𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آخرین بار کہ دیدمت 🤍🌙'
و بازهم عاشقانہای دیگر در دل جنگ و خون ؛ مردی کہ براۍ دفاع از حرم بـےبـے از جان و خوانواداش گذشت و زنـے کہ جز درد چشم انتظارۍ یار ، نیش و کنایہها همچون تیرے تا عمق جانش را زخم مےکند.
. . .آهستہ دستت را فشرد و بی آنکه بخواهی با همان صداۍ بغض آلود برایت ترجمہاش کرد: خداۍ من، خلق را جملگے بہ ؏شق تو ترک کردم و خانوادهام را بہ امید دیدارت بـےسرپرست و تنھا گذاشتم. آن گاه شانہهاۍ تو نیز چون شانہهاۍ مردت لرزید و همراه بغض نیمہ شکستہ مجتبـے گریستے. با پشت دست اشکت را پاک مےکنے و در دل مےخوانے:
برو اے اشک برون از سر راه نگھم
رود این یار من و میل تماشا دارم
سعے مےکنی بر لرزش دستانت غلبه کنـے . کاسہ آب و گلهای سرخ پرپرش را بر رد پاےِ عزیزت مےریزۍ ⚘️.
-نویسندھ ❲ سیده زهرا طباطبایـے ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
زندگـے حاج حسین آکنده از عطر کربلا بوده . . همسرشون این عطر رو با ظرافت لاۍ صفحات کتاب گذاشتن تا ما
” رو کرد به دخترم زهرا گفت: «وقتی گرههای بزرگ به کارتون افتاد، از خانم فاطمهٔ زهرا کمک بخواید. گرههای کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنن.» “
📚کتاب خداحافظ سالار
❤️ شهید حسین همدانی
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
" من میترا نیستم "
مادربزرگش نام “میترا” را برایش انتخاب کرد نامے کہ زینب بعدها بہ آن معترض شد :
بارها به مادرم گفت : مادربزرگ این هم اسم بود براۍ من انتخاب کردۍ؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید چه جوابـے می دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد . من می خواهم مثل زینب(س) باشم.
میترا تنھا اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همہۍ ما را هم وادار کرد که بہ جاۍ میترا به او زینب بگوییم💞.
بعد از شھادتش بیشتر او را شناختم ، روۍ بیشتر دفتر هایش نوشتہ بود " او مـےبیند "
خانہۍ خودم را ساختم . اینجا جاۍ من نیست . باید بروم . باید بروم ✨.
-نویسندھ ❲ معصومہ رامھرمزی ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آفتاب در حجـٰاب روایتـے ناب از واقعہۍ کربلا است عاشورایـےست از نگاه زینب (س) ، کربلایـے است براۍ ح
عِلٺ نام گذارۍ؟!
- آفتـٰاب در حجـٰاب !🖤'
سیدمهدۍ شجاعے در مصاحبهاۍ علت نامگذارۍ این کتـٰاب را اینطور توضیح مۍدهد: «دربارهۍ عنوان کتـٰاب باید بگویم کہ حجاب، علاوھ بر این کہ مۍتواند بہ وقار و سنگینے حضرت زینب (س) اشارہ داشتہ باشد، مفهوم دیگرۍ نیز دارد. حجـٰاب، چیزۍ است کہ مانع دیدن یک شۍ از جملہ حقیقت مۍشود کہ البتہ این حجـٰاب مۍتواند از جنس تاریکۍ و نور باشد. باید گفت کہ آفتـٰاب در حجـٰاب بہ معناۍ آفتـٰاب تابانۍ است از شخصیت بزرگ و والاۍ آن شخصیت نورانۍ کہ هنوز درک نشده است و از این جهت در حجـٰاب مانده است».
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
فرشتہاۍ در برهوٺ!🍂'
فرشتہای در برهوت، ماجرای خواستگاری پسری شیعہ از دختری سنی بہ نام حکیمہ خاتون است کہ بہ اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علے(؏) منجر میشود.
عبدالحمید پرسید: اسم پدرت چیست؟
رسول گفت: علے
عبدالحمید سری تکان داد و گفت: بازهم علے. همہ جا علے. انگار میان شما شیعہ ها همیشہ پایِ یک علے وسط است. اسم پدربزرگت چیست؟
رسول لبخندی زد و گفت: اسم اوهم علے ست.
عبدالحمید با تعجّب و حیرت نگاهش کرد و با صدای بلندی گفت: هر دو علے؟ هم پدر و هم پسر؟
رسول گفت: بلہ. چہ اشکالی دارد؟ اتفاقا از امام حسین علیہالسلام سوال کردند کہ چرا اسم تمام پسرهایت را علے گذاشتہ ای؟ امام جواب دادند اگر خدا پسرهای بیشتری بہ من میداد، من اسم تمامشان را علے میگذاشتم. از شدّت علاقہ زیاد بہ پدرشان امام علے علیہالسلام.
عبدالحمید همان طور کہ حواسش به جاده بود، لبخندی زد و گفت: باز خوب است اسم تو را رسول گذاشتند.
رسول بی آنکہ بہ عبدالحمید نگاه کند، گفت: اسم من هم توی شناسنامہ علے است. بچہهای دانشگاه رسول صدایم میزنند.
-نویسندھ ❲ مجید پورولی کلشتری ❳!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زِ کودکی خادم این تبار محترمم♥️
#ما_ملت_امام_حسینیم
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
پسران دوزخ فرزندان قابیل!🔪
رمانی داستانی و مملو از آگاهی، آگاهی ای دلچسب کہ منجر بہ اثبات حقانیت شیعہ و ضلالت فرقہ منحرف داعش میشود.
-قرآن را برمیگرداند طرفم و میگوید:«اگر رسولالله درباره تعداد رکعات نماز حرفی نمیزد، آیا خود قرآن توضیحی در این باره داشت؟»
_نہ.
لبخند میزند.
_پس نباید گفت فقط قرآن برای ما کافی است. چون ما در کنار آیات قرآن بہ تفسیر تأویل و معانی پنہان آیات هم نیازمندیم. همہ آن معانی پنہان نزد رسولالله وجود داشت و حضرت یک بہ یک آن معانی را برای مردم بازگو میکردند. بازگو کردن رسولالله یعنی حدیث! و تو چند دقیقہ قبل معتقد بودی کہ احادیث بہتر است سوزانده بشود ، چون باعث گمراهی امّت اسلامے است.
نمیدانستم چہ باید بگویم. حس میکردم پرده بزرگی را از برابر چشمهایم کنار زده است. ادامہ میدهد:«اما اینکہ گفتی احادیث دلیل آغاز اختلاف ماست، من هم با تو موافقم! اینجا دقیقا همان جایی است که راه ما از شما جدا شده. احادیث آشکار کننده دین خدا هستند. یک حدیث غلط میتواند عقیده ما را منحرف کند. پس برای ما خیلی اهمیت دارد کہ این حدیث را از دست چہکسی بگیریم. از دست صحیح بخاری کہ بزرگترین راوی آن ابوهریره است کہ شیفتہ گربهاش بود و از فرط گرسنگی و نیاز بہ رسولالله پناه آورده و بہ شہادت اکثر علمایعامّہ کمحافظہ و دروغگو بوده؟! یا از دستِ علےبنابےطالب که پرچمدار جنگهای رسولالله و پسرعموی رسولالله و برادر رسولالله بوده! اینجاست که راه ما از هم جدا میشود.»
-نویسندھ ❲ مجید پورولی کلشتری ❳!
"🍁"
من عاشق پاییز و زمستانم ! عاشق اینم که پشت پنجرهی بخارزده بنشینم و گرمای فنجان چای را در پنجهی دستانم حس کنم ! باران ، نمنم و آرام خیابانها را خیس کند و من این طرف پنجره به لطافت قشنگ آسمان زل بزنم ! قند در دلم آب شود و بعد از جوشش ذوقِ کودکانهام ، انگشتانم را روی شیشه بچرخانم و شکلکهای دوران بچگی را رویش زنده کنم ! من از اول هم سرما را به گرما ترجیح دادم ! هر فصلی که زور سرمایش به گرما بچربد را دوست دارم ! تابستان قهرش نگیرد ولی ، من آفتابِ کمرنگ زمستان را به خورشید سوزان تابستان ترجیح میدهم . .✨