eitaa logo
منادی
1.6هزار دنبال‌کننده
354 عکس
64 ویدیو
0 فایل
🔴 محفل نویسندگان منادی 🔴 اینجا محوریت با کتاب است و کلمه ارتباط با ادمین @m_ali_jafari8
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 رشته استوری‌هایی از حال و هوای بیمارستان شهید باهنر کرمان ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
🔻 رشته استوری‌هایی از حال و هوای بیمارستان شهید باهنر کرمان ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
اگر مادرش زنده باشد. اگر از این بیمارستان به آن بیمارستان، پی دخترش بگردد. اگر پشت درِ بیمارستان صدای بلندگو به گوش مادرش برسد، دختر دوساله‌ای گمنام، مثل برق از جمعیت رد می‌شود. بلندگو بگوید: «با تی‌شرت سبز و شلوار مشکی!» دو دستی می‌زند توی سرش و بلند داد می زند یا صاحب‌الزمان... اگر از ایستگاه‌های پرستاری بفهمد کفش و کاپشن دختری دوساله صورتی‌ست غش می‌کند. اگر بگویند گوشواره‌های قلبی، حتمی قلبش از جا کنده می‌شود. همین امشب باید پر بکشد پیش دخترش. دختر دوساله عادت دارد در بغل مادرش آرام بگیرد و بخوابد... ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
اسنپ گرفتیم برای دعای ندبه. راننده گفت: «تا برسید دعا تمومه‌ها. بعدش فوری گلزار رو می‌بندن. برید حسینیه سرآسیاب.» خورد توی ذوق‌مان. می‌خواستیم برویم پیش خود حاج‌قاسم... شلوغی گلزار را می‌خواستیم. اسم سرآسیاب را شنیده بودم. دیروز توی بیمارستان. از زبان دخترکی مصدوم. جوان‌ها حسینیه را کرده بودند شعبه‌ی کوچکِ گلزار. ورودی حسینیه جمعیت داشتند از دعای ندبه می‌گشتند. یک‌ساعتی از دعا گذشته بود و هنوز خنکی سر صبح کمی اذیت می‌کرد. اما خبْ توی جمعیت باز زن و بچه بود که می‌آمد و می‌رفت...! ✍️ به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir
جایی توی حسینیه با نرده‌های فلزی جدا شده. چند نفری مشغول جمع کردن فرش و چندتایی هم گلدان‌های نخل را جابه‌جا می‌کنند. یک مربع سیاه مرا به سمت خودش می‌کشد. _میخوان اینجا خاکشون کنن! «چند نفر را؟توی این یک ذره جا؟» نزدیک‌تر می‌شوم. یک ذره جا با یک عالمه عمق! مردد میپرسم:« قبر چند طبقه؟» با جمله خودم، دلم به اندازه گودی مزار فرو می‌ریزد. آقایی نزدیک می‌شود. جواب سوال‌هایمان را می‌گیریم. «دو نفر از شهدا بچه محل گلزارند، پس همین جا خاک می‌شوند.» به محفل نویسندگان منادی بپیوند👇 https://eitaa.com/monaadi_ir