#داستانک
🥲بلیت اینترنتی گرفته بودم برای سه و نیم بعدازظهر.
ده دقیقه مانده به شروع فیلم، دم ورودی سینما، جلوی گیشه الکترونیکی ایستادم. اسکرینشاتی که موقع خرید از صفحه گوشیم گرفته بودم را باز کردم تا از روش کد رزرو را بزنم روی دستگاه چاپ بلیت.
خانم میانسالی از پشت سرم با لحنی که قدری عجله یا اضطراب قاطیش بود پرسید دختر خانم ببخشید! ساعت چنده؟ به گوشه راست بالای صفحه موبایل نگاه کردم: دو و ربع. با آهنگی که نشان میداد خیالش راحت شده است گفت مرسی! و رفت... همین که برگشتم، ساعتی که اعلام کرده بودم ناخودآگاه دوباره توی ذهنم مرور شد دو و ربع! ساعت غریبی بود! مال حالا نبود!
خیلی ازش گذشته بود! لعنت به اسکرینشات! سراسیمه و دستپاچه برگشتم و چهار طرفم را گشتم و به هر سمتی چند قدم دویدم؛ نبود. رفته بود. خدا کند قول و قرار مهمی نباشد! کاش دوباره از یکی بپرسد. کاش... در تمام مدت فیلم، توی تاریکی سینما، هزار تا سناریو نوشتم برای زنی که وقتش را - یا شاید فرصتش را - تنظیم کرده بود با ساعت مُرده اسکرینشات من!
و بعد توی زندگی خودم یاد همه سکانسهایی افتادم که به جای زمان جاری، جهانم را به وقت گذشتههایی تنظیم کردهام که ازشان اسکرینشات گرفتهام و هی دارم نگاهشان میکنم...!
- کوله پشتی ریحانه
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
به تو فکر میکنم
و بودن با تو همان قدر دور است
که زمرد در بازار جواهر فروشان
عشق در من ارثیهء پدری بود
مادرم دلباختهء شمعدانیهای جهان شد
من دلباختهء تو
دوست دارم بدانم
سیاهی چشمانت
به روزگار کدام شاعر ختم میشود
از خدا خواستم زودتر بمیرم
تا هرگز زنی زیباتر از تو نبینم
گفتم بر مزارم بنویسند
این جا گریزگاه مردی است
که از تاریکی زندگی
به سیاهی چشمان زنی پناه برد.
#جوادگنجعلی
👳 @mollanasreddin 👳
Omid NasriOmid-Nasri-In-Niz-Bogzarad-320.mp3
زمان:
حجم:
6.51M
#موسیقی
یک روزی باران میبارد
آرام آرام میشورد غم ها را
ساحل میگیرد رنگ دریا را
این نیز میگذرد...
👳 @mollanasreddin 👳
#ادبیات_ژاپن
#معرفی_کتاب
📖اعترافات
🖋میناتو کانائه؛ بهاره صادقی
کتاب اعترافات که کتاب خیلی تاثیرگذاریه از ادبیات ژاپنه که یه فیلم هم از روش ساخته شده؛ اگه تا حالا کتابی از ادبیات ژاپن نخوندین، این کتاب میتونه شروع خیلی خوبی باشه👌
داستان در مورد یه معلم مدرسهاس که تنها امیدِ زندگیش دختر چهار سالشه؛ یه روز تو مدرسه، دختر چهار سالهی یوکو به قتل میرسه و حالا اون میخواد انتقامشو بگیره
یوکو یه روز وارد کلاس میشه و داستانی رو برای دانشآموزاش تعریف میکنه که دید همه رو نسبت به دو نفر از دانشآموزهای اون کلاس تغییر میده...
👳 @mollanasreddin 👳
چند واژه که تلفظ یکسان دارند؛ ولی در نگارش و معنا متفاوتاند👇
آجل 👈 آینده
عاجل 👈 فوری
ابلغ 👈 رساتر
ابلق 👈 سیاه و سفید
اساس 👈 پایه
اثاث 👈 لوازم منزل
امل 👈 آرزو
عمل 👈 کار
انتساب 👈 نسبتدادن
انتصاب 👈 گماشتن
اوان 👈 هنگام
عوان 👈 پاسبان
#غلط_ننویسیم
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
*😂زنم تو ماشین جاموند!😂*
*🍂یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت:سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم.*
_خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم.عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت._
*✨🍃 ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم.*
🍃✨در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت:
*- ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان.*
*زدم زیر خنده😂😂. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد:*
- نگه دار ... نگه دار ...
✨🍃گفتم: *"خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا."*
که گفت: *"نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان."🤦🏻♂️*
با تعجب پرسیدم: *"مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟*
😂😂😂خنده ای کرد و گفت:
_*آره. من صبح با زنم رفتم پادگان.به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه."*_🤣🤣
بدجور خنده ام گرفت.😂😂😂 زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود.
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن، در هر کار و هر حال. زندگی، فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده. ما به اشتباه اينگونه ميانديشیم.
مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنیم، هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست، بلکه آغاز فعاليتی ديگر است. پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری، لذت بردن را فراموش نکنيم. لذت، باعث قدرتمند شدن ميشود و به طرز باور نکردنی، باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميشود.
لذت بردن، هدف زندگی است. تا ميتوانی، همه کارها را با لذت همراه کن. حتی نفس کشيدن، که کمترين فعاليت توست!
📗 #اثر_مرکب
✍🏻 #دارن_هاردی
👳 @mollanasreddin 👳
#متن_خاص
ما حواسمان نبود!
آدمهایی که با نشاط و قوی به نظر میرسند
و شکایتی نمیکنند از همهی ما،
خستهتر و بی پناهترند!
آدمهایی که بی توقع و افراطی،
محبت میکنند و هوای دیگران را دارند
بیشتر از بقیه محتاج حمایت و محبتاند!
آدمهایی که در کمال انسانیت و عشق،
گوش شنوای دردهای دیگرانند،
بیشتر از همه دردهای ناگفته دارند
و آدم هایی که محکماند و همهمان تصور میکنیم
به هیچ کس نیازی ندارند، از همه ی ما تنهاترند...
کاش دنیا کمی عادلانه بود...!
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نماوا
🔉 #واحد | مادر داره خونه رو جارو میزنه
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
♾ مشاهده و دریافت با کیفیتهای مخلتف
🎵 فایل صوتی قطعه
🖌 متن شعر
🔰 شب شهادت حضرت فاطمه (س)
📆 شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
🕌 آستان مقدس حضرت فاطمه اُخریٰ (س)
🏴 هیأت ثاراللّٰه (ع) رشت
✨ #حضرت_فاطمه_س
🇮🇷 کانالرسمیحاجابوذربیوکافی
▫️ AbozarBiukafi_ir
خار و میخك - قسمت ۱۲.mp3
زمان:
حجم:
9.9M
🎙#روایت_شب| بذرهای بیداری
🔸در دل اردوگاه، نسلی جدید درحال شکلگیری است....
🖼 قسمت دوازدهم کتاب خار و میخک، نوشتۀ شهید یحیی سنوار
👳 @mollanasreddin 👳
🌸هنگام سپیدہ دم خروس سحری
🌿دانے ڪہ چرا همے ڪند نوحہ گری؟
🌸یعنے ڪہ : نمودند در آیینۀ صبح
🌿ڪز عمر شبے گذشت و تو بیخبری!
خیـام نیشابوری
🌸سلام صبحتون عالی
🌸شروع روزتون پراز خیروبرڪت
👳 @mollanasreddin 👳
#اندکی_تفکر
یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد. لبخندی زد و گفت:
موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.
دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.
دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.
دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم،
سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.
دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند.
آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای:
اهدافم
رویاهایم
ایده هایم و
سرنوشتم
روزی که جنگ های کوچک را متوقف کردم
روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد.
هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم.
#ژوان_وایس
👳 @mollanasreddin 👳