#داستان
زندگی #امام_صادق_ع
#روز_زیارتی
#سه_شنبه
#ادامه_داستان_فراموش_کردی
این را به امام صادق عليه السلام هم گفتم.» چی؟ مگر او هم ا ز این موضوع اطلاع داشت؟ 😨 بله مادرجان! امروز وقتی کلاس تعطیل شد، امام به من گفت:
چرا با مادرت این جوری رفتار کردی؟» خیلی خجالت کشیدم! 😥 مادر همين طور که خمیر درست می کرد، توی فکر رفت. لبخند روی صورتش دیده می شد.😊 پنجه های خمیری اش را پاک کرد و گفت: «پاشو کمک کن تا تنور را روشن کنیم!» ابامُهزَّم همراه مادر بلند شد. چند شاخه هیزم در تنور ریخت. هیزمها شعله کشیدند. مادرش در حالی که چشم به شعله های آتش داشت، پرسید: «گفتی امام از جریان امروز ما خبر داشت؛ اما نگفتی درباره ی من دقیقا چه گفت!» . آه مادرجان! گفتم که... یعنی فقط گفت: «چرا با مادرت این جوری رفتار کردی»، یا چیزهای دیگری هم گفت؟ تو را به خدا بگو! دوست دارم بیشتر بدانم. امام فرمود: «چرا با مادرت تندی کردی؟😔 فراموش کردی که مادرت، مدت نه ماه وجودش را خانه ی امن تو کرد؟ پس از تولدت آغوشش را گاهواره ی گرم تو قرار داد و تا دو سال از شیره ی جانش نوشیدی؟ پس دلش را به دست بیاور و دیگر با او تندی و بدرفتاری نکن!» چه خوب پسرم! خیلی خوشحالم که شاگرد و دوست امام صادق علیه السلام هستی، حتما سلام مرا به او برسان😍 بعد در حالی که خمیر را تکه تکه و گلوله گلوله می کرد، سرش را جلو برد و پسرش را بوسید. هر دو خندیدند.😍☺️
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
این داستان :#چهل_چراغ_مهمان
قسمت اول
☁️اسمان پر از گرد و غبار 🌪بود، چشم چشم را نمیدید،باد لرزید💨 اما ان چهل نفر نلریزدنند درخت ها 🌴خم و راست شدند، اما انها هر جور بود به راه خود ادامه دادند،🌱
✨ سرانجام ان چهل مرد غریبه مثل چهل چراغ روشن خود را به شهر #سامرا 💫رسانند،
در میان ان همه خاک و غبار🌪 #سامرا در خواب بود، کوچه ها، درختان و ادم ها همه خواب😴 بودند، هیچ کس نفهمید ان چهل نفر از کدام دروازه شهر گذشتند، گویی ماموران هم انها را ندیده بودند. 😊
ان شب🌚 را در خانه شیعیان استراحت کردند و فردا صبح پنهانی و چند تا چند تا،به خانه امام حسن عسکری علیه السلام🌟 رفتند.
#عثمان_بن_سعید، بزرگ انها توی حیاط منتظر ان سی و نی نفر دیگر ایستاد، تا سر انجام همه ی انها وارد خانه امام شدند...
☁️ان چهل مرد دانشمند از راهی دور به شهر #سامرا امده بودند،
انها نمایندگان امام حسن عسکری علیه السلام💫 در میان شیعیان شهر های دور و نزدیک بودند.
وقتی نگاهشان به امام حسن عسکری افتاد صورتشان مثل گل باز شد، بر لبشان خنده😄 نشست،
عثمان ابن سعید گفت: خدا را شکر این بار هم توانستیم شما را زیارت کنیم، بقیه هم خدا را شکر کردند😍
خانه امام پر از بوی گل💐 بود، چشم ها به سمت امام خیره بود، و دل ها بخاطر او تاپ تاپ میکرد💚 یک نفر به پشت بام رفته تا مواظب باشد ماموران نرسند،
حالا ان چهل چراغ مسافر، با شوق زیادی🤗 به افتابی که رو به رویشان بود زل زده بودند،
امام ⭐️فرمود: ایا میخواهید به شما بگویم چرا به اینجا امده ایید🤔
ان چهل نفر به حرف امدند : بله بفرمایید...
#ادامه_دارد...
🍎🍃🍎🍃🍎🍃
@montazer_koocholo
#دانستنی_های_قرآنی
#آیات_مهدوی
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان و نوجوانان_۳۴
بچه ها جووون سلام روزتون بخیر 😊 یه آیه ی مهدوی جالب داریم براتون 👇
✨سوره بقره آیه ۲۴۹
📖إِنَّ اللَّـهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي
{خداوند شما را به وسیله رودخانههایی امتحان می کند. پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست}
🌱از امام صادق(علیه السلام ) در تفسیر این آیه نقل شده که اصحاب امام زمان(علیه السلام) هم، مانند یاران طالوت، امتحان و آزمایش میشوند.
👈بچه ها جون، طالوت یکی از فرماندهان سپاه بنی اسرائیل بود. زمانی که طالوت به همراه سپاه بنیاسرائیل به جنگ میرفتن، به دستور خداوند مأمور شد سپاهیان خودش را امتحان کنه. طالوت به سپاهیان تشنه دستور داد زمانی که به آب رسیدن بیشتر از یک کف دست آب نخورن و هر فردی که بیشتر بنوشه، دیگر اجازه همراهی سپاه را نخواهد داشت. بیشتر افراد سپاه از دستور اطاعت نکردن و از همراهی طالوت و جنگ با دشمنان کنار گذاشته شدن😔
👌عزیزای دل، یارانِ امام زمان هم حتما حتما امتحانات مختلفی رو باید بگذرونن تا مشخص بشه وفادارن و به دستورات امام و رهبرشون گوش میدن🤗☺️ ان شاءالله همگی ما از سربازان وفادار امام زمانمون باشیم🤲
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃این قسمت: لباس داوری
✨پیام اخلاقی؛ کمک به هم نوع
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#قصه_های_نماز
قسمت چهارم
🌸علی و زهرا دیروز از پدر بخاطر نمره های عالیشان یک بسته ماژیک🖍 بیست و چهارتایی جایزه🎁 گرفته بودند. امروز توی اتاق مشغول کشیدن نقاشی بودند که صدای اذان ✨را شنیدند
دفترشان را بستند و برای رسیدن به اشپزخانه مسابقه گذاشتند .😇
مادربزرگ داشت #وضو میگرفت.😌
علی گفت : من اول وضو میگیرم😄
زهرا گفت : نه اول من❗️
مادر بزرگ قرعه کشید و قرعه به نام علی افتاد😍
تا علی امد# وضو بگیرد چشم زهرا به دست های علی افتاد و گفت : مادربزرگ وضو علی درسته🤔
مادربزرگ گفت: چیز هایی که مانع #وضو میشه مثل ماژیک🖍 چربی و کرم ها اگر #جرم داشته باشند باید جرم اونها گرفته بشه، ولی بدون جرم اشکال نداره🌾
علی پرسید: #جرم چیه؟
مادربزرگ با لبخند گفت: هر چیزی که مانع رسیدن اب #وضو به پوست بشه🌞
زهراکف دستش که پر از ماژیک🖍 بود را با خنده علی نشان داد و گفت: پس علی اقا فکر کنم بهتره اول دستامونو با اب و صابون بشوریم☺️ #ادامه_دارد... 📚 نماز کله گنجشکی، نوشته علی بانشی 🌷 منتظر کوچولو های عزیز❤️ در این لحظات قشنگ نماز برای سلامتی و فرج #امام_زمان_عج 💐 دعا کنیم🤲 🍎🍃🍎🍃🍎
Derakht-Kaaj-01.mp3
15.82M
#قصه_شب
درخت کاج🌲
🌴قسمت اول
✨ گروه سنی الف و ب
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
✨کارگر پیر
🌾غروب بود با امام علیه السلام🌟 به خانه اش رفتم، در خانه اش چند نفر مشغول بنایی بودند. دیوار ها را خراب کرده بودند ، دو سه نفر داشتند در حیاط کاهگل درست میکردند. یک نفر خشت ها را روی هم میچید. چند نفر هم خاک بیرون میبردنند.
امام علیه السلام🌟 به همه خسته نباشید گفت😇 گویا همه کارگرها را میشناخت.✨
ناگهان در میان کارگران چشمش به کارگر پیر و لاغری افتاد، تا حالا او را ندیده بود. کمی به او نگاه کرد.
بعد از خدمتکارش که مواظب اوضاع بود پرسید:
این کارگر کیست😯
خدمتکارش جواب داد: کارگری است که به کمک ما امده است.🌿
امام 🌟گفت ایا مزدش را هم تعیین کرده اید🤔
"نه اقا زیاد مهم نیست🙃 هرچه بدهیم قبول میکند❗️
با این حرف امام رضا ع خیلی ناراحت شد😔، به خدمت کارش تندی کرد.
جلو رفتم خواستم او را ارام کنم، گفتم "اقا قربانتان بروم زیاد خود را ناراحت نکنید😌
امام رضا علیه السلام🌟 رو به من کرد و فرمود:
ای سلیمان! بار ها گفتم کسی را که برای کار می اورید اول مزدش💰 را تعیین کنید، کسی که نمیداند مزدش💰 چقدر است ممکن است فکر کند مزدش را کم داده اند ، اما اگر مزدش را تعیین کرده و به اندازه داده باشند خوشحال😀 میشود. اگر هم مبلغ کمی به دستمزش💰 اضاف کنند راضی و سپاس گزار خواهد شد.💫
ان روز دیدم که امام رضا علیه السلام🌟 ان کارگر پیر را صدا زد و بعد از صحبت زیاد دستمزد💰 خوبی به او داد، ان کارگر خیلی خوشحال😍 شد و برای او دعا کرد.🌺
#پایان
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
#چهل_چراغ_مهمان
قسمت دوم
🍃امام علیه السلام🌟 گفت : شما چهل نفر امده اید که از جانشین من سوال کنید💫
دهان ان چهل نفر از تعجب باز ماند😲
پیش از انکه به حرف بیایند امام علیه السلام 🌟از دلشان خبر دار شده بود.😇
امام حسن عسکری علیه السلام 🌟برخاست، و پرده پشت سر خود را کنار زد، ناگهان پسرکی☀️ جلو امد، به مهمان ها سلام 🖐کرد و کنار امام علیه السلام ایستاد .
مهمان ها که هاج و واج😳 به او خیره بودند ، جواب سلامش را دادند.
امام علیه السلام 🌟دست بر شانه پسرک ☀️گذاشت و گفت: این کودک ☀️بعد از من امام و خلیفه👑 شماست ، از او اطاعت کنید و از هم جدا نشوید، 💐
مهمان ها هنوز هم در تعجب بودند، که امام علیه السلام 🌟ادامه داد: اسم او محمد است و امام زمان شماست. 💚
ان چهل نفر برخاستند و انتخاب مهدی عج☀️ را به جانشینی امام حسن عسکری علیه السلام✨ را تبریک گفتند. 🌸🌷💐
مهدی علیه السلام ☀️از پیش انها رفت فقط #عثمان_ابن_سعید بود که گاهی به دیدن ان پدر و پسر عزیز ✨میرفت و سوال ها و خواسته های شیعیان را به انها میرسانید.
ان چهل نفر وقتی از امام حسن عسکری علیه السلام 🌟خداحافظی👋 کردند اسب ها 🐴و شتر هایشان🐪 جدا جدا و دور از هم از شهر #سامرا خارج شدند.
در راه بازگشت دل های هر چهل نفرشان هنوز تاپ تاپ میکرد و چشم هایشان خیس اشک شده بود😢
ان چهل نفر ناگهان به غروب افتاب نگاه کردند بعد در خیال هر کدامشان چنین گذشت:
امروز امام یازدهم🌟 از جانشین خود مهدی☀️ عزیز حرف زد نکند افتاب سامرا غروب کند و ما دیگر او را نبینیم🌱
#پایان_داستان_چهل_چراغ_مهمان
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی 💭
🍃 این قسمت : قرص عوضی
🍁 پیام اخلاقی: مصرف درست دارو
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
سلام بچه ها جون😍
دست هاتون رو بزارید روی سینه✋ میخوایم از راه دور، صلوات مخصوص امام رضا علیه السلام رو با هم بخونیم☺️
✨السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)✨
@montazer_koocholo
#قصه_های_نماز
قسمت چهارم
🍁بعضی وقتها ممکن است بخاطر زمین خوردن یا تصادف کردن دست و پایمان زخم شود، جوری که نشود جای زخم را شست و اب🚰 برای ان ضرر⛔️ داشته باشد
مثلا با خانواده به گردش و تفریح رفته اید ،بیرون از منزل توی کوه و دشت انقدر سرگرم بازی شوید که یادتان برود #نماز_اول_وقت بخوانید 🙃
🔻یکدفعه موقع غروب خورشید🌚 یادتان بیوفتد که باید #نماز بخوانید و اگر بخواهید #وضو بگیرد #نماز قضا میشود😕
یا اینکه توی موقعیتی قرار بگیرید که اب برای #وضو پیدا نکنید،
میدونید در این جور مواقع که نمیشود #وضو گرفت باید چیکار کرد🤔
بهترین کار در این هنگام تیمم است.😍
#ادامه_دارد...
📚 نماز کله گنجشکی نوشته علی بانشی
🍃 🍂 به وقت #نماز 📿 التماس دعا🤲
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
Derakht-Kaaj-02.mp3
14.82M
#قصه_شب
درخت کاج🌲
🌴قسمت دوم
✨ گروه سنی الف و ب
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
#داستان
زندگی #امام_حسن_عسکری ع
#روز_زیارتی
#پنجشنبه
این داستان: جانشین پدر
☁️چند نفر داشتند در حیاط غذا🍚 درست میکردنند، ادم های زیادی از دور و نزدیک امده بودند ، و توی راهرو دراز و اتاق بزرگ کنار هم نشسته بودند، همه غمگین بودند😢 ، بعضی ها اشک میریختند😭 چون فرزند بزرگ #امام_هادی ع🌟 "محمد" از دنیا رفته بود، همه فکر میکردنند، محمد جانشین پدر است، و بعد از امام هادی ع امامت به او میرسد،
یکی میگفت: حالا دیدی چه شد ، حالا بعد از امام هادی ، چه باید بکنیم😞
دیگری میگفت: چه غم بزرگی ، دیگر بعد از امام هادی، علیه السلام ، امامی نیست، پس چه کسی به داد ما شیعیان خواهد رسید،😟
هرکس این سوال را از خودش میپرسید و افسوس میخورد،
در همین موقع جوانی وارد خانه شد، جوان خیلی ناراحت شد و اشک می ریخت😭، خیلی ها او را نمیشناختد، مخصوصا انهایی که از راه دور امده بودند ، انها دوست داشتند بدانند این جوان زیبا رو کیست🤔
#امام_هادی_علیه السلام🌟 تا او را دید فوری از جای بلند شد، و جلو امد و او را در آغوش گرفت😍
سر و رویش را بوسید😘 بعد طوریکه که همه بشنوند گفت: پسرجان خدا را شکر کن، که مقام امامت را بعد از من به تو سپرد 🌞انوقت دست او را گرفت و پیش خود نشاند😌
همه از این خبر تعجب کردند به خصوص انهایی که امام حسن عسکری را نمیشناختند، حالا فهمیدند این جوان زیبا رو فرزند دیگر #امام_هادی_علیه السلام🌟 است، و جانشین او همین جوان است، نه پسر بزرگش محمد که تازه از دنیا رفته است.
حالا همه در دل از این خبر خیلی خوشحال بودند و خدا را شکر میکردنند😍
#پایان
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبا به مناسبت ۱۳ ابان روز دانش اموز✨
#پیشنهادی
بوی بهار
به یاد شهدای ۱۳ ابان ، روز دانش اموز
از خواب😴 بیدار میشوم. بوی خوبی میآید. بوی حلواست. بلند میشوم و به آشپزخانه میروم. مامان دارد حلوا میپزد. یادم میآید امروز سیزدهم آبان🌷 است. او هرسال، سیزدهم آبان به یاد «خاله بهار» حلوا میپزد و به همسایهها میدهد
من هیچوقت خاله بهارم را ندیدهام. مامان، عکس او را به من نشان داده است. توی عکس، او روپوش مدرسه پوشیده و روسری سرش کرده است. 👌توی دست او عکس امام خمینی (ره) است. مامان گفته که او شهید شده است.🌷
او برایم از روز سیزدهم آبان سال ۱۳۵۷ تعریف کرده است. در آن روز، خاله بهار و دوستانش مدرسه را تعطیل کردند و به دانشگاه رفتند تا با شاه مبارزه کنند👏.
آنها همراه دانشجوها اللهاکبر 🗣میگفتند. سربازان شاه به آنها تیراندازی کردند. خاله بهار و چند نفر از دوستانش شهید شدند.😭 هر وقت مامان از خاله برایم حرف میزند، چشمهایش پر از آب میشود😔
عکس خاله را به مدرسه میبرم و به خانم معلم نشان میدهم. خانم معلم میگوید: «تو باید به خالهات افتخار کنی💐. اگر ما امروز راحت و آزادیم، به خاطر کار بزرگ خالهی تو و بقیهی شهیدان است.»
بچهها دور من جمع میشوند. عکس را تماشا میکنند و میگویند: «خوش به حالت!»😍
میخواهم از خوشحالی بال دربیاورم و پرواز کنم. ☺️
زنگ تفریح میخورد. همه توی حیاط مدرسه جمع میشویم. مشتهایمان را بالا میبریم و اللهاکبر🗣 میگوییم.
چند نفر از بچهها سرود میخوانند. چند نفر هم نمایش میدهند. خانم مدیر به هرکدام از ما یک شاخه گل هدیه🌹 میدهد. بعد هم روز دانشآموز را تبریک میگوید.😄
من گل 🌷را به خانه میبرم و به مامان هدیه میدهم. 😍چشمهای مامان، قرمز و پفکرده است. حتماً بازهم به یاد خاله بهار افتاده و گریه کرده است😢. مامان گل را میگیرد. بعد، مرا بغل میکند و میگوید: «تو بوی بهار را میدهی. او هم مثل تو مهربان بود.»
دل من پر از شادی میشود. دست مادر را میبوسم 😘و بهار او میشوم.🌹
شهدای روح شهدای ۱۳ ابان #صلوات💐
#پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
🍃 این قسمت: پسرم دیگه منو دوست نداره
✨ پیام اخلاقی: تاثیر بوی سیگار در ارتباط با دیگران