یه دم قرار، غمِ موجود رویِ صدا وُ یه فنجون قهوهٔ تلخ * همین

امّا اشعار. عجیب قلب و به بازی می‌گیرن. [ بس که آزاد خواهم شد از تکرار هجاهای همهمه ] - اشعار شاملو | 02

اعجاز نوور.

امّا در کشاکش این جنگ بی‌شکوه و پاکیزگی این آب، آزاد خواهم شد.

ماه ماه ماه. 29 تا مسیج این‌جا از کلمهٔ ماه داخل‌ش هست. چی داره این پدَ صلواتی؟ * لب‌خند

اصلاً ام‌روز آسمون اغواگرانه جلوه می‌کرد -27 ام

لازمه حتماً یه هشتگ بی‌مبالغه درج این‌چُنین پستا کنم. * چشمك

امّا لب‌خند عزیز من؛ ماجرای لب‌خند چیه؟ کافیه اول صبحی لب‌خند بزنی و خیلی خیلی جدّی جلو آینه مرور کنی پیش‌آمدهایِ دیروزت و آماده شی برای چالش‌های سخت‌تر. قانون مورفی: لب‌خند بزن، فردا روز بدتریه. * خیلی خیلی خنده‌م من

"جان‌بخشی" را آرایه نهادند تا در ادبیات هم سری در سرا داشته باشد. البته که لایقش هم هست، تخیلات‌مان پست و مقامی در ادبیات نداشتند اگر که نبود. تا به کی در داستان‌ها باید خندهٔ قرصِ ماه بر جامهٔ مشکین‌رنگ آسمان و خورشید خاله را که گیسو شانه می‌زند از طلوع تا غروب مقام نمی‌دادیم. ادبیات عجیب عادل است، می‌داند کجا و کِی به چه‌چیز و چه‌کس بها دهد. - نرگس‌خاتون | #ادبیات_مهربان

ادبیات مهربان چیزَه روله؟ می‌بینی؟ آثار جان‌بخشیه خانووم. عجیب می‌پرستم جان‌بخشی و استعارهٔ مکنیهَ رو

آل‌استار و جردن زمانی جذابیت داره که کم‌تر کسی ازش استفاده کنه عزیزم. اصلاً اصلاً ما این فاخربازیا رو نداشتیم تو بساط‌مون. ما هنوووز تو کفِ کفشای تق‌تقی‌ایم و با این حال دو سه قدم راه رفتن و بلد نیستیم باهاش. عزیزم من و تو هنوز کتونی‌ِ مشکی داریم که چرک نشه. چی بهتر از این خانوم جان؟ حالا لب‌خند * پررنگ‌تر، آره خودشه.