نرگِث
به عنوان یک آدمیزاد از اینکه کارهای خودم رو به آخر وقت موکول میکنم خستم، کاش جبری باشه الان یک خا
بلاخره تونستم غول سیاهِ آخر هفتههای زندگیمو زمین بزنم.
شببخیر
داشتم آبغوره میگرفتم، زنگ درِ خونه رو زدن؛
مطمئنم صمیمیتهای از دست رفته زنده میشه.
آره.
ما آدمیزادای غیر سید درمونده، خودمونو از بین خستگی جمع میکنیم، قلبای مچالهمونو میندازیم تهِ جیبمونو، اشک مشکامونم تا شب اول سیو میکنیم.
ما آدمیزادای مستاصل رو هم بغل بگیر.
واقعاً تا ابد بندهی منظومهی فکری امام علی باقی میمونم.
قِيمَةً كل امْرِي مَا يُحْسِتُه
قیمت ما چهقدره؟
نرگِث
بلاخره تونستم غول سیاهِ آخر هفتههای زندگیمو زمین بزنم. شببخیر
عذاب وجدانِ این قضیه که هنوز نتونستم مچ "به تعویق انداختن کارها و به انجام رسوندن اونا تو دقیقه نودترین لحظه" رو زمین بخوابونم داره من رو میخوره امّا من همچنان من برای رسیدگی به کارا دقیقه نود رو انتخاب میکنم.