eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.4هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
مسافرانِ عشق
. . از شدت دردی که داشت خیلی زود گفت. . _:آرررره ....حالا دستمو ول کن ... بیشتر فشارردادم _:میدونی
. . دفتر نرفتیم _:میدونی دختر مجرد زیر ۳۰ سال بدون اذن پدر نه میتونه عقد کنه نه صیغه ... _:من به این حرفها کاری ندارم .. طاقتم دیگه طاق شد ..بریدم ...یهو بلندشدم رفتم سمت وسایلام ..لباسمو پوشیدم ..دستشو گرفتم و کشون کشون بردمش سمت کمدش و گفتم زود لباستو بپوش . باید بریم خونه ما ..باید با احمد رو در روت کنم ..دستمو از دستش کشید ..یه گوشه پناه گرفت ..میدونستم ازم میترسه ..منو بارها وقت تمرین بوکس دیده بود..بایدم میترسید! اروم گفت .. _:از پیام هایی که بهم داده بودین ...شمارو همیشه مهربون و باادب میدونستم .. دگمه مانتومو تن تن میبستم. . _:همونقدر که مهربونم وقتهایی که لازم باشه خشن و پر از آتیش میشم ! _:من نمیام خونت ..ولی بهت قول میدم دیگه ردی از من تو زندگیت نباشه ..فقط،خواهش میکنم به بابام حرفی نزنید ..نمیدونم چرا قولشو باور نکردم ..ولی تظاهر به باور کردم .. دست بردم گوشیم و تمام پیام های احمد و بهش دادم و گفتم بخون ..اون موقع هایی که بهت التماس میکرد برگردی همون روزها هم برای من پیام عاشقانه و معذرت خواهی داده .. دختره گوشیمو گرفت ..پیام هارو که میخوند رفته رفته کبود و برافروخته میشد ...حس کردم دستاش داره میلرزه ..گوشیمو از دستش،گرفتم .. _:من میرم ..ولی سعی کن به خاطر خودتم هم که شده رو قولت بمونی! از باشگاه اومدم بیرون ..حالا فرصت دادم به بغضم ...تو ماشین نشستم ..سرمو گذاشتم روی فرمون. و گریه کردم ..حال خیلی بدی داشتم ..لحظه های مزخرفی که کاش هیچ کس تجربه نکنه ..گوشیمو برداشتم زنگ زدم به برادرشوهرم ..همه حرفهای دختره رو گفتم ..گفتم اینارو میگم فقط تو حداقل ماجرارو بدونی تا بتونی وکیل مدافع من تو خونتون باشی ..تماس و قطع کردم و به سرعت خودمو رسوندم خونه ..هنوز خونه نیومده بود..داشتم نماز میخوندم که اومد.. زیرچشمی دیدم که حالش عجیب بودمطمین شدم خبرداره ...نمازم تموم شد ..اومد کنارم نشست .. _:چته الهه ؟دمغی انگار ضربان قلبم بالا رفت ..نفس نفس میزدم ... دستهاموگرفت _:چیزی شده ؟! از حرفش میخواستم بالا بیارم تمام دروغ هاشو ..یهو سرم گیج رفت وقتی چشمهامو باز کردم کلی آب به صورتم زده بودبچه هام با ترس و گریه بالا سرم بودن ...فکم تند تند بهم میخورد و میلرزید..کنترلی بهش نداشتم ..یهو داد زدم _:دروغگو ..پست فطرت ...حالا دخترصیغه میکنی میاری خونه من....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب شب وداع رقیه علیها السلام با زینب علیها السلام است؛ او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می‌آورد و گرمای دستان او را احساس می‌کند رقیه جان ! یاریمان کن تا در انتظار روزی که حضرت مهدی (عج) بیاید و انتقام صورت نیلی‌ ات را بگیرد، ثابت قدم بمانیم 🏴🏴شهادت مظلومانه حضرت رقیه (س) تسلیت باد🏴🏴 *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . دفتر نرفتیم _:میدونی دختر مجرد زیر ۳۰ سال بدون اذن پدر نه میتونه عقد کنه نه صیغه ... _:من به ای
. حرفی نزد ..یعنی حرفی نداشت بگه ..خودشم میدونست دیگه قسم دروغش برام رو شده .. با کمک دستهای کوچیک و لرزون هلن دخترم به سمت اتاقش رفتم ..احمد چند بار اومد و خواست که بریم دکتر قبول نکردم .. _:گمشووو چرا نگرانمی ...من بمیرم که برای تو بهتره ؟! چشمهاش پر اشک شد .بی هیچ حرفی از اتاق رفت بیرون ...اون شب تصمیم گرفتم دیگه اتاقمو ازش جدا کنم ...بچه هام دورم کرده بودن و خوابیده بودن. .به خاطر بچه هام هنوزم برای طلاق مرددبودم ..دیگه نباید خودمو بچه ها رو بیشتر از این اذیت میکردم باید قبول میکردم ..دنبال اثباتش بودم وحالا بهم اثبات شده بود...تو همین فکرهای خاکستری غرق بودم که صدای در توجهمو جلب کرد ..یه حسی بهم گفت. ..بلندشو ..اروم بلند شدم هلن از خواب پرید .دستمو گرفت ..دستشو بوسیدم و گفتم الان برمیگردم تو بخواب! رفتم پایین ...پاهام بسختی دنبالم می اومدن ...در سرویس دیدم نیمه بازه .. با پام کامل بازش کردم .. دیدم احمد یه گوشه نشسته و تیغ روی رگشه .. دوباره فکم شروع به لرزیدن کرد ...دوباره ضعف شدیدی کردم ..محکم خوردم زمین ..میدیدم. .میشنیدیم ولی نمیتونستم حرف بزنم ..هلن با صدای افتادنم سریع اومد..احمد زود تیغ رو قایم کرد .احمد بغلم کرد و منو آورد تو اتاق ..دوباره حالم بد شد ..مجبورشد زنگ بزنه اورژانس ..نیمه های شب بود اومدم خونه ..هلن هم با من بود..نگاش که میکردم بی اختیار گریم میگرفت ..حق دخترم این نبود..!حق من این نبود !! احمد منو آورد تو اتاق بچه ها ..خواست از اتاق بره که گفتم _:خیلی ضعیفی ..ضعیف و ترسو ! بدون اینکه برگرده نگام کنه یا حرفی بزنه درو باز کرد و رفت ! از اون شب لعنتی به بعد به مدت یک ماه روزی دوبار حالم بد میشد و مجبور مییشدم برم اورژانس .کم کم دکتر ها و پرستاررها شک کرده بودن .بهم گفتن حملات عصبی شدید شما ازچی هست چرا حرف نمیرنید ؟چی باعث میشه تپش قلبتون افت وخیزکنه لطفا اگه موضوعی هست بگین تا ما اورژانس اجتماعی رو در جریان قرار بدیم ..ازشون خواستم فقط پرونده پزشکیمو صورت جلسه کنن و بایگانی ..فکر کردم شاید روزی لازمم بشه !دختره توی اون مدت بهم پیام میداد و حالمو میپرسید.منم تصمیم گرفتم از در دوستی واردبشم ..تو همین پیام ها کلی اطلاعات گرفتم از هررپیامش هم شات میگرفتم بعد اینکه همه چیز رو تقریبا از زیر زبونش کشیدم . عکس ها و پیام های عاشقانه خودمو و احمد رو براش فرستادم..هدیه ولنتاینی که یه گوشی و شاخه گل بود .میدونستم با این کار آتیش میگیره و شاید ازم متنفر بشه ولی حالا دور ..دور من بود...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️با دختر تو دختران شام قهرند. ▪️با طعنه می‌گویند تو بابا نداری؟ ▪️من را به همراهت ببر تا که بفهمم، ▪️تو دوست داری دخترت را یا نداری. سلام‌الله علیها *________ @mosaferneEshgh