◾️ وسط چرخیدن توی فضای مجازی یاد این تصویر افتادم. کنترل به دست شبکههای تلویزیون را بالا و پایین میکردم. شبکه سه داشت مراسمی را به صورت زنده نشان میداد. انگشت بردم سمت دکمهی تغییر کانال که زیرنویس تصویر چندلحظهای مانع شد. رئیسجمهور بعد از موفقیت تیم ورزشی ایران در مسابقات جهانی، تعلل نکرده و شخصا برای پرداخت پاداش ورزشکاران خدمتشان رسیده بود.
◾️ گزارشگر میکروفن را برد سمت دختری که توی تصویر چشمانش برق میزد. سوال نپرسیده، دختر گفت: «ما هیچوقت عادت نداشتیم پاداشهامون زودتر از یکسال به دستمون برسه. گاهی پیش میومد پرداختها بعد از دوسال و مدال دوممون هم اتفاق نمیافتاد. الان باورمون نمیشه دوسه ماه نشده سکه کف دستمون گذاشتن.»
◾️ آنلحظه با وجود حرصی بودن از اقتصادی که ارز معاملاتیاش بیسروصدا داشت میافتاد توی سراشیبی، پیش خودم گفتم چقدر رئیس جمهورها آمدند و ادعای ورزشدوست بودن داشتند. چقدر شوآف کردند و شعار دادند. اما فقط یکنفر بیحاشیه، در عمل، آن را نشان داد.
✍️ مریم شکیبا
#سیدالشهدای_خدمت
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
دی ۱۴۰۱. دومین سفر استانی آقای #رئیسی به یزد. با بچههای #محفل_نویسندگان_منادی همقلم شدیم برای روایت و حاشیهنگاری از این سفر. ۱۴ نفر پخش شدیم توی شهر. از فرودگاه تا مسیر استقبال و داخل میدان امیرچقماق. حتی در شهرستانها. باورمان نمیشد یک سفر کاری رئیسجمهور اینهمه حاشیه جذاب داشته باشد! بعد از انتشار در فضای مجازی تصمیم گرفتیم در قالب یک سفرنامه چاپ کنیم. به این نیت که این خاطرات در تاریخ بماند. ولی به خوابمان هم نمیآمد بازنشر این خاطرات کمتر از دوسال بعد به چنین روزهایی گره بخورد!
انتشارات شهیدکاظمی زحمت انتشار این کتاب را کشید.
✍️ #محمدعلی_جعفری
#من_ماله_کش_نیستم
#سیدالشهدای_خدمت
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
◾️ رسیده بودم به جایی پر از نامه. سالن امتحانات دانشگاه یزد که همه سالن زجر صدایش میزدند. شده بود محل ارتباطات مردمی سفر رئیسجمهور.
◾️ انتظار داشتم همه نامهها رسمی باشد. با جمله "خدمت ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران" شروع شود، وسط نامه در چند خط درخواست و آخر هم پیشاپیش از لطف شما سپاسگزاریم و تمام.
◾️ اما نامههایی که برای این رئیس جمهور میآمد متفاوت بود. شبیه خودش.
یکی نقاشی خودش و آقای رئیسی را کشیده بود. زینب ششساله یک سیدی فرستاده بود تا آقای رئیسی به دست رهبر انقلاب برساند. در نامهای دیگر، یکی نوشته بود دوست دارد ادامه تحصیل دهد ولی توان مالیاش را ندارد. گوشه همان نامه، یکی با خودکار قرمز نوشته بود: پیگیری و اقدام شود.
◾️ از دیروز، به این نامهها و نویسندگانش فکر میکنم. نمیفهممشان. من هیچوقت نامه غیراداری ننوشتهام. چه برسد به رئیسجمهور مملکت که اداریترین شغل را دارد. ولی آنها نوشتند و جواب گرفتند. حاجآقای رئیسی کل بازیهای اداری را بهم ریخت و رفت.
✍️ #محمد_حیدری
#سیدالشهدای_خدمت
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
◾️ دوستان جانی همدیگر را هر کجا باشند پیدا میکنند. و اینها حتما دلهایشان اهل هم است. این را قرآن میگوید، همانجایی که خدا به حضرت نوح رساند، کنعان با اینکه پسر تو هست، ولی اهل تو نیست.
پس میشود کسی را ندیده باشی ولی دلت اهلش باشد.
دل ما اهل خادم امام رضا(ع) است. مثل پیرمرد قدخمیدهای که شاید فقط وصف آقای رئیسی را شنیده.
شاید فقط در قاب جعبه جادو او را دیده که شهر به شهر دنبال کار مردم بوده.
او دلش اهل مردی است که قلبش برای تکتک ما میتپید.
✍️ #کوثر_شریفنسب
#سیدالشهدای_خدمت
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
بچهای در سفر سید ابراهیم به یزد، روی پرچم مقدسمان نامه نوشته بود!
مسئولین روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری تذکر داده بودند کاری به محتوای نامهها نداشته باشم، اما من قبل از تذکرشان با دستاندرکاران ثبت و بررسی نامهها بسته بودم!
یکی از نامهها که عکسش را گرفتم همین نامه بود! بچهای نمیدانم چند ساله برداشته بود روی پرچم برای «سید بزرگ» نامه نوشته بود...
و حتی همین نامه را هم مُهر زدند و گذاشتند بین بقیه نامهها برای رسیدگی و ...!
بله...
کودکی میتواند روی یک پرچم برای رییسجمهورش نامه بنویسد و نامه توی جریان پیگیری و بررسی قرار بگیرد، وقتی رییسجمهورش سید ابراهیم باشد...
✍️ #احمد_کریمی
#سیدالشهدای_خدمت
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🔸 نشست علمی و رونمایی و خوانش کتاب #مادر_پروازی
(یادبود شهید جمهور و شهدای خدمت)
ویژه فعالان فرهنگی اجتماعی و تسهیلگران جوانی جمعیت و کتابخوانی
(دعوت محدود و اختصاصی)
🔸 با حضور
حجتالاسلام گودرزی
دبیر اولین دوره جایزه ملی جوانی جمعیت
دبیر جایزه کتاب سال خانواده و جمعیت کشور
جناب آقای جعفری
دبیرمجموعه کتاب مادر پروازی
🔸زمان:
چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
ساعت ۷:۴۵ صبح
مشهد مقدس. وکیل آباد. بلوار هفت تیر. میدان هشتصد . کتابخانه مرکزی امام خمینی (ره) طبقه اول
📌 برای ثبت نام در نشست علمی (حضوری و مجازی)؛ لطفا فرم مقابل را پر کنید.
https://survey.porsline.ir/s/e99eo5S
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🛑 پویش ملی کتاب #مادر_پروازی
🔔 همزمان با ایام دهه کرامت و هفته ملی جمعیت
🔸 روایتگر خاطرات مادرانه چندین بانوی ایرانی از تلخیها و شیرینیهای بهدنیا آمدن فرزندانشان.
🌱 همراه با ۱۰۰ میلیون ریال جایزه
نحوه شرکت در پویش: مراجعه به سامانه www.mketab.ir
تهیه و سفارش نسخه الکترونیکی👇👇
B2n.ir/e77780
تهیه و سفارش نسخه فیزیکی 👇👇
https://manvaketab.com/book/380851/
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
◾️ اوریانا فالاچی نویسنده، روزنامهنگار و مصاحبهگر ایتالیایی، گفتگوهایی داشته با افرادی مانند امام خمینی(ره) تا کسانی مثل محمدرضا شاه پهلوی که در کتاب گفتگوهای اوریانا فالاچی آمده است.
◾️ از او در روزنامههای پر تیراژ ایتالیا گفتوگویی با امام خمینی چاپ شده که ابتدای آن، متن زیر خودنمایی میکند:
«خمینی خوش قیافهترین پیرمردی بود که در عمرم دیدهام. زمین تا آسمان با دیگر رهبران خاورمیانه مثل قذافی و عرفات که مثل عروسکهای خیمه شب بازی بودند فرق داشت. خمینی چیزی مثل پاپ یا یک سلطان مقتدر بود، یک رهبر واقعی. مردم ایران بیش از اندازه او را دوست داشتند. در حد یک پیامبر، یا از آن بالاتر، در اندازه یک خدا...»
#امام_عزیز
✍️ #احمد_کریمی
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🌿 سال بعد، روزهای اول با ترس و لرز میرفتیم مدرسه. اما دم در اسم بچهها را با دلیل تاخیر ورود مینوشتند. دیگر خبری از یک لنگه پا دم در ایستادن نبود. برای هر کم کاری باید دلیل میآوردیم و راه جبرانش را مشخص میکردیم.
🌿 مدرسه همان مدرسه قبلی بود. ولی معاون جدید هوای همه را داشت. از وقتی آمده بود همه چیز توی مدرسه جدی و جدید شده بود. فکر میکردیم مهم شدهایم، اینقدر که دلیل کارمان را میپرسند و فرصت جبران داشتیم. حتی بازیهای توی زنگ تفریح هم رونق گرفت. خانم معاون با مقنعه و مانتو بلند و مشکیش جوری تماشایمان میکرد و لبخند میزد، انگار استقلال و پرسپولیس بازی داشتند. بعد منتظر لحظهای بودیم که دستمان را محکم فشار دهد و با لبخند تبریک بگوید.
🌿 از آن روز بود که فهمیدم «با یک گل بهار میشود» به شرطی که آن آدم خودش را در مرکز دنیا بداند. و عطر گل کارهای خوبش همه جا را پر کند.
شبیه امام خمینی، که عطر کلام خدا را پخش کرد توی عالم. و روز به روز که میگذرد خیلیها از عطر کارش سرمست میشوند و امیدوار. امیدوار به آیندهای که از زمان حضرت آدم وعدهاش را دادهاند.
#امام_عزیز
✍️ #کوثر_شریف_نسب
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
جلسهی درس اخلاق برایمان شده بود اسطوره. از جمع هفت هشت نفریمان فقط یکی دو تا بودند که هر هفته سرِ وقت پای درس مینشستند. پای درس اخلاق نشستن ارادهای میخواست که از امثال من برنمیآمد. استاد خودش مسیر را طی کرده بود و هر چه از کتاب «شرح چهل حدیث» امام خمینی(ره) عمل کرده بود، برایمان میگفت تا تاثیر گذار باشد. توی جلسات ساکت گوشهای مینشستم و مسیر سخت مبارزه با نفس اماره را برای خودم تصور میکردم. اول کار معنایش را نمیفهمیدم تا یکی از رفقا که در جمع مان بود خوابش را برای استاد تعریف کرد. میگفت: خواب دیدم شمر به رویم شمشیر کشیده و با او در افتادهام! استاد گفتند: تازه این اول راه مبارزه با نفس اماره است. خوشبختانه شما وارد مرحله اول شدهاید و از امروز باید بدانید که با چه دشمن قدر قدرتی در افتادهاید. گوشهی جلسه پاهایم را چمپاتمه کردم و خیره به استاد غرق عالم افکار شده بودم. به این فکر میکردم که امام چه شخصیتی بوده. این کتاب فقط یکی از چندین کتابی است که قبل از سن چهل سالگی نوشته. مبارزه با نفس اماره چه مسیر سخت و دشواری دارد. مبارزه با شمر، مرد میدان میخواهد!
✍ #یوسف_تقی_زاده
#امام_عزیز
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef