#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#اصحاب_امام_حسین_ع
وهب مسیح زمانش شد از عنایت تو
چه کیمیای عجیبیست در محبت تو
خدای عزوجل بوده است مشتاقت
کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت تو
مرا به دست کسی غیر "جُون" نسپاری
که روزیام بشود افتخار خدمت تو
خوشا کسی که لُهوف است نامهی عملش
که صفحه صفحه وجودش شده روایت تو
تمام زندگیام را به آه خواهم داد
که آه را بکُنم خرج در مصیبت تو
شبیه سدره، شده خلق قلب عشاقت
که کنده میشود از جا به یاد غربت تو
چگونه وقت ورودت به عرصهی محشر
سرم به روی تنم باشد از خجالت تو
به زیر چکمهی دشمن تلاش میکردی
مگر که حُر بشود شمر با شفاعت تو
چه باک از اینکه تنت روی خاک عریان ماند
حریر گریهی زهرا شده است خلعت تو
✍ حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روضه در دیدهی من آب بقا ریخته است
که در این کاسهی دل، خون خدا ریخته است
توتیا هر ملک از روضهی داغَت ببَرَد
بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است
اشک خود میخورم و نازطبیبان نکشم
در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است
چادر مادر تو اشک مرا میگیرد
اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است
من نمکگیر توأم، روز ولادتْ پدرم
در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است
**
کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد
پارههای بدنت در همه جا ریخته است
گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا!
لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است؟
✍ #موسی_علیمرادی
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#حضرت_زینب_س_مدح
پشت بر رُخِ پُر از، کینهی زمانه کرد
گیسوان کودکان را نِشَست و شانه کرد
یک نگاه مملو از عشق خواهرانه کرد
سوی قتلگه دوتا دستهگل روانه کرد
پیش مادر عاقبت، آه رو سفید شد
دختر شهید بود، مادر شهید شد
گفت جان فاطمه، جان من فدای تو
گفت بچههای من، نذر بچههای تو
گفت مردهام مگر! بنگرم عزای تو
ای تمام هستیام، هستیام بهپای تو
گفت و بعد از آن دگر رفت از برابرش
تا نبیند عاقبت، خجلت برادرش
عشق یادگاری از روزگار زینب است
صبر هر کجا که هست وامدار زینب است
اختیار دهر در اختیار زینب است
اقتدار شیعه از اقتدار زینب است
خوش به حال هرکه از دست او دوا گرفت
از عقیلة العرب اذن کربلا گرفت
زینب آفتابی از آسمان مرتضیست
جلوهای تمام از شرم و عفت و حیاست
راوی غریبیِ لالههای بینواست
کربلا به لطف او تا همیشه کربلاست
با کلام محکمش کار یک سپاه کرد
روزگار شام را خطبهاش سیاه کرد
شکر حق که روز و شب در پناه زینبیم
شکر حق که دائماً روبهراه زینبیم
جان نثار کوچکی در سپاه زینبیم
ما فدای مکتب سرخ ماه زینبیم
زینت پدر شدن این مقام زینب است
کوهپایهایم ما، کوه نام زینب است
✍ #محمود_یوسفی
#زمزمه زبانحال حضرت رقیه (س)
چشمای من منتظره ببین نگاهم به دره
الهی که بابا بیاد تا منو با خود ببره
ز تو هستم بی خبر بابا
میایی کِی از سفر بابا
فغان وآه و واویلا (۳)
خسته شدم از زمونه گریه ی من بی اَمونه
بمن بگیدبابام کجاست دردمو عمه میدونه
از این ویرونه شدم خسته
رو صورتم جای یک دسته
فغان و آه و واویلا
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#نوحه واحد یا سنگین حضرت رقیه(س)
بابایی ، دشمنت کرده اسیرم
نگاه کن ، غم تو کرده چه پیرم
چشم انتظارتم ، عمه چه بیقرار
بابا بیا ولی ، تنهای مان نذار
آه ، قد خمیده ، دختر شاه ، کس ندیده
وای ، یا رقیه ، یا رقیه ، یا رقیه (۲)
بابایی ، پاره کردن معجر من
نرفته ، چادر اما از سر من
نایی نمانده در ، دستان و پای من
شد عمه زینبم ، بابا عصای من
آه ، دست دشمن ، مانده روی ، صورت من
وای ، یا رقیه ، یا رقیه ، یا رقیه (۲)
بابایی ، از داغ تو می میرم
من توی ، خرابه عزا می گیرم
بابا شده کبود ، پلک چشم ترت
لبریز گرد و خاک ، شد موهای سرت
آه ، شد دل کباب ، رویت شده ، از خون خضاب
وای ، یا رقیه ، یا رقیه ، یا رقیه
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
کربلا چشم به راهِ زینب
آمده وقت سپاهِ زینب
مثل خورشید به تابندگیاش
این دو هستند همه زندگیاش
میچکد عشق ز آه زینب
این دو طفلاند سپاه زینب
عشق را تا که تک و تنها دید
تکیه بر نیزهی غربت را دید
گفت غم را به دلت راه مده
به لبت فرصت یک آه مده
عهد و پیمان من از یادت رفت؟
نوجوانان من از یادت رفت؟
نوجوانند ولی دلداده
به حسین بن علی دلداده
پیش عباس، سیاهی لشکر
هر دو قربانِ علیِ اکبر
هر دو تا حیدری و کرارند
از دلت کاش غمی بردارند
هر دو از عشق سبکبار شدند
جلوهی جعفر طیار شدند
وای اگر پس بزنی هدیهی من
تویی و آه من و گریهی من
من و وابستگی غیری نیست
زندگی بی تو در آن خیری نیست
**
جسم را فارغِ از جان می کرد
عشق را راهیِ میدان میکرد
باز در دل هیجانها افتاد
نام حیدر به زبانها افتاد
از هیاهوی دو آقازاده
ترس بر کوفه و شام افتاده
کینه اما ز علی اوج گرفت
تیرها سمت گلو موج گرفت
نیزه افتاد به جانِ هر دو
ضرب شد پیکر هر دو، بر دو
سنگها پر زده بر دامنشان
نیزهها کاشته شد در تنشان
تا حسین آن دو گل پرپر بُرد
زینب از خیمه تکان خورد؟ نخورد!
در دل عرش، مقرّب شده است
اینچنین است که زینب شده است
✍ #حسن_کردی
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
✍ #قاسم_صرافان
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#غزال
ذکر هر دم زینب
ذکر آزادگیِ عالموآدم زینب
زائر کربوبلاست
هرکسی گفت دمادم زینب
شانهاش یکدم هم
خم نشد از غم عالم زینب
مادرم گفت بگو
دم شادی و دم غم زینب
میشود سالبهسال
بانی اشک مُحرم زینب
سایهات از سر ما
تا قیامت نشود کم زینب
شیر نر آوردهست
دوپسر نه دوسپر آوردهست
لشکری را با خود
در شکوه دونفر آوردهست
کوکب بیت علی
با خودش شمسوقمر آوردهست
در دل کربوبلا
نخل ایثار، ثمر آوردهست
پای قربانی عشق
حاصل خونِ جگر آوردهست
این دوقربانی را
با چهشوقی به سفر آوردهست
شد به میدان عازم
دوتن از ایل و تبار هاشم
عون، اکبر شده است
پس محمد شده مثل قاسم
دست خالی رفتند
شیر شمشیر ندارد لازم
دارد از قلب خطر
بانگ تکبیر میآید دائم
در فنون رزمی
هردو هستند حسابی عالِم
آه از آن ساعت که
برنگردند به خیمه سالم...
دوکبوتر پرپر
لاله خشکید و صنوبر پرپر
نوههای زهرا
پیش چشم تَر مادر پرپر
غنچهها چیده شدند
غنچه شد با دم خنجر پرپر
سرشان روی نی و
در دل خاک، دوپیکر پرپر
یادش آمد زینب
یاس شد در پس آن در پرپر
فاطمه افتاد و
شد دل فاتح خیبر پرپر
سروده گروه ادبی #یاقوت_سرخ
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
در بزم عشقبازان، فرصت فراهم افتاد
قرعه به نام ما و ماهِ مُحرم افتاد
پرچم نماد قبر و ششگوشهی حسین است
بغضم شکست هر بار، چشمم به پرچم افتاد
بزم شهود یعنی تنها حسین بود و...
قبل از وجود عالم، مِهرش به قلبم افتاد
هر سائلی مسیرش بر منزلی میافتد
راهم به لطف حق بر، بیتی مکرم افتاد
صدها هزار عاشق، در خون خود تپیدند
تا این عَلَم به دستِ امثال ما هم افتاد
گرمای ماتم او، آتش زده به جانم
غیر از غمش ز چشمم، هر داغ و ماتم افتاد
آیات ابتدایِ مریم که گشت نازل
دلشورهای مکرر بر جان خاتم افتاد
**
لب تشنه شد حسین و چشمش غبار میدید
با ضربه از روی اسب، شاه دو عالم افتاد
تاریکی مجسم، آمد به سوی مقتل
با خنجرش به جانِ آن نور اعظم افتاد
تا که حسینِ خود را، تنها و بی رمق دید
زهرا کنار مقتل، با قامت خم افتاد
آن قدر دست و پا زد، تا با صدای مادر
لرزه بر آستانِ عرش معظم افتاد
✍ #محمدجواد_شیرازی
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ
عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ
تیرها بال گشودند رجزخوانی را
نیزهها خیره به آوازهی منبر در جنگ
ماندهام معجزه شد یا که قیامت شده است
باز هم آمده گویا علی اکبر در جنگ
زینب از دور جوانان خودش را میدید
چه دلاور شدهاند این دو برادر در جنگ
دو برادر که شبیهاند به شمشیر دو دم
دو برادر که شبیهاند به حیدر در جنگ
لاله در پهنهی این دشت چه سرخ است، انگار
آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ
دست بر گردن هم، هر دو به خون غلتیدند
بال پرواز هماند این دو کبوتر در جنگ
✍ #علی_اصغر_شیری
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س با برادر
وقتی که زیر سایهی لطف تو بهترم
وقتی از عطر سیب نگاهت معطرم
وقتی قسم به حرمت چشم تو خوردهام
در آسمان عشق که تنها نمیپرم
وقتی پناه بردهام از بی کسی به تو
وقتی شدی پناه دلم سایهی سرم
صد بار دیدهای تو که دلتنگی مرا
لبریزِ نالههایِ برادر، برادرم
وقتی فرات چشم تو لبریز غربت است
پس من بگو چگونه به رویم نیاورم
دارم به حال و روز خودم گریه میکنم
من زنده باشم و تو بسوزی برابرم
خواهر نمرده، پشت سرت را نگاه کن
بعدش بگو به ناله، که ای وای مادرم
بغضی کبود سینهی تنگ مرا فشرد
چشمی شدهست ابری و خونْ چشمِ دیگرم
(ای مایهی قرار دل بی قرار ما)
من جان سالم از غم تو در نمیبرم
اذنم دهی به حضرت مادر قسم خودم...
خنجر به کف گرفته فقط سینه میدرم
تو حیدریترین پسرِ کوثری و من
زهراترین مدافع بی باک این درم
**
ای آسمان صبر و فضیلت، امام عرش
آوردهام دو تا پسرم، ماه و اخترم
منت گذار بر سر من، اذنشان بده
تا پیش چشمهای خودت پَر درآورم
پس رد نکن دو آهوی سَر گشتهی مرا
ناقابل است، آنچه برایت میآورم
✍ #روح_الله_قناعتیان
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
دلت سیاه شده؟ نور هل أتی کافیست
ز خَلق رانده شدی؟ حجت خدا کافیست
نیازِ بندهی عاشق به مال و زیور نیست
دلی که بر غم مولاست مبتلا، کافیست
که گفته وصل، دوای تمامِ درد من است؟
هر آنچه یار بخواهد، همان مرا کافیست
از آستانِ امامی که معدنِ خیر است
برای نوکرِ درمانده یک دعا کافیست
بیا به خاطر قلب امام، قول دهیم
اگرچه دیر شد اما دگر خطا کافیست
برای هرکه هوای دلش نفسگیر است...
نفس کشیدنِ در مشهد الرضا کافیست
حرم کجا و منِ روسیاه میدانم
همین که سوختم از هجرِ کربلا کافیست
**
دوید زینب و با گریه گفت با قاتل:
نزن عزیزِ مرا، شمر بی حیا کافیست
همه کفن بخرند و همه کفن بشوند!
فقط برای حسین است «بوریا کافیست»؟!
✍ #محمدجواد_شیرازی
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
منکه به جز تو سایهی بر سر نداشتم
چشم از نگاهِ غم زدهات بر نداشتم
منت گذار بر سرِ من اِذنشان بده
شرمندهام که هدیهی بهتر نداشتم
گفتم به پایِ عشقِ تو بهتر بیاورم
گشتم ولی به چادرِ مادر نداشتم
ناچیز را تو با کرم از من قبول کن
هم پایِ اکبرِ تو برابر نداشتم
دیدم توانِ داغِ پسر دارم و ولی
در خود، توانِ داغِ برادر نداشتم
راضی نمیشوی... بروم خود کفن شوم
ای کاش در فراقِ تو، من سر نداشتم
✍ #مهدی_قربانی
#جناب_زهیر_بن_قین_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدانِ نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات ... برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه.. چه کربلا، ای دل!
مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعّا برسی
تمام خاک جهان کربلاست... پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی...
زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدانِ نینوا برسی...
✍ #مریم_سقلاطونی
218 _طفلان حضرت زینب سلام الله علیها
یک زن آمد که از او عشق مصور شده است
دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است
دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست
دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است
داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند
سهم این مادر دلخون دو برابر شده است
مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی
غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است
چه خجالت زده گردید برادر از او
چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است
□□
صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند
همه ی درد همین بود که خواهر شده است
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#اخلاقی_و_اندرز
دنیا ندارد قیمتی وقتی که آقا نیست
در عصر غیبت زندگی کردن که زیبا نیست
باید بسوزیم و بسازیم از فراق یار
هرکس نمیسوزد در این هجران که از ما نیست
باید به قصد فتح، سمت قله راه افتاد
پس جا بماند هرکسی اهل تقلا نیست
مهدی به دنبال من آماده میگردد
بیچاره من وقتی دلم اصلاً مهیا نیست
تب میکنیم آقایمان تب میکند با ما
دارد هوای شیعه را...، پس شیعه تنها نیست
دلهایمان حکم حرم دارد؛ در این دل هم
جز مهدی زهرا برای هیچ کس جا نیست
جوینده یابندهست، میگردیم دنبالش
لبخندی از یوسف مگر سهم زلیخا نیست؟
دنبال راه وصل اگر میگردی ای عاشق
راهش بهجز دل کندن از لذات دنیا نیست
باید برای قبر خود امروز کاری کرد
آه از دل غافل که قدری فکر فردا نیست!
باید همیشه زینتاش باشم ولی صدحیف
آلودهای مانند من در شأن مولا نیست
جایی که بین روضه زهرا میرود از هوش
باور بفرمایید که جای تماشا نیست
زهرای مرضیه سرش را در بغل دارد
آقای لبتشنه ته گودال تنها نیست
از محضر او قاتلش هم دست پُر برگشت
هرجا حسین فاطمه باشد فراوانیست
✍ #علیرضا_خاکساری
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
با ماجرای رنج و غربت آشنا من
دیگر نمیخواهم شوم از تو جدا من
هم تشنهای، هم خستهای، هم داغداری
باید که مرگم را بخواهم از خدا من
با توست ای سالار زینب انتخابش
طفلان من قربانیات گردند یا من؟
دارم در این صحرا دو دریا خونِ غیرت
از خونشان بر دست میگیرم حنا من
این دو به جای خود، اگر پایش بیفتد
از جنگ با لشگر ندارم هیچ إبا من
من خوب میدانم که حساسی به مادر
پس خواهشم را رد نکن نگذار تا من...
... پهلوی تو از "پهلوی مادر" بگویم
اینگونه حتماً میشوم حاجتروا من
**
در قتل طفلانم تعلل کرد لشگر
بیرون بیایم تا مگر از خیمهها من
«سر» پای تو دادند و حالا سربلندم
قربانی دیگر اگر خواهی بیا... من
اینجا عزیزم غیر زیبایی ندیدم
لب به شکایت وا نکردم که: چرا من؟
از دیدن شرمندگیات شرم دارم
بیرون نمیآیم اگر از خیمهها من
وقتی که میآوردی آنها را، لباست_
خاکی شده، قربان این رخت و عبا من
بگذَر از این دو، لحظهای بنشین کنارم
به داغ اکبر گریه کن همراه با من
بالاسر اکبر کسی این را نفهمید
تو بیشتر میسوختی آن لحظه یا من...
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
طراوت همهی روضهها ! امام زمان !
شبی به روضهی ما هم بیا امام زمان
فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است
همیشه باخبر از حال ما امام زمان!
به حال مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت
کسی بجز تو نکرد اعتنا امام زمان !
فراق توست سرآغاز درد بی درمان
که جز ظهور ندارد دوا، امام زمان !
شکستن دل مولایمان خدا نکند
خدا کند که بمانیم با امام زمان
قسم به پای پر از آبله حلال کنید
اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان !
شنیدهایم همه بخشش از بزرگان است
ببخش محض رضای خدا امام زمان !
قیامت و دل قبر و زمان جان کندن
به دادمان برس این چندجا امام زمان !
سلامِ سینه زنان را به جد خود برسان
اگر روانه شدی کربلا امام زمان!
تو را به جان علی اکبر امام حسین
بده حوالهی پایین پا امام زمان !
به گریه کردن هر لحظهی تو گریه کنیم
به غیر تو نکنیم اقتدا امام زمان !
روال اشک تو یک روز میکشد ما را
نکش به روی سر خود عبا امام زمان!
کنار علقمهای یا کنار گودالی
کجای کرببلایی؟ کجا امام زمان ؟
امام کرببلا شد به لطف نیزه و تیر
هزار و نهصد و پنجاه تا " امام زمان "
✍ #علیرضا_خاکساری
#حضرت_رقیه
باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا
که به ویرانه ی من باز قمر آمده است
دید چون روز من از غم شده چون شام سیاه
مهر تابنده ی من وقت سحر آمده است
غم یاران و عطش دشت بلا یادش هست
که چنین دَرهم و با اشک بصر آمده است
از سر بام ببینید شما طعنه زنان
پدرم تاج سرم گر چه به سر... آمده است
آه ای عمه بیا قطره ی آبی برسان
با لب تشنه و صد چاک پدر آمده است
زحمتی نیست اگر جمع شوید همسفران
تا وداعی بکنم وقت سفر آمده است
من خوشم عمه تو هم با من دلخون خوش باش
که دگر عمر من زار به سر آمده است
#داریوش_جعفری
#حضرت_رقیه
هوای وصل تو دارم و میدانم که میدانی
به دنبال سرت کارم به صحرا بود حیرانی
نبودی تا ببینی در میان خنده ی دشمن
به اعجاز سخن طوفان نمود عمه چه طوفانی
کویر خشک لبهایت به آتش میکشد جان را
فدای تشنگیهای تو این چشمان بارانی
به خود گفتم که سیلی خوردنم را دیده ای بابا
برای راحت جانم دگر قرآن نمی خوانی
من و داغ و پریشانی تو و آیات قرآنی
خرابه، راس تو، بابا، عجب، این بود مهمانی
من از این سنگ بارانی که شد راس تو میگریم
چه دیدی از سرِ نیزه که تو اینگونه گریانی
مرا با خود ببر بابا از این ویران سرا امشب
وگر نه شام غم را میکشم امشب به ویرانی
#داریوش_جعفری
جان گرفتیم از نوای حسین
نفس ماست در هوای حسین
هر چه دادند به پیر و کوچک ما
همه دادند از عزای حسین
هر چه داریم را بدهکاریم
زیر دینیم بر لوای حسین
اهل آبادی حسین هستیم
همه آبادِ کربلای حسین
مکتب ما ز روز عاشوراست
مذهب ماست ماجرای حسین
هر شب جمعه اشک میریزیم
یاد غربت غم و عزای حسین
مادری نوحه می کند ما جان
میکنیم از وفا فدای حسین
دل ما دربدر به صحراهاست
دربدر پشت نیزه های حسین
نیزه های مقابل زینب
راس ساقی و بچه های حسین
تا قیامت به گریه میخوانیم
روضه از خاتم و ردای حسین
#داریوش_جعفری
#امام_حسین
#حضرت_رقیه
دانه ی مهرت به دل شد در نهان آمیخته
شعله ای هم از تو در پی شد به جان آمیخته
از حریمت قبله گاهی ساختم در قلب خویش
شور عشقت شد به جانم بی امان آمیخته
آتشی بر پا نمودی بین دو دریای آب
این شرر شد با دل اهل جهان آمیخته
تا نظر بر گنبدت کردم دلم از دست رفت
خون دل شد تازه با اشک روان آمیخته
تشنه لب در زیر تیغ و نیزه جان دادی حسین
حنجرت با شمر و رَٱسَت با سنان آمیخته
هر کجا شد روضه ای بر پا به یاد کربلا
روضه ات شد با مزاری بی نشان آمیخته
کربلا و کوفه و رنج اسارت درد و غم
یک به یک با سایه ی سروی کمان آمیخته
خیزران و لعل لبها ، طشت زر ، شام خراب
این معما شد به طفلی ناتوان آمیخته
#داریوش_جعفری
عمه به گوشم گفت غمها سر می آید
بابا به این ویران سرا آخر می آید
غصه نخور دندانت از سیلی شکسته
دندان تو شیری است عمه در می آید
#داریوش_جعفری
enc_16610913979081348845019.mp3
14.9M
دل پره آهه طفل سه ساله تو نزدیک یه ماهه
همدم درده روزای خوبمون دیگه بر نمیگرده
من دیگه اون رقیه ای که واسه تو ناز بکنه نمیشم
اونی که با نوازش تو چشماشو باز بکنه نمیشم
🎙 #حسین_ستوده
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
003 Miad Babam.mp3
10.48M
گفتم میاد بابام گفتن که رؤیامه
در وا شد و گفتم این دیگه بابامه
.
باور کنم بابا این طشت پُرخونه
ای سر شدی امشب مهمون ویرونه
.
حالا که اومدی جونم بشه فدات
تو این یه ساعته از چی بگم برات
.
از سوزش سرم
از پای پُر ورم
از چی بگم برات
.
از وضع معجرم
از غارت حرم
از چی بگم برات
.
آروم بگم بابا چون عمه بیداره
این زخم رو پلکم سوغات بازاره
.
بازار کدوم بازار با سنگ و چوب رفتیم
اون چند قدم راهو صبح تا غروب رفتیم
.
از بس صدات زدم دیگه گرفت صدام
مثل قدیم بیا قصه بگو برام
.
از قصه ی سرت
از زخم پیکرت
قصه بگو برام
.
از وضع حنجرت
از اشک مادرت
قصه بگو برام
.
از چی بگم برات
.
حتما خبر داری افتادم از ناقه
دیگه نگم چی شد گوشم هنوز داغه
.
دستا که رفت بالا چشمامو می بستم
بابا بگو آیا من خارجی هستم
.
مهمونی بردنم از اون شبم نپرس
من بهتره نگم از زینبم نپرس
.
از زخم بی حساب
از اون همه عذاب
چیزی ازم نپرس
.
از چادر و نقاب
از مجلس شراب
چیزی ازم نپرس
.
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_اسارت
از حالِ خوب روضه بهتر عالمی نیست
همراه من جز اشکهایم همدمی نیست
دلخونتر از پرچم سیاهِ گنبد تو
این روزها بر بامِ عالم پرچمی نیست
غیر از همین اشکی که میبارم برایت
والله... بر زخمِ تن تو مَرهمی نیست
باید به حال چشمهایم خون بِگریَم
آنجا که در داغ تو مرطوب از نَمی نیست
گر عالم و آدم شود بیگانه با من
وقتی تو هستی آشنایم، پس غمی نیست
آرامشی دارم که میدانم، برایش
از روضهاَت بهتر دلیلِ محکمی نیست
وقتی تو را بالا سرِ قبرم ببینم
دیگر برایم بهتر از آن دم، دمی نیست
**
در روضهی گودال جا دارد بمیرم
دزدیدن پیراهنت درد کمی نیست
در داغ تو زینب کمر خم کرده یعنی...
سنگینتر از داغ تو بی شک ماتمی نیست
آن زن، که حتّیٰ سایهاش را کس ندیدهست
وای از زمانی که برایش محرمی نیست...
✍ #منصوره_محمدی_مزینان