🥀 #شعر | #حضرت_اباالفضل_العباس صلواتالله علیه 🥀
از لاله دید، پُرچمنی، در برابرش
آمد دمی که بر سر جسم برادرش
لبریز برکهای به تموّج ز خونِ گرم
غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش
خاک سیه، شفق زده، همچون افق ز خون
وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش
چون شاخهای که بشْکند از نخل بارور
تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش
آن ساقیای که داشت بسی چشمها به راه
خون کرده دورِ چرخِ ستمگر به ساغرش
صد چشمه خون ز دیده به دامن نثار شد
تا برسِتُرد ژالهی خونین ز عبهرش
انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید
بر روی خاک، قامت غوغای محشرش
زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد
شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش
عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق
در خاک و خون تپیده چو بشْکسته شهپرش
گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک
زین روی، رو نهاد به روی برادرش
نالید کای نهال برومند باغ دین!
بشْکست قامتم چو شکستی ز باد کین
📝 استاد عابد تبریزی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🥀 #شعر | #حضرت_زهرا سلامالله علیها 🥀
علت غائی بر کون و مکان دانی کیست؟
سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟
جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟
نقطه دایره رفعت و شان، دانی کیست؟
فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال
فاطمه عصمت کل کنز خفیّ ازلی
فاطمه عالمه از حق به خفی و به جلی
فاطمه روح نبی همسر و همتای ولی
فاطمه عالیهای کش نبد از زوج علی
فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال
کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود
نون آن حرف نخست از نعم فاطمه بود
نفخه روح در آدم ز دم فاطمه بود
گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود
ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال
طایر وهم که از منظر عنقا گذرد
به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد
کی به کاخ شرف زهره زهرا گذرد
بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد
همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال
گرچه خلقان حرمی گشته کنشتی
نشوند دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند
باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند
معترف تا که نگردند بهشتی نشوند
به کنیزی و غلامیش چه نسوان چه رجال
مهر او بهر دل هالک و ناجیست محک
آن بدل گیر که من اَعرَضَ عنها فَهَلک
هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک
تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک
قامت خویش کمان ساخته مانند هلال
ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا
خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا
در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا
کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کساء
ز خداوند ملایک چو نمودند سؤال
خواندن واجبت ار خود نبود امکانم
یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم
کافرم گر ز خدا بنده جدایت دانم
چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم
ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال
با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول
قصد آزار تو کردند چرا قوم جهول
وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول
رفتشان سر بسر از یاد و نمودند قبول
بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل
خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت
که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت
بشکستند گه از تخته در، پهلویت
زان تطاول که چرا خست عدو بازویت
چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال
بر در خانهات ای خاک درت عرش عُلا
آه کافروخت عدو آتشی آن سان به ملا
که نهانی شررش رفت سوی کرببلا
سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا
ساخت سرگشته صحرا ز شه دین، اطفال
▫️صغیر اصفهانی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🥀 #شعر | حضرت امکلثوم سلامالله علیها 🥀
نگاه آسیهها تشنه ی قداست اوست
حیا ؛ ادبشدهی مکتب نجابت اوست
به شأن و رتبهی او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
غریبتر ز حسن نام ام کلثوم است
که خاکخوردن نامش نشان غربت اوست
نوشتهاند فلک غرق ذکر تسبیح است
حسین گفتن با آه هم عبادت اوست
لهوف مختصری از مصائب بانوست
لهوف گریهکن روضهی اسارت اوست
فقط مقابل او نام شام را نبرید...
اگرچه شام اسیر شکوه و هیبت اوست
دوباره مرثیهی قتل صبر میخواند
از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست
شهیدهی غم گودال باید او را خواند
حسین ذکر مدام دم شهادت اوست
📝 محسن حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🥀 #شعر | #امام_هادی علیهالسلام 🥀
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
یاإهدنا الصراط نمازمقربین
درهرنماز نام تورا ذکر میکنم
حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند
وقتی مسیح نذرتو کردوشفا گرفت
دیشب مریض خانه ی ما باوساطتت
شد روبه راه،، تذکره ی کربلا گرفت
پیچیده سوزناله ی تو بین قرن ها
آهت اثر نمود وجهان پر شراره شد
باپاره پاره ی جگرت این غزل گریست
باخون دل نوشته شدوچارپاره شد
بالاسر تو ضامن آهو کشید آه
برجمع سوگوارتو آهو اضافه شد
ازروی درد ناله زدی وای مادرم
کم شد زسینه،، درد وبه پهلو اضافه شد
روز دوشنبه زهرومغیره یکی شده
باتازیانه برجگرت حمله ورشدند
روزدوشنبه داغ دلت باز تازه شد
یادآور مصیبت دیوارودر شدند
گرچه به روی سینه ی تو زهر پاگذاشت
دور وبر تو خولی وشمروسنان نبود
گرچه به تو تعارف جام شراب شد
دیگر خبر زطشت ولب وخیزران نبود
..
ازقتلگاه کرببلا سر در آورد
هرکس که کرد مرثیه خوانی قتل تو
یک تادوازده .....همه راشمر کشته است
آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو
📝 محسن حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🥀 #شعر | #حضرت_زینب کبری سلامالله علیها 🥀
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب
فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط
بُرید سر ز قفای #حسین مقابل زینب
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر
قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی
به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب
به گِرد ناقهی او، کوفیان به عشرت و امّا
سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی
چو گشت کنج #خرابه مقام و منزل زینب
چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟
که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
▫️ جودی خراسانی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
📌 #شعر | #حضرت_رقیه سلامالله علیها
آنکو در این مزار شریف آرمیده است
امالبکا رقیهی محنت کشیده است
این قبر کوچک است از آن طفل خردسال
کز دهر سالخورده بسی رنج دیده است
اینجا ز تاب غم دل زینب شده است آب
بس نالهی یتیم برادر شنیده است
اینجا ز مرگ دختر مظلومهی حسین
کلثوم زار جامهی طاقت دریده است
اینجا ز داغ نوگل گلزار شاه دین
از چشم اهلبیت نبی خون چکیده است
اینجا ز پا فتاده و او را ربوده خواب
طفلی که روی خار مغیلان دویده است
اینجاست کز رقیهی دلخسته مرغ روح
بر شاخسار روضهی رضوان پریده است
یا رب به جز رقیه کدامین یتیم را
تسکین به دیدن سر از تن بریده است
گر بنگری به دیدهی دل بر مزار او
ریحان آرزو گل حسرت دمیده است
گشتند اهل بیت شهی خوار قوم دون
کز کائنات ذات حقش برگزیده است
نازم به آن که هستی خود داده وز خدای
روز ازل متاع شفاعت خریده است
تنها زمین نگشته عزاخانهی حسین
پشت فلک هم از غم آن شه خمیده است
در امر صبر طاقت زینب عجیب نیست
حق صبر را ز طاقت وی آفریده است
از جد و باب و مام و برادر غم و بلا
ارث مسلمی است که بر او رسیده است
بر چیدنش محال بود تا ابد #صغیر
شاه شهید طرفه بساطی که چیده است
📝 صغیر اصفهانی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
📌 #شعر | #حضرت_رقیه سلامالله علیها
کنون که دامن من فرش آستانه ی توست
کرم نما و فرودا که خانه خانه ی توست
به روی نیزه دگر کشتی نجات مرو
خرابه ساحل دریای بیکرانه ی توست
بگو که کهف امانت شده است آغوشم
به آیهای که سر نیزهها ترانه ی توست
سرت به شاخه ی خشکی چنان بها بخشید
پس از تو میوه طوبی فقط بهانه ی توست
حرارت غم تو سرد میشود هرگز
تنور شعله ور از داغ جاودانه ی توست
چقدر پای من امروز در پی تو دوید
به رغم آبله ها باز هم روانه ی توست
کشید ناز مرا تازیانه بعد از تو
نگفت طفلک معصوم نازدانه ی توست
شبیه سدره مرا هم شکست دشمن تو
شکست بر سر این جرم که نشانه ی توست
خراج لعل لبت را به جان بپردازم
چقدر جان مقدس که در خزانه ی توست
بیا و پیکر من را به روی شانه بگیر
چرا که بار دو عالم به روی شانه ی توست
📝 محسن حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🚩 #شعر | #حضرت_خدیجه سلامالله علیها 🚩
او مادر زهراست، پس طُهر طهورا است
او ترجمان نور بین اهل معناست
سوغاتی معراج سهم دامن اوست
آغوش او گهواره عرش معلاست
عنقای مغرب عاجز از درک عفافش
قاف مقاماتش ز بس عالی و والاست
قدرش نهان باشد شبیه لیله ی قدر
در چشمهایش عالم لاهوت پیداست
او مادر انسیه حوری سرشت است
او مادر آیات نور و قدر و طاها ست
حُسن تمامی که سراپایش حَسن بود
آیینه ای که مادر اسماء حُسنا است
آن مریم مکه که بانوی عفاف است
فخر تمام دختران نسل حوا است
الله اکبر از جلال و از وقارش
او باطنا اذکار تسبیحات زهرا است
او تاجر عشق است بعد بذل مالش
هر چه بلا آید سرش با جان پذیراست
آنکس به واقع شخص ام المومنین است
که در حقیقت مادر ام ابیهاست
او از ازل دلداده شهر نجف بود
او از ازل سرمست صهبای تولاست
هر روز را دلواپس در بود و کوچه
آری بساط گریه اش هرشب مهیاست
شد سوگوار رفتنش چشمان زهرا
پس سوگوارش از ثری تا به ثریاست
بین مزارش روضهدار کربلا شد
بین عبا گریان جسمی اربا ارباست
مرثیه خوان یک کفن از خاک و خون شد
مرثیه خوان پیکری در زیر گرماست
مادربزرگ ماه های روی نیزه
دلواپس حوریه های بین صحراست
📝 محسن حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
📌 #شعر | #حضرت_رقیه سلامالله علیها
کنون که دامن من فرش آستانه ی توست
کرم نما و فرودا که خانه خانه ی توست
به روی نیزه دگر کشتی نجات مرو
خرابه ساحل دریای بیکرانه ی توست
بگو که کهف امانت شده است آغوشم
به آیهای که سر نیزهها ترانه ی توست
سرت به شاخه ی خشکی چنان بها بخشید
پس از تو میوه طوبی فقط بهانه ی توست
حرارت غم تو سرد میشود هرگز
تنور شعله ور از داغ جاودانه ی توست
چقدر پای من امروز در پی تو دوید
به رغم آبله ها باز هم روانه ی توست
کشید ناز مرا تازیانه بعد از تو
نگفت طفلک معصوم نازدانه ی توست
شبیه سدره مرا هم شکست دشمن تو
شکست بر سر این جرم که نشانه ی توست
خراج لعل لبت را به جان بپردازم
چقدر جان مقدس که در خزانه ی توست
بیا و پیکر من را به روی شانه بگیر
چرا که بار دو عالم به روی شانه ی توست
📝 محسن حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
📌 #شعر | #حضرت_معصومه سلامالله علیها 📌
ای ازلیت به تربت تو مُخَمّر
وی ابدیّت به طلعت تو مقرّر
آیت رحمت ز جلوۀ تو هویدا
رایت قدرت در آستین تو مُضمَر
جودت همبسترا به فیض مقدس
لطفت همبالشا، به صَدرِ مُصَدّر
عصمت تو تا كشيد پرده به اجسام
عالَـــم اجســام گردد عالَم ديگر.
ممکن امّا نمودِ هستی از وی
ممکن اما ز ممکنات فزونتر
وین نه عجب زآنکه نور اوست ز زهرا
نور وی از حیدر است و او ز پیمبر
نور خدا در رسول اکرم پیدا
کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر
وز وی تابان شده به حضرت زهرا
اینک ظاهر ز دخت موسی جعفر
این است آن نور کز مشیت «کُن» کرد
عالم، آن کو به عالم است منوّر
این است آن نور کز تجلّی قدرت
داد به دوشیزگان هستی زیور
شیطانْ عالِم شدی اگر که بدین نور
ناگفتی آدم است خاک و من آذر
آبروی ممکنات جمله از این نور
گر نَبُدی، باطل آمدند سراسر
جلوۀ این خود عَرَض نمود عَرَض را
ظِلّش بخشود، جوهریّت جوهر
عیسی مریم به پیشگاهش دربان
موسی عمران به بارگاهش چاکر
آن یک چون دیدهبان فرا شده بر دار
وین یک چون قاپقان معطّی بر در
یا که دو طفلند در حریم جلالش
از پی تکمیل نفس آمده مُضطر
آن یک انجیل را نماید از حفظ
و ین یک تورات را بخواند از بر
گر که نگفتی امام، هستم بر خلق
موسی جعفر، ولیّ حضرت داور
فاش بگفتم که این رسول خدایست
معجزهاش میبوَد همانا دختر
دختر جز فاطمه نیابد چون این
صُلب پدر را و هم مَشیمه مادر
دختر چون این دو از مَشیمۀ قدرت
نامد و ناید دگر هماره مقدّر
آن یک امواج علم را شده مبدأ
وین یک افواج حلم را شده مصدر
آن یک موجود از خطابش مَجلی
وین یک معدوم از عقابش مُستر
آن یک بر فرق انبیا شده تارک
وین یک اندر سرْ اولیا را مِغفر
آن یک در عالم جلالت «کعبه»
وین یک در مُلک کبریایی «مشعَر»
لَمْ یَلِدم بسته لب وگرنه بگفتم
دختِ خدایند این دو نور مُطهّر
آن یک کون و مکانش بسته به مَقنَع
وین یک ملک جهانش بسته به مِعجر
چادرِ آن یک، حجابِ عصمت ایزد
مِعجَر این یک، نقابِ عفت داور
آن یک بر ملک لایزالی تارک
این یک بر عرش کبریایی افسر
تابشی از لطفِ آن، بهشت مُخَلَّد
سایهای از قهر این، جحیم مُقعَّر
قطرهای از جودِ آن بِحار سماوی
رشحهای از فیض این ذخایر اغبر
آن یک خاک مدینه کرده مزیّن
صفحه قم را نموده این یک انور
خاک قم این کرده از شرافت جنّت
آب مدینه نموده آن یک کوثر
عرصه قم غیرت بهشت برین است
بلکه بهشتش یَساولی است برابر
زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر
شاید گر لوح را بیابد همسر
خاکی عجب خاک، آبروی خلایق
ملجأ بر مسلم و پناه به کافر
گر که شنیدندی این قصیده «هندی»
شاعر شیراز و آن ادیب سخنور
آن یک طوطی صفت همی نسرودی
ای به جلالت ز آفرینش برتر
وین یک قمری نمط هماره نگفتی
«ای که جهان از رخ تو گشته منوّر»
📝 امام خمینی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🔅 #شعر | #امام_رضا صلواتالله علیه 🔅
برید باد صبا خاطری پریشان داشت
مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت
نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار
فتوح روح روان و لطافت جان داشت
صبا ز سلسلۀ گیسوی مسلسل یار
هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت
بیام یار عزیز ملیج روح افزا است
دم مسیح توان گفت بهره ای زان داشت
حدیث آن لب و دندان چه دُر فشانی کرد
شکست رونق لؤلؤ، سبق ز مرجان داشت
یمن کجا و بدخشان؟! مگر صبا سخنی
از آن عقیق درخشان و لعل رخشان داشت
بیادم از نفس خرم صبا آمد
گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت
بخضرت خطش از خضر جان و دل می برد
چه طعنه ها که دهانش به آب حیوان داشت
خطا است سنبله گفتن به سنبل تر او
به اعتدال قد و قامتی به میزان داشت
هزار نکتۀ باریکتر از مو اینجاست
به صد کرشمه ز اسرار حسن جانان داشت
مهی کلاه کیانی بسر چو کیکاوس
که افسر عظمت بر فراز کیوان داشت
بخسروی، همۀ بندگان او پرویز
جهان بصحبت شیرین به زیر فرمان داشت
ز نای حسن همی زد نوای یا بُشری
جمال یوسفی اندر چه زنخدان داشت
صبا دمید خور آسا ز مشرق ایران
مگر که ذره ای از تربت خراسان داشت
محل امن و امانی که وادی ایمن
هر آنچه داشت از آن خطۀ بیابان داشت
مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح
که نقد جان بکف از بهر دوست قربان داشت
مطاف عالم امکان ز ملک تا ملکوت
که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت
بمستجار درش کعبه مستجیر و حرم
اساس رکن یمانی ز رکن ایمان داشت
بمروه صفۀ ایوان او صفا بخشید
حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت
مربع حرمش رشک هشت باغ بهشت
که پایه برتر از این نُه رواق گردان داشت
به قاف قبهٔ او پر نمیزند عنقا
بر آستانهٔ او سر همای گردان داشت
درش چو نقطه محیط مدار کون و مکان
هر آفریده نصیبی بقدر امکان داشت
شها سمند طبیعت ز آمدن لنگست
بدان حظیره امید وصول نتوان داشت
فضای قدس کجا رفرف خیال کجا
براق عقل در آن عرصه گرچه جولان داشت
در تو مهبط روح الامین و حصن حصین
ز شرفۀ شرف عرش و فرش، ایوان داشت
قصور خلد ز مقصورۀ تو یافت کمال
ز خدمت در آن روضه، رتبه رضوان داشت
توئی رضا که قضا و قدر سر تسلیم
بزیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت
تو محرم حرم خاص لی مع اللهی
ترا عیان حقیقت جدا ز اعیان داشت
تجلی احدیت چنان ترا بربود
که از وجود تو نگذاشت آنچه وجدان داشت
جمال شاهد گیتی بهستی تو جمیل
که از شعاع تو شمعی فلک فروزان داشت
کتاب محکم توحید از آن جبین مبین
به چشم اهل بصیرت دلیل و برهان داشت
حدیث حسن ترا خواند فالق الاصباح
که از افق غسق اللیل را گریزان داشت
تو باء بسمله ای در صحیفۀ کونین
ز نقطۀ تو تجلی نکات قرآن داشت
ز مصدر تو بود اشتقاق مشتقات
ز مبدء تو اصالت اصول اکوان داشت
مقام ذات تو جمع الجوامع کلمات
صفات عز تو شأنی رفیع بنیان داشت
حقایق ازلی از رخ تو جلوه نمود
دقایق ابدی از لب تو تبیان داشت
نسیم کوی تو یحیی العظام و هی رمیم
شمیم بوی تو صد باغ روح و ریحان داشت
مناطق فلکی چاکر تراست نطاق
ز مهر و ماه بسی گوی زر بچوگان داشت
فروغ روی ترا مشتری هزاران بود
ولی که زهرۀ آن زهره روی تابان داشت
بمفتقر بنگر کز عزیز مصر کرم
به این بضاعت مزجاه چشم احسان داشت
به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب
همین معامله را مور با سلیمان داشت
▫️ آیتالله غروی اصفهانی رضوانالله تعالی علیه
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🔅 #شعر | #امام_رضا صلواتالله علیه 🔅
در طوس جلال کبریا میبینم
بیپرده تجلی خدا میبینم
در کفشکَنِ حریم پور موسی
موسی کلیم با عصا می بینم
▫️ ناصرالدین شاه
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah