eitaa logo
منادی
1.6هزار دنبال‌کننده
351 عکس
63 ویدیو
0 فایل
🔴 محفل نویسندگان منادی 🔴 اینجا محوریت با کتاب است و کلمه ارتباط با ادمین @m_ali_jafari8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 "اگر دفترچه‌ام را خواندید یا چاپ شد به مردم بگویید: کتاب را حتما بخوانند که درس‌ها و نکته‌های خوبی را می‌توان از این کتاب گرفت." ✍️ دستنوشته شهید 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🚩 کاغذ را گذاشت جلوم «رییس... دوتاکلمه بنویس امضا کن!» پرسیدم: «چی رو باید برات امضا کنم؟» گفت: «بازنشستگی پیش از موعد...!» قبلش شنیده بودم می‌خواهد خودش را بازنشسته کند و برود. 🚩 گفت می‌خواهد برود مغازه‌ی روغن‌کشی اقوامش مشغول به کار شود. از تصمیمی که گرفته بود راضی نبودم. گفتم:«حسین روزی که من می‌خواستم مسئولیت قبول کنم باهم قول و قرار گذاشتیم کنار هم باشیم، این بود قرارمون؟!» 🚩 چیزی نگفت. برگه را گرفت و از اتاق رفت بیرون. و دیگر نشنیدم درباره این موضوع حرفی بزند. حسین اما رفت! نه آن رفتنی که حرفش را زده بود! حسین از دلِ ماندنش در سپاه، به بهشت رفت... خدایش با سیدالشهدا علیه‌السلام محشور فرماید. 👤 راوی: خراسانی ✍ خانم منتظرالحجه 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
✅ به مناسبت هفته کرامت برگزار می‌کند: 💠 پنجمین نشست نقد‌ کتاب 📚 با محوریت کتاب «» با حضور: ✍️ نویسنده اثر؛ حجت‌الاسلام مظفر سالاری 📕کارشناس؛ استاد وحید حُسنی ⏰ زمان: سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ 📍مکان: بلوار دانشجو، سالن جلسات اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد 🏷 با همکاری: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی| سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری| حوزه هنری یزد 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
رویاها با هم فرق دارند. گاهی سیاهند. شبیه رویایی که آدم آن قصه آرزوهایش بوی ناامیدی می‌دهد. بیشتر شبیه یک کابوس. آن آدم هرچه برای خودش و اطرافیانش بخواهد سیاه و دودی می‌شود. گاهی هم رویاها سفیدند. قصه آرزوهای این رویاها توی ابرهاست. همه چیزش برفی و نرم است. هر کسی که احوال این رویا را بشنود حالش خوش می‌شود. قصه کتاب همین است. با اینکه از بالا و پایین سختی سفر حضرت معصومه(س) برای رسیدن محضر برادرش قصه می‌گوید و تمام آن شبیه یک رویاست. ولی شخصیت‌پردازی‌های خوب این کتاب از باقی خواهر و برادرها، رویاهای خاکستری و سیاهشان را خیلی خوب نشان می‌دهد. اینقدر که سپیدی رویای حضرت معصومه(س) خودی نشان می‌دهد. کتاب سپید و شیرینی است. ارزش خواندن و همراه شدن برای رسیدن به محضر امام رضا(ع) را دارد. ✍ 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
💠 گزارش تصویری شماره ۱ 🌸 به مناسبت دهه کرامت 🌸 🔸پنجمین نشست نقد کتاب ⏰ زمان: سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ سالن جلسات اداره کل ارشاد اسلامی استان یزد 📚 با محوریت کتاب «» نوشته‌ی: حجت‌الاسلام مظفر سالاری 📕کارشناس؛ استاد وحید حُسنی ✨ به میزبانی محفل نویسندگان منادی 🔸 با همکاری حوزه هنری و سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری یزد. 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
بسم الله میهمان شدن منادی با تاخیر گره خورده انگار، اگر ازبسته بودن در سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در ساعت نقد کتاب بگذریم. برخلاف یکی دو جلسه قبل، تعداد مردها با زنان برابری می‌کرد. خبری از مجری و آداب و القاب شروع جلسه هم نبود. آقای جعفری گریزی زدند به هم فکر‌های قبل از پاگرفتن این سری جلسات و نظر نویسنده مدعو در این باره:« جلسات را با تکلف و پر تمتراق برگزار نکنید، هم‌نشینی های کتاب‌خوانی راه بیاندازید.» از پذیرایی و ناهمخوانی‌ش با سازمان پر کبکبه‌ای چون ارشاد می‌گذرم. زنگ اول را کارشناس جلسه زد، آقای حسنی. از سبک کارهای استاد و خوش فروش بودنشان گفت. همین طور اعلام کرد به نظرش نباید ضرب المثل در داستان آورد، باید ضرب المثل ساخت و این نقطه ضعف کتاب‌های استاد است‌. باقی حضار، انگار همه جوری دست به عصا راه می‌رفتند. در نقد کتاب استاد نام آشنا، حاج آقای مظفر سالاری، تقدیر بود و تعریف، سوالات احتمالی و نکات جزئی. کسی کلیت نثر و سیر داستانی و اساس نوشتار استاد را محور نقدش قرار نداد. استاد اما انتقادات را سطح پایین می‌دانست. به آن‌هایی که تخصصی‌تر بود جواب نداد و مابقی، همه را جزو اختیارات نویسنده می‌دانست؛ از جملات بلند و تکرار فعلِ «بود» گرفته، تا توصیف‌های ایستا و به کار بردن کلمات محاوره امروز در متن مربوط به صدها سال پیش. کتاب دعبل و زلفا کتاب شیرین و دلنشینی است. خواندن از اتفاقات قرن‌ها پیش با چاشنی حضور امام حیّ آن زمان، به جان و تن آدمی می‌نشیند. ✍ 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
25.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گزارش تصویری ۲ 💠 پنجمین نشست نقد‌ کتاب 📚 با محوریت کتاب «» 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
◾️ همه‌جا رسم است می‌روند دست‌بوسی بزرگان! سید اما رسم عالم را به هم زده بود. سرش می‌گرفت برود پیش محروم‌ها! دست بدهد با آدم‌های خسته دنیا! دست‌گیری کند... ◾️ یادم نمی‌آید این حجم از دست دادن با مردم را در مورد آدم دیگری دیده باشم... ✍️ زهرا عوض‌بخش 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
▪️کسی چه می‌داند بای ارض تموت! جسم آدمی از خاک است و بر خاک و در خاک! ▪️خوشا به حال کسی که آبرو دارد از این خاک... ✍️ زهرا عوض‌بخش 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
وسط وقت کاری شماره ناشناسی، دو سه بار تماس گرفته بود. دستم بندِ کار بود. نتوانستم جواب بدهم. فکر کردم حتماً از منزل اقوام تماس گرفته‌اند. حوصله ام نشد تماس بگیرم ببینم کی بوده . حدس می‌زدم، حتماً کار واجبی داشته. سر ظهر همان شماره دوباره زنگ زد. _ بفرمایید؟ _ از بانک تماس می‌گیرم خدمتتون! دلم هری ریخت. در کسری از ثانیه تمام قرض و طلب‌هایم از بانک‌ها را توی ذهنم زیر و رو کردم. قسط عقب افتاده و چک برگشتی نداشتم. با صدای ضعیفی پرسیدم: بفرمایید؟ _ وامی که از سفر ریاست جمهوری درخواست داده بودید، آماده شده. زودتر مدارک را بیارید بانک، تا مبلغ را واریز کنیم! یادم رفته بود، توی اولین سفر ریاست جمهوری به یزد، تیری توی تاریکی انداخته بودم و اینترنتی درخواست وام قرض‌الحسنه داده بودم. تا حالا سابقه نداشت بانک خودش برای پرداخت وام پیشقدم شود. انگار این دولت همه چیزش فرق داشت. ✍ 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
▪️تو سفر استانی‌اش به شهرمان همه را کلافه کرده بود. ذره‌ای درکار استراحت نبود. حتی برای خوردن ناهار. باید می‌دویدی تا بهش برسی. تا آخرین لحظه که پامی‌گذاشت توی فرودگاه ناهار یخ شده‌اش را نرسید بخورد و رفت... ✍️ زهرا عوض‌بخش 🆔️ محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef