.
#حضرت_سکینه
═══🌿🌸🌿🌸🌿═══
چگونه پلکِ ترت میلِ خواب داشته باشد ؟
اگر برادرِ تو دردِ آب داشته باشد!
تو خواهری و برای گلوی نازکِ اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد.،
خدا کند پدرت وقتِ باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد.،
اجازه می دهی از شام چند جمله بگویم ؟
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد!
چگونه هضم کنم ؟ ای وقارِ محض , سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد.،!
چگونه هضم کنم که یزید , چوب به یک دست
به دستِ دیگر خود هم شراب داشته باشد.،!
اراده کرد خداوند بعدِ رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش , رباب داشته باشد.،
تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال, دلی , پیچ و تاب داشته باشد!
🌿.
#روضه _ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام
#حاج محمد طاهری
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
جان به لب دارم و از درد کشم پا به زمین
ای قرارِ دلِ من ، دلبرِ من ای پسرم
«عَقیدِ» خادم امامِ عسکریِ ، میگه دیدم آقا یه نگاه به من کرد ، آخه وقتی جگر پاره پاره میشه دیگه سخن گفتن سخت میشه ... بعضی وقتا با اشاره باید صحبت کرد ... هر طوری بود امام عسکری به من فهماند عقیل مقداری از این آبِ جوشانده برا من بیار ... جگرم داره از تشنگی میسوزه ...
«عَقیدِ» میگه آب آوردم ، داخلِ یه ظرفی ریختم دادم دستِ امامِ عسکری آنقدر ضعف به پیکرِ امام حسن هست ، ای جوون ها ... این امام هم در جوانی به شهادت رسوندن بعضی ها 29 سال گفتن بعضی ها 28 سال ... اما انقدر میگه دیدم ضعف بر پیکرِ امام عسکری هست ، که این ظرفِ آب رو دستش دادم هی میلرزید ...
اومد آب بخوره انقدر این ظرف به دندان هایِ آقا خورد نتونست آب رو نوشِ جان کنه ... آب از دستش رویِ زمین افتاد ... فرمود «عَقیدِ» برو در اتاقِ کناری یه آقازاده ای رو میبینی سر به سجده گذاشته اون پسرم مهدیِ ... برو صدا کن مهدی بیاد ، او به من آب بده ...
میگه اومدم ، در حجرۀ بغل نگاه کردم دیدم یه مه پاره ای سر به سجده گذاشته .... انگشتِ سبابه ش رو ، رو به آسمان گرفته داره با خدا مناجات میکنه ... ایستادم آقا نمازش رو سلام داد عرضه داشتم آقاجان پدرتون شما رو احضار کردن ، با عجله آقا آمد ... تا نگاهِ امام حسن به جمالِ مهدی ش افتاد ، دیدم این بابا داره اشک میریزه ....
صدا زد یا سَیِّدَ اَهْلِ بَیْتِهِ ، مهدی جان إسْقِنِی الْمَاءَ بیا به من آب بده ... فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی ... من دیگه آمادۀ سفرم ، دارم میرم بابا ...
دیدم امام زمان آمد کنار بابا نشست ، ظرف آب رو حجه بن الحسن تا کنارِ لبان مبارکِ امام حسن آورد ، آقا لحظه هایِ آخر ، آب رو نوش جان کرد ، یه نگاه تو صورت مهدی ش کرد ، صدا زد بابا ، همۀ غصۀ من ، غربت و تنهایی توست ... بابا بعد من آوارۀ بیابون ها میشی مهدی جانم ... بعدِ من بیابون گرد میشی پسرم ...
همۀ غصۀ من غربت تنهایی توست
این چنین گریه نکن در بر من،ای پسرم
با قدِ خم شدۀ خویش مرا می خواند
از جنان مادرِ غم پرورِ من ، ای پسرم
روضه م تمام ، آری این امام با جیگر پاره پاره ، با لب تشنه ، اما لب تشنه از دنیا نرفت ... آب رو به لبان مبارکش رسوندند ... اما خود امام عسکری هم اون لحظه هایِ آخر ، هی گریه برا جد غریبش حسین می کرد ، آی حسین ……..
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
نقل است که بیبی فرمودند:
(روز عاشورا) وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم،
از گلوی بریدهاش این ندا را شنیدم که میفرمود:
«شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی
أو سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی»
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید
و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!
📚 منبع:
مصباح کفعمی، ص ۳۷۶
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
ای کوثر بیقرینهٔ ثارالله
آرام و قرار سینهٔ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینهٔ حق! سکینهٔ ثارالله
با نالهٔ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنهٔ او آب شدی
با زمزمههای «...أو سَمِعتُم بغَریب...»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
.
#امام_زمان
#سرداب
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قطعه امام زمان عجل الله فرجه الشریف و سرداب سامرا
سردابِ بیآقا دلم را آب کرده
آقا فراقت سینه را بیتاب کرده
عاشق به جز معشوق رویایی ندارد
دیده به جز رویت تمنّایی ندارد
برگرد نورِ چشمِ زهرا بیقرارم
من آرزویی جز وصالِ تو ندارم
ای کاش میدیدم تو را یکبار مهدی
آقا قدم بر چشمِ من بُگْذار مهدی
چشمانتظارت مانده بانوی مدینه
راه نَفَس تنگ است آقا بینِ سینه
مادر صدایت میزند اُمّیدِ مادر
شد ندبهخوانِ غصّههایت شاهِ بیسر
گودال میخواند دعایِ ندبه امّا....
کِی میزنی آخر به کعبه تکیه؟! آقا
📃حرمین عسکریین سامرا
#حرم_عسکریین #سرداب
#جمعه_فراق
#امام_زمان #عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#آقا_به_جان_یوسف_بی_پیرهن_بیا
#سامرا
#حسین_ایمانی
.
#حضرت_محسن
اسم تو بال و پر ماست مدد یا محسن
خنکای جگر ماست مدد یا محسن
کار با خلق نداریم سگ کوی توایم
دست لطفت به سر ماست مدد یا محسن
نفس فاطمه ای و نفس ما شده ای
به عطایت نظر ماست مدد یا محسن
جبهه اول شیعه جریان کوچه ست
محسنیه سپر ماست مدد یا محسن
سود این است که حساس به نامت باشیم
بی خیالی ضرر ماست مدد یا محسن
به تلافی سحرهای پر از درد علی
ذکر خیر سحر ماست مدد یا محسن
در پی قبر تو هرجای مدینه عمریست..
این دل دربه در ماست مدد یا محسن
کوری چشم هرآنکس که جسارت به تو کرد
اسم تو بال و پر ماست مدد یا محسن
سید پوریا هاشمی
.
.
#حضرت_محسن
#امیرالمومنین_علی
#مدح
ما مطیع و سینه چاک بچه های حیدریم
ما همیشه داغ دار کوچه ها و مادریم
عاشقان محسنیم و منتظرهای فرج
ما گدای حیدریم و از دو عالم سَرتریم
هر که گردد منکر امر و کلام اهل بیت
آبرویش را یقینا در دو عالم می بریم
دین ما دارد رئیس مذهب و وجه خدا
ما مطیع مذهب برحق مولا جعفریم
گوش کن ای دشمن اولاد مولایم علی
عاقبت با منتقم قلب کثیفت می دریم
از دل ما حُبِ جنت،ترسِ دوزخ کن جدا
ما فقط دیوانه ی لبخند مولا حیدریم
ما در این دنیا فقط راه علی را میرویم
ما به دنبال رضای آن امیر محشریم
ما در این دنیا برای نوکری ها آمدیم
با گدایی علی از پادشاهان سرتریم
محسنیه،فاطمیه،خط قرمزهای ماست
اهل بدعت ما همه دلخون داغ مادریم
لال باشید و به دنبال حقیقت ها رَوید
آخرین هشدار اینکه، ما سگان حیدریم
عبدِ کریم
.
.
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#حضرت_عباس
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
@emame3vom
#امام_علی
بریز آب روان عباس به جسم باغبان یاس
ولی آهسته آهسته
بریز آب روان سقا به فرق خونی مولا
ولی آهسته آهسته
حسینم ای کس و کارم عزیز سر به دیوارم
بزن ناله عَلَمدارم ولی آهسته آهسته
صدای خواهرم گریه همه دور و برم گریه
بمیرم آید آن روزی شود کار حرم گریه
همه دور تن بابا غریبه نیست بین ما
بمیرم زینبم تنها شود ما بین دشمن ها
غمی بر قلب من مانده شب هق هق زدن مانده
من و بابا کفن داریم حسینم بی کفن مانده
👇
.
بدون صوت
#قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز _ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام_ سیدمجید بنی فاطمه
#ش
┄┅═══•••✾❀✾•••═══┅┄
فرمود:جیگرم داره میسوزه،لبا خشکِ..آقا حجة بن الحسن خودشون ظرف آبی رو آوردن مقابل دهان بابا گرفتن،همه ی بچه ها زودی میان بالا سرِ باباشون اگه کاری داشته باشه...همه ی باباها هم عشق می کنن،میگن:موقع جون دادن بچه مون بالا سرمون باشه...تشنه بودی میدونم اما مهدیت برات آب آوُرد...
یه نفر هم گفت:من آب ببرم...سپرش رو آب کرد،تا رسید نزدیکِ گودال،دید شمر داره بیرون میاد،گفت: بگو هلال کجا میری؟ گفت:میخوام حسین رو سیرابش کنم...یه وقت نانجیب گفت: من حسین رو سیراب کردم...*
زهر افتاده به جان جگرم ، مهدی جان
لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
واقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک
عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان
بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد
به رُخِ عمه ی نیکو سِیَرَم مهدی جان
*آقای من!یا امام عسکری! شما رو آزار دادن،خونه زندگی تون رو بهم ریختن،ریختن تو خونه ی شما... اما فقط یه دَرِ خونه رو آتیش زدن...
یا امام عسکری! خیلی اذیت کردن شمارو،یا امام زمان شما هم خیلی غربت کشیدید، درستِ شما چهار ساله بودید باباتون رو شهید کردن،بارها حرمت باباتون رو نگه نداشتن...اما بمیرم برا اون بچه های قد و نیم قدی که بعد از پیغمبر همه دور مادر رو گرفتن برا پیغمبر عزاداری می کنن،که ریختن تو خونه دَرِ خونه رو آتیش زدن،دستای باباشون رو بستن...
علامه امینی گریه می کرد،گفتن:آقا! چرا اینجور گریه می کنید، گفت:الان تو این فکر بودم اگر برا مادر اتفاق بیوفته بچه ها پناه می برن به بابا،اگه برا بابا یه اتفاق بیوفته بچه ها پناه می برن به مادر،تو کوچه بچه ها به کی پناه بردن...یکی علی رو می کشه یه عده حرومی یه خانومی رو می زنن...
بعضی روضه ها گریه داره،اما بعضی روضه ها داد داره،بلدی داد بزنی یا نه؟ یه کاری کردن مادرِ سادات مثل پیر زنها راه می رفت،می دونی چرا مثل پیر زنها راه می رفت؟ الان یه بیت می خونم...*
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم
دلم می خواست چشمانم نمی دیدند جایی را
که خونِ محسن خود بر در و دیوار می بینم
*زنی که بخواد بچه به دنیا بیاره،قبلش برا بچه اش لباس آماده میکنه...بعد از ماجرایِ در و دیوار هر وقت بچه ها می خوابیدن،مادرمون لباس بچه اش رو بغل می گرفت...محسن جان خیلی دوست داشتم ببینمت...اما مغیره تو کوچه امون نداد....شبیه این مادر فقط رُبابِ، تو شام یه وقت زینب نگاه کرد دید داره دستش رو تکون میده،چی شده رباب؟گفت:خانوم جان ما بین این زن ها دیدم زنی بچه اش رو بغل گرفته...یادِ علی اصغرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
.