نرگِث
رسالتآدمها؟
اَی آدمیزاد که شبه غولی، هم دردی و هم دوا، هم زهری و هم پادزهر.
هم صاحب عروسکی هم عروسک، و ماجرا همینقدر پیچیدهست برای تو
نرگِث
اَی آدمیزاد که شبه غولی، هم دردی و هم دوا، هم زهری و هم پادزهر. هم صاحب عروسکی هم عروسک، و ماجرا هم
داشتم فکر میکردم آدمیزاد خیلی موجود بانمکیه؛ دلش میگیره گیربازکنش معلوم نیست چیه، خستهست معلوم نیست چهطوری میتونه به روند عادی زندگیش برگرده و اینها هم برای همه یکسان نیستن
فکرش و کن برای درمان سرطان به تعداد آدمای روی زمین درمان باشه، برای هرکس به درمان مجزا
و اینه آدمیزاد
آدمیزاد خیلی پیچیدهست، خیلی خیلی خیلی زیاااد
مامانگلی همیشه میگه از جن و پری نترس، از جک و جونورم همینطور.
آینهت دلیل بزرگیه برای ترسیدن
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
از نیمه شب نتایج اعلام شده،
اما وضعیت شهر شبیه ۹۲ یا ۹۶ نیست
حتی شبیه کلکلهای ۸۸ هم نیست
بجز دو الی سه تا ستاد، هیچکس نزده برقصه، هیچکس بحث نکرده، هیچکس بوق نزده، هیچکس شیپور ورزشگاهی همراهش نیست، هیچکس مچبندِ سبز خاتمی نبسته، هیچکس....
ما که شوکه شدیم به کنار،
خودشونم شوکه شدن.
و جنسِ این شوکه شدن از جنسِ خوشحالی نیست. از جنسِ "ناباوریِ" تلخـه.
حقیقتِ روشن، پذیرفته نشد و حالا همه ناباور از لجاجت و جهالت، سکوت کردن. سکوتی که یحتمل خیلی هم پایدار نیست و با روزهایِ نچندان دور، از بین میره و جاش رو به اعتراض برای وضعیتِ جامعه میده. اما اون روز دیر شده دیگه. خیلی دیر.
امامحسین بیپناهها، امامحسین پرروها، امامحسین آدم بدا و امامحسین آدمبدا؛ باز هم میگم امامحسین آدم بدا
ء
برنامه همینه عزیزم، خب باید منتظر بمونم تا ساعت از دوازده بگذره تا بتونم زندگی بکنم.
شب، قلمرو زندگی منه.
سکوت کاامل، تاریکی، آرامش و آرامش و آرامش.
نرگِث
ء برنامه همینه عزیزم، خب باید منتظر بمونم تا ساعت از دوازده بگذره تا بتونم زندگی بکنم. شب، قلمرو زن
راستش الان که دارم مینویسم زیر نورای ضعیف هالوژنا موهام و بافتم و منتظرم تا برای بار نمیدونم چندم ملی و راههای نرفتهاش لود شه*/
نرگِث
*/ امّا شبهای سوّم، نادیده گرفتنی نیستن. شبهای سوّم زیر بیرقِ حسین بشین؛ آسودهی آسوده.
به عنایت شب سوم خیلی معتقدم، میبینن. انگار که رویِ تکتک آدما فوکوس کرده باشن میبینن