.
بسم الله الرحمن الرحیم
صل الله علیک یا اباعبدالله ۳
السلام علیک یا خلیفه الله فی ارضه
بیمار عشق تکیه به دارو نمیزند
شیعه به جز علی به کسی رو نمیزند
آدم هبوط کرد که همسایه اش شود
یعنی بهشت با نجفش مو نمیزند
حق با علی ست در همه احوال پس خدا
هر جا علی ست حرف ترازو نمیزند
تعظیم می کنم به نجف صبح و ظهر و شام
قلبم خدا گواست که بی او نمیزند
آیینه دار غیرت هر کس که مرتضاست
از تنگنای حـادثه زانـو نمیزند
یک تن نگفت در وسط کوچه ها کسی
در پیش مـرد لطمه به بانـو نمیزند
این روزها پرستوی مجروح مرتضی
از درد شـانه، شـانه به گیسو نمیزند
@emame3vom
#نـوكــر_نـوشــت:
#فـاطـمـه_جـان
همسایه ها به مجلـس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
#زهـرا مرا ببخش که نگذاشت غـربتم
یکــــ خـتـم باشکــوه بگـیـرم بـرای تـو
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام #ارباب_بی_کفن
#بیاد_شهید_مدافع_حرم_یدالله_قاسم_زاده
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
.
#امام_زمان #_عج
#حضرت_زهرا
سلام صاحب الزمان، سلام بر حریم تان
به صد امید هر سحر سلام می دهیم تان
بهار می شود دل خزان برگ ریزمان
صبا اگر بیاورد به شهر مان شمیم تان
@emame3vom
خودت به فکر ما همیشه از قدیم بوده ای
دلم خوش است بر همین کرامت قدیم تان
مرا که بین ظلمت زمانه غرق گشته ام
به جبر هم شده ببر به راه مستقیم تان
همیشه همنشین این دل شکسته ام شدی
اگرچه کوچکم برای منصب ندیم تان
اگر تو را قسم دهم مرا قبول می کنی؟!
به اضطراب زینب و به مادر کریم تان...
به جای روضه یک سؤال می کنم فقط همین
سؤال می کنم از آن مصیبت عظیم تان
میان این همه صحابه ی نبی چرا کسی
جلو نیامد و نشد مدافع حریم تان؟!
محمدجواد شیرازی
.
این روزها صحبتشان با نگاه بود
از بس فضای خانه پر از درد و آه بود
این جا کسی عیادت زهرا نمی رود
تنها کسی که سر زده شب، نور ماه بود
شهر پیمبر است مدینه، ولی در آن
یاریِ اهل بیت پیمبر گناه بود
از سنت رسول به غیر از اذان نماند
شالوده های دین مدینه تباه بود
اصلاً عجیب نیست که هیزم بیاورند
وقتی که قلب مردم یثرب سیاه بود
می گفت با نگاه: بمان فاطمه، نرو...
تنها جواب فاطمه هم یک دو آه بود
از لب جدا نمی شود عجل وفاتی اش
در انتظار مانده و چشمش به راه بود
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی
وقت آن نیست که اینگونه کبوتر بشوی
همسر تازه جوانم نکند خسته شدی
نکند باعث تنهایی حیدر بشوی
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يا ابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_احمددوستی_کلاته
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
این خانه را خراب مکن بر سرم مریز
غمگین ترین مریض، علی را بهم مریز
این قدر وقتِ شانه پرت را تکان مده
پلکِ تو کافی است سرت را تکان مده
امشب چقدر حال و هوایت عوض شده
تقصیر سرفه است صدایت عوض شده
آئینهی ترک ترک از سنگِ غم، مریز
خانوم من عزیز علی را بهم مریز
دیدی چگونه زندگیام را بهم زدند
دیدم تو را چگونه همه پشتِهم زدند
قلبم کنارِ توست ولی تیر میکشد
این چند وقت پشتِ علی تیر میکشد
باشد قبول چهرهی خود را نشان مده
گهواره خالی است عزیزم تکان مده
ای خون تازه اینهمه در هر قدم مریز
ای سرفهی غلیظ علی را بهم مریز
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
این غم کجا برم که تو را مردها زدند
هر ضربه را برای رضای خدا زدند...
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يا ابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمدشالیکار
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
3. مبر ز خانه 29.10.97.mp3
15.72M
اَلسَلامُ عَلَیکِ
اَیَّتُهَا الصِدّیقَةُ الشَّهیدَة
#شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه ی حیدر صدای گرمت را
علی بگو... شنوم آن نوای گرمت را
ز چشم من مبری خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و دعای گرمت را
#فاطمه_جان
قیام نیمه شبانت
عجب تماشائیست
در آسمان زِ قنوت تو
شور و غوغائیست
#فاطمه_جان
بتاب در دلِ شبهای تار من زهرا
بمان برای همیشه کنار من زهرا
ببین به حال دل بیقرار من زهرا
انیس بیکسی ام غمگسار من زهرا
#فاطمه_جان
به پای سفرۀ خالی ز نان من ماندی
در اوج غصه و غم همزبان من ماندی
از آن زمان که
دو دستت ز کار افتاده
تمام خانه ی من از مدار افتاده
حسن ز داغ رخت بیقرار افتاده
غریب و خسته کنار تو زار افتاده
#فاطمه_جان
مگو که می روم و
می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد
دوست دارمت به خدا
مرا دوباره
صدا کن اباالحسن ! زهرا
سخن ز درد جدایی
مزن به من زهرا ...
مگو که دختر تو آورد کفن زهرا
به پیش چشم غریبم نفس نزن زهرا
تنِ ضعیفِ ز درد و غم تو آبم کرد
نماز خواندن نیمه شبت کبابم کرد
#مجتبی_روشن_روان
#شعر_دوم
روز آخر ، مادر ما
کارهای خانه کرد
دست لرزان ، اشک ریزان ،
موی ما را شانه کرد ...
#ایمان_غلامی
#شعر_سوم
دیشب پدر
آمد به خواب و دعوتم کرد
در عالم رویا نظر بر صورتم کرد
گفتا علی مظلوم است
از صورتت معلوم است
#شعر_چهارم
مگر ز اهل مدينه
چه ديدي اي مادر ؟
كه دل ز عمر عزيزت
بريدي اي مادر ...
#حاج_سید_رضا_موید
۲۹ دی ماه ۱۳۹۷
#فاطمیه
اهل مدینه شاهدِ بی یارها شدند
مشهور در زمانه به بی عارها شدند
رفتی توو کسی به علی تسلیت نگفت
اینگونه همنشین عزادارها شدند
می خواستند قبر تو را زیرورو کنند
اسباب زحمت من و تو بارها شدند
گفتند تو مریضه شده جان سپرده ای
مُنکِر به زخم ِ سینه و مسمارها شدند
رفتی تو و به روی سرم خانه شد خراب
اینها به فکر شادی و این کارها شدند
یادم نمی رود که چگونه تو را زدند
اسما و فضه مَحرم اسرارها شدند
بارفتن تو زینب و کلثوم و قافله
آماده ی ورود به بازارها شدند
اینجا تو پیش چندنفر خورده ای زمین
آنها اسیر وارد تالارها شدند
آن گیسوان ِ ناز که مثل ضریح بود
اسباب دستِ لشگریان بارها شدند
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
یادش بخیر بسترت آن گـوشه ی اتاق
حالا میان خانه چه خالیست #جای_تو
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمد_معینی_زاده
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
8. بگذاشت پا در عالم.mp3
2.21M
قسمت ششم :
#میلاد_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
بگذاشت پا در عالَم
آنکو عالَم از اوست
از نسل آدم زاد اما
آدم از اوست
فیض مسیحا و
عفاف مریم از اوست
او از رسول است و
رسول اکرماز اوست
او گر نبودی
دین پیغمبر نبودی
نامی به جا از احمد و
حیدر نبودی ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما حسان شاعر هم یک بیت گفته ، خدا رحمتش کنه :
#فاطمه_جان
با آنهمه جلالت و عزّت
كه زاده شد
يا رب ، مراسم شب دفنش ،
چه ساده شد ... ؟
#حسان
شب علی تنها بود ، بچه های فاطمه بودند ، زنهای بهشتی کجا بودند ؟
يا رب ، مراسم شب دفنش ،
چه ساده شد ... ؟
صَلَّی اللهُ عَلَیکِ یَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا فاطِمَةَ الزَّهْراَّءُ ، الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ...
۲ بهمن ماه ۱۴۰۰
#مسجد_امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را
« علی » بگو ... شنوم
آن نوای گرمت را
ز چشم من ، مبری
خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و
دعای گرمت را
قیام نیمه شبانت
عجب تماشائیست
در آسمان ، زِ قنوت تو
شور و غوغائیست
بتاب در دلِ
شبهای تارِ من « زهرا »
بمان برای همیشه
کنار من « زهرا »
ببین به حالِ
دل بیقرار من« زهرا »
اَنیسِ بیکَسی ام
غمگسارِ من « زهرا »
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
یه روز امیرالمومنین آمد توو خانه ، گفت : فاطمه جان ، آیا غذایی هست من چیزی بخورم ؟ حضرت عرضه داشت یا علی ، سه روزه توو خانه غذا نداریم ، ... فاطمه جان چرا به علی نگفتی ؟ عرضه داشت یا علی ، گفتم اگه بگم ، شاید نتونی غذا تهیه کنی ، خجالت بکشی ...
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
در اوجِ غُصّه و غم
همزبان من ماندی
( امشب میخوام روضه رو از زبان امیرالمومنین برات بگم ، این چند بیت رو : )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
( الهی هر کسی توو خونه مریض میشه ، مادر مریض نشه ، مخصوصا مادری که بچه ی خُردسال داره ، هرکسی توو خونه بیمار بشه ، مادر پرستاری میکنه ، اما اگر مادر بیمار بشه ، همه هم پرستار بشن ، باز هم کُمیتِ خانه لَنگه ، ... فدای اون بچه هایی که چند روزه مادرشون دیگه نمیتونه از بستر بلند بشه ، دورِ مادر میگردند ... )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
تمام خانه ی من
از مِدار افتاده ؟
حسن ز داغِ رُخت
بیقرار افتاده
غریب و خسته
کنار تو ، زار افتاده
#فاطمه_جان
مگو که می روم و
می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد
دوست دارمت ، به خدا
( امشب نباید کسی آروم باشه ، کسی نباید ساکت باشه ، امشب شب بی مادریِ همَمونه ، امشب باید زیر لب بگی : مادر ، مادر ، مادر ... )
مرا دوباره صدا کن
« اباالحسن » ، زهرا
سخن زِ درد جدایی
مزن به من ، « زهرا »
( نگو علی خداحافظ )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
(یا فاطمه ... الهی اگه دختری بی مادر میشه ، دختر پنج ساله نباشه ، دختر چهار پنج ساله ، تازه نیاز به مادر داره ، دلش میخواد مادر بغلش بگیره ، مادر موهاشو شانه بزنه ... )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
به پیشِ چشمِ غریبم
نفَس نزن « زهرا »
#شاعر_مجتبی_روشن_روان
این دستت رو بیار بالا داد بزن ، بگو مادر ، مادر ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
2. کلمینی.mp3
3.64M
#نماهنگ_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_رسولی
یه کمی حرف بزن
حرف رفتن نزن
پاشو اینجوری نَدِه
منو عذاب ،کَلِّمِینِی
بِری از پیشم
میشم خونه خراب ، کَلِّمِینِی
بینِ این همه
سلامِ بی جواب ، کَلِّمِینِی
یه کمی حرف بزن
علی نمیره
حرفِ رفتن نزن
علی می میره ...
می بارم مثل آسمون برات
میکُشی منو
با اشکِ بی صدات
سرتو بگیر بالا ، جونِ علی
بمیرم برات
پاشو اینجوری منو
نَدِه عذاب ، کَلِّمِینِی
بری از پیشم
میشم خونه خراب ، کَلِّمِینِی
#فاطمه_جان
بینِ این همه
سلام بی جواب ، کَلِّمِینِی
یه کمی حرف بزن
علی نمیره
حرفِ رفتن نزن
علی می میره
رنگ صورتت شده
سرخ وکبود
از علی دل بُریدی اما زود
خانومم رفیق نیمه راه شدی
قرار این نبود
یه کمی حرف بزن
علی نمیره
حرف رفتن نزن
علی می میره ...
@navaye_asheghaan