𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
خداحافظ سالار🧡🌙
زندگـے حاج حسین آکنده از عطر کربلا بوده . . همسرشون این عطر رو با ظرافت لاۍ صفحات کتاب گذاشتن تا ما و شما هم بےنصیب نباشیم از این ؏شق پربرکت ♥️.
تیکھ کتاب .
- میدونید اینا کے اَن ؟! منتظر بودیم که بگوید تک تیراندازهاۍ جیشالُحر یا یک گروه مسلح دیگر هستند اما به جاۍ این اسم ها گفت : اینا باقی مونده هاۍ لشکر عمر سعد و شمرن ، امروز قناصه دستشون گرفتن و میخوان خودشون رو برسونن به حرم حتے اسم گردان تک تیراندازشون رو هم گذاشتن گردان حرمله !
- این تکفیری هارو دشمنای اسلام و انقلاب براۍ این درست کردن تا دوتا کار اساسے رو انجام بدن و یه هدف خیلی مهم براۍ خودشون برسن ، اولین کار این بود که چھره اسلام رو توۍ دنیا زشت و خشن نشون بدن و کار بعدیشون هم هدر دادن نیرو و توان جھان اسلام توۍ یه درگیری داخلے بود تا بتونن امنیت خودشون علی الخصوص صھیونسیت هارو تامین کنن .
-نویسندھ ❲ حمید حسام ❳!
کیفیت زندگـے شما را دو چیز تعیین میکند ؛
کتابھایے که میخوانید و انسان هایـے که
ملاقات مے کنید .⚡️📘 .
AUD-20220423-WA0010.aac
5.02M
آقای امام حسین . . .
امروز خودت اربعینمونو امضاء کن :)♥️'
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
- آفتـٰاب در حجـٰاب !🖤'
آفتاب در حجـٰاب روایتـے ناب از واقعہۍ کربلا است عاشورایـےست از نگاه زینب (س) ، کربلایـے است براۍ حضرت زینب (س) ، پیوند حماسہ و عاطفہ و ادب و ؏شق است تا بیاموزیم و عبرت بگیریم و هنگام ظهور میان لشگر یزیدیان نباشیم .
-نویسندھ ❲ سید مھدی شجاعـے ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آفتاب در حجـٰاب روایتـے ناب از واقعہۍ کربلا است عاشورایـےست از نگاه زینب (س) ، کربلایـے است براۍ ح
تیکه کتاب؛
در کربلا، شاید هیچکس به اندازه تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده باشد،بچه ها که فریاد العطش سرداده اند ، همگی در سایه سار خیمه بوده اند ، مردان که تشنگی ، بنیانهای وجودشان را مکیده است ، هیچکدام پوششی به طاقت فرسایی حجاب تو بر تن نداشته اند ، معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل ، در زیر آفتاب سوزنده نینوا ، حتی خون رگهای تو را تبخیر کرده است ، تو اگر با همین حجاب ، در عرصه نینوا می نشستی ، عطش تمام وجودت را به آتش می کشید ، چه رسد به اینکه هیچکس در کربلا به اندازه تو راه نرفته است ، ندویده است ، هروله نکرده است مگر البته خود حسین(ع) و تو اکنون با این حال و روز باید فریاد العطش بچه ها را بشنوی و تاب بیاوری. باید تشنگی را در تار و پود جوانان بنی هاشم ببینی و به تسلایشان برخیزی. باید زبانه های عطش را در چشم های کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم برنیاوری،باید خون را از لبهای ترک خورده ات بروبی و به گونه هایت بمالی تا زردی رخسار تو بچه ها را دچار ضعف و سستی نکند ، باید تصویر کوثر را در آینه نگاهت بخشکانی تا بچه ها با دیدن چشمهای تو به یاد آب نیفتند ، باید آوندهای خشکیده اینهمه نهال را به اشک چشم آبیاری کنی تا تصویر پژمردگی در مخیله دشمن بخشکد و گلهای باغ رسول الله را شاداب تر از همیشه ببیند ، اما از همه اینها مهمتر و در عین حال سختتر و شکننده تر ، کار دیگری است و آن اینکه نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد ، نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد.
همیشہ لازم نیست خواندن کتـٰابـے را کہ آغاز کردهاید بہ پایان ببرید 📖!'
کمال گرا نباشید ! ممکن است چند کتاب را ببینید و بگیرید و بخوانید و در نیمہۍ راه رها کنید ، ایراد از شما نیست . بلکہ شاید کتاب مناسب و جذاب را پیدا نکردھ اید . مطمئن باشید پس از مدتـے کہ سلیقہۍ کتابخوانے خود را بھتر بشناسید ، این نوع کتابھاے نصفہ و نیمہ ، سھم کمتری را بہ خود اختصاص خواهند داد📚🖇.
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آخرین بار کہ دیدمت 🤍🌙'
و بازهم عاشقانہای دیگر در دل جنگ و خون ؛ مردی کہ براۍ دفاع از حرم بـےبـے از جان و خوانواداش گذشت و زنـے کہ جز درد چشم انتظارۍ یار ، نیش و کنایہها همچون تیرے تا عمق جانش را زخم مےکند.
. . .آهستہ دستت را فشرد و بی آنکه بخواهی با همان صداۍ بغض آلود برایت ترجمہاش کرد: خداۍ من، خلق را جملگے بہ ؏شق تو ترک کردم و خانوادهام را بہ امید دیدارت بـےسرپرست و تنھا گذاشتم. آن گاه شانہهاۍ تو نیز چون شانہهاۍ مردت لرزید و همراه بغض نیمہ شکستہ مجتبـے گریستے. با پشت دست اشکت را پاک مےکنے و در دل مےخوانے:
برو اے اشک برون از سر راه نگھم
رود این یار من و میل تماشا دارم
سعے مےکنی بر لرزش دستانت غلبه کنـے . کاسہ آب و گلهای سرخ پرپرش را بر رد پاےِ عزیزت مےریزۍ ⚘️.
-نویسندھ ❲ سیده زهرا طباطبایـے ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
زندگـے حاج حسین آکنده از عطر کربلا بوده . . همسرشون این عطر رو با ظرافت لاۍ صفحات کتاب گذاشتن تا ما
” رو کرد به دخترم زهرا گفت: «وقتی گرههای بزرگ به کارتون افتاد، از خانم فاطمهٔ زهرا کمک بخواید. گرههای کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنن.» “
📚کتاب خداحافظ سالار
❤️ شهید حسین همدانی
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
" من میترا نیستم "
مادربزرگش نام “میترا” را برایش انتخاب کرد نامے کہ زینب بعدها بہ آن معترض شد :
بارها به مادرم گفت : مادربزرگ این هم اسم بود براۍ من انتخاب کردۍ؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید چه جوابـے می دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد . من می خواهم مثل زینب(س) باشم.
میترا تنھا اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همہۍ ما را هم وادار کرد که بہ جاۍ میترا به او زینب بگوییم💞.
بعد از شھادتش بیشتر او را شناختم ، روۍ بیشتر دفتر هایش نوشتہ بود " او مـےبیند "
خانہۍ خودم را ساختم . اینجا جاۍ من نیست . باید بروم . باید بروم ✨.
-نویسندھ ❲ معصومہ رامھرمزی ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آفتاب در حجـٰاب روایتـے ناب از واقعہۍ کربلا است عاشورایـےست از نگاه زینب (س) ، کربلایـے است براۍ ح
عِلٺ نام گذارۍ؟!
- آفتـٰاب در حجـٰاب !🖤'
سیدمهدۍ شجاعے در مصاحبهاۍ علت نامگذارۍ این کتـٰاب را اینطور توضیح مۍدهد: «دربارهۍ عنوان کتـٰاب باید بگویم کہ حجاب، علاوھ بر این کہ مۍتواند بہ وقار و سنگینے حضرت زینب (س) اشارہ داشتہ باشد، مفهوم دیگرۍ نیز دارد. حجـٰاب، چیزۍ است کہ مانع دیدن یک شۍ از جملہ حقیقت مۍشود کہ البتہ این حجـٰاب مۍتواند از جنس تاریکۍ و نور باشد. باید گفت کہ آفتـٰاب در حجـٰاب بہ معناۍ آفتـٰاب تابانۍ است از شخصیت بزرگ و والاۍ آن شخصیت نورانۍ کہ هنوز درک نشده است و از این جهت در حجـٰاب مانده است».
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
فرشتہاۍ در برهوٺ!🍂'
فرشتہای در برهوت، ماجرای خواستگاری پسری شیعہ از دختری سنی بہ نام حکیمہ خاتون است کہ بہ اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علے(؏) منجر میشود.
عبدالحمید پرسید: اسم پدرت چیست؟
رسول گفت: علے
عبدالحمید سری تکان داد و گفت: بازهم علے. همہ جا علے. انگار میان شما شیعہ ها همیشہ پایِ یک علے وسط است. اسم پدربزرگت چیست؟
رسول لبخندی زد و گفت: اسم اوهم علے ست.
عبدالحمید با تعجّب و حیرت نگاهش کرد و با صدای بلندی گفت: هر دو علے؟ هم پدر و هم پسر؟
رسول گفت: بلہ. چہ اشکالی دارد؟ اتفاقا از امام حسین علیہالسلام سوال کردند کہ چرا اسم تمام پسرهایت را علے گذاشتہ ای؟ امام جواب دادند اگر خدا پسرهای بیشتری بہ من میداد، من اسم تمامشان را علے میگذاشتم. از شدّت علاقہ زیاد بہ پدرشان امام علے علیہالسلام.
عبدالحمید همان طور کہ حواسش به جاده بود، لبخندی زد و گفت: باز خوب است اسم تو را رسول گذاشتند.
رسول بی آنکہ بہ عبدالحمید نگاه کند، گفت: اسم من هم توی شناسنامہ علے است. بچہهای دانشگاه رسول صدایم میزنند.
-نویسندھ ❲ مجید پورولی کلشتری ❳!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زِ کودکی خادم این تبار محترمم♥️
#ما_ملت_امام_حسینیم