارن نگاهم می کنند فقط می زدم وبا خدا وآقا حرف می زدم و الهی العفو می گفتم و خواهی از اینکه بنده بدیم و لیاقت دیدن آقا رو ندارم. ... @mojaradan
🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻 ☝️🏻⏰نزديكترين ساعات به : ابن ابي يعفور از امام ـ عليه السلام ـ پرسيد: ✍🏻«اَخْبِرْني ـ جُعِلْتُ فِداكَ ـ اَيُّ ساعَةٍ يَكُونُ الْعَبْدُ اَقْرَبُ اِلَي اللهِ وَ اللهُ مِنْه قَريبٌ؟ ❓قالَ: اِذا قامَ في آخِرِ اللَّيْلِ وَ الْعُيُونُ هادِئَةٌ فَيَمْشي اِلي وُضُوئِهِ حَتّي يَتَوَضُّوءَ فَاَسبَغَ وُضُوءَهُ ثُمَّ يُجيءُ حَتّي يَقُومَ في مَسْجِدِهِ فَيُوَجَّهُ وَجْهَهُ اِلَي اللهِ وَ يَصُفُّ قَدَمَيّهِ وَ يَرْفَعُ صَوْتَهُ وَ يُكبِّرُ وَ افْتَتَحَ فَقَرَاَ جزاً وَ ـ صَلّي الله عليه و آله ـ رَكْعَتَيْنِ وَ قامَ لِيُعيدَ صَلاتَهُ ناداهُ مُنادٍ مِنْ عَنانِ السَّماء عَنْ يَمينِ الْعَرْشِ: اَيُّها الْعَبْدَ الْمُنادي رَبَّهُ اَنَّ الْبِرَّ لِيُنْشَرُ عَلي رَاْسِكَ مِنْ عَنانِ السَّماءِ وَ الْملائِكَةُ مُحيطَةٌ بِكَ مِنْ لَدُنْ قَدَمَيْكَ اِلي عَنانِ السَّماءِ وَ اللهُ يُنادي عَبْدي لَوْ تَعْلَمُ مَنْ تُناجي اِذاً ما انْفَتَلْتَ؟» 📌✔️جانم به فدايت! چه ساعتي در نزديكترين ساعات به مي‌باشد و نيز به او است؟ 🔴 امام ـ عليه السلام ـ فرمود: زماني كه بنده در به ايستد و چشمانش خواب‎آلوده است. پس براي گرفتن حركت مي‌كند. سپس در محل مي‌ايستد و رو به خدا مي‌آورد و را صاف مي‌كند و را بلند مي‌نمايد و مي‌گويد و را شروع مي‌كند و اجزاء نماز را انجام مي‌دهد. 🕊وقتي نماز به آخر رسيد، برمي‌خيزد تا نماز بعدي را بخواند، از آسمان از طرف راست او را ندا مي‌دهد: ‼️ اي بنده! در حالي كه همانا و از آسمان بر سر تو ريزان است و از كنار تو تا آسمانها به تو احاطه كرده‌اند و 🔻♥️ متعال مي‌كند: بندة من! اگر بداني با چه كسي مناجات مي‌كني، ‌همانا هرگز خسته نخواهي شد!😇🦋 📚مستدرك الوسائل، ج 6، ص 334. @mojaradan 🎀
🍃 سلام حضرت ، میان تمام دلتنگی ها ، در انبود سرد و کشنده ی ناامیدی ها ، در هجوم تلخ و اشک ها ... من هر روز آستان دلم را به هوای آمدنت ، آب و جارو می کنم ... مرغان امید را پَر می دهم ... در گوش شمعدانی ها زمزمه می کنم و روی ی قلبم یک دسته انتظار می نشانم ... می خواهم وقتی بازآمدی ، دلم باشد ... آخر آمدنت است ... خیلی نزدیک ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌐 @mojaradan
💟 ...ریزه کاری‌های زناشویی... 1️⃣ گلایه اطرافیان از همسر: 💠 گاه اطرافیان و یا خانواده شما از همسرتان کرده و یا گلایه‌ای را مطرح می‌کنند. 🔰 در این مواقع باید با حفظ و احترام نسبت به فرد گلایه کننده، نیّت خیر همسرتان و یا توجیه‌هایی که باعث کم شدن اطرافیان نسبت به همسرتان می‌شود ابراز کرده، و حافظ و اَسرار او باشید! 🔰 به تدریج باید با رفتار و گفتار خود دلهای دو طرف را به هم کنید. 🔰 در مواقعی که آنها اساسی و بزرگ است حتما به خانواده مراجعه نمایید! ‼️نکته مهم: ❌ تا می‌توانید گلایه‌ خانواده خود را به همسرتان نرسانید، چرا که زمینه‌ساز ، فتنه، بدبینی و سردی روابط می‌گردد! 💍 ┏✾╍╍╍╍╍╍╍╍╍╍╍✾┓ ➣@mojaradan ┗✾╍╍╍╍╍╍╍╍╍╍╍✾┛