eitaa logo
مدرسه نبشتن
1.1هزار دنبال‌کننده
190 عکس
89 ویدیو
0 فایل
مجالی برای همنشینی با واژه ها (آموزش نویسندگی) ارتباط با ادمین صفحه نبشتن: @nebeshtan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمی که می خواهد بنویسد باید به اطرافش با دقت نگاه کند. نگاه یک نویسنده به محیط پیرامونش با آدم‌های عادی فرق می‌کند. شاید اگر نویسنده‌ها می‌خواستند مانند دیگر آدم‌ها به دنیای اطراف خود و اتفاقات آن نگاه کنند، هیچ اثر خارق‌العاده‌ای شکل نمی‌گرفت. اجازه بدهید یک مثال واقعی از یک نویسنده صاحب نام بیاوریم: «يك شب داخل كافه‌اي كه همينگوي می‌رفت جنجالی به‌پا شد. همه اين طرف و آن طرف پناه گرفتند و زير ميز و صندلي ها قايم شدند. شنيدم يك نفر در شلوغ‌ترين ساعت كافه هفت تيرش را بيرون كشيده و چند تير به يكي زده و او را كشته، اين دو نفر بعدها شدند شخصيت‌های اصلي داستان همينگوی، در داستان پروانه و تانك. از ديدن روش همينگوی در داستانش شگفت زده می‌شوم. جرقهٔ اوليه خيلي از داستان‌های من هم از موقعيت‌ها و آدم‌هاي واقعي گرفته شد.» (از زندگي نامه لنگستون هیوز، شاعر و داستان‌نويس) @nebeshtan
«نوشتن برای من به فهم و درک کار کمک می‌کند. نوشتن برای من بخشی از فرایند فهم موضوع است…از این طریق مسائل مشخصی برایم معلوم و محرز می‌شوند… مهم برای من خودِ فرایندِ تفکر است که قرار گرفتن در آن رضایت مرا تأمین می‌کند… آیا مایلم تأثیرگذار باشم؟ نه، می‌خواهم بفهمم.» (هانا آرنت، گفت‌وگو با گونتر گاوس، از کتاب «در جست‌وجوی معنای زندگی») @nebeshtan
نوشتن، تصحیح‌کردنِ زندگی است و تنها چیزی است که از ما در برابر زخم‌ها و ضربه‌های زندگی محافظت می‌کند. (انریکه ویلا ماتاس) @nebeshtan
تو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانی که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت @nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
گاهی اوقات سعی می‌کنم جهان را در غیاب ادبیات تصور کنم. جهانی که در آن توی هواپیماها هیچ کتابی نیست و کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها مملو از قفسه‌های خالی‌اند (در این جهان کتابخانۀ خودم هم دیگر در حال سرریز نیست) دیگر صنعت چاپ و سایت آمازونی در کار نیست و وقتی بی‌خوابی به سرم می‌زند، کنار تخت‌خوابم چیزی پیدا نمی‌شود. همۀ این‌ها ناگوارند؛ اما در برابر این تصور که اگر ادبیات هرگز به وجود نیامده بود و قصه‌ها، نه شفاهی تعریف می‌شدند و نه به روی کاغذ می‌آمدند چه بر سر ما می‌آمد، چیزی نیستند. تصور چنین جهانی برای‌‌مان تقریباً غیرممکن است. درک ما از تاریخ و از ظهور و افول امپراتوری‌ها و ملت‌ها همگی شکل متفاوتی پیدا می‌کرد. اکثر ایده‌های فلسفی و سیاسی هرگز پا به عرصۀ وجود نمی‌گذاشتند، زیرا ادبیاتی که به آن‌ها پروبال داده هرگز به رشتۀ تحریر درنمی‌آمد. تقریباً تمامی باورهای مذهبی نیز با حذف متونی که در آن‌ها بیان شده‌اند، ناپدید می‌شدند. (مارتین پوکنر) شرح عکس: گابریل گارسیا مارکز در کافه @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اریک راث، نویسندۀ فیلمنامۀ فارست گامپ، سرگذشت عجیب بنجامین باتن، نفوذی و... در این ویدیو از تجربه‌های نوشتن‌اش می‌گوید. @nebeshtan
آن نافه مراد که می خواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود @nebeshtan
نوشتن، تمرین زندگی است. (مارگریت دوراس) @nebeshtan
07_Sazo-Avaz-Homaye-Owje-Saadat_MR-Shajarian_128.mp3
4.34M
حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد @nebeshtan
پرسیدند:‌کدام خصلت در آدمی نافع‌تر است؟ گفت: عقلی وافر. گفتند: اگر نبود؟ گفت: حُسن ادب. گفتند: اگر نبود؟ گفت: برادری مشفق تا مشورتی کند. گفتند: اگر نبود؟ گفت: خاموشیِ دائم. گفتند: اگر نبود؟ گفت: مرگِ در حال... (تذکره الاولیا، عطار) @nebeshtan
‏هیچ‌ نیمه‌ گمشده‌ای وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی حال خوشی داریم. حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر. (بیگانه، آنتوان چخوف) @nebeshtan
زیرسایه‌ی عادت‌ها شاید اگر بگوییم همه‌ی آدم‌های موفق، مرهون عادت‌های خوبشان هستند، به گزاف سخن نگفته باشیم. کافیست نگاهی به زندگی نویسندگان بزرگ تاریخ بیاندازیم. اکثر قریب به اتفاق آن‌ها واجد یک صفت و عادت خوب هستند: نظم روزانه‌ی کاری. لئون تولستوی: «باید هر روز بنویسم و هیچ روزی را از دست ندهم. این کار بیش از آن که برای موفقیت در نوشتن ضروری باشد، یاری‌ام می‌کند تا مهار برنامه‌ی روزانه‌ام از دست نرود.» گوستاو فلوبر: «در زندگی‌ات مثل یک بورژوا منظم و مرتب باش تا بتوانی در کارت اصیل و بی‌رحم باشی.» هنری میلر: «برای حفظ لحظات راستین شهود هنری، باید بسیار منضبط بود و به زندگی انضباط بخشید.» هاروکی موراکامی: «بی‌هیچ تغییری به برنامه‌ی روزانه‌ام (بیدار شدن در ساعتِ چهار صبح/ پنج شش ساعت نوشتن بی‌وقفه/ ورزش/ مطالعه/ گوش کردن موسیقی/ به بستر رفتن در ساعت ۹ شب) پایبندم. آن چه اهمیت دارد تکرار این کار است، یک جور هیپتونیزم. خود را هیپتونیزم می‌کنم تا بر ژرفای ذهنی‌ام بیافزایم.» چاک کلوز: «آماتورها منتظر الهام می‌مانند، اما ما می‌رویم سر کار و شروع می‌کنیم به کار کردن.» جالب است بدانید که اکثر این بزرگان هم آدمِ صبح خیلی زود بوده‌اند؛ یعنی بیدار شدن در ساعت چهار، پنج یا شش صبح بین آن‌ها کاملاً رایج بوده است. @nebeshtan
خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی @nebeshtan
از دورنگی‌های مردم خسته‌ام؛ حق با تو بود باده پنهان در قبا دارند و قرآن در بغل @nebeshtan
همه اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر، چون در توست، نمی‌رنجی! چون آن را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی! (فیه ما فیه) @nebeshtan
جیمز جویس، هفت سال پیوسته روی اولیس کار کرد. طبق محاسبات خودش، این شاهکار بیست هزار ساعت از او وقت گرفت و طی آن هشت بیماری و ۱۹ تغییر آدرس (از اتریش گرفته تا سوئیس، ایتالیا و فرانسه) را پشت سر گذراند. @nebeshtan
این واقعیتی عجیب است که بهترین داستان‌های کوتاه لزوماً بهترین و عمیق‌ترین سوژه‌ها را ندارند. منظورم این است که مهم‌ترین جنبه‌ی آن‌ها سوژه نیست، بلکه سبک نگارش‌شان است؛ سبک غیرمستقیمی که به‌واسطه‌ی آن چیز مهمی را روشن می‌کنند. سوژه‌ی ظاهری‌شان ممکن است بی‌اهمیت به‌نظر بیاید ولی با استفاده از آینه‌ی غیرمستقیم هنر، سر از جاهای عمیق و فراموش نشدنی درمی‌آورد. سوژه‌ی عمیق خیلی سرراست و مستقیم است. این مسئله جایی برای تخیل و زمینه‌ی تفسیری ذهن باقی نمی‌گذارد. ادبیات درخشان تقریباً همیشه غیرمستقیم است. (بن اُکری) @nebeshtan
سینه‌ی تنگِ من و بار غم او، هیهات مردِ این بارِ گران نیست دلِ مسکینم @nebeshtan
نویسندگان دو بار زندگی می کنند. (ناتالی گلدبرگ) @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با برف قصه چتر نمي‌خواست اين هوا خوش بخت موي من كه كنارت سفيد شد سهیل مهدیان @nebeshtan
«برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر می‌کنیم شهر ما هستند ولی در واقع فراموش‌شان کرده‌ایم و فراموش‌مان کرده‌اند. در شهر(در کتاب) بیهوده به گذرگاه‌ها سر می‌زنیم و دنبال نوستالژی‌هایی می‌گردیم که دیگر مال ما نیست.» ‏_اگر به خودم برگردم؛ والریا لوئیزلی، کیوان سررشته. @nebeshtan