eitaa logo
کانال نوای عاشقان
13.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
313 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند از سر نی به من و قافله احسان کردی صورتت را سپر سنگ نوازان کردی من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم لحظه ای نیست که چشم از سر تو بردارم همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی روی نی دور سر قافله می چرخیدی من و یک قافله کودک،همه سیلی خورده خواهرت آینه ی توست، اگر پژمرده جان نمانده ست حسینم به تنم اما حیف تا حد مرگ سپر شد بدنم اما حیف صورت کودک تو سوخت،خجالت زده ام ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زده ام خنده ای مست به دنبال عذاب آمده است باز هم حرمله با کاسه ای آب آمده ست گله ای نیست از این زخم از این تنهایی ما ندیدیم در این مرحله جز زیبایی
. بسم ‌الله الرحمن الرحیم دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را کاروانی که با خودش می بُرد، تشنگی را و خشکیِ لب را دست و پاها اسیر سلسله بود، شمرِ ملعون امیرِ قافله بود یک علی(ع) مانده بود غرق غضب! چه کند غیرتِ لبالب را؟! بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف! زخم شد دستهای کوچکشان بسکه بر خارها زمین خوردند، گریه کردند تا سحر شب را روی هر نیزه یک سرِ مظلوم، قاتل جانِ کاروان می شد تا که با خود تکان تکان میداد، باد موهای نامرتّب را ناقه ها در کمالِ عریانی، بی کجاوه بدون محمل بود ساربان ها مقابل نیزه، آب دادند هر چه مرکب را خسته از راه آمدند امّا، دورشان ازدحام و هلهله بود همۂ شهر را خبر کردند، تا تماشا کنند زینب(س) را! .
سفر کردن بدون تو! گمانم خواب می‌بینم من از بس بر تو می‌گریم جهان را آب می‌بینم سفر کردن بدون تو! برای ما خطر دارد که این راهِ چهل روزه، هزاران درد سر دارد سفر کردن بدون تو! عجب فرجام و تقدیری میان خواب هم دیگر سراغم را نمی‌گیری سفر کردن بدون تو! به رویِ ناقه‌ی عریان امان از هسفرهایم، دعایم کن برادر جان سفر کردن بدون تو! پر از زخم است احساسم چقدر این روزها در قافله محتاج عباسم تو رفتی شانه‌هایت رفت دیگر تکیه‌گاهی نیست برای خواهرت جز سوختن، جز صبر راهی نیست شبیه سرو بر پا هستم و نستوه می‌مانم میان گردبادِ غم شبیه کوه می‌مانم به راهت لحظه لحظه با تمامِ خویش می‌جنگم ندارم شِکوه‌ای آخر، فقط بسیار دلتنگم نه تو هستی، نه عباسم، نه قاسم، نه علی اکبر صدایم کن ز روی نی، صدایم کن بگو: خواهر! طلوعت را به نی دیدم تو سِرِّ مَطلَعُ الفَجری عجب تعبیرِ جانکاهی، عجب تفسیرِ پُر زجری به لبخند تو عادت داشتم، بر نِی تبسم کن تبسم گر میسر نیست با قرآن تکلم کن بخوان قرآن و رفع اتهام از آل عصمت کن به اثبات مسلمان بودنت قرآن تلاوت کن! به حال کودکانِ تو ندارد هیچ کس رحمی نه از آب و نه از نان نیست ما را اندکی سهمی نمی‌دانم که شمر آخر چه می‌خواهد در این عرصه کنارِ ناقه‌ها با تازیانه می‌زند پَرسه یتیمانت ز روی ناقه‌ها صد بار افتادند به ضرب نیزه و کعبِ نیِ اشرار افتادند پس از آنکه به نعلین تو دستان جسارت رفت لباس و کفشِ پای کودکانت هم به غارت رفت اسیران پا برهنه آمدند و غم مفصّل شد کف پای یتیمانت پر از گُل‌های تاول شد نشسته نافله خواندم، برادر گریه‌ها کردم ولی آرام و پنهان زیر معجر گریه‌ها کردم کجا بودم؟ کجا هستم؟ ببین بازیِ دنیا را به عرض تسلیت، نیزه تسلّی می‌دهد ما را نخواهد رفت از یادم جسارت‌های خصمانه نخواهد رفت از یادم جفای اِبنِ مرجانه در آن مجلس به حسرت هستی‌ام را خوب می‌دیدم گل و گل‌زخم‌هایش را به زیر چوب می‌دیدم کشیدم زاده‌ی مرجانه را در بند رسوایی اگر چه این مصائب را ندیدم غیر زیبایی هزار و یک مصیبت تا مدینه پیشِ رو دارم دعایم کن حسین من، گرفتارم گرفتارم ✍ @navaye_asheghaan
ماه را در مَسلَکِ شب می‌کند مَعنا حسین در دلِ تاریکیِ دنیا، چراغِ ما، حسین وقت اوج بی کسی، پشت مرا خالی نکرد وقتِ تنهایی به دادم می‌رسد تنها، حسین یک به یک ما را حسین آورد و با هم دوست کرد تک تکِ ما قطر‌ه‌ایم و حضرتِ دریا، حسین زحمتش را او کشید و رحمتش بر ما رسید خون خود را خرج کرده پای خیلی‌ها، حسین کُلُّهُم نورٌ عَلیٰ نورَند معصومینِ ما بین این ارباب‌ها، ارباب بی همتا، حسین کودک شش‌ماهه‌ی این‌ قوم، پیرِ عالَم است رُشد اگر می‌کرد او می‌شُد خودش یک‌پا حسین سنگ و چوبِ خانه‌ی ما عطر سیبش را گرفت آنقَدَر زیرِ لبش می‌گفت بابا: یا حسین! روضه‌ی رضوان بدونِ روضه مثلِ دوزخ است اصلِ جنت مجلسِ گریه‌ است..، آن هم با حسین هرکه بالا خواه بَزمِ هیئتش درآمده پرچمش را روز محشر می‌برد بالا حسین قدردانی کردن از هر سینه‌زن با فاطمه‌ست ایستاده پیش در با مادرش زهرا، حسین آی نوکر ! اربعین را از حسن درخواست کن رد نخواهد کرد حرف این برادر را حسین هر زمانی گیر کردم زود گفتم: یا حسن تا گره را وا کند از کار من درجا حسین ** کوچه و بازار، ناموس علی را زجر داد خواهری فریاد می‌زد: آه و واویلا حسین هر کُجا افتاد از نیزه، رباب از هوش رفت... پیش پای حرمله می‌شد سرش پیدا، حسین... ✍
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری- جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت؟ از این عالم چه می‌خواهی همه‌عالم به قربانت مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حیُّ یا قیوم خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی تو می‌رفتی و می‌دیدم که چشمم تیره شد کم‌کم به صحرایی سراسر از تو خالی، خیره شد کم‌کم تو را تا لحظه‌ی آخر نگاه من صدا می‌زد چراغی شعله‌شعله زیر باران دست و پا می‌زد حدود ساعت سه، جان من می‌رفت آهسته برای غرق در دریا شدن می‌رفت آهسته بخوان! آهسته از این جا به بعدِ ماجرا با من خیالت جمع ای دریای غیرت! خیمه‌ها با من تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود ولی از پا نیفتادم، شکستم بی‌صدا در خود شکستم بی‌صدا در خود که باید بی‌تو برگردم قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید ✍ @navaye_asheghaan
این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟! گوئیا می‌بَرد از حادثه‌ها سر، نیزه هم به قرآن ورق سوخته‌ای رحل شده هم به فریاد امامی شده منبر، نیزه گوئیا می‌رسد از دور بهاری خونین بسکه آذین شده با لاله‌ی پرپر نیزه نه فقط قافله‌سالار سرش بر نیزه‌ست می‌بَرد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه بر سر نی به برادر که می‌اُفتد نظرش می‌رود بر جگر زخمی خواهر، نیزه این چه داغی و چه دردی‌ست که در معرکه‌ای بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه شام را یکسره در خلوتِ شب خواهد رفت؟ یا که دارد به سر اندیشه‌ی دیگر نیزه؟! کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش تا نیفتد نظر سنگ‌دلان بر نیزه تا سر سَرور خوبانِ دو عالم با اوست می‌رود از سر هر بام فراتر نیزه بر سر نیزه رها می‌رود این سر اما آه و صد آه، از آن پیکر و از سرنیزه... ✍ @navaye_asheghaan
در سفر می‌زدند ما ها را هر گذر می‌زدند ما ها را یک نفر "یا حسین" اگر می‌گفت صد نفر می‌زدند ما ها را سیلی و تازیانه‌ها کم بود...! با سپر می‌زدند ما ها را نه به لب‌های تو فقط، پای طشت زر می‌زدند ما ها را وای اگر یک نفر "علی" می‌گفت آن قدر می‌زدند ما ها را پشت دروازه‌های شام ای وای یادِ در می‌زدند ما ها را دخترت تا تو را صدا می‌زد بیشتر می‌زدند ما ها را وسط کوچه‌ی یهودی‌ها... در به در می‌زدند ما ها را توی خواب و به وقت بیداری بی خبر می‌زدند ما ها را در خرابه به سیلی و شلاق تا سحر می‌زدند ما ها را ای فدای سرت، هر چند... مستمر می‌زدند ما ها را ✍ @navaye_asheghaan
باور نمی‌کنم سرِ بازار بردنت نامحرمان به مجلس اغیار بردنت از سینه‌ی حسین، تو را چکمه‌ای گرفت از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت پایِ سفر نداشتی، ای داغدار درد! با یک سرِ بریده به اصرار بردنت فهمیده بود شمر، غرورت شکسته است از سمتِ قتلگاهِ علمدار بردنت تو از تمام کوفه طلبکار بودی و... در کوچه‌هاش مثلِ بدهکار بردنت ✍ @navaye_asheghaan
باور نمی‌کنم سرِ بازار بردنت نامحرمان به مجلس اغیار بردنت از سینه‌ی حسین، تو را چکمه‌ای گرفت از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت پایِ سفر نداشتی، ای داغدار درد! با یک سرِ بریده به اصرار بردنت فهمیده بود شمر، غرورت شکسته است از سمتِ قتلگاهِ علمدار بردنت تو از تمام کوفه طلبکار بودی و... در کوچه‌هاش مثلِ بدهکار بردنت ✍ @navaye_asheghaan
این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟! گوئیا می‌بَرد از حادثه‌ها سر، نیزه هم به قرآن ورق سوخته‌ای رحل شده هم به فریاد امامی شده منبر، نیزه گوئیا می‌رسد از دور بهاری خونین بسکه آذین شده با لاله‌ی پرپر نیزه نه فقط قافله‌سالار سرش بر نیزه‌ست می‌بَرد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه بر سر نی به برادر که می‌اُفتد نظرش می‌رود بر جگر زخمی خواهر، نیزه این چه داغی و چه دردی‌ست که در معرکه‌ای بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه شام را یکسره در خلوتِ شب خواهد رفت؟ یا که دارد به سر اندیشه‌ی دیگر نیزه؟! کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش تا نیفتد نظر سنگ‌دلان بر نیزه تا سر سَرور خوبانِ دو عالم با اوست می‌رود از سر هر بام فراتر نیزه بر سر نیزه رها می‌رود این سر اما آه و صد آه، از آن پیکر و از سرنیزه... ✍ @navaye_asheghaan
؛ ؛ کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی‌شود مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی‌شود اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من قسم به جان تو دلم از تو جدا نمی‌شود گریه اگر کنم همی بهر تو گریه می‌کنم ورنه ز دیده‌ام عبث اشک رها نمی‌شود گرد حرم دویده‌ام صفا و مروه دیده‌ام هیچ کجا برای من کرب‌وبلا نمی‌شود کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمی‌رود پیرو خط کربلا اهل خطا نمی‌شود.. :: جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله رأس بریده بر کسی راهنما نمی‌شود.. کرب‌وبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی هیچ کجا به سختی شام بلا نمی‌شود چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن جای سر بریده در طشت طلا نمی‌شود.. ✍ @navaye_asheghaan