eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
619 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. قرار شدکه مجال سخن نداشته باشی قرارشدکه سری دربدن نداشته باشی تَقاصِ چوب و لَبَت را طَلب کن ازعُشّاق درست نیست "اویس قَرن" نداشته باشی تو پادشاهی و زیبنده نیست در گودال به دستِ خویش عقیقِ یَمن نداشته باشی هزار و نُهصد و پنجاه زخم داشته باشی عباو خاتم و خُود و کفن نداشته باشی هجوم نیزه و شمشیر ها تو را چرخاند که فکرِ سر به بَدن داشتن نداشته باشی رباب آمده، زینب رسیده، مادر هست که لحظه ای غمِ تنها شدن نداشته باشی همین که دید سَنان آفتاب سوزان ست تلاش کرد که تو پیرُهن نداشته باشی قتیل باشی و روی زمین رها شده باشی غریب باشی و جا در وطن نداشته باشی .
حمله کردند سمت خانه ی وحی غاصبانی که خیره سر بودند تک و تنهاست پشت در مادر ولی آن سو «چهل نفر» بودند نا نجیبی به شعله دامن زد سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد بی حیا با لَگَد به دَر می زد میخِ دَر سُرخ از خجالت شد روضه را باز تر نباید خواند «دست بسته ست» حیدر کرار تلخیِ خاطراتِ آتش را هر "نفس" تازه می کند مسمار تاوَلِ دست های او می سوخت دردِ پهلو زیاد تر شده بود زینب از حال رفت…وقتی دید مادرش دست بَر کَمر شده بود شانه می زد به موی سوخته اش ولی انگار نا امید شده باورش هم نمی‌شود زینب گیسوی مادرش "سفید" شده بازویش باز هم وَرَم کرده مرهم درد پهلوی او چیست!؟ حرف های علی نشان می داد دلخور از «رو گرفتن» او نیست تار می دید خانه را می گفت: نکند! باز! آتش آوردند!؟ اشک می ریخت در غم محسن آخر آن ها چقدر نامردند... 🔸شاعر: ______________
. حمله کردند سمت خانه ی وحی غاصبانی که خیره سر بودند تک و تنهاست پشت در مادر ولی آن سو «چهل نفر» بودند نا نجیبی به شعله دامن زد سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد بی حیا با لَگَد به دَر می زد میخِ دَر سُرخ از خجالت شد روضه را باز تر نباید خواند «دست بسته ست» حیدر کرار تلخیِ خاطراتِ آتش را هر "نفس" تازه می کند مسمار تاوَلِ دست های او می سوخت دردِ پهلو زیاد تر شده بود زینب از حال رفت…وقتی دید مادرش دست بَر کَمر شده بود شانه می زد به موی سوخته اش ولی انگار نا امید شده باورش هم نمی‌شود زینب گیسوی مادرش "سفید" شده بازویش باز هم وَرَم کرده مرهم درد پهلوی او چیست!؟ حرف های علی نشان می داد دلخور از «رو گرفتن» او نیست تار می دید خانه را می گفت: نکند! باز! آتش آوردند!؟ اشک می ریخت در غم محسن آخر آن ها چقدر نامردند... ............................ نشسته غمت کنج روز و شبم چقد خونه بی تو شده بی صفا عزیزدلم! فاطمه(س) رفتی و علی(ع) مونده و گریۂ بیصدا ندیدم از اونها به جز دردسر همونها که جز حق ندیدن ازم عزادار کردن من و یک شبه تو و محسنم رو گرفتن ازم نخواستی ازم چیزی و هیچوقت به غیر از یه چیزی که شد قاتلم نمی خواستی کاش تابوت ازم به این کار راضی نمیشد دلم همون شب که برگشتم از دفن تو کشیدم با گریه تویِ کوچه آه دیگه خونه ای که شده شعله ور نیازی نداره به پرچم-سیاه تو رفتی شبونه، به جز داغِ تو فقط از یه چیزی شدم اذیت نبستم «درِ» خونه مون و ولی نیومد کسی واسۂ تسلیت غم ِ بچه ها رو کشیدم به دوش ولیکن یه چیزی عذابِ منه حسن(ع) خیلی بیتابه! تو گریه هاش با دستاش تویِ صورتش میزنه گرفتم تو آغوشم اما چجور؟! بگیرم ازش اضطراب و تب و... چقدر آرزو داشتی و نشد- بمونی عروسش کنی زینب(س) و... دلش سوخته! مونده تو خاطرِش که مابینِ دیوار و «در» سوختی با دست ورم کرده واسه حسین(ع) روزِ آخری پیرهن دوختی! .
از اسب واژگون شدی اما بلند شو خورشید خاک خورده ی صحرا بلند شو گیرم که شمر روی تن تو نشسته است بر هم بزن قواعد و از جا بلند شو باجسم چاک چاک مزن چنگ روی خاک تنها امید خیمه ی زن ها بلند شو دارند می زنند به تو پیر مرد ها از دست شان بگیر عصا را بلند شو تا اسب ها به روی تنت تاختند ،شمر با ریشخند گفت :که حالا بلند شو از آب هم مضایقه کردند کوفیان ای تشنه ی مقطع الاعضا بلند شو مادر رسیده آبرویش را بخر حسین یک یاعلی بگو و ازین جا بلند شو این خاک ها مناسب این خواب ناز نیست آتش گرفته خیمه ات آقا بلند شو
رُباب روزِ تَولد به گریه گُفت: حسین عصایِ پیری‌مان می‌شَود علی اصغر شاعر: @navaye_asheghaan
در کنارت می شود احساس بوی کربلا در تو پنهان ست آن سرّ مگوی کربلا هر کسی پابوسیَت آمد به تهران،باطنا راه خود را کج نموده او به سوی کربلا صحن زیبایَت به لطف روضه های بی ریا آبرویی کسب کرد از آبروی کربلا هر کسی از آب سقا خانه هایَت می خورد ناگزیراً می کند یاد عموی کربلا اهل ری از برکت دست شما نوشیده اند باده ی ناب نجف را از سبوی کربلا زندگیَت یاد داده بر تمام عاشقان راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا @navaye_asheghaan
جوابِ پرسشِ احوالِ ماست این جمله: به لطفِ حرزِ جوادالائمه محفوظیم @navaye_asheghaan
امید بسته‌ایم بگوید به ما أجل: در ساق عرش، جلوه‌ی مولاست رو به روت.... https://eitaa.com/navaye_asheghaan
عمه‌ام می‌خواست یاری‌ام کند اما سنان کعب نی زد! گفت: هرکس کار خود را می‌کند...
حاج حسین سیب سرخی4_5983366386561323953.mp3
زمان: حجم: 21.28M
🎤 غریب و زخمی و بی حالی به فکر غارت و جنجالی نفس نمونده برات آقا سه ساعته توی گودالی چشات جایی رو نمی بینه سینه ی تو چرا سنگینه می دید که هیچکسی دورت نیس می زد تو رو با طمانینه سنگ دلی شون /از حد گذشته چقد توو قتلگاه بهت بد گذشته خیر نبینه/اون بی حیا که از روی پیکر تو با لگد گذشته ای غریب مادر حسین جان ......................................................... تو پادشاه عالمینی حق تو که سنگ و عصا نیست ای همه ی هستی زینب جای تو زیر دست و پا نیست چی بگم از این همه نیزه امون از این همه جسارت کار تو وقتی که تموم شه تازه میان برای غارت قلب زینب/چه بی قراره رسیده وقت بوسه از گلو دوباره توی گودال/افتادی بی حال پیکر تو یه جای سالمی نداره ای غریب مادر حسین جان ............................ تشنه و بی رمق و خسته و بی حال کشید دست تقدیر تورا در دل گودال کشید ظلم اینجاست که تو ظلم نکردی به کسی بردباری تو را شمر به جنجال کشید اسب ها مُنزَجِر از پارچه های سُرخند کار را پیرُهن سرخ به پامال کشید ساربانی که عقیق یمنت را دزدید لشگری را به سوی غارت اموال کشید قرن ها رفته هنوز اهل بکا می گویند دست تقدیر تو را در دل گودال کشید شاعر: @navaye_asheghaan
دود از سر و دوش خانه بالا می‌رفت هستی نبی و جان مولا می‌رفت در آتش لیلة المبیت خانه در جای علی، حضرت زهرا می‌رفت
ولای شاه نجف چشمان او تجلی الله اکبر است در نزد او عوالم امکان مسخر است ذات خدا از او دو،سه پله فراتر است هر کس ولای او نپذیرفته کافر است باشد ولای شاه نجف اصل دین ما ایوان طلای اوست بهشت برین ما یک قطره از فضائل او هم بیان نشد بی اذن مرتضی، که زلیخا جوان نشد هر کس که خاک پاش نشد،جاودان نشد او بی دلیل ساقی دردی کشان نشد ما را شراب جام الستش خراب کرد هر ذره را محبت او آفتاب کرد افلاک در مدار نخ گوشه ی عباش هستند در رکوع ملائک همه گداش باید که ذره ذره ی عالم شود فداش مردی که آفرید جهان را خدا براش آموخت او به موسی عمران کلام را دیدیم در نجف همه ماه تمام را یک جلوه از تجلی او کوه طور بود پیش امیر هرچه سلیمان چو مور بود میثم به دار عشق علی در سرور بود ایوب از محبت مولا صبور بود هستند حوریان همه مجذوب روی او ای کاش ذره ای بچشیم از سبوی او باران ابر های نجف آرزوی ماست دانه به دانه تاک ضریحش سبوی ماست نادعلی دلیل به هر گفت وگوی ماست مردن به پای عشق علی ابروی ماست ما را نگاه شاه نجف مست می کند فارق از آنچه بوده و از هست می کند دل از فراق اوست که دیوانه می شود هر عاقلی که سائل این خانه می شود مشمول جام باده ی جانانه می شود از لطف اوست وارد میخانه می شود (دستی به جام باده و دستی به زلف یار ) مستیم از ولای شهنشاه کردگار علی اصغر یزدی