eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن حلال با ذکر صلوات برای فرج🌱 مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
توجه وتتمه مطلب: به این حدیث شریف نظر کن ودر آن از اول تا آخر تدبر نمای که صحت آنچه گفتیم برایت معلوم می شود، این که آنچه از ایشان (علیه السلام) صادر گشته که بر سلب علم از خودشان مشتمل است بر ظاهرش نیست، بلکه به خاطر نوعی از مصلحت از آنان صدور یافته، چنان که آن جناب (علیه السلام) دانستن جای کنیزک را از خود نفی کرد، از این جهت بوده که افرادی از اهل نفاق یا غلو در مجلس بوده اند، ویا از جهت دیگری غیر از این از جهاتی که آن حضرت می دانسته، سپس وقتی مانع بر طرف گشت آن حضرت (علیه السلام) وفور وبسیاری علم خود را توضیح داد، واین که همه چیز را می داند، وعلم غیب دارد، که به اسم خداوند -جل جلاله- سوگند یاد کرد به این که همه علم کتاب نزد اوست، واین دلالت دارد بر این که آن جناب عالم به غیب است وبه آنچه بوده وآنچه خواهد بود به جهت آنچه دانستی از آیاتی که دلالت دارد بر این که خداوند (عزَّ وجلَّ) همه آنها را در کتاب -که لوح محفوظ است - ثبت فرموده است، واین حدیث همچون سایر احادیث دلالت می کند بر علم امام به تمام آنچه در لوح محفوظ هست، از همین روی در چند زیارت وروایت از امام (علیه السلام) تعبیر آمده به: عیبة علم الله؛ مخزن علم خداوند، وبر شما باد که در کلمات ایشان (علیه السلام) جستجو وتدبر کنید تا ایمانتان بیشتر ویقینتان کامل تر شود، وتوفی از خدا است. دنباله ای از بحث در تأیید مطلب: حافظ برسی (رحمه الله) در کتاب مشارق انوار الیقین گفته: امام (علیه السلام) از چند جهت از لوح محفوظ برتر وبالاتر است: اول: این که لوح ظرف حفظ وظرف سطرها ونوشته هاست، وامام محیط بر سطرها واسرار سطرهاست، پس او از لوح افضل است. دوم: اینکه؛ لوح محفوظ بر وزن مفعول وامام مبین بر وزن فعیل وآن به معنی فاعل است، پس او به اسرار لوح داناست، واسم فاعل از اسم مفعول برتر واشرف است. سوم: این که ولی مطلق ولایتش شامل همه است، ومحیط به همه است، ولوح داخل در اشیاء می باشد، پس امام بر لوح دلالت دارد وبالای آن است، وبه هر چه در آن هست دانا می باشد.(۷۳۲) هفتاد ویکم: تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه از آن حضرت (علیه السلام) در زمان غیبت کبری بدان که شیعه امامیه متفقند که با فوت شیخ اجل علی بن محمد سمری (رحمه الله) وکالت منقطع شده ونیابت خاصه ختم گردیده است، شیخ سمری چهارمین تن از نواب چهار گانه است، که در زمان غیبت صغری مرجع شیعیان بوده اند، وپس از درگذشت سمری تا زمان ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایب خاصی از آن حضرت در میان شیعیان نخواهد بود، ومرجع شیعیان در زمان غیبت کبرای آن جناب علمای عامل هستند که حافظ احکام الهی می باشند، وهر کس نیابت خاصه را ادعا کند دروغگو ومردود است، بلکه این مطلب از ضروریات مذهب امامیه است که به آن شناخته می شوند، وهیچ یک از علمای ما در این باره مخالفت ننموده است، وهمین بس که دلیل وبرهان باشد، ونیز بر این مقصود دلالت دارد آنچه شیخ جلیل رئیس المحدثین معروف به صدوق - که سید ومولایمان حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ولادت او مژده دادند- در کتاب کمال الدین روایت آورده، گوید: حدیث گفت ما را ابو محمد حسن بن احمد مکتب (رحمه الله) گفت: در سالی علی بن محمد سمری (رحمه الله) وفات یافت من در مدینة السلام (بغداد) بودم، چند روز پیش از فوت او نزدش حضور یافتم، پس او برای مردم توقیعی بیرون آورد که صورت آن چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری، خداوند پاداش برادرانت را در فقدان تو بزرگ فرماید، که تو از این تاریخ تا شش روز دیگر خواهی مرد، پس امر خود را فراهم ساز، وبه کسی وصیت مکن که پس از فوت تو جانشینت شود که همانا غیبت دوم واقع شد، وظهوری نخواهد بود مگر به اذن خداوند (عزَّ وجلَّ) وآن بعد از طولانی شدن مدت وقساوت دل ها وپر شدن زمین از جور وستم خواهد بود، ودر شیعیان من کسی یا کسانی خواهد آمد که مدعی شود مرا مشاهده می کند، آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای مشاهده کرد دروغگوی تهمت زننده است، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.
حاصل این که منظور از مشاهده آن گونه مشاهده ای است که مقید به عنوان بابیت ونیابت خاصه باشد، مانند آنچه برای سفرای چهارگانه ای که در زمان غیبت صغری بوده اند تحقق یافت، نه مطلق مشاهده، واین از باب آوردن مطلق ومنظور داشتن مقید، یا ذکر عام واراده خاص می باشد واین گونه به کار بردن الفاظ بسیار ودر عرف ولغت شایع است، چنان که گویی: گوشت خریدم یا گوشت خریداری کن ومنظورت خصوص گوشت گوسفند باشد یا نه مطلق گوشت، وهمچنان که یاد آوردیم قرینه در سخن موجود است واز این قبیل است فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) قل آمنا بالله وما انزل علینا وما انزل الی ابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب والاسباط(۷۳۸)؛ بگو (ای پیغمبر) ما ایمان آورده ایم به خدا وشریعت وکتابی که بر ما نازل شده، وآنچه بر ابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب واسباط نازل گردیده است.که اسباط لفظ عامی است ومقصود از آن خاص است، زیرا که بر همه اسباط (نوادگان یعقوب) کتاب ووحی وحکم نازل نگشت، بلکه فقط بر بعضی از آنها نازل شد، وهمچنین در توقیع شریف منظور از مشاهده گونه خاص آن است، چنانکه به یاری خدای تعالی برایت بیان داشتیم. وبه این وجه معلوم می گردد که بین این توقیع شریف وبین وقایع بسیاری که در کتابهای متعددی مانند بحار والنجم الثاقب ودارالسلام شیخ عراقی وغیر آن ها ذکر گردیده هیچ منافاتی نیست، که آن وقایع دلالت دارند بر وقوع مشاهده در زمان غیبت کبری برای بسیاری از مؤمنانی که به شرف لقای آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایل آمده اند، خدای تعالی دیدار وشفاعتش را به ما روزی فرماید که او به بندگانش نزدیک واجابت کننده دعا است. و در جمع بین این ها وجوه بعیدی یاد کرده اند، که نیازی ندارد متعرض آن ها شویم ورد کنیم. وآنچه را بیان داشتیم همچون نور بر قله کوه طور، برای اهلش واضح است وتوفیق از خدا است.🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌺قسمت 6⃣8⃣ ⬅️جلددوم المکارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دشمنان ایران، فقط زحمت مارو زیاد میکنن، وگرنه پرچم این انقلاب به دستان حضرت ولیعصر علیه‌السلام، خواهد رسید. ❕بشارت امام خمینی به جواد منصوری، اولین فرمانده‌ی سپاه، درباره‌ی ظهور. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
آروم آروم داره مرگم میرسه-واحد.mp3
26.5M
کربلایی جواد مقدم واحد _ عجل الله آروم آروم دارِه مَرگَم میرِسِه... # https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐📚💐ثانیه های مهدوی🌺🌺🍃🍃 🖋📋مطالب ناب جهت بصیرت افزایی 👤🎙جناب حجت الاسلام شجاعی 🔹💠🔹🔹💠🔹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 056.mp3
2.17M
✍️کودکان میانمار به مرگی تلخ محکوم می شوند! و نیست آنکس که تنها چاره نجات است. ✔️آیا وقت آن نشده که صادقانه بخواهیمَش و صادقانه برای نجاتِ زمین، یاریش کنیم؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانواده آسمانی 48.mp3
12.75M
۴۸ 🎤 💥 در روز قیامت بسیاری از بانمازان، بی نماز محشور می‌شوند، و بسیاری از باحجاب‌ها، بی‌حجاب! اگر تمامِ حقیقت دین به خواندن نماز، رعایت حجاب و... است پس دلیل این تناقض در روز قیامت چیست؟ علیهم‌السلام https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۲۲۴.mp3
10.55M
۲۲۴ 💢 چرا من باید وقت بذارم و اهل بیت علیهم‌السلام رو بشناسم، و از این سخت‌تر دوستشون داشته باشم؟ 💢 حالا دوست داشتن یه طرف، چرا من باید سبک زندگی‌ام رو از اهل بیت علیهم‌السلام، که دهها قرن قبل از زمان ما می‌زیستند، دریافت کنم؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 روزی نبی مکرم اسلام (ص) حیوانی را دیدند که کسی آن را در کوچه بسته بود. پیامبر (ص) شب در هنگام برگشت باز هم حیوان را همان‌جا بی‌صاحب و گرسنه دیدند. به صاحبش فرمودند: بخدا قسم به خاطر یک روز گرسنه نگه‌داشتن این حیوان مؤاخذه خواهید شد. امام صادق (ع) کسی را صدا کرده و فرمودند: شنیده‌ام در خانه، حیوانی را گرسنه نگه می‌داری! یا ذبحش کن یا آزاد کن برود، یا بفروش در غیر این صورت در روز قیامت مؤاخذه خواهی شد. حتی خداوند، حیوانی را که صاحبش کم به او علوفه داده باشد در سرزمینی به نام احقاف نگه خواهد داشت و از علف سیر خواهد شد. واذا الوحوش حشرت اشاره به حشر حیوانات در قیامت دارد. اگر حیوانی که شاخ داشته بی گناه به حیوانی که شاخ نداشته شاخی بزند، به حیوان بی‌شاخ، شاخ می‌دهند تا شاخ زدن، را تلافی کند. حیوان را بدون جفت نگه داشتن، آویزان کردن مرغ با سر و گرفتنش از پا مکروه است. چه‌بسا حیوانی که پوست هندوانه و از ضایعات انسان می‌خورد و در حال ذکر خداست، از راکب و سوار شونده‌اش که بلند می‌خندد و از یاد خدا غافل است، برای خدا عزیز‌تر می‌باشد. ‎https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 #ادامه_قسمت_هشتم #نویسنده_محمد_313 -دوسال پیش سکته کرد
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 مشغول تمییز کردن کف آشپزخونه بود که متوجه آمدن نرگس از دانشگاه شد با شنیدن صدای پر از شوق مادر نرگس دلش لرزید:سلام دخترگلم خسته نباشی دلش برای مادرش تنگ شده بود "مادر کجایی که بیینی دخترت اینطوری راهی خونه بخت شد به خاطر پدر معتادی که به خاطر پولش دخترش رو فروخت" "به خاطر من و پدرم این خانواده هم بدبخت شدند" آهی کشید و از وجود خودش پشیمان شد  او از عمد کاری نکرده بود که مادر کمیل اینطوری با او صحبت میکرد "کاش میتونستم از خودم دفاع کنم" از اینکه باید کار میکرد ناراحت نبود از این ناراحت بود ک به خاطر وضع ضعیف مالی پدرش و کار های اشتباه اون  سرزنشش میکردند با آمدن مادر آقا کمیل از جایش بلند شد که گفت:کارایی که گفتم کردی؟ -بله -میتونی بری اتاقت تا وقتی صدات نکردم بیرون نیا                                *** کتاب شعر رنگ و رورفته ای که از مادرش یادگار مانده بود را از ته ساک برداشت و مشغول خواندش شد ساعت تقریبا 7 بعد از ظهر بود "وقتی خونه خودمون بودم میرفتم بالا پشت بوم نقاشی میکشیدم" کتاب را بست و با خود فکر کرد" کاش خودکار و کاغذم رو برمیداشتم" در اتاق رو کمی باز کرد و با دیدن سکوتی ک با خانه حاکم بود حدس زد همه بیرون باشند مردد وارد هال شد و به اطراف نگاه کرد که با دیدن اتاق های خالی نفسی از آسودگی کشید در همین حین تلفن زنگ خورد که چون انتظارش را نداشت کمی جا خورد مردد سمتش رفت و دستش را برای برداشتن ان دراز کرد که تلفن روی پیغام گیر رفت و صدای دختری در تلفن پیچید: سلام خاله جون سمانه ام امشب اگه خونه اید میخوایم بعد شام یه سر بیایم اونجا خیلی وقته بهم سرنزدیم مامانو بابا سلام دارن خدانگهدار با شنیدن اسم سمانه احساس خاصی به او دست داد ودر دلش آشوب به پا شد با شنیدم صدای چرخیدن کلید در اتاق از دلهره ی اینکه از اتاقش خارج شده ضربان قلبش بالا رفت حوریه خانوم و نرگس پلاستیک به دست وارد خانه شدند طبق معمول اخمی تحویل او داد و گفت :کمیل نیومد خونه؟ سرش را به نشانه ی منفی تکان داد: نه - فکر کنم خواهرزادتون زنگ زدن و پیغام گذاشتن واستون -جواب که ندادی؟ -نه بی آنکه منتظر حرف دیگری باشد سمت اتاقش رفت و در را بست مدتی گذشت که صدای حوریه خانوم را شنید :سلام دخترگلم خوبی؟؟... ... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 مردد به در مسجد نگاه کرد دروغ های منصور همه جا پیچیده بود مبادا مردم انهارا باور کرده باشند و دیگر هیچ احترام و حرمتی برای او در مسجد نمانده باشد همان جایی که بارها تحسین شده بود و بار ها از پاکی او تعریف شده بود ولی حالا برای رفتن مردد بود که به گناهکار بودن متهم شود! شاید این یک امتحان الهی باشد شاید! دستش را روی در مسجد کشید و قدم زنان وارد ان شد صدای الله اکبر گفتن مکبر را که شنید دلش بی قراری کرد و کفش هایش را با عجله گوشه ای گذاشت و داخل شد به سرعت کنار پیرمردی در صف اول ایستاد و اقامه بست بعد از خواندن سه رکعت نماز مغرب احساس کرد دلش سبک سبک شده است اهی کشید و دست هایش را سمت بالا گرفت تا دعا کند برای خاموش شدن این آتش خشم و ناامیدی دلش دعا کرد تا خدا آبرویش را حفظ کند دست هایش را روی صورتش کشید که صدای پچ پچ از اطراف به گوشش خورد -نه بابا خود پسر خالش اونروز تو مسجد گفت با یه دختر گرفتنش -منکه باور نمیکنم کمیل اهلش نیست -ای آقا شیطونه دیگه یه لحظه هوس آدمو تحریک میکنه -ولی این وصله ها به کمیل نمیچسبه از بچگی اینجا نوحه خونی میکنه من میشناسمش -هه حالا پسرخالش که با هم جون جونی بودن و دستشو میگرفت و میاورد هیئتا به کنار پسر جمال آقا که هشت ماه خدمته تو آگاهی دیده بودتش که با دختره میبردن اون که دروغ نمیگه ریگی به کفشش هست که این چندروزم مسجد نیومده -تهمت نزن مومن -ای آقا تهمت چیه همه میگن کمیل بی انکه حرفی بزند سرش را پایین انداخت و در دلش به این قضاوت های کورکورانه پوزخند زد همه جای زندگی اش پر شده بود از رد و پای منصور چه از جان او میخواست! مگر با منصور چه کرده بود که اینطوری زندگیش را زیرو رو میکرد! چهار رکعت باقی را با دل شکسته خواند و بی سروصدا از مسجد بیرون امد نگاه های بد و کنجکاو بقیه و پچ پچ کردنشان اورا آزار میداد دست هایش را داخل جیبش فرو برد و بی هدف کنار خیابان قدم زد مشغول کلید انداختن در قفل در شد که نگاه متعجبش روی کفش های جفت شده جلوی در ثابت ماند پایش را که در هال گذاشت با شنیدن صدای خنده ی سمانه تمام قلبش به یکباره فرو ریخت زندگی خیلی بیرحمانه تقدیرش را رقم زده بود زیر لب سلامی داد و بی هیج حرف دیگری سمت اتاقش هجوم برد سمانه ک از این رفتار او تعجب کرده بود رو به حوریه خانوم گفت:چرا کمیل ناراحت بود؟ حوریه خانوم اجبارا لبخندی زد و گفت:از خستگیه تو این مدت که به خاطر دردسر منصور زندان بوده خیلی کلافه شده مادر سمانه فنجان چایی اش را برداشت و گفت:لیلا وقتی فهمید منصور با کمیل چیکار کرده خیلی ناراحت شد بیچاره هرروز غصه میخوره اغخرش این پسر مادرشو دق میده مادر کمیل ک سعی داشت ازدواج کمیل را فعلا مخفی کند گفت:حالا ک تموم شده و گذشته بهتره دربارش حرف نزنیم دوباره حالم بد میشه،نرگس صدای تلویزیونو کم کن داریم حرف میزنیم زیر لب غر زد و چنددرجه صدای تلویزیون را کاهش داد بعد از مدتی سمانه از جایش بلند شد و سمت اتاق کمیل رفت چند تقه به در زد که با شنیدن صدای بفرمایید او وارد شد ...
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 مقابل کمیل ایستاد و با گوشه ی روسری بلندش بازی کرد کمیل که در حال نوشتن چیزی بود نیم نگاهی به او انداخت و گفت:سلام سمانه سلامی زیر لب داد و گفت:چیزی شده ؟ کلافه پوفی کشید و گفت:نه -پس دلیل این رفتاراتون چیه ما از بچگی باهم بزرگ شدیم شما با اینکه چندسال از من بزرگتر بودید تنها همبازی من تو تموم دوران بچگیام بودید پس خواهش میکنم بمن اعتماد کنید و بگید چیشده چیز زیادی به تموم شدن محرم نمونده با خجالت به دستبند نشانی که مادر کمیل آنرا خیلی وقت پیش به او داده بود نگاه کرد که کمیل نفسش را پر سروصدا بیرون داد و گفت:تو چی از این اتفاقات اخیر میدونی؟ -میدونم که شما بیگناهید شنیدم که مهمونی رفته بودید و کلانتری گرفنتون با یه دختر ولی من مطمئنم که شما بیگناه بودید کمیل علی رغم اصرار های مادرش لپ تاپش را بست و خیلی صریح گفت:پس بزارید بهتون بگم که به خاطر بلایی که منصور سرم اورد مجبور شدم با اون دختر ازدواج کنم چون همه ی شواهد رو علیه من درست کرده بود بهتره منو فراموش کنید و به زندگیتون برسید ما قسمت همدیگه نبودید من دیگه نمیتونم به شما علاقه ای داشته باشم مجبورم فراموشتون کنم خودم قصد دارم تا یه مدت از این شهر برم اشک در چشمان سمانه حلقه بست و با ناباوری گفت:دارید شوخی میکنید؟ یعنی چی مجبورتون کردن باهاش ازدواج کنید قرار بود بعد محرم مراسم عقد ما برگزار بشه سرش را میان دستانش گرفت و گفت:خواهش میکنم تنهام بزارید فقط همین سمانه بغضش ترکید و هق هق کنان از اتاق بیرون رفت پس چرا کسی به او چیزی نگفته بود مدتی بعد سروصدای مادر سمانه بلند شد که حقیقت را بریده بریده از سمانه شنیده بود مادرکمیل با ناراحتی گفت:خواهر بخدا نمیخواستم الان ناراحتتون کنم بخدای احد و واحد کمیل من بیگناهه مادر سمانه پوزخندی زد و کیفش را برداشت:اگه پسرت بیگناه بود هیچ وقت یه دختر خیابونی که معلوم نیست تو اون مهمونی چه غلطی میکرده و عقدش نمیکردن واقعا که خداروشکر قبل تموم شدن محرم دست پسرت رو شد منو باش فکر میکردم به خاطر اون منصور خیر ندیده فقط چند شب بازداشتگاه بوده -خواهر تو که این حرفارو بزنی من از بقیه چه انتظاری داشته باشم سمانه با حالی خراب خداحافظی کرد و همراه مادرش رفت حوریه خانوم همانجا وسط هال نشست و هق هق کنان گریه کرد نرگس سعی کرد آرامش کند ولی بیفایده بود -چرا... چه آرزو ها که واسه سمانه و پسرم کمیل نداشتم همش در عرض چند شب به باد رفت اشک هایش را پاک کرد و که نرگس عصبی سمت اتاق کمیل رفت و در را محکم باز کرد:چرا به سمانه گفتی که باعث شد اینطوری بشه همینو میخواستی خواستی اشک مامانو دربیاری چقدر بهت گفت با منصور نگرد آدم درستی نیست گفتی میخوام آدمش کنم کو آدم شد؟ یا بدبختت کرد بیچاره عصبی جواب داد:بس کن نرگس فقط تنهام بزارید آره من گناه کارم همتون راست میگید با صدای دورگه گفت:حالا تنهام بذار با شنیدن صدای جیغی هردو سمت بیرون دویدند صدا از اتاقی که آزاده در آن بود می آمد کمیل با عجله در اتاق را باز کرد که دید مادرش با مشت بر سر آزاده میکوبد و نفرینش میکند: تو و اون پدر خیر ندیدت بدبختمون کردین ابرو تو محل واسمون نزاشتین چی از جون من و بچم میزاشتین پسرم یکی دو هفته ی دیگه باید عقد میکرد کمیل و نرگس اورا به سختی از آزاده جدا کردند -مادر این چه کاریه! از شما که آدم متدینی، بعیده! خشمتون رو سر یه دختر بیچاره خالی میکنید؟ شما که همیشه میگفتید باید موقع عصبی شدن خودمونو کنترل کنیم چیکار به این بدبخت داری؟ مادر کمیل هق هق کنان روی زمین نشست که صدای گریه ی آزاده هم بلند شد کمیل کلافه دستش را روی پیشانی اش زد و گفت:این چه مصیبتی بود خدایا! *** با شنیدن صدای هایی که از هال می آمد سرش را از روی میزش برداشت دیشب تا دمدمه های صبح قرآن میخواند کتاب قران را که باز مانده بود بست و سمت هال رفت با دیدن نرگس که سراسیمه در هال قدم میزد گفت:چیزی شده؟ -آزاده تو اتاقش نیست ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی " مجمع الفضائل امام علی علیه السلام" اثر علامه مقدم بصورت با صدای @montazeraan_zohorr
📗📗 کتاب "مجمع الفضائل علی علیه السلام" کتابی است درباره ی سیر و سلوک و فضائل امام علی علیه السلام در قالب احادیث،حکایات،اشعار،روایت ها و نکته های ظریف اخلاقی ، مولف کتاب مجمع الفضائل مرحوم علامه سید محمد تقی مقدم است ایشان درباره ی اثرش فرموده است : در صدد برآمدم تا از دریای معرفت امام علی علیه السلام کفی بردارم و از دوجنبه ی لاهوتی و ملکوتی و از جنبه ی بشری وارد شوم. این کتاب شامل مطالبی نظیر : دلایل بر اعلم بودن امام علی علیه السلام بر ما بقی خلفا و اصرار پیامبر بر ولایت ایشان ، علم لایزال حضرت و اخلاق حمیده ایشان و کیفر دشمنان حضرت و اشاره و پیشگوئیهای امام حتی در مورد شهادت فرزند و برخی صحابه ایشان و نیز شامل چکیده‌ای از مواعظ آن حضرت میشود. @montazeraan_zohorr