#حضرت_رقیه_زمینه
#حضرت_رقیه_زمزمه
یه شب توی خواب میدیدم تو آغوش تو خوابیدم
ناز منو می کشیدی روی تورو می بوسیدم
لالایی می خوندی برام سرم رو شونه تو بود
چشام خواب گرفته بود بهشتُ انگار می دیدم
اما یه دفه درد به پهلوهام نشست
تو خواب بودم بابا که اون مردک پست
مهلت نداد حتی چشامو واکنم
زد بی هوای یه طوری که پرم شکست
انقد دویدم توی صحرا که بریدم
هی زجر کشیدم منو هی زجر کشیدم
از درد دیگه خوابی به دیده هام ندیدم
بابا حسینم حسینم حسینم
موی سپیدمو ببین ، قدخمیدمو ببین
چین افتاده رو پیشونیم زجر کشیدمو ببین
نه گوشواره دارم بابا نه چادر نه زیوری
حتی دیگه تار میبینم زخمای دیدمو ببین
اما هنوز تو ویرونه منتظرم
حتما میایی لحظه های آخرم
بابا اگه نمردم از این همه زجر
میخوام تو اغوشت از این دنیا برم
سر روی خاک به یاد پاهات که میزارم
میگم که روشن میشه با تو شب تارم
مردمم می بینن که منم خدایی دارم
بابا حسینم حسینم حسینم
#موسی_علیمرادی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1753608658950_-2147483648_-210949.ogg
زمان:
حجم:
2.13M
زمزمه حضرت رقیه سلام الله علیها
بد جوری زدنش
بی حس شد بدنش
توی خرابه آخر کار
چادر عمه شد کفنش
سر رو خاکا میذاشت، طفلکی ۳
چشماش که سو نداشت، طفلکی ۳
پای پر آبله ش، خسته بود ۳
دستاش توی طناب، بسته بود ۳
_
بازوشو که نگو
پهلوشو که نگو
شبا همین که ماهو می دید
گریه می کرد به یاد عمو
تا چشماش رفت رو هم، زجر اومد ۳
سیلی، ضرب لگد، حرف بد ۳
موهای سوختشو، می کشید ۳
پیر شد از بس غم و، غصه دید ۳
_
نزدیک سحره
دلتنگ پدره
با سر سوخته میرسه که
دخترو با خودش ببره
خم شد با دستای، بی رمق ۳
روپوشو زد کنار، از طبق ۳
فهمید از راه دور، اومده ۳
انگار از توو تنور، اومده ۳
#وحید_محمدی ✍
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_زمزمه
#زمزمه_حضرت_رقیه
@navaye_asheghaan