eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
311 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک زندگی شاد 17.mp3
10.28M
۱۷ ⚜ ایمان؛ قدرت دهنده ی عقل در درون انسان است! هر چه ریشه های حقیقیِ ایمان در انسان محکم تر باشد؛ نیروی عقل در او قوی تر، و شادی هایش بیشتر و قیمتی ترند. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرب به اهل بیت ۳۵.mp3
11.92M
✘ غیب دقیقاً کجاست؟ منظور از ارتباط با غیب و اهالیِ غیب، چه ارتباطی است؟ این ارتباط چگونه تسریع شده و وسعت می‌یابد؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۳۵ | https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6023876303348831583.mp3
3.58M
▪️صدایش کن! زیبایی از فریادرسی امام صادق علیه‌السلام نسبت به یکی از شیعیانشان 📚مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص۲۴۱، @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ انقلاب اسلامی، آخرین قدم شیعه در راه ظهور ⌛️ با وقوع انقلاب اسلامی، شیعه وارد دوره ولایت اجتماعی شد. ✔️ به این ترتیب که نایب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمد و ولایت و سرپرستی جامعه را به عهده گرفت. ✔️ در زمان انقلاب اسلامی، شیعیان در حال تمرین ولایت‌پذیری از نماینده امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. در واقع شیعیان در حال آماده‌ شدن برای دوره درخشان ظهور و ولایت‌‌پذیری از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌باشند. 🎙 حجت‌الاسلام عالی 🏷 امام_زمان_عجّل_الله_فرجه
⚠️ علّت غيبت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ☑️ آیت الله بهجت (ره): ▫️ در زمان سابق (رژيم طاغوتى پهلوى)، وقتى در اوقات زيارتى اطراف حرم حضرت معصومه ـ عليهاالسلام ـ ازدحام مى‌شد، و زنان حجاب را درست رعايت نمى‌كردند، آيت اللّه بروجردى ـ رحمه اللّه علیه ـ مى‌فرمود: « مناسب نيست اهل علم بدون ضرورت، در ميان جمعيّت و ازدحام داخل شوند، خوب است ملاحظه كنند.» ❇️ اميدواريم خداوند براى يك مشت شيعه ى مظلوم، صاحبشان را برساند؛ زيرا در عالم چنين سابقه نداشته و ندارد كه رييس و رهبرى از مريدان و لشكرش اين قدر غيبت طولانى داشته باشد. چه بايد گفت؟ معلوم نيست تا كى! در تمام امّت هاى گذشته غيبت مقدّر شده است، ولى در هيچ امّتى چنين غيبتى با وقت نامعلوم و غير مقدّر اتّفاق نيفتاده است. ✳️ ما مسلمان ها امتحان خود را با پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ و يازده امام ـ عليهم السّلام ـ در زمان حضورشان پس داده ايم، اگر اين يكى هم ظاهر مى‌شد، لابدّ به قربانش مى‌رفتيم! كسانى كه در زمان ائمه ـ عليهم السّلام ـ به بنى اميّه و بنى العبّاس گرايش داشتند مگر ديوانه بودند؟! 🚨 آن ها از ميان دو راه دين و دنيا، دنيا و ضدّ آخرت را اختيار مى‌كردند، و هنوز مَناصب ( پُست‌های) آنها براى ما عرضه نشده تا امتحان خود را پس بدهيم. ⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، نکته ۲۵۴ 🏷
🌹 منتظران ظهور 🌹
#روایت دلدادگی #قسمت ۴۰ 🎬 : برنده ی مرحله ی دوم مسابقه هم مشخص شد ، سهراب و بهادرخان به آخرین قسمت
دلدادگی ۴۱ 🎬 : سهراب شمشیرش را به زمین تکیه داد و دست به زانو گذاشت و با یک حرکت از جا برخاست، با بلند شدن سهراب ،صدای شادی و شعف جمعیت بر هوا رفت . بهادرخان زیر چشمی اطراف را می پایید و از اینکه ،سهراب این جوانک یک لا قبای سیستانی اینگونه همه را به خود جذب کرده ، مانند ببری زخمی دندان بهم می سایید و خون خودش را می خورد. آرام از جا بلند شد ، شمشیرش را به دست گرفت و تا خواست به خود بجنبد،سهراب مانند شیری شرزه به سمتش حمله ور شد ، بهادر خان که غافلگیر شده بود و بی شک اگر می خواست مبارزه را ادامه دهد ،میدانست با شکستی سنگین ،مسابقه را خواهد باخت ، پس دوباره دست به حیله ای دیگر زد. سهراب که نزدیکش شد ،دستش را جلوی صورتش گرفت و همانطور که از جلوی او میگریخت گفت : ای نامررررد ،خاک بر چشم من میریزی؟ سهراب با فرار بهادرخان و شنیدن صدایش ،با خشم از این تهمت نابه جا بر جای خود ایستاد و فریاد زد : چرا دروغ می گویی، آخر در میدان سنگ فرش از کجا مشتم را پر از خاک کرده ام هاا؟ اما با اشاره ی بهادرخان ، سربازان آن طرف میدان شروع به سروصدا کردند و سخنان سهراب در هیاهوی سربازان بهادرخان ،گم شد. ناگهان شیپور پایان نبرد نواخته شد و داور مسابقه ، نام بهادرخان را به عنوان برنده اعلام کرد. اما در آن محل ، همه از کوچک و بزرگ می دانستند که برنده ی واقعی مسابقه کسی جز سهراب نمی توانست باشد. فرنگیس که کاملا این خواستگار سمج را می شناخت و با حیله و مکر این روباه جوان ،کاملا آشنا بود ،با بلند شدن صدای داور از جا برخاست ، درحالیکه تمام تنش از خشم می لرزید ،خواست به بیرون از جایگاه برود ، که با کشیده شدن چادرش ،متوجه مادرش روح انگیز شد‌. روح انگیز از زیر روبنده ی حریرش ،با حرکات چشم و گفتاری آرام به فرنگیس فهماند که بر جای خود بنشیند. فرنگیس که چاره ای جز اطاعت نداشت ، با عصبانیت بر جای خود نشست ،سرش را به عقب برگردانید و آهسته ،گلناز را صدا زد. گلناز که دختری در سن و سال فرنگیس بود و از کودکی با این شاهزاده خانم بزرگ شده بود و به نوعی هم بازی و مونس و خدمتکار فرنگیس حساب میشد، سرش را پایین آورد. فرنگیس چیزی در گوش گلناز گفت ،گلناز سری تکان داد و فی الفور از جایگاه سلطنتی پایین رفت. از آن طرف سهراب گیج و مدهوش بود ، باورش نمی شد به این راحتی و با یک ترفندی کودکانه ، بازی را باخته باشد و تمام رؤیاهایش به باد فنا رفته است... وقتی نام بهادرخان را به عنوان برنده شنید ، شمشیر نخراشیده ی دستش را محکم به زمین کوبید و به سمت رخش رفت. نزدیک دوست تازه اش شکیب شد، شکیب از ناراحتی رنگ به رو نداشت ، نمی دانست چه بگوید. سهراب افسار رخش را از دست شکیب بیرون کشید و همانطور که ازبین جمعیت راه را باز می کرد ،سوار رخش شد. شکیب نفس زنان دنبالش دوید و‌گفت : کجا میروی رفیق؟ من کجا می توانم تو را ببینم؟ سهراب آهی کشید ، نگاهی به شکیب انداخت و گفت : حلالم کن.... شکیب که خودش را به سهراب رسانده بود با سماجت گوشه ی لباس سهراب را در دست گرفت و گفت : تو را به خدا بگو ، کجا می توانم ببینمت؟ سهراب لباسش را از دست شکیب بیرون کشید و همانطور که اسب را بی هدف هی می کرد گفت : نمی دانم...‌شاید کاروانسرای یاقوت یک چشم ... ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_ حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧