🔹 یک سوال خیلی اساسی
سلام دوستان
یه سوال فلسفی و الهیاتی طرح میکنم براتون...
شاید کمی بی ثمر و حتی شاید خنده دار به ذهنتون بیاد
ولی بدونید که خیلی خیلی مهمه!
سوال اینه:
خدا، از آنجا که بزرگترین است، بهترین است؟!
یا از آنجا که بهترین است، بزرگترین است؟!
عجیب بود؛ نه ؟!🤔
به عبارت دیگه:
خدا، چون هستِ بی نهایت است، بایدِ بی نهایت است؟
یا چون بایدِ بی نهایت است، هستِ بی نهایت هم هست؟!
ممکنه با خودتون بگید: خب مگه این دو تا با هم فرق میکنه؟! خب چون این هست، اون هم هست و چون اون هست این هم هست؟! چرا حتما باید به دنبال مقدم دونستن یکی باشیم؟!
خب باید بگم که جواب هر چی باشه، تاثیرات بسیار زیادی در جمع بندی ما از معارفمون و خداشناسی مون داره...
و در مزاجی که از ما در معرفتمون شکل میگیره، بسیار اثرگذاره
امّا چطور؟!
این زمان بگذار تا وقت دگر🙃
یا علی
.
سویه ی جدید فهم دینی از دکتر عبدالکریم سروش ( سال ۹۸)
رابطه ی اسلام و قدرت
یک فهم جدید در تفکر سروش
رابطه ی قدرت و حقانیت از منظر اسلام
فارغ از درستی یا نادرستی، به نظرم مطلبی است که واقعا باید مورد تامل قرار گیرد👇
دین یک «قدرت» است | سایت خبری تحلیلی زیتون
https://www.zeitoons.com/83402/amp
جهت تکمیل، پیوند بعد را هم حتما ببینید👇
این مناظره مکتوب رو هم ببینید👇
خیلی جذاب و قابل تامّله
( دقت های خاصی هم از سوی استاد علیدوست صورت گرفته که مفید اند)
متن کامل مناظره مکتوب آیتالله علیدوست و عبدالکریم سروش درباره «دین و قدرت»
https://iqna.ir/fa/news/3960346/%D9%85%D8%AA%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA
مواجهات
سویه ی جدید فهم دینی از دکتر عبدالکریم سروش ( سال ۹۸) رابطه ی اسلام و قدرت یک فهم جدید در تفکر سروش
.
یکی چند نکته درباره این نگاه ها و این نوشته ها:
اول:
فهم و تفسیر دکتر سروش از عرفان و تصوف را چندان جدّی نگیرید. با همه ی کثرت معلومات، واقعا سطحی و گاهی پَرت است.
به نظرم، یکی از ریشه های تفسیر کج و معوج از وحی (نظریه بسط تجربه نبوی) نیز ریشه در همین فهم پرت از برخی مفاهیم عرفانی دارد!
دوم:
اصل ورود از این زاویه نگاه به دین ( زاویه قدرت) خیلی مغتنم است؛ آن هم توسط یک روشنفکر.
بالاخره دنیای امروز ما، دنیای مقبول افتادن حرف ها و ارزش های حقوق بشری است. حالا اگر کسی (آن هم روشنفکری که خودش دل در گرو همین ارزش ها دارد) بیاید و به بخشی از واقعیت همیشگی تاریخ بشر، یعنی مناسبات و کارکردهای قدرت (فارغ از آنکه قدرت را خنثی یا تلخ فهم کنیم)، نگاه کند و در این مسیر انصاف هایی هم به خرج دهد، خودش غنیمت است!
سوم:
در اینجا باز به این نکته ی تکراری میرسیم که: در یک سطح، اگر میخواهی دیده شوی، جنجالی باش.
و جنجالی بودن، در اکثر مواقع با دقت علمی، و بیان فنّی مساله، جور در نمی آید!!
چهارم:
گویا دکتر سروش، در این جنس از فهم، چندان اعتقادی به قبض و بسط در فهم دین ندارد؛ و در صدد ارائه یک قرائت امروزی و حقوق بشری از دین نیست!
گویی واقعیتی که از اول در ذات اسلام بوده، حالا برای ایشان منکشف شده است. واقعیتی که به تصریح خود ایشان، درعین بودن، چندان توجه ایشان را برنیانگیخته بوده است.
پنجم:
گرچه با بسیاری از شواهدی که ایشان از قدرت خواهی اسلام می آورد مخالفم؛
و گرچه با خوفی دانستن پیامبر رحمت بسیار مخالفم؛
امّا با اصل نگاه ایشان و توجه مهمی که در نسبت قدرت و دین داشته است، موافقم. ( لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون)
.
🔸 عنایت امام رضا علیه السلام به حیدر علی آقا معجزه طهرانی
خاطره استاد حسن رمضانی از مرحوم ایشان:
حیدر آقا معجزه (ره) می فرمود:
من با مرحوم آیت الله شاه آبادی (استاد امام خمینی) ارتباط داشتم و از ایشان استفاده می کردم و بهره می بردم.
آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که تا آن زمان، به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود.
بر اثر عشق به حضرت رضا علیه السلام به میدان خراسان می رفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت می کردند. به اتوبوس ها نگاه می کردم و گریه می کردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست می کشیدم و به سر و صورت خود می مالیدم و تبرک می کردم. تا اینکه مقدمات تشرف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم آقا من می خواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
مرحوم آیت الله شاه آبادی فرموده بود: چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف می شوید یقیناً برای حضرت رضا علیه السلام عزیزید. لذا هر چه می خواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»! (مثلا امور دنیوی نخواه).
حیدر آقا معجزه می گفت: به مشهد مشرف شدم و بالا سر حضرت رضا علیه السلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاه آبادی افتادم.
به امام رضا عرض کردم آقا، آقای شاه آبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد. ناچیز نخواهم. آقا من می خواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم. این را از شما می خواهم.
سپس زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ دیدم آقا تشریف می آورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی می کنند.
جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمی توانستم حرف بزنم.
حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس در آوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و …
که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
آیت الله شاه آبادی فرمود: آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم رسمی است. از علم رسمی قیل و قال، بهره ات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم توحید را به تو دادند».
استاد رمضانی میگوید: مسائل علمی عمیق توحیدی را که از ایشان می پرسیدیم چنان عالمانه حل می کرد و توضیح می داد که تعجب می کردیم.
.
مواجهات
🔸 عنایت امام رضا علیه السلام به حیدر علی آقا معجزه طهرانی خاطره استاد حسن رمضانی از مرحوم ایشان:
حیدر علی آقا، پسر ارشد حکیم حاج مرشد چلویی بوده اند.
حالا بشنوید از مرام خود حاج مرشد چلویی👇
.
🔹 مرام های حاج مرشد چلویی
خیلی وقتها برای پیدا کردن روشهای حفظ و وفادارسازی مشتری، کتابهای متخصصین غربی را زیر و رو میکنیم، غافل از این که در نسل کاسبان قدیمی کشور خودمان، الگوهایی کامل از مشتری مداری به چشم میخورد. یکی از مشهورترین آنان، حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» است.
کاسبی که کهنهبازاریهای پایتخت هنوز او را به خاطر دارند و از وسعت بخشندگی آن پیرمرد قد بلند، لاغر اندام و محاسن سپید، خاطرهها میگویند.
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود: “نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه…” جلوی چلوکبابی صف طویلی بود برای مشتریان و یک صف کوتاهتر برای مستمندان و فقیرانی که غذای رایگان و خرجی یومیه میگرفتند. شاید کسانی که در صف طولانی خرید غذا میایستادند، نیت کمک و سیر کردن آن صف دیگر را هم داشتند.
👈 درباره مرشد نقل میکنند هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان میآمدند، را میدید… لقمهای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد، و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و میگفت: مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشوم…
او شخصاً داخل سالن سر هر میز میرفت و مشتریها را میدید و احوال پرسی میکرد، گاهی لطیفهای میگفت و مشتریان را متبسم میکرد. مقداری روغن از داخل بادیه برمی داشت و روی ظرف غذای مشتری می ریخت. گاهی با یک دسته سیخ کباب بین میزها میچرخید و هر بشقابی خالی میشد -حتی شده به اصرار- سیخی کباب داخلش اضافه میکرد»
سلام دوستان
مطلب زیر، در باب «زبان مادری» رو ببینید از کانال دوست بزرگوارم، آقای توتون کار.👇
تأویلات و تاملات جالبی داره
.
هدایت شده از دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
زبان مادری...
ناطق بودن انسان تنها به معنی ادای کلمات نیست که این برای سایرین هم ممکن است. شأن انسان چیدن حروف در کنار هم نیست. بلکه خلاقیت است. آفریدن کلمه. ایجاد کلمه. انسان محل تولد کلمات است.
برخی تصور میکنند که زبان مادری اشاره به معنای مبتدی دارد؛ اما به نظر میرسد این با مقام بالاتری از وجود انسانی مرتبط است.
زبانشناسان جستجوهای فراوانی در معنای زبان دارند. اینکه ریشه زبان را در مادر جستجو میکنیم به کدام حقیقت اشاره دارد.
البته که شأن مادر در میان آحاد بشر یکسان نیست. آنان که مادر را تنها وسیله تناسل جسمانی انسان میدانند، زبان مادری را نیز در همان مقام معنی میکنند.
زبان مادری را میتوان در میزبانیاش از روح الهی جستجو کرد، هنگامی که بر جسد جنین نازل میشود.
این ضیافت الهی در ظرف وجود مادر برقرار است و مراسم آسمانی قدسی در این مقام تحقق دارد.
روایاتی درباره نحوه اعطای عقل بر انسان و تأثیری که بر شخصیت انسان دارد، نقل شده است.
بسته به اینکه زن در چه مقامی، تشرف به عنوان مادری را تجربه کرده باشد، زبان مادری معنای متفاوتی خواهد یافت.
برخی زبان مادری را از عمیقترین مصدر آن اتخاذ کردهاند. دیگران هم در مراتب پایینتر...
زبان مادری، نرمافزار سبک زندگی انسانی است. زبان مادری، زاویه ورود انسان بر عالم است. سرمایه تعامل انسان با هستی است. استعداد سیر انسان در طبقات خلقت است.
زنان ما حاملان زبان مادریاند. زنی که گرفتار دنیا و ادنی مقام خویش است و در مرتبه تظاهر و تفاخر و جلوهگری و تجاهر به شهوت گرفتار است، زبان مادریاش نیز تنازل پیدا میکند به زبان شهوت.
او بشری را به جامعه هدیه میکند که در شأن حیوانی خویش متمرکز است.
لذا هنگامی که با او سخن میگویی احساس میکنی زبان نمیفهمد. نه تنها لکنت گفتن دارد، گنگی در شنیدن هم دارد.
مادرهایی که اشباه الانسان تقدیم جامعه میکنند. فرزندانی فقیر و عقبمانده در استعداد ناطقیت؛ امکان معرفت.
جامعهای که زنانش زینت المجالس عیش و عشرت دیگران باشند، فرزندانش بردگان ارباب تجاوز و جنایت خواهند بود.
حجاب میخواهد زبان مادری در همان شأنی باقی بماند که شایسته آن است.
در غیر این صورت جامعه نخبگانی تحلیل خواهد رفت و در نتیجه جامعه را به مکر و حیله شیطانی خواهد سپرد.
زبان مادری مقام فاخر و برگزیده مادر را روایت میکند. مقام ناطقیت را. مقام عقل را. مقام کلمه را.
زبان مادری عمیقترین گنجینه جامعه انسانی است. زبان مقام محبت است. انتقال معانی از عمیقترین جایگاه قلب انسانی. توصیف شأن یگانه وحدانی. زبان مادری آموختنی نیست، یافتنی است. از ذات مادر؛ از شأن مادر.
زبان مادر نظام انسانی درونی را تأسیس میکند. کرامت انسان را تضمین میکند. جامعه را از دستگاههای عریض و طویل کنترل حیوانی و مادی و جسمانی انسان بینیاز میکند. زبان مادری باعث خواهد شد انسانها خودشان بفهمند قبل از اینکه دیگران به آنان بگویند و از آنان بخواهند و یا آنان را اجبار کنند.
مادران فرهیخته انسانهای بنده میآفرینند و مادران فاسد انسانهای برده تولید میکنند.
عفت و حیا و لوازم آن جامعه انسانی را ارتقاء خواهد داد. همان چیزی که نظامات شیطانی به واسطه دشمنی با انسان، علیه آن توطئه میچینند.
آیا جامعه ایرانی زبان مادریاش را فراموش خواهد کرد؟!
اظهار نظر (کامنت) های اینترنتی رو میخوندم. یکی نوشته بود:
" از قدیم گفتن: موسی به دین خود، عیسی به دین خود " و ...
یکی جوابش داده بود:
" دین موسی و عیسی یکی بوده بی سواد..."
دیدم راست میگه
نکته ای بود خودش
.
💠 «اللهم اهل الکبریاء و العظمه»
از الآن دارم به این دعا فکر میکنم.
اینکه فردا -خدا بخواهد- چطور میخواهیم در محضر پر اقتدار و پر عظمتش باشیم؟!
حدود ۱۰ سال پیش بود که به یکباره، به مضامین بسیار بسیار بلندش پی بردم:
«... اینکه مرا داخل کنی به هر خیری که محمد و آل محمد را به آن داخل کرده ای؛ و
مرا خارج کنی از هر پلیدی ای که محمد و آل محمد را از آن خارج کرده ای ...»
«خدایا من از تو درخواست میکنم بهترین چیزی را که عباد صالح تو آن را از تو درخواست کرده اند؛ و پناه میبرم به تو از آنچه عباد مخلَص تو از آن به تو پناه برده اند»
با خود میگویم:
خدایا داری چه چیزی را به ما تعلیم میدهی؟!!!
ما را به کجا دعوت میکنی؟!!
مگر قرار است چقدر ما را تحویل بگیری؟!!
ما کجا و "خیر ماسألک منه عبادک الصالحون" کجا؟!
خدا چه خوابی برای ما دیده است واقعا؟!
داخل پرانتز (بین الهلالین):
هر چه گشتم مناسب این حال حیرت و تواضع و سرور و شرمندگیِ توأمان، یکی از صورتک ها و شکلک ها را پیدا کنم، هیچ کدام مناسب احوال نبود ...
.
باز هم از دوست بزرگوارم آقای توتون کار👇
تحلیل بسیار زیبایی از ریشه و عمق احکام و دستورات شریعت
و تحلیل فوق العاده ای از معصیت آشکار و تجاهر به فسق
.👇👇
هدایت شده از دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
ابتدا یک آشنایی است. کم کم تکرار میشود. به تدریج عادت میگردد. علاقه به وجود میآید. وابستگی شدت میگیرد. احساس میکنی دوستش داری. هر روز سلولهای بیشتری از وجودت به او معتاد میشود. میخواهی همیشه با هم باشید. در یک نقطه، در یک لحظه، پیوسته با هم، همنفس، همتپش، همنظر، همصدا، همدل، همگام، همراه. یک روز میبینی عاشقش هستی. از وابستگی گذشتهای، همبستگی شدت گرفته. حالا به یکی شدن فکر میکنی. دیگر اتحاد تو را آرام نمیکند. آن را دوری و دورویی میانگاری. دنبال وحدتی. این هم حتی کافی نیست. درد تو را واحد شدن درمان خواهد کرد. جز این هر چه باشد وحشت جدایی امانت را میبرد. جهنم خوبان چنین است.
محبت یا به یکی شدن میانجامد اگر کوششی باشد و یا از یکی بودن میآغازد اگر جوششی باشد. در هر حال بالا تا پایین وجود را، ظاهر تا باطن هستی را، اول تا آخر بودن را از آن خود میکند. به نام خود.
دین همین مسیر محبت است. بستر یکی شدن با او. حال از مسیر احکام و ظواهر نزدیک شوی و یا از بستر مقام فلب نازل گردی.
هر کس عاشق شدن را از جایی و جوری آغاز میکند. اما همه عاشقها قانون مشترک دارند. همه به دنبال وحدتند.
این نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر؛ این انجام واجبات و ترک محرمات بهانه یکی شدن است. یکرنگ شدن. یکشکل شدن. هم ادا شدن. شبیه شدن. تکرار شدن. الگو شدن. معیار و مبنی شدن.
اینها آداب محبت است. ادب عشق است. مراسم دوست داشتن. تکثیر محبوب است. توسعه محبت است. تعمیق ارتباط و تشدید اتصال و توثیق تقدیر است.
جستجوی محبوب است در ذره ذره امکانها...
اینهایی که علنا با احکام خدا مخالفت میکنند، نمیدانند چه داغی به دل عاشقان میگذارند. چه خون دلی میخورند این مهربانان و مهرجویان و مهرکیشان.
اینهایی که تظاهر و تجاهر به مخالفت با ادب حضور محبوب میکنند، دوستانش را هر لحظه و هر جا شکنجه میکنند. زنده زنده میسوزانند. آنان را پوست میکنند و اظهار پیروزی و سرمستی میکنند.
این دوستان خدا در میان ما غیرت محبوبشان را میکشند و ما آنها را با اصرار و اعلان گناه عذاب میدهیم. اینها دائم درد میکشند.
ما با فساد خویش مهربانترین همراهان و همنوعان و هموطنان خویش را تنها به جرم دوست داشتن زجرکش میکنیم.
میدانم بسیاری از گناهکاران بویی از محبت نبردهاند و نمیدانند که در حال اجرای مراسم شیطانی به آتش کشیدن اولیاء خدا هستند.
آری نمیدانند...
آنها هجرت میکنند، غیبت میکنند، شهید میشوند و ما تنها میمانیم...
مواجهات
💠 «اللهم اهل الکبریاء و العظمه» از الآن دارم به این دعا فکر میکنم. اینکه فردا -خدا بخواهد- چطور م
.
💠 برای بهره ی بیشتر از نماز عید فطر
۱) توبه قلبی (نه صرفا لفظی یا ذهنی) از جمیع معاصی. از گذشته و حال و آینده
۲) نبودن در قید و بند گذشته و آینده (در دنیای من چه گذشته و بر دنیای من چه خواهد گذشت !!!)؛ و حاضر داشتن ذهن و قلب صرفا در فضای نماز عید
۳) قضاوت نداشتن از رفتار مردم و برگزارکنندگان نماز عید (که فلان رفتارشان بد بود و اینجا را بهتر بود اینطور میکردند و ... !!! )
۴) همراهی باطنی و قلبی با اهل ایمان؛ و حُسن ظنّ داشتن به همه شرکت کنندگان در نماز عید و احساس اتحاد با آنان
.
اگر صدای مرحوم علامه طهرانی را نشنیده اید، نماهنگ پایین رو ببینید👇
( اگه اسیر جذابیت های نمایشی که مثلا عرفان و معنویت رو تبلیغ میکنند، نباشیم، لطافت و صداقت و عمق رو در این صدا احساس میکنیم)
.
هدایت شده از استاد وکیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 علامه آیت الله حسینی طهرانی:
سالک عمل میکند فقط برای خدا، حتی اگر جبرئیل هم بیاید و به او بگوید چه حاجتی داری تا مستجاب کنم؟
سالک پاسخ میدهد من بنده خدا هستم و مولای من خداست و من غیر از ذات اقدس الهی چیز دیگری نمیخواهم
☑️ @ostad_vakili | towhid.org
در مورد بانو برناردت (قدیسه ای که بعد از نزدیک ۱۴۰ سال، هنوز جسد او سالم است)
توضیحاتی که در مورد شهر لوردس وجود دارد را هم ببینید؛ خیلی عجیب است. (بلا تشبیه شبیه مشهد مقدس ما)
https://www.karnaval.ir/blog/saint-french-dead-body-healthy
گویا مناظره ی دیشب در برنامه جهان آراء، واکنش های زیادی رو برانگیخته؛
در مطلب بعد اظهار نظرهایی در این باره رو بخونید👇😁
واکنشهای توییتری به مناظره دکتر درخشان و دکتر غنی نژاد:
عبدالله گنجی: بدون قضات در باره محتوای مناظره درخشان-غنی نژاد، باید همه-خصوصا سیما-متوجه باشند که این معبر باید به جاده ای عریض تبدیل شود.
پس از گفتگوی فاخر مولدان اندیشه، حاملان آن به میدان می آیند و بحث در شعاع وسیع تر و در عمق ادامه می یابد. رشد صورت می گیرد و بازار فحاشان هم کساد می شود.
حبیب ازغدی: مناظرهٔ فوکو-چامسکی را با مناظرهٔ غنینژاد-درخشان مقایسه کنید.
قیاس معالفارقی است؟ بله، حق دارید که بگویید ربطی به هم ندارد.
چون وضع ما، وضع علم نیست و در عالم علم مستقر نیستیم؛ امور اینچنین پوچ میشود.
امیررضا نظری: شخصی که در مناظره امشب جهان آرا روبهروی دکتر غنی نژاد قرار گرفته بود مسبب اصلی وضعیت فعلی اقتصاد ایران و مربی و تربیت کننده سفیهانی چون عبدالملکی،احسان خاندوزی،داود منظور،سید جواد جهرمی و…بود.
مسعود درخشان بنیانگذار و رئیس سابق دانشکده اقتصاد دانشگاه امام صادق بود!
مجید شاکری: واقعا بحث این دو استاد بزرگوار و عالیقدر ما، آقایان دکتر درخشان و غنی نژاد، هیچ نسبتی با نیازهای اقتصاد امروز ایران ندارد.
مازیار بالائی: حالا متوجه شدید که چرا سیاستگذاران و عاملان عقبماندگی ایران از حضور بسیاری از چهرههای سیاسی و علمی در صداوسیما میترسند؟ آنها به خوبی میدانند که مشت خالی امثال درخشان در تقابل با غنینژادها باز میشود و مردم میفهمند که چه بیسوادهای متوهمی بر آنان حکمرانی میکنند.
محسن صالحیخواه: از اینکه مسعود درخشان سریع حواله داده به امام تعجب میکنید؟ کدوم یک از این کارشناسان، وقتی به چالش کشیده شدند، پشت سر امام و رهبری قایم نشدند؟
هاتف صالحی: مناظره اساتید درخشان و غنی نژاد در شبکه افق -فارغ از محتوا- به خوبی نشان داد که گفتگو در جامعه ما به ویژه در سطح نخبگان دچار اختلال شده است؛ هم اختلال مفهومی، هم کارکردی و هم کاربردی.
به امید روزی که اساتید دانشگاه، علاوه بر راهروهای دانشکده ها و جلسات دفاع، امکانِ گفتگو بیابند!
مش قاسم: چقدر چنته دکتر درخشان خالیه. استدلالی ندارد درباره دلایل دفاعش از اقتصاد اسلامی. بحث علمی را به بازجویی و تهمت سیاسی به دکتر غنی نژاد و خبرنگاران تبدیل می کند.
قطاری دیدم که سیاست می برد
و چه خالی می رفت/سهراب سپهری
محمد کشوری: خدا شاهده از تمام برنامههای نوروز و ماه رمضان تلویزیون برای من هم مفیدتر بود، هم سرگرمکنندهتر بود.
آقای صدا و سیما، فیلم و سرگرمی نخواستیم، بیا تو همه مرضوعات چالشی روز از اقتصاد و فرهنگ و حجاب و فضای مجازی و..مناظرههای اینجوری برگزار کن.
فرهاد عشوندی: من فقط یه بخش هایی از مناظره دکتر غنی نژاد و دکتر درخشان رو دیدم
وای دو تا پیرمرد بامزه که دارن در کمال احترام با هم دعوا می کنن و فحش هاشون رو هم می دن!
علی کلائی: دارم تصور میکنم که فریبرز رئیس دانا زنده بود و در مناظره با موسی غنی نژاد و مسعود درخشان. او اگر بود نه چیزی از نماینده راست سرمایه سالار مصدق ستیزی چون غنی نژاد میماند و نه از درخشان استاد مصیبت هایی چون خاندوزی و عبدالمکی و اون امام صادقی ها و دفاع از اقتصاد اسلامی و پرونده سازی.
زهرا گرجی: از مناطره دکتر درخشان و غنی نژاد در همین حد فهمیدیم که اقتصاد کشور دست افرادیه که نظریات امامین انقلاب رو قبول ندارند
بعد ما منتطر تحقق شعار سال هستیم.
سلمان معمار: تفاوت غنی نژاد و درخشان تفاوت علم ترجمه ای و علم تولیدیه.
علی: غنی نژاد از امشب تا مصاحبه یا مطلب زرد بعدیش موفق شد مدتی کوتاه احترام بقیه رو کسب کنه و همه رو مدیون سطح نازل درخشان در مناظره بود.
امیدوارم این مناظره هیچوقت به انگلیسی ترجمه نشه که کل فاندهای اقتصاد خواندههای ایران رو قطع میکنن
همت قلیزاده: در این ۲۰ سال اخیر، بنده به شخصه مناظره دکتر درخشان و دکتر غنی نژاد را یکی از بهترین برنامه های مفید دیدم. از برنامه جهان آرا بابت برگزاری این مناظره و رعایت انصاف،عدالت و احترام اساتید توسط مجری سپاسگزاری می کنم. امیدوارم صداوسیما برای تبیین موضوعات از این روشها بیشتر بکاربگیرد.
.
ادامه:
از تبار آدم: غنینژاد یک چیز بزرگ دارد که درخشان ندارد: رسانه.
او PR (روابط عمومی) را به لطف دوستانش در رسانه های جورواجور اقتصاد بازاری در ایران به خوبی بلدست.
غنی نژاد میگوید لیبرالیزم توحیدی است. او برخلاف ژست پوزیتیویستی که میگیرد اتفاقن بسیار ایدیولوژیک است.
درخشان آدم مناظره نبود.
ر. احسانی: مناظرهای بسیار کودکانه و در حضیض!
عدم تعهد به نوشداروی عقل، و تذبذب و تناقض مکرر بحث غنی نژاد، و عدم تبادر قوی، و فقدان فراست کلامی از سوی دکتر درخشان، ملغمهای پرخلجان و نامنسجم آفرید که توهین جدی به شعور مخاطب بود.
در عجبم که دکتر درخشان، چرا اصولاً با چنین فردی مینشیند؟!
فواد رمضانی: این آوردن درخشان تو مناظره با غنی نژاد یک جورایی بسیار شبیه به آوردن رییسی برای ریاست جمهوری بود. هر دو بی ربط و ناتوان
امیر: پروفسور درخشان به غنی نژاد لیبرال گفتند چرا کتابی که در مورد لیبرالیسم ترجمه کردی، نقدش رو ننوشتی؟ این خلاف اصول دانشگاهیه!
گفت من ۵ درصد نقد دارم، اما نمی نویسم!!
(چرا؟ چون مردم ندونن و سیاست سرمایه داری در کشور راحت فرهنگ سازی و اجرا بشه؟؟)
عباسعلی امیری: مناظره غنی نژاد و درخشان دقیقا چیزی است که سال هاست می خواهم به دوستان فرهنگی بفهمانم.
جعفر صارمی: غنی نژاد در ابتدای مناظره اصرار زیادی داشت که خود را در چهارچوب اسلام و انقلاب معرفی کند
اما این تظاهر دوام چندانی نداشت
شاید اوج این بحث جایی است که غنی نژاد گفت امام ایران را از دست کمونیست ها نجات داد و درخشان پرسید ایران را به کدام سمت برد. گفت به هیچ سمتی!
چرا که نمی توانست بگویید که امام هم با کمونیست ها مخالف بود و هم با لیبرال ها
حامد نصیری: همین مناظره امشب دکتر درخشان و دکتر غنینژاد تو برنامه جهانآرا نشون داد چقدر تئوریسینهای اقتصادی کشور عصبی، فاقد پشتوانه عقلانی و در شرایط اضطرار بیادب هستند.
درخشان به جای بحث مستدل، گیرافتاده در گوشه رینگ شروع کرد به تهمت زدن و تا پایان بحث توهین رو ادامه داد.
عمو علی سینا: مناظره دکتر موسی غنی نژاد رو با دکتر مسعود درخشان(مشاور جلیلی) میبینم؛
تعجب بیشتر میشه از اینکه اساتید علوم انسانی دانشگاههای ایران تا الان دق نکردن!
خدا صبر بده
حسین عباسیفر: دیشب از دکتر غنینژاد یاد گرفتیم اگر طبق اصل ۴۳ قانون اساسی همهی امور را به مردم بسپریم این همان کمونیسم است و شهید بهشتی هم یک کمونیست بوده!
یعنی خداوندگار تناقضگویی بود غنی نژاد
علیرضا: جهانآرا بر خلاف خط مشی که دیده بودم ازش… اما این برنامه مناظره خوبی بین دوتا استاد درست حسابی، خوب مناظره ای ست، بین دکتر درخشان ( یه جستجو کنین اطلاعات جالبی میاد در مورد ایشون) و غنی نژاد (منتقد دکتر مصدق و حامی بازار آزاد)
.
مواجهات
ادامه: از تبار آدم: غنینژاد یک چیز بزرگ دارد که درخشان ندارد: رسانه. او PR (روابط عمومی) را به
این نظرات رو که میخونیم، بهتر میفهمیم که فهم درست و غلط، چقدر میتونه سخت باشه
علی الخصوص در چیزی که تخصصش رو نداریم و یا لااقل تا انتهاش نرفته ایم!
❓نسبت اسلام و حقوق بشر؟
ابتدا این آیات را از سوره مبارکه حج قرائت بفرمایید:
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ
ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻧﻪ ] ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﮓ ﻭ ﻫﺠﻮم ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺘﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺫﻥ ﺟﻨﮓ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(٣٩)
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ
ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪﻧﺪ [ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺟﺮﻣﻰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ]ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻓﻊ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺻﻮﻣﻌﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻛﻠﻴﺴﺎﻫﺎ ﻭ ﻛﻨﻴﺴﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺴﺠﺪﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺫﻛﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ ; ﻭ ﻗﻄﻌﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺩﻳﻦ ] ﺍﻭ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻳﺎﺭﻱ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ; ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﺍﺳﺖ .(٤٠)
الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ
ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻤﻜّﻦ ﺩﻫﻴﻢ ، ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ، ﻭ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﻭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺯﺷﺖ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ; ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ .(٤١)
خب، حالا به نظرتون نسبت این آیات با حق حیات، حق آزادی بیان، حق انتخاب کیش و مرام، و نیز توصیه هایی همچون تساهل و تسامح فرهنگی و دینی، ( آنچنان که در اخلاق حقوق بشری مطرح است)، چیه؟!🤔
اگه کسی در مضامین این آیات دقت کنه، احتمالا براش سوال های زیادی طرح میشه.
بعضی شاید بگن: این قبیل آیات، مال جاهای خاصی بوده.
بعضی شاید به زمانمند بودن دین فکر کنن!!
حتی ممکنه بعضی اینقدر به اونچه خودشون از مصادیق بارز اخلاق و عقل میدونن، مطمئن باشن، که بگن: اینها چون با عقل و اخلاق جور در نمیاد، پس حتما جزء آیات متشابه هستند و یه تفسیر دیگه ای دارن.
بعضی هم به پاس احترامی که هم برای دین و هم برای اخلاق حقوق بشری قائل اند، ترجیح میدن اصلا به این مساله فکر نکنند و صرفا سعی کنن آدم خوبی باشن!!!
اینها همه از اثرات و نتایج این قضیه است که:
تعریفی که امروزه ما (و حتی متدیّنین ما) از اخلاق داریم، «اخلاق حقوق بشری» است.
👈 امّا بدونیم که اخلاق، در معنای ارزشمند خود، اساسا میان همه انسان ها یکسان نبوده و نیست. و فهم از خوبی و بدی، بسته به اینکه نظام ارزشگذاری ما چیه و چگونه است، و با نگاه به چه پشتوانه هایی است، میتونه خیلی با هم متفاوت باشه. تفاوت هایی باورنکردنی!!
اگه خدا بخواد، درباره نسبت دین با اخلاق، و با اخلاق حقوق بشری، توضیحاتی خواهم داد.🤲
.
🔹 حقوق جانداران و طبیعت در اسلام
( به عنوان یک مقدمه برای درک نسبت اسلام و اخلاق حقوق بشری)
✍ نکته ای که باید به آن توجه کنیم، اینکه در دین، نه تنها حقوق انسان ها، بلکه حقوق جاندران نیز مورد ملاحظه جدی است.
و بیشتر و پیشرفته تر از این، به نظر میرسد هر یک موجودات، حتی زمان ها و مکان ها و پدیده های گوناگون، هر یک حقی برای خود دارند؛ و بنا نیست انسان هر طور میخواهد با آنها رفتار کند و حتی هر طور که میخواهد درباره آنها فکر و تخیل کند!!
در اینجا سعی کردم بخشی از روایات مربوط به حق جانداران و طبیعت را بیاورم.
ملاحظه بفرمایید:👇👇
نقل شده از پیامبر خدا:
« ما مِن دابَّةٍ ـ طائرٍ ولا غَیرِهِ ـ یُقتَلُ بغَیرِ الحقِّ إلّا ستُخاصِمُهُ یَومَ القِیامَةِ. »
هر حیوان، پرنده یا غیر آن، که بهناحق کشته شود، روز قیامت با قاتل خویش مخاصمه کند.
از پیامبر خدا:
«من قتل عصفوراً عبثاً جاء یوم القیامة یعجّ الی الله تعالی یقول: یا ربِّ هذا قتلنی عبثاً ینتفع بی ولم یدعنی فاکل من حشارة الارض»؛
کسی که گنجشکی را بیهوده بکشد، آن حیوان در روز قیامت به حضور خدا شکایت میکند و میگوید: خدایا این شخص من را بیهوده کشت؛ در حالی که هیچ سودی از کشتن من نداشت و رهایم نکرد تا از حشرات زمین تغذیه کنم
کان علی بن الحسین یأمر غلمانه أن لا یذبحوا حتى یطلع الفجر و یقول إن الله جعل اللیل سکناً»
امام سجاد علیه السلام به غلامهایشان امر میکردند تا طلوع فجر ذبح نکنند و فرمودند: خدا شب را مایة آرامش قرار داده است.
از امام صادق علیه السلام:
« انّ امیرالمؤمنین قال: لاتذبح الشاة عند الشاة ولا الجزور عند الجزور وهو ینظر الیه»
امیرالمؤمنین فرمودند: گوسفند در برابر دیدگاه گوسفند دیگر، و شتر در برابر دیدگان شتر دیگر ذبح نمیشود.
ابن عباس نقل میکند:
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به مردى که پایش را روى سینه گوسفندى گذاشته و مشغول تیزکردن کارد خود بود و گوسفند به او خیره شده بود فرمود. فرمود: «نمیتوانستى قبلاً کاردت را تیز کنى؟ نکند میخواهى جان این حیوان را دو بار بستانى؟»
منقول از پیامبر خدا:
« ان الله کتب علیکم الإحسان فی کل شیء فإذا قتلتم فاحسنوا القتلة وإذا ذبحتم فأحسنوا الذبحة»
خداوند احسان در همة امور را بر شما لازم داشته است؛ پس زمانی که حیوانی را ذبح میکنید، بهخوبی ذبح را انجام دهید.
امام صادق(ع) میفرماید:
روزی عیسى بن مریم(علیه السلام) هنگام عبور از ساحل دریا، قرص نانى از قوت خود را در آب انداخت. یکى از حواریان به او گفت: اى روح و کلمه خدا! چرا چنین کردى؟ آن قرص نان از قوت تو بود؟ عیسى(علیه السلام) فرمود: «این کار را براى آن کردم که خوراک برخى موجودات داخل آب شود که این کار، پاداش بزرگى نزد خدا دارد».
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است:
«لاتَأْتُوا الْفِراخَ فی اَعْشاشِها وَ لا الطیرَ فی مَنامِهِ حَتّی یَصْبَحَ»
به لانه جوجه ها حمله نکنید و در هنگام استراحت آنها، خواب و آسایش پرنده را از بین نبرید تا آن که صبح طلوع کند.
امام صادق علیه السلام:
«لا تَقطَعُوا الثِّمارَ فَیَبعَثُ اللّهُ عَلیکُمُ العَذابَ صَبّا»؛
قطع نکنید درختان میوه دار را که خداوند عذابش را بر شما نازل میکند.
ابونصر بزنطی روایت میکند:
سَأَلَت ابی الحسن عَن قَطعِ السِّدْرِ فقال:
سألنی رَجُلٌ مِن أصحابِکَ عَنهُ فَکَتَبتُ إلَیهِ: قَد قَطَعَ أبُو الحَسنِ علیه السلام سِدراً وغَرَسَ مَکانَهُ عِنَبا»؛
از قطع درخت سدر و کُنار از حضرت رضا سؤال کردم. حضرت فرمود: شخصی از دوستان تو نیز همین سوال را از من پرسید: به او نوشتم:
ابوالحسن -یعنی امام کاظم (علیه السلام)- درخت سدری را قطع کردند و به جای آن درخت انگور کاشتند.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ در خطبه ای که در آغاز خلافتش ایراد کرده و در آن مسؤولیت و حقوق مسلمانان را یادآوری نموده، میفرماید:
«اِتَّقُوا اللّهَ فی عِبادِهِ وَ بِلادِهِ فَاِنَّکُمْ مَسْؤُولُونَ حَتّی عَنِ الْبِقاعِ وَ الْبَهائِمِ، اَطیعُوا اللّهَ وَ لا تَعْصَوْهُ»
درباره بندگان و بلادو شهرها از خداوند بترسید، (مبادا بر کسی ستم کنید و به ویرانی و تبهکاری زمین در بلاد و شهرها اقدام کنید) همه شما مسؤولید و مورد پرسش قرار می گیرید، حتی درباره زمینها و چهارپایان (که به چه دلیل مزارع و جنگلها را از بین بردید، شهرها و خانه ها را ویران نمودید، و حیوانات زبان بسته را مورد اذیت و آزار قرار دادید).
ادامه دارد👇
ادامه:
از غُرر روایات در این باب👇
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
« تَحَفَّظُوا مِنَ الأَرْضِ فَإِنَّها أُمُّکُمْ، وَ لَیْسَ فِیها أَحَدٌ یَعْمَلُ خَیْراً أَوْ شَرّاً إِلاّ وَ هِیَ مُخْبِرَةٌ بِهِ »
حرمت زمین را بدارید که به منزله مادر شماست و هر که روی زمین کار بد یا خوبی کند، از آن خبر می دهد.
این روایت هم بسیار جالب است☺️☺️
حفص بن غیاث از امام صادق(ع) نقل میکند:
«روزى سلیمان بن داود(ع) براى طلب باران از شهر بیرون رفت. در راه، به مورچهاى برخورد که دست به آسمان بلند کرده و میگفت: پروردگارا! ما آفریدهاى از آفریدگان تو و نیازمند روزى توییم، به خاطر گناهان انسانها ما را هلاک مفرما! سلیمان، با شنیدن این نجوا، به یاران خود گفت: برگردید که به دعاى غیر شما، خدا بر شما باران میباراند و سیرابتان میسازد».
☝️نکته مهم:
همانطور که ملاحظه میکنید بنا نیست همه ی موجودات، و همه ی گیاهان و همه حیوانات به یک میزان احترام داشته باشند. مثلا گویا درختان ثمردار بیشتر از درختان بی ثمر شرافت دارند و حیوانات بی آزار خصوصا پرندگان، بیش از حیوانات موذی شرافت دارند.
همچنین حقوق حیوانات به معنای عدم ذبح آنها نیست؛ و حقوق گیاهان به معنای عدم قطع کلّی آنها نیست. بلکه مساله مرکّب تر و پیچیده تر از اینهاست و جا به جا طول و تفصیل خاص خودش را پیدا میکند.
به نظر این ناچیز، عمده ی حقوق و اصول رفتار با موجودات، بر میگردد به 👈 ملکوت و حقیقت معنایی که هر یک از این موجودات برای خود و در نسبت با دیگر موجودات دارد.
.
مواجهات
❓نسبت اسلام و حقوق بشر؟ ابتدا این آیات را از سوره مبارکه حج قرائت بفرمایید: أُذِنَ لِلَّذِينَ
.
🔹 یکی چند نکته قبل از ورود به اصل بحث👇👇👇
.
❇️ نکته اول: استضعاف فکری
وقتی صحبت از حقوق مومن و کافر میکنیم، بنا نداریم باطن و مرتبه ی آخرت و قیامت کسی را قضاوت کنیم.
شاید بسیاری از انسان های به ظاهر بی ایمان و ساکن در بلاد کفر باشند که در باطن از ما نیک تر و بهتر باشند. شاید اگر در شرایط محیطی مثل ما زندگی میکردند، بسیار از ما پر ایمان تر میشدند. شاید اگر فردای قیامت محشور شویم، ببینیم بسیاری از انسان ها شفاعت شده و ای بسا در ایمان از ما جلوتر اند.
حدیث معروف «اکثرُ اهل الجنّة البُله» (اکثر اهل بهشت از ابله ها یعنی از مستضعفان فکری اند) را باید در این فضا فهمید.
ولی از طرف دیگر هم، فقه و حقوق چندان با باطن انسان ها سر و کار ندارد و کارش با رتق و فتق و قانونگذاری برای وضعیت دنیایی انسان هاست. لذا چاره ای نیست جز تفکیک مُسلم و کافر و تفاوت احکام و حقوق آنها.
.
❇️ نکته دوم: صلاح کار، گاهی در مداراست.
شاید راهبرد امروز ما باید این باشد که در فضای غلبه ی گفتمان حقوق بشری، چندان به تفاوت مسلم و غیر مسلم دامن نزنیم و اگر این موضوع سبب دوری مردم از دین میشود، چندان آن را برجسته نسازیم.
البته از طرفی هم نباید چنان جنبه ی تفریط را بپیماییم که خود اهل ایمان هم، ارزش ایمان خویش را فراموش کنند!! و برایشان میان ایمان و بی ایمانی تفاوتی نباشد!
به هر حال در مقام عمل، مساله بسیار ظریف است و جا به جا در مقام تشخیص احتیاج به نیروی فرقان (وسیله ی فرق نهاده میان درست و نادرست) است.
.
❇️ نکته سوم: نقش شرایط عصر در احکام فقهی و حقوقی
در مقام یک بحث فقهی میتوان به این نکته فکر کرد که آیا محروم ماندن کفار از بسیاری حقوق در زمان پیامبر خدا، امری مربوط به شرایط آن دوران نبوده است؟! یعنی به علّت خطراتی که از ناحیه ی آنها برای جامعه مسلمین وجود داشته است صلاح بر این بوده و حکم به این شده که حقوق کمتری نسبت به مسلمان داشته باشند.
خطراتی مثل اینکه: اساسا جامعه مسلمین شکل نگیرد. یا به خاطر احساس عزتی که در کافرین باقی مانده، راغب به اسلام آوردن نشوند. یا از برخی جنبه ها خود را برتر از مسلمین نشان دهند و باعث تردید مسلمین در ایمان خود شوند و ...
اگر و اگر به عصری بودن الزام چنین تفاوت هایی میان حق مومن و کافر برسیم، شاید امروز نیاز باشد تا -اگر واقعا مصالح جعل چنین احکامی همین ها بوده و غیر اینها نبوده است- این نابرابری حقوق کافر و مسلم، قدری تلطیف شود! و الله اعلم.
گرچه چنین احتمالی ضعیف است و در صغری نیز مناقشه است (یعنی همین امروز نیز همین وضعیت خطیر در کار است و همان مفاسد برقرار).
در عین حال، بر فرض تلطیف حقوق انسان های بی اعتقاد، این حالت چیزی از پلیدی روحی آنها و وضعیتی که در آن قرار گرفته اند، نمیکاهد. اگرچه ما به اقتضاءات عصر مثلا به این نتیجه برسیم که باید قدری به کفار سختی کمتری گرفت، و با ملاطفت بیشتری برخورد نمود، ولی این ملاطفت باعث نمیشود که انسان های بی اعتقاد را دارای شأن و ارزش وجودی بیشتری در نظر آوریم!
.