4_5863821001283863658.mp3
19.29M
📻 جشن میلاد امام حسین "ع" ۹۸
☑️ بامداحی: #حاج_محمد_کریمی
📝 سینه چاک میزنم تا حرم میپرم
🖊 #سرود | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #ولادت_امام_حسین_۱۳۹۸
🖊 #هیأت_رایة_العباس "ع"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سینه چاک میزنم، تا حرم میپرم
از مِی کربلا، داغِ داغِ سرم... « 1 »
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد « 2 »
مرده بُدم و زنده شدم و عشق تو را بنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
به مسیح نگاه تو من دولت پاینده شدم « 2 »
اَلسَّلامُ عَلَیک، ای شَه عالَمین
یا حَبیبَ القُلوب، سَّیِدی یاحسین... « 1 »
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند
با خبران غمت بی خبر از عالَمند « 3 »
خاک سر کوی تو زنده کند مرده را
زان که شهیدان تو جمله مسیحا دمند « 3 »
صفا و مَروه دیده ام گِرده حرم دویده ام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود
به خدا به خدا به خدا کرب و بلا نمی شود « 4 »
روح به تو زنده و، دل به تو مبتلا
من گدای تو ام، حاجتم کربلا.... « 1 »
یوسف مصر بقا در همه عالَم تویی
در طلبت مرد و زن آمده با دِرهمند « 3 »
هر که غمت را خرید عشرت عالَم فروخت
سوختگان غمت با غم دل خرمند « 3 »
اگر مرا رها کنی تو را رها نمیکنم
سر از تنم جدا کنی چون و چرا نمی کنم
به خدا به خدا به خدا چون و چرا نمی کنم « 4 »
شعر از:
1: #حاج_محمد_صمیمی
2: #مولانا_جلال_الدین_رومی
3: #فواد_کرمانی
4: #غلامرضا_سازگار
@emame3vom
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سوم_شعبان پاسداشت #قرآن و عترت
.
#امام_حسین
جان ندهم جز به آرزوی جَمالش
جانِ مرا دل به آرزوی حسین است
عاشقِ او را چه اِعتناست به جنّت
جنّتِ عُشّاق خاکِ کوی حسین است
عالَم و آدَم که مَستِ جامِ وجودند
مَستی این هر دو از سبوی حسین است
ذاتِ خدا را مَجو ولی به صِفاتش
نیک نَظر کُن که خُلق و خُوی حسین است
حضرتِ حقّ را به عشقِ خَلق چه نِسبت
مسألهء عشق گُفتگوی حسین است....
#فوآد_کرمانی✍
............................................................
.
#امام_حسین
گونه: #مدح #پند #مصیبت
قالب: #قصیده
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلاتنفاعلات
شاعر: #فواد_کرمانی ✍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برق عشق تو نه تنها به دل آدم زد
آتش این بارقه بر آدم و بر عالم زد
سوخت کینونت ارواح ملک در ملکوت
برق این شعله که بر جان بنی آدم زد
روز و شب سلسلهها ساخت ز ادیان و ملل
روی و گیسوی تو این سلسلهها بر هم زد
خرگه ظلم نگون خیمهی مظلوم بپاست
این بنا را ز ازل دست خدا محکم زد
سلطنت روی جهان سلطنت مظلوم است
این لوا را به زمین عیسی بن مریم زد
ذلت فقر به از عزت استبداد است
این صلا را بسلاطین پسر ادهم زد
علم بیجوهر تقوی همه کفر است و ضلال
ای بسا فتنه علم کز قلم اعظم زد
کم بجو برتری از خلق که ابلیس لعین
از حقارت بجهان کوس انا الاعلم زد
پایه پایه است چو این سلم اخلاق و ادب
بیتامل نتوان پای بر این سلم زد
مرد اگر قدرت صبرش بود و قوت فکر
میتوان یکتنه خود را بصف ضیغم زد
نفس روئین تن اگر صبر ندارد کور است
کز سر صبر توان دست و سر رستم زد
بار منت مکش از دیو که در دولت فقر
میتوان گشت سلیمان و دم از خاتم زد
بر در بنده اگر حاتم طائی است مرو
حلقه زن بر در شاهی که درش حاتم زد
عمری اندر طلب نقره که سنگ است عزیز
چون ترازو نتوان شکوه ز بیش و کم زد
طالب هر دو جهان باش که صیاد فطن
شیر را در پی نخجیر توان با هم زد
خرمی در دو جهان نیست بجز در غم دوست
هر که دل بست باین غم نفسی بیغم زد
غرق دریای غمت تا دل ما گشت حسین
زیر این بحر معلق نفسی بیغم زد
مرهمی خواست نهد عشق تو بر زخم دلم
باز بر زخم دلم زخمی از آن مرهم زد
هر که را عشق رهائی بود از دام جهان
بایدش دست بر این طرهی خم در خم زد
چشم عشاق تو بر حسن تو بینا شد و بس
پرده شد غفلت و بر دیدهی نامحرم زد
ره به اکسیر وجود تو بجز دوست نبرد
خاک بر دیدهی دشمن طمع درهم زد
ما بتوفیق تو گوئیم ثنای تو حبیب
که ز خود دم نزند هر که ز جانان دم زد
جام جم را چکند دل چو ترا در خود دید
کان که خود آینه شد سنگ بجام جم زد
بر زمین تافت چو عریان مه تابان تنت
آسمان بر سر ما خیمه از این ماتم زد
بهر انگشتری انگشت تو را خصم برید
برد انگشتر و خنجر به دل خاتم زد
کار عالم چو به خوبان همه کین است فؤاد
خیمه کوچ برون باید از این عالم زد
...................................................
.
#مدح_امیرالمؤمنین
#فواد_کرمانی✍
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود ترا زیاده یقین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
#امیرالمؤمنین
..................................................
@navaye_asheghaan
4_5868324600911234938.mp3
9.45M
🌹#ولادت_حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
🌹#سرود
🎤مداح :حاج محمود کریمی
💫💫💫💫💫💫💫💫
سینه چاک میزنم، تا حرم میپرم
از مِی کربلا، داغِ داغِ سرم... « 1 »
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد « 2 »
مرده بُدم و زنده شدم و عشق تو را بنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
به مسیح نگاه تو من دولت پاینده شدم « 2 »
💫💫💫💫💫💫💫
اَلسَّلامُ عَلَیک، ای شَه عالَمین
یا حَبیبَ القُلوب، سَّیِدی یاحسین... « 1 »
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند
با خبران غمت بی خبر از عالَمند « 3 »
صفا و مَروه دیده ام گِرده حرم دویده ام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود
به خدا به خدا به خدا کرب و بلا نمی شود « 4 »
💫💫💫💫💫💫💫💫
روح به تو زنده و، دل به تو مبتلاست
من گدای تو ام، حاجتم کربلاست.... « 1 »
یوسف مصر بقا در همه عالَم تویی
در طلبت مرد و زن آمده با دِرهمند « 3 »
اگر مرا رها کنی تو را رها نمیکنم
سر از تنم جدا کنی چون و چرا نمی کنم
به خدا به خدا به خدا چون و چرا نمی کنم « 4 »
شعر از:
1: #حاج_محمد_صمیمی
2: #مولانا_جلال_الدین_رومی
3: #فواد_کرمانی
کربلایی رضاابوالحسنی
.
#امام_زمان
خورشید رُخ مَپوشان در ابر زلف یارا
چون شب سیه مگردان روزِ سیاه ما را
ما را زِ تابِ زلفت افتاده عقده بر دل
بر زلف خم بخم زن دستِ گره گُشا را
ای بحر عفو و رحمت بر ما تَرشحی کن
کز لوحِ دل بشوئیم مسوده ی خطا را
فخر جهانیان شد ننگِ صنم پرستی
جانا زِ پرده بنمای روی خدا نَما را
ای آشکار پنهان بُرقع زِ رُخ بر افکن
تا جلوه ات ببینم پنهان و آشکارا
بی جلوه ات ندارد ارض و سَما فروغی
ای آفتابِ معنی هم ارض و هم سَما را
بازآ که از قیامت بر پا شود قیامت
تا نیک و بَد ببینند در فعلِ خود جزا را
ای پرده دارِ عالم در پرده چند مانی
آخر زِ پرده بنگر یارانِ آشنا را
بازآ که بی وجودت عالم سُکُون ندارد
هجرِ تو در تزلزل افکند ماسوا را
حاجت به توست ما را ای حُجتِ الهی
آری به سوی سلطان حاجت بُوَد گدا را
عمری گذشت و ماندیم از ذکرِ دوست غافل
از کف به هیچ دادیم سرمایهء بقا را
ما را فکنده غفلت در بسترِ هلاکت
دارو کن ای مَسیحا این دردِ بی دوا را
ساقی بیار جامی زان راحِ روح پَرور
تا از کفت بنوشیم پیمانه ی صفا را
سحرِ مجازِ فرعون اعجازِ قبطیان شد
ای موسی حقیقت ابراز ده عصا را
چون سامری هزارند گوسالهء سُخنگُو
کز رتبه ی نُبوّت افزوده ادعا را
وآن ساحرانِ ماهر کز حیرتِ خلائق
زاوهام پیچ در پیچ پرورده اژدها را
علم از میانِ مردم همچون پَری گُریزان
بگشوده جَهل و نسیان چون دیو دست و پا را
افسرده در قوالب روحِ خداپرستی
پرورده بسکه شیطان در خونِ دل هوا را
احکامِ دینِ خود را بازیچه می شمارند
گَبر و یَهود و هِندو چون مُسلم و نَصارا
صوم و صلواه زاهد با اینکه در ریا بود
بی رغبت است اکنون هم شیوهء ریا را
در شهرِ ما اِمام اند قومی عَمامه بر سر
کز سر کُله بدزدند طفلِ برهنه پا را
جمعی نگشته عارف مُعروف را زِ مُنکر
فعال مایُریدند در اَمر و نَهیِ ما را
بعضی وصالِ اکسیر در قتلِ نفس دیدند
برخی زِ فتنه جویی جُستند کیمیا را
در این زمانه از خلق وارسته شو فوادا
از کف مده به غفلت عمرِ گرانبها را
#یا_صاحب_الزمان
#شادروان #فواد_کرمانی✍
.
@navaye_asheghaan
.
#امام_حسین
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیّت، که قیامت برخاست
راستی شور قیامت ز قیامت خبریست
بنگرد زاهد کج بین اگر از دیدهء راست
خلق در ظلّ خودی محو و تو در ظلّ خدا
ماسوا در چه مقیمند و مقام تو کجاست؟!
هر طرف می نگرم روی دلم جانب توست
عارفم بیت خدا را که دلم قبله نماست
زنده در قبرِ دلِ ما بدنِ کشته ی توست
جان مائی و تو را قبرِ حقیقت دلِ ماست
دشمنت کُشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نورِ خداست
بیرقِ سلطنت افتاد کیان را ز کیان
سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست
نه بقا کرد ستمگر ، نه بجا ماند ستم
ظالم از دست شد و پایهٔ مظلوم بجاست
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست
بلکه زنده ست شهیدی که حیاتش ز قفاست
دولت آن یافت که در پای تو سَر داد، ولی
این قبا راست نه بر قامتِ هر بی سر و پاست
ما فقیریم و گدا بر سرِ کوی تو، ولی
پادشاه است فقیری که درین کوچه گداست
تو در اوّل سر و جان باختی اندر رهِ عشق
تا بدانند خلایق که فنا شرطِ بقاست
از خودی خواست خدا نقشِ تو را محو کند
زآنکه آن روی تو را آینه بر طلعت خواست
تا ندا کرد ولای تو در اقلیمِ الست
بهرِ لبیکِ ندایت دو جهان پر ز نداست
کشته شد عالمِ دهری چو تو در عالم دهر
دهر تا روز قیامت شبِ اندوه عزاست
در غمت اَعیُن و اشیا همه از منطقِ کُوْن
هر یکی مویه کنان بر دگری نوحه سراست
رفت بر عرشهٔ نی تا سرت ای عرشِ خدا
کرسی و لوح و قلم بهرِ عزای تو بپاست
منکسِف گشت چو خورشیدِ حقیقت به جمال
گر بگریند ز غم، دیدهء ذرّات رواست
پایمالی ز عبودیت و من در عجبم
که بدین حال هنوزت سرِ تسلیم و رضاست
گریه بر زخمِ تنت چون نکند چشمِ #فواد
ای شهِ کشته که بر زخمِ تنت ، گریه دواست
#فوآد_کرمانی✍
......................................................
#امیرالمؤمنین_مدح
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود ترا زیاده یقین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقهی دنیوی
أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی
ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخلهی موسوی
ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانهی معنوی
که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی
تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی
هله ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی
ز بروز جلوه ماخلق ، به مقام و رتبه مقدّمی
به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی
همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی
تو چه بندهای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت
احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت
رسدت ز مایهی بندگی ، که رسی به پایهی سلطنت
همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
شده ختم دورهی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی
تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک
پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک
شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنهی مَلَک
به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک
مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی
تویی آن¬که تکیهیِ سلطنت ، زدهای به تخت مؤبّدی
ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی
به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی
متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی
به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان
به پیالهی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو میفشان
ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان
نه منم ز بادهی عشق تو ، هله مست و بیدل و بینشان
همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی
منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم
ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم
به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم
شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم
نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی
تویی آن¬که سِدرهی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان
به مکان نیائی و جلوهات ، به مکان ز مشرقِ لامکان
رسد استغاثهی قدسیان ، به درت ز لانهی بینشان
چو به اوج خویش رسیدهای ، ز عِلوّ قدر و سُموشّان
همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی
تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی
نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی
به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی
نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی
تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون
به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و مایکون
فلک و زمین به ارادهات ، شده بی سکون شده با سکون
تویی آن مُصوّرِ ماخَلَق ، که من الظّواهر و البطون
بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی
تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت
نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت
تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت
نشناخت غیر تو هیچکس ، ازّلیتت ابدّیتت
تو چه مبدأیی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی
تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی
تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی
تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی
به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی
بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی
#فواد_کرمانی✍
#مدح_امیرالمؤمنین
.