آرزو میکنم کتابهای خوب بخوانی ،
آهنگهای خوب گوش کنی ، عطرهای
خوب ببویی، با آدمهای خوب حرف
بزنی و فراموش نکنی کهـ هیچوقت
دیر نیست ، بودن چیزی که دوست
داری باشی .
ــــــــــــــــــــــــــــــ
• روزبھ معین
آن شب، شب بیستوهفتم رجب بود .
محمد غرق در اندیشه بود کھِ ناگھان
صدایۍ گیرا و گرم در غار پیچید ،
بخوان بخوان بھِ نام پروردگارت کھِ
بیافرید ، آدمی را از لختهۍ خونی .
بخوان کھِ پروردگار تو ارجمندترین
است .و بھِ آدمی آنچه را نمیدانست
بیاموخت .
ماندھام ، احمد پیمبر بود
یا عطار عشق؟
بس کهـ سلمانها مسلمان کرد
با بوی ِ علی .
.🤍
پرونده رو کہ نگاه میکنن ؛ میگہ
اِیوای بر من اِیکاش با فلانی
رفاقت نمیکردم . چون در زمانی
کہ من هدایت پیدا کرده بودم
اون من رو بہ گمراهی کشوند.
• سورۀ فرقان آیهی 59
خاك کربلا چہ بھتآور بود ؛ از سویـی
انگار وسط بھشت نشستہای و از سوی
دیگر ، انگار کوھِ غم روی دوشهایت
سنگینی میکند .
اما شنیدھ بودم نجف طور دیگری
است ؛ سبک و آرام ، انگار در خانۂ
پدریات نشسته و در خنکای نسیم
مُحبت آرام میشوی .
• کتابِ کھکشان نیستی
- بہقلم ؛ محمدهادی اصفهانی