26.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید
🔹 امام خمینی رضوانالله تعالی علیه:
🔹 باید محرم و صفر و #عزاداری_سنتی را زنده نگه داریم...
🔹 #سيدالشهداء به داد #اسلام رسيد؛ سيدالشهداء اسلام را #نجات داد. روضه سيدالشهداء براي حفظ مكتب سيدالشهداست. كسانی كه میگويند #روضه سيدالشهداء را نخوانيد، اصلا نمیفهمند #مكتب سيدالشهداء چه بوده، و نمیدانند يعنی چه، نمیدانند اين گريهها و اين روضهها اين مكتب را حفظ كرده. الآن هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها، با اين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينهزنیها، ما را حفظ كردهاند، و تا حالا اسلام را آوردهاند.
#سیره_صالحان
#سیره_علما
🆔 @mosibatoratebah
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #امام #امام_خمینی
#رحلت_امام_خمینی #امام_امت
#تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #عراق #ایران #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین
#اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔻 روایت #شهادت #امام_رضا علیهالسلام 🔻
🥀 ابا صلت میگوید: حضرت به من فرمود:
فردا من به این ظالم (مأمون) وارد میشوم، اگر خارج شدم در حالی که چیزی بر سر ندارم، با من صحبت کن و من با تو سخن خواهم گفت و اگر سرم پوشیده بود، با من صحبت نکن.
🥀 اباصلت گوید: صبح که شد دیدم امام علیهالسلام لباس پوشید و و در محرابش نشست و منتظر بود که غلام مأمون وارد شد و گفت: مأمون تو را میخواند. امام علیهالسلام کفش و عبایش را پوشید و بلند شد و رفت و من به دنبال او میرفتم تا حضرت وارد قصر شد و در پیش مأمون ظرفی بود که #انگور و میوههای دیگر داشت، و مأمون در حال خوردن انگور بود. هنگامی که چشمش به #امام افتاد به سمت حضرت آمد و با او معانقه کرد و صورتش را بوسید و او را با خود نشاند، بعد مقداری انگور برداشت و گفت: یابن رسولالله، از این #انگور بهتر من ندیدم، #امام علیهالسلام فرمود: چه بسا انگور خوبی که از #بهشت امده است!
🥀 به امام گفت: از ان بخور...
🥀 حضرت فرمود: مرا معاف دار!
🥀 مأمون گفت: باید بخوری، چرا نخوری، لابد تو ما را متهم به چیزی میکنی؟!
🥀 انگور را برداشت و شروع به خوردن کرد و سپس #امام انگور را برداشت و سه دانه از آن خورد و بعد بقیه را گذاشت و بلند شد.
🥀 مأمون گفت: کجا می روی؟!
🥀 حضرت فرمود: به جایی که من را فرستادی...
🥀 پس در حالی که سرش پوشیده بود خارج شد، من با او صحبت نکردم، تا اینکه داخل خانه شد و فرمود: درب را ببند و درب بسته شد، سپس بر بستر خود خوابید و من ایستاده در صحن خانه بودم در حالی که محزون و مغموم بودم، پس در این هنگام #جوانی زیبا رو که شباهت بسیاری به #امام_رضا علیهالسلام داشت وارد شد، به سمت او رفتم و گفتم از کجا وارد شدید در حالی که درب بسته است؟!
🥀 فرمود: همان کس که من را از مدینه اورده است، میتواند از درب بسته وارد کند...
🥀 عرض کردم شما کیستید؟!
🥀 فرمود: من حجت خدا بر تو هستم ای اباصلت، من محمد بن علی (#جواد) هستم.
🥀 سپس #امام_جواد علیهالسلام به سمت پدر رفت و فرمود تا من هم وارد شوم، من هم وارد شدم. وقتی وارد شد #امام_رضا علیهالسلام بلند شد و او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و بوسید و بعد در کنار بستر خود نشاند...
🥀 #امام_جواد علیهالسلام خود را به صورت به روی پدر انداخت و او را میبوسید و با چیزی او را خوشحال کرد که من نفهمیدم، بعد #امام_رضا علیهالسلام دستش را در لباسش کرد و چیزی شبیه به پرندهای خارج کرد که #جوادالائمه علیهالسلام آن را گرفت و حضرت رضا علیهالسلام چشم بست و به شهادت رسید.
📕 بحارالأنوار، جلد ۴۹، صفحه ۳۰۱
🆔 @mosibatoratebah
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین #اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🩸 گریه و عزای #سیدالشهداء علیهالسلام حدّ و مرز ندارد، میزان عمل #امام است 🩸
▫️ #شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن
🥀 منهال گوید: از کوچه عبور میکردم، دیدم آب از ناودان خانهای سرازیر است. اجتناب کردم؛ شخصی بانگ بر من زد که:
🥀 وای بر تو! از این اجتناب میکنی، مگر نمیدانی این #آب چشم امام زینالعابدین صلوات الله علیه است!؟
🥀 گفتم: چگونه میشود شخصی چنین #گریه کند که #اشک چشم او از ناودان بریزد؟!
🥀 دقّ الباب کردم. غلامی آمد، اذن دخول خواستم و رفتم بالای بام خانه حضرت...
🥀 دیدم #امام_سجاد علیهالسلام میخواهد تجدید وضو کند؛ #آب را به کف دست میگیرد و #گریه میکند و به آب میگوید:
🥀 ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه #شهید کردند؟!
🥀 عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟!
🥀 إمام علیهالسلام فرمود:
ای منهال! آنچه را که من دیدم تو که ندیدهای؛ چون بر این مصیبت باید تا محشر گریست!
🥀 روز #عاشورا بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمهام زینب کبری سلامالله علیها آمده و میگوید:
🥀 اینور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی #نیزه کردهاند..!
📕 جامع المجالس (خطی)، صفحه ۲۶۳
🆔 @mosibatoratebah
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین #اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #فاطمیه #محسنیه #عید_غدیر #غدیر #غدیر_ثانی #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🩸 #فضائل
📌 تکریم #امام_حسین توسط #امام_حسن علیهماالسلام
🥀 سید شریف محمد بن علی علوی در کتاب «التعازی» نقل کرده است:
🥀 امام حسن علیهالسلام برادر خود امام حسین علیهالسلام راذبسبار بزرگ میداشت و او را تعظیم و تکریم میکرد، به گونهای که گویا آن حضرت بزرگتر از #امام_حسن علیه_السلام است.
🥀 ابن عباس گوید: سبب این امر را از #امام&حسن علیهالسلام پرسیدم، ایشان به من فرمودند:
🥀 إنّی لأهابه کهیبه أمیرالمومنین علیهالسلام
🥀 او هیبتی همانند هیبت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در نظر من دارد!
📕 معالیالسبطین، صفحه ۵۹
📕 سفینةالبحار، جلد ۱، صفحه ۶۱۳
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 گریه و عزای #سیدالشهداء علیهالسلام حدّ و مرز ندارد، میزان عمل #امام است 🩸
🥀 منهال گوید: از کوچه عبور میکردم، دیدم آب از ناودان خانهای سرازیر است. اجتناب کردم؛ شخصی بانگ بر من زد که:
🥀 وای بر تو! از این اجتناب میکنی، مگر نمیدانی این #آب چشم امام زینالعابدین صلوات الله علیه است!؟
🥀 گفتم: چگونه میشود شخصی چنین #گریه کند که #اشک چشم او از ناودان بریزد؟!
🥀 دقّ الباب کردم. غلامی آمد، اذن دخول خواستم و رفتم بالای بام خانه حضرت...
🥀 دیدم #امام_سجاد علیهالسلام میخواهد تجدید وضو کند؛ #آب را به کف دست میگیرد و #گریه میکند و به آب میگوید:
🥀 ای آب! تو بودی و پدرم را با لب تشنه #شهید کردند؟!
🥀 عرض کردم: مگر اشک چشم شما چه قدر است؟!
🥀 إمام علیهالسلام فرمود:
ای منهال! آنچه را که من دیدم تو که ندیدهای؛ چون بر این مصیبت باید تا محشر گریست!
🥀 روز #عاشورا بیهوش شدم، چون به هوش آمدم دیدم عمهام زینب کبری سلامالله علیها آمده و میگوید:
🥀 اینور دیده من! برخیز که عالم دگرگون شده است. زیر بغلم را گرفت و پرده خیمه را بالا زدم، دیدم سر پدرم را روی #نیزه کردهاند..!
📕 جامع المجالس (خطی)، صفحه ۲۶۳
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 روایت #شهادت #امام_رضا علیهالسلام 🩸
🥀 اباصلت میگوید: حضرت به من فرمود:
فردا من به این ظالم (مأمون) وارد میشوم، اگر خارج شدم در حالی که چیزی بر سر ندارم، با من صحبت کن و من با تو سخن خواهم گفت و اگر سرم پوشیده بود، با من صحبت نکن.
🥀 اباصلت گوید: صبح که شد دیدم امام علیهالسلام لباس پوشید و و در محرابش نشست و منتظر بود که غلام مأمون وارد شد و گفت: مأمون تو را میخواند. امام علیهالسلام کفش و عبایش را پوشید و بلند شد و رفت و من به دنبال او میرفتم تا حضرت وارد قصر شد و در پیش مأمون ظرفی بود که #انگور و میوههای دیگر داشت، و مأمون در حال خوردن انگور بود. هنگامی که چشمش به #امام افتاد به سمت حضرت آمد و با او معانقه کرد و صورتش را بوسید و او را با خود نشاند، بعد مقداری انگور برداشت و گفت: یابن رسولالله، از این #انگور بهتر من ندیدم، #امام علیهالسلام فرمود: چه بسا انگور خوبی که از #بهشت امده است!
🥀 به امام گفت: از ان بخور...
🥀 حضرت فرمود: مرا معاف دار!
🥀 مأمون گفت: باید بخوری، چرا نخوری، لابد تو ما را متهم به چیزی میکنی؟!
🥀 انگور را برداشت و شروع به خوردن کرد و سپس #امام انگور را برداشت و سه دانه از آن خورد و بعد بقیه را گذاشت و بلند شد.
🥀 مأمون گفت: کجا می روی؟!
🥀 حضرت فرمود: به جایی که من را فرستادی...
🥀 پس در حالی که سرش پوشیده بود خارج شد، من با او صحبت نکردم، تا اینکه داخل خانه شد و فرمود: درب را ببند و درب بسته شد، سپس بر بستر خود خوابید و من ایستاده در صحن خانه بودم در حالی که محزون و مغموم بودم، پس در این هنگام #جوانی زیبا رو که شباهت بسیاری به #امام_رضا علیهالسلام داشت وارد شد، به سمت او رفتم و گفتم از کجا وارد شدید در حالی که درب بسته است؟!
🥀 فرمود: همان کس که من را از مدینه اورده است، میتواند از درب بسته وارد کند...
🥀 عرض کردم شما کیستید؟!
🥀 فرمود: من حجت خدا بر تو هستم ای اباصلت، من محمد بن علی (#جواد) هستم.
🥀 سپس #امام_جواد علیهالسلام به سمت پدر رفت و فرمود تا من هم وارد شوم، من هم وارد شدم. وقتی وارد شد #امام_رضا علیهالسلام بلند شد و او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و بوسید و بعد در کنار بستر خود نشاند...
🥀 #امام_جواد علیهالسلام خود را به صورت به روی پدر انداخت و او را میبوسید و با چیزی او را خوشحال کرد که من نفهمیدم، بعد #امام_رضا علیهالسلام دستش را در لباسش کرد و چیزی شبیه به پرندهای خارج کرد که #جوادالائمه علیهالسلام آن را گرفت و حضرت رضا علیهالسلام چشم بست و به شهادت رسید.
📕 بحارالأنوار، جلد ۴۹، صفحه ۳۰۱
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah