eitaa logo
مدرسه نبشتن
1.1هزار دنبال‌کننده
190 عکس
94 ویدیو
0 فایل
مجالی برای همنشینی با واژه ها (آموزش نویسندگی) ارتباط با ادمین صفحه نبشتن: @nebeshtan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دخیل یا موسی بن جعفر! @nebeshtan
شما برای نوشتن، همیشه احتیاج دارید خود را «دلتنگ» احساس کنید؟ آن‌طور که هم‌اکنون می‌گفتید؟ نوشتن کمبودی را جبران می‌کند. من زندگی را به نوشتن ترجیح می‌دهم. همان‌طور که فرناندون پسوآ می‌گوید: «اگر زندگی کافی بود، ادبیاتی وجود نمی‌داشت.» شما چطور می‌نویسید؟ من از هیچ شروع می‌کنم. خودم را به دست جریان می‌سپارم، همان‌طور که کوره‌راهی را در پیش می‌گیرند. من خیلی پیاده‌روی می‌کنم و شیفته‌ی کوره‌راه‌های کوهستانی‌ای هستم که بدون این که متوجه شویم پیچ می‌خورند. اگر بنا باشد بین یک راه مستقیم و یک کوره‌راه مارپیچ یکی را انتخاب کنم، همیشه کوره‌راه را بر می‌گزینم. برای من، نوشتن همین است: انتخاب راه‌هایی که حس کنیم می‌توانیم خود را در آن‌ها گم کنیم و با این حال گم نشویم و خود را در راهی بیندازیم بدون این که بدانیم به کجا می‌رود. 📘 سه روایت از زندگی، یاسمینا رضا قسمتی از مصاحبه با فرانسوا بوسیل @nebeshtan
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن! که شبی نخفته باشی به درازنای سالی @nebeshtan
ای شب گیسوی تو روز نجات آتش سودای تو آب حیات عقل شده شیفته روی تو سلسله‌ی شیفتگانْ موی تو چرخ ز طوق کمرت بنده‌ای صبح ز خورشید رخت خنده‌ای عالَمِ تَر، دامنِ خشک، از تو یافت ناف زمین نافه مشک از تو یافت کنت نبیا چو علم پیش برد ختم نبوت به محمد سپرد مه که نگین دان زبرجد شدست خاتم او مهر محمد شدست گوش جهان حلقه کش میم اوست خود دو جهان حلقه تسلیم اوست امی گویا به زبان فصیح از الف آدم و میم مسیح همچو الف راست به عهد و وفا اول و آخر شده بر انبیا نقطه روشن‌تر پرگار کن نکته پرگارترین سخن شمع الهی ز دل افروخته درس ازل تا ابد آموخته چشمه خورشید که محتاج اوست نیم هلال از شب معراج اوست مبارک @nebeshtan
زمانی که کودکی می‌خندد، باور دارد که تمام دنیا در حال خندیدن است، و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پای در می آورد، گمان می برد که خستگی سراسر جهان را از پای درآورده است.  چرا ناامیدان دوست دارند که نا امیدی شان را لجوجانه تبلیغ کنند؟  چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانی ازلی ابدی قلمداد کنند؟  چرا پوچ گرایان ، خود را ، برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن می جنگیم، پاره پاره می کنند؟  آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماری شان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت بی حساب ایشان نیست؟  من هرگز نمی گویم که در هیچ لحظه یی از این سفر دشوار گرفتار ناامیدی نباید شد. من می گویم: به امید بازگردیم. قبل از آن که ناامیدی، نابودمان کند. 📘 یک عاشقانه‌ی آرام، @nebeshtan
«استعداد چیزی نیست جز صبری طولانی.» فرانسوا رنه دو شاتوبریان @nebeshtan
گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هبچ کس نبود این فراز را همه شنیدین که توی زبان فارسی، قبل از گفتن داستان و برای بیان اینکه این اتفاق مال خیلی وقت‌ها پیش بوده، به کار میبرن و همه قصه‌ها را ما معمولا با این جمله آشنا شنیدیم: 《یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود》 حالا جالبه که ببینیم توی زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف، چه جمله‌هایی را برای شروع قصه گفتن‌هاشون به کار می‌برند. توی هر زبانی یه اصطلاح دارن ولی جالب تر از همه بنظرم کره‌ایه. کره‌ای‌ها میگن: 《وقتی ببر‌ها هم سیگار میکشیدن》 ظاهرا هم علتش این بوده که زمان‌های قدیم از پیر و خردسال و غنی و فقیر توی کره سیگار میکشیدن. تا اینکه سلسله‌ی«چوسان؛ اشراف زاده‌ها» این عادت رو منع کردن و این عادت رو مختص افراد ثروتمند قرار دادن! بخاطر همین این اصطلاح که بیانگر زمان‌های خیلی دور هست، استفاده میشه. تو زبان کاتالانی میگن 《زمانی که هیولاها حرف میزدن و آدما ساکت بودن》. توی آلمانی میگن: 《پشت هفت کوه و هفت جنگل》 (هندیا میگن پشت هفت دریا و هفت رودخونه) جالبه که یکی بود یکی نبود را هم به همین شکل توی رومانیایی، کردی و مالتی بکار میبرن. توی زبان ترکیه میگن: 《زمان‌هایی که کک‌ها آرایشگر بودن و شترها دلال》 《وقتی من گهواره‌ی مادرمو تکون می‌دادم》 روزی روزگاری، تو کاه های الک شده》 استرالیایی‌ها میگن: 《یک زمانی در زمان رویاها》 Once upon a time in the dreamtime آذری‌ها میگن: 《بیر واریدی بیر یوخیدی، گودَ بیر بولود واریدی》؛ یعنی: یکی بود یکی نبود تو آسمون یه ابر بود. @nebeshtan
دربارهٔ زیبایی این روزها به زیبایی فکر می‌کنم. به زیبایی زن و به تبلور و شکوفایی آن. نقطه مقابلِ زیبایی، زشتی نیست. نقطه مقابل زیباییِ زن، نداشتنِ زیبایی اصیل است. زیبایی اصیلی که ریشه‌هایش در زنانگی و مادرانگی قوام گرفته‌اند، اصالت انکارناپذیری دارد؛ آن‌قدر که زیرِ بار تبعیت از هیچ الگو و ساختاری نمی‌رود. این زیبایی اصیل اما ویژگی مهمی برای عیان‌شدگی دارد که همیشه از آن غافل بوده‌ایم. این زیبایی اصیل را مرد در زن شکوفا می‌کند. نه هر مردی. این زیبایی بدون نسخه، در کنار مردانگی است که خودنمایی می‌کند. نه هر مردانگی‌ای. زیبایی زنان در مواجهه با خردمندی، اندیشمندی و ذکاوت مردانه است که سبکبالانه رُخ می‌نماید تا جهان را از زمختی و روزمرگی نجات بدهد. در قحطیِ زیبایی اصیلی که تماماً زنانه و براساس طبیعت ذاتی باشد، باید چشم بگردانیم و پیِ فهمِ اسبابِ بی‌رونقیِ خردمندی، فراست و هوشمندیِ مردان باشیم. زیبایی زن در مواجهه با هوش و درایت مردان است که به عالم راه پیدا می‌کند تا جهانِ انسانی را سر به سر، مشتاقِ تماشا کند. مردانِ روزگارِ ما خواسته و ناخواسته، نسبت به گذشتگان‌شان، اندیشمندی‌شان را به حاشیه برده‌اند. از این روست که بَر و رو و نسخه‌های پرتکرار را با زیبایی اشتباه می‌گیرند. برای بازگشت به روزگار آن زیباییِ متکی بر طبیعت و  زنانگی، باید برای برگرداندن رونقِ دوبارهٔ اندیشیدن و خردگرایی آستین بالا بزنیم. زیبایی زن با قوت‌گرفتن از همین اندیشمندی است که به طبیعت خود برمی‌گردد و بازار همه زیبایی‌های عاریه‌ای را کساد می‌کند. ✍ فاطمه بهروز فخر @nebeshtan
ناله‌ی سوخته جانان به اثر نزدیک است دستِ خورشید به دامانِ سَحَر نزدیک است @nebeshtan