•{📲}•
⁉️]◇سوال
🗣]◇مشاوره برای خرید کتاب
✔️]◇هرچی خواستی،
📲]◇ما اینجاییم😊😉
💡میتونید با مشاوره کتاب نمکتاب همراه باشید:
🦋 @alo_namaktab
البته جواب خیلی از سوالاتتون رو هم میتونید از این کانال پیدا کنید😉 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
📞 @alonamaktab
نمکتاب
#برشی_از_کتاب📖 #قسمت_اول1⃣ بلندگوی سالن فرودگاه📣 دائما در حال داد و فریاد است. دهانم خشک شده😐 و گلو
#برشی_از_کتاب📖
#قسمت_دوم2⃣
✈️📝 بعداز یازده ساعت پرواز بالاخره به دالاس، یکی از شهر های بزرگ آمریکا می رسیم.
😨📃حس عجیبی دارم.
ترس، شادی و دلهره معجون غریبی توی دل و مغزم ساخته اند.
تمام شعارهای مرگ بر آمریکا که در صف مدرسه داده بودم، از ذهنم رد می شود.
✨وارد سالن فرودگاه می شویم. انگار همه جارا با عطر غسل داده اند.
در و دیوار از تمیزی برق می زند.
👀📃دل توی دلم نیست. دقیق تر نگاه می کنم تا عماد را پیدا کنم.
عماد و هومان، رفیق های دوران مدرسه ام بودند. هردو باهوش و حالا هردو در آمریکا زندگی می کردند.
۵سال است که دیگر آنها را ندیده ام.
در افکار خودم بودم که صنم جیغ کوتاهی کشید و گفت: آرش، عماد.
🏠📃...وارد خانه عماد می شویم. هومان هم بهمراه همسرش، الهام به دیدنمان می آیند. همه چیز مرتب و تمیز است و با وسواس زیاد در جای خودش قرار دارد.
🏬📃صنم و الهام از پله های چوبی کنار دیوار، به طبقه بالا می روند.
من هم ولو می شوم روی مبل.
هومان رو می کند به من و می گوید :
خونه زندگی آقارو می بینی آرش. خداییش اگه ایران بود یه سوراخ موش هم می تونست بخره؟
عماد می گوید : مال من نیست. مال بانکه.
🏢📃_ هی می گه مال بانکه، مال بانکه. خب چه فرقی داره؟ بانک وام داده تا یه سِنت آخرش هم ازت می گیره.
منم شروع می کنم:
هومان راست میگه. خود ما، بعد این همه سال چی داشتیم ایران؟ هیچی. یه خونه مستاجری.
🍊📃عماد پرتقالی پوست می کند:
_ مستأجر بودی ولی توی شهر خودت. تو این مملکت، ما هیچ وقت صاحب خونه نمی شیم.
💸📃بلند می شوم و صاف می نشینم:
ولی من اومدم اینجا که پولدار بشم. درس بخونم، عشق من اینه دکتر بشم. دوسال کالج، بعدم می رم دانشگاه و می شم دکتر آرش نیک منش.
عماد با صدای بلند می خندد🤣...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داری کتاب بخونی (😃)،
اما نمی دونی چی بخونی (😣)،
خبر خوش اینه (👇):
اینجا از کتاب های زرد ( آسیب زا ) و بی محتوا خبری نیست (😲)
اما این یه واقعیته، پس ادامه (👇):
اینجا بهتون کتاب معرفی می کنیم:
کتاب کودک (👶👧)،
کتاب نوجوان و جوان (👦🧒)،
کتاب خانواده + کلی تخفیف (🤩)
برای استفاده از تمامی محتوا ها باید عضو کانال نمکتاب بشید:
برای عضو شدن (ایتا) کلیک کن.
برای عضو شدن (اینستاگرام) کلیک کن.
منتظریم...😊
https://eitaa.com/joinchat/2615869456C65e7ea9c67
نمکتاب
💥جلسه سوم پیشرفته 💥 [📚] اصول تندخوانی... [👤] استاد احسان عبادی... دوستات رو دعوت کن😉 ✅ نظرتون برا
تندخوانی پیشرفته 4.MP3
5.44M
💥جلسه چهارم پیشرفته 💥
[📚] اصول تندخوانی...
[👤] استاد احسان عبادی...
دوستات رو دعوت کن😉
✅ نظرتون برامون مهمه:)
💌- @p_namaktab
✴️ لینک جلسات مقدماتی✨👇
https://eitaa.com/namaktab_ir/4582
#جلسه_چهارم
#تندخوانی_پیشرفته
🌸@namaktab_ir🌸
نمکتاب
•°🌱❢ 🌸ꦿ ◁ ❚❚▷ ↻🌸 ꦿ⇆ عبد 1⃣ • • • +امید که در خانه قدم بگذارد...
abd2.mp3
677.2K
•°🌱❢ 🌸ꦿ ◁ ❚❚▷ ↻🌸 ꦿ⇆
عبد 2⃣
•
•
•
+انگور خدا را به حلال میخورد
و به سراغ حرامش نمیرفت...✨
🎧| #کتاب_صوتی
📗| #عبدالمهدی
🌿| داستان دوم
⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋
💠💠💠
💠💠
💠
شبهای تعطیل😁
جوان و نوجوان دلش میخواهد کاری غیر از درس انجام بدهد🧐
به ما اعتماد کنید و داستان بلند
✨✨کانال ساحل رمان ✨✨
رو بخونید.
حتما لذت میبرید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c
الان عضو شوید.
نمکتاب
#برشی_از_کتاب📖 #قسمت_دوم2⃣ ✈️📝 بعداز یازده ساعت پرواز بالاخره به دالاس، یکی از شهر های بزرگ آمریک
#برشی_از_کتاب📖
#قسمت_سوم3⃣
👩📃 صنم زبان انگلیسی را خیلی خوب حرف می زند. عماد یک موقعیت کاری مناسب برایش پیدا کرده.
🤝📃 دوستی دارد به نام الکس که یک شرکت بیمه به راه انداخته است و نیاز به یک همکار دارد.
الکس بعداز دیدن صنم و پرسیدن چند سوال به انگلیسی، اعتراف کرد که او عالی حرف می زند و ورودش به شرکت را تبریک گفت😃!
😎📃 آلکس قد بلند و چهار شانه است و هیکل ورزیده ای دارد. سرش را از ته تراشیده و ادکلن تند می زند.
🚘📃...بیشتر از یک ماه است ماشین خریده ام. آن روز سرزده به شرکت آلکس رفتم تا صنم را ببینم.
📲📃صنم پشت میزش نیست ولی موبایلش کنار کیبورد کامپیوتر است.
آنت با خوش رویی جلو می آید:
_چی شده امروز زودتر اومدی دنبال صنم؟
_ دلم براش تنگ شده.
_باید منتظرش بمونی، یه ساعتی میشه که با آلکس بیرون رفته ان.
👣📃 آنت نمی داند آن ها کجا رفته و کی برمی گردند.
توی اتاق قدم می زنم. هوا خیلی گرم است. به طرف بیرون می روم تا در ماشین بنشینم و کولر را روشن کنم.
☎️📃 به الکس زنگ می زنم ولی جواب نمی دهد.
یعنی کجاست؟ چرا رفته؟ برای چی با آلکس؟ هیچوقت نگفته بود باهم بیرون می روند.
⁉️📃 پس چرا برنمی گردند؟ اصلا سابقه نداشت. خیلی وقت ها بین روز زنگ زدم. تلفنش را جواب نداده ولی من نپرسیدم کجاست. حتما توی دفتر بوده.
🚗📃 ماشینی جلوی شرکت ترمز می کند. صنم و آلکس هردو از ماشین پیاده می شوند.
😳📃صنم وقتی من را می بیند، با تعجب نگاهم می کند:
_ آرش، تو این موقع اینجا چی کار می کنی؟
👋📃 موبایلش را در می آورم. دستش را باز می کنم و موبایل را محکم فشار می دهم کف دستش.
_ نگاه کن ببین چندبار زنگ زدم. معلومه کدوم قبرستونی؟
چشم های صنم گرد می شود😳.