🏴#اربعین
🏴#سبک_زمینه
✍شاعر:حسین نوری
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
رسیدم از سفر کنارت حسین
میزارم سر روی مزارت حسین
چهل شب و روزه دارم
از دوری تو میسوزم
ببین چی اومد سر من
کبوده تنم هنوزم
داغت تازه شد انگار دوباره
بشنو باز حرم افتاد به گریه
انگار شمر و میبینم رو سینت
بازم مادرم افتاد به گریه
میخونم با سوز دل حسین
یا اباعبدالله الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
همینجا از بدن جدا شد سرت
همینجا بود که شد رها پیکرت
یادمه تو رو برای
رضای خدا میزدن
جلو چش اهل حرم
تورو با عصا میزدن
یادم مونده هنوزم تو گودال
دیدم ساربون بی حیارو
دیدم ده نفر از روی کینه
نعل تازه زدن مرکبارو
میخونم با سوز دل حسین
یا ابا عبدالله الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اگه مجروحمو خمیده قدم
ولی از دست من نیفتاد علم
دشمنت اگر چه به ما
حرف کنیزی زده بود
از خطبه هامون آخرش
به زانو دراومده بود
کاردشمن تو بی اثر بود
هر جا دختر تو روضه خون شد
از بس اسم تورو برد رقیه
آخر کاخ ستم سرنگون شد
میخونم با سوز دل حسین
یا اباعبدالله الحسین
@tekyenokari1_1698967080.mp3
زمان:
حجم:
5.67M
🏴#اربعین
🏴#سبک_زمینه
✍شاعر:حسین نوری
🏴#امام_زمان_عج
🏴#سبک_شور
🎤مداح :حاج رسول حسین آبادی
✍شاعر:کربلایی رضا نصابی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به ضربه دسته حیدر. به بودو هست حیدر
به ذوالفقار مولا. به ناز شصت حیدر
به رمزو راز حیدر. حال نماز حیدر
به سر غرق خون و. به فرق باز حیدر
خدا اقامون و برسون
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به ماجرای زهرا. سوزو نوای زهرا
به صورته کبودو. به غصه های زهرا
به عشق ناب حیدر. به دختر پیمبر
به پهلوی شکسته به خونه مونانده بر در
خدا. اقامون و برسون. 3
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به رنگ و روی زینب. بقضه گلوی زینب
به راس رونیزه. در روبه روی زینب
به گریه های زینب. به ناله های زینب
به لحظه ی قنوت و. به ربنای زینب
خدا اقامون و برسون. 3
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به غیرت ابالفضل. به عزت ابالفضل
به تشنگیه اصغر خجالت ابالفضل
به چشمای دریده. به قامت خمیده
به مشک پاره پاره. به دستای بریده
خدا اقامون برسون. 3
1_6067311839.mp3
زمان:
حجم:
4.06M
🏴#امام_زمان_عج
🏴#سبک_شور
🎤مداح :حاج رسول حسین آبادی
✍شاعر:کربلایی رضا نصابی
.
🏴#راس_الحسین_علیه_السلام
✍شاعر:عاطفه جعفری
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
جز آن جناب که کرد انقلاب بر نیزه
نخوانده هیچ پیمبر کتاب بر نیزه
نوشته اند مقاتل به نیزه رفت و نرفت
امان ز چشم و چراغ رباب بر نیزه
چقدر چهرهء این مرد آشناست ببین
نبیست یا که علی بینقاب برنیزه
تنی شبیه گلی روی خاک افتاده
سری گرفته شمیم گلاب بر نیزه
ز روی اوست که خورشید شام نور گرفت
طلوع کرده چنان آفتاب بر نیزه
بگو که خاک بریزد به سر زمین و زمان
که شد سر پسر بوتراب بر نیزه
.
#دوبیتی
نَفَهـمیدَند مَعنایِ وَلی را
رَهـا ڪَردَند حَقِّ مُنجَلی را
که می بُردَند با دَستانِ بَسته
عَلی ابنِ حُسینِ ابنِ عَلی را...!
#محسن_کاویانی✍
#امام_سجاد #اسارت
.
.
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمیشود
مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمیشود
اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من
قسم به جان تو دلم از تو جدا نمیشود
گریه اگر کنم همی بهر تو گریه میکنم
ورنه ز دیدهام عبث اشک رها نمیشود
گرد حرم دویدهام صفا و مروه دیدهام
هیچ کجا برای من کربوبلا نمیشود
کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمیرود
پیرو خط کربلا اهل خطا نمیشود..
جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی راهنما نمیشود..
کربوبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در طشت طلا نمیشود..
استاد سازگار✍
#محرم
.
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
ویرانه خانه، چیدمان لازم ندارد
آتش گرفته، سایه بان لازم ندارد
تسلیم تقدیرم هرآنچه یار خواهد
گردن شکسته، ریسمان لازم ندارد
هر چه کشیدم از غم دوری کشیدم
سختی این هجران، بیان لازم ندارد
خوبان درگاهش به دیدارش رسیدند
حتما مرا صاحب زمان لازم ندارد
عمری گذشت و یک نفس با او نبودم
عاشق به دور از عشق، جان لازم ندارد
از ما گرفت آغوش گرمش را فراقش
نوکر مگر کهف امان لازم ندارد؟!
او خواست از گریه کنان باشم و گرنه
اشک مرا این آستان لازم ندارد
باید که جان داد از غم جانسوز جدش
داغ عظیمش، روضه خوان لازم ندارد
دیر آمدی خیلی هلال از شَط به مقتل
دیگر حسین آب روان لازم ندارد
از سنگ ها گیرم به هر صورت گذشتیم
قاری قرآن، خیزران لازم ندارد
محمدجواد شیرازی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
در تنور غمش قرارم سوخت
نه قرارم که روزگارم سوخت
زل زدم بس به جادهی خورشید
عاقبت چشم انتظارم سوخت
هجر آتش به دفترم انداخت
قلم و طبع تازه کارم سوخت
جادهی عاشقی شرر بار است
اول راه کوله بارم سوخت
من و امید همقطار شدیم
در تب خوف، همقطارم سوخت
روز وصلت نمیرسد از راه؟
ساعت ثانیه شمارم سوخت
فصل بی آبی است ای باران
در بیابان گلِ بهارم سوخت
صحبت از آب شد کباب شدم
جگرم سوخت چشم تارم سوخت
آه از آن دم که مادری میگفت
از عطش طفل شیرخوارم سوخت
یادگار از تو داشتم مادر
وسط شعله یادگارم سوخت
میلاد حسنی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
روضه از زبان حضرت بقیة الله الاعظم
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریده ی ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم
برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد
دردش گرفته بود صدایش بلند شد
فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهی ما می کند نگاه
هرکس رسید نیزه ی خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینه ی آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند
در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست
وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که ز رویِ پیکرِ بی سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریهی من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمهی مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
قاسم نعمتى
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی
تقصیر ماست آقا ازتو خبر نداریم
حتی به خیمهٔ تو راه گذر نداریم
شرمنده ایم اگرکه درمحضرت فقیریم
چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم
مارا ببخش اینقدر بی تو خوشیم و خوشحال
اصلا برای دوری خونِ جگر نداریم
تو همنشین مایی ما همنشین اغیار
حال گناه داریم اشک سحر نداریم
دستی بکش سر ما هرچند روسیاهیم
ما غیر خانهٔ تو جایی دگر نداریم
مانند کودکی که دستش به دست باباست
تا به خود قیامت دست از تو برنداریم
این روزها شدیداً دلتنگ کربلاییم
اما هزار افسوس اذن سفر نداریم
آه از همان زمانکه دختر ز روی تل گفت:
مارا ببین پدرجان، معجر به سر نداریم..
سیدپوریا هاشمی
@navaye_asheghaan
علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك
كیـسویِ دختـركِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد
او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش كـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم
بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
(حسن لطفی)

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل
هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل
ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل
مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل
تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل
هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل
بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل
در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل
عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل
تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل
ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل
برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل
از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل
تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل
مگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی، دست برون آر اباالفضل
تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل
کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل
خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل
مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل
(غلامرضا سازگار)