eitaa logo
✒نگاربانو
48 دنبال‌کننده
99 عکس
2 ویدیو
3 فایل
سفره ای پر برکت از گوهر کلام و تجربه های بانوان به ویژه مادران، گسترده ایم تا پیاله های مهر و عشق را به یکدیگر تعارف کنیم. نگاربانو؛ روایت دنیای شگفت انگیز مادران است. دعوتید به ضیافتی عاشقانه... با شما هستم 👈 @Reiyhan
مشاهده در ایتا
دانلود
#تجربه از زندگی آموختم تا با کفش هاي کسی راه نرفتم؛ راه رفتنش را قضاوت نکنم... #نگاربانو @negaarbanoo
زنها مثل منشور هستند کافیست به آنها کمی نور عشق و محبت بدهید تمام زندگیتان را رنگین کمان خواهند کرد واگر عشقی نباشد تمام زندگیتان تاریک می شود. @negaarbanoo
می خواهم برگردم... به روزهایِ خوبی... که مادربزرگ زنده بود... که پدربزرگ، نفس می کشید... برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای! که همیشه ی خدا... بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد... رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم... خیس شوم، آنقدر که غصه و بی مهری ها از جسمِ خسته ام پاک شود... می خواهم به روزگاری برگردم که سفره ی ساده ی مادربزرگ، انگار به اندازه ی آسمان، وسعت داشت ... و هیچکس از سادگیِ غذا یا کوچکیِ اتاق، شکایت نمی کرد! آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود... همه مان بی توقع، خوش بودیم... بدونِ چشم داشت، محبت میکردیم... و از تهِ دل می خندیدیم... دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم... برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده... پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه... به خاطرات پیوست... روزهایِ خوب بر نمی گردند... ما برایِ بزرگ شدنمان بهایِ سنگینی پرداخته ایم... @negaarbanoo
بی توقع خوش باشیم، بی چشم داشت محبت کنیم، بی اندازه به عزیزانمان عشق بورزیم، و قدر سرمایه هایی چون پدر و مادر و "بودنشان" را بیشتر بدانیم.
همیشه نمیشه زن ها رو با پول شاد کرد با ارزشترین هدیه که میشه به یک زن داد ؛ تـوجه است توجّهــی مداوم....! #نگاربانو @negaarbanoo
برای مردای پرمشغله تنها داشتن یک همسر خانه‌دار و هنرمند کافی نیست بلکه آنها دنبال زنی می‌گردند که موضوعات روز را میشناسد و هیچ وقت دست از یادگرفتن و پیشرفت برنمیدارد #نگاربانو @negaarbanoo
پسرکی دو سیب در دست داشت مادرش گفت: یکی از سیب هاتو به من میدی؟ پسرک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب...! لبخند روی لبان مادر خشکید! سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شده اما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت: بیا مامان! این یکی ، شیرین تره!! مادر، خشکش زد چه اندیشه‌ای با ذهن خود کرده بود...! هر قدر هم که با تجربه باشیم، باز باید قضاوت خود را به تأخیر بیاندازیم و بگذاریم طرف، فرصتی برای توضیح داشته باشد. @negaarbanoo ‌‌
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ... ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ... ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ! ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ!!! ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ... ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ... ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ... @negaarbanoo
عشق... قصه ای بود كه مادربزرگ شبهای زمستان برايم می بافت يكی از رو و دوتا از زير... بالاپوشی كه هيچ گاه گرمم نكرد! #رضا_کاظمی @negaarbanoo
تابستانی که تو را کم داشته باشد که تابستان نیست، تو باید باشی کنار تمام اتفاقات حال خوب کن دنیا کنار آن لیوان پر از آب هندوانه‌ی شیرین و خنک و رقص قالب های کوچک یخ کنار فالوده های پر از آبلیمو که عطر کوچه پس کوچه های شیراز را می‌دهند کنار بستنی قیفی هایی که آب می‌شوند و دستانی که غرق کنار آفتاب گرم و طلایی رنگی که از پنجره سرک می‌کشد به هوای چشم‌هایت تو باید باشی در تن تمام پیراهن‌های گل دار و نخی تابستانه و کنار آن سنجاق سر‌های رنگی که هوای موهایت به سرشان زده تو باید باشی برای خاطر دل انگیزی که جز ما صندلی‌هایش را به هیچکس نمی‌دهد و قهوه‌هایی که برای هرکسی غیر از ما بد طعم می‌شوند تو باید باشی برای خاطر دل تمام شمعدانی‌ها و برای خاطر من که بی تو آب خوش از گلوی لحظه‌هایم پایین نمی‌رود .. @negaarbanoo
امروز روزي بود كه پسركم معني بازي دالي موشه را براي اولين بار توي زندگي اش خوب مي فهميد و از تكرارش لذت مي برد و هربار مرا مي ديد كه سرم را از پشت پتوي كوچكش بيرون مي آورم، هنوز دالي نگفته، بلند بلند مي خنديد و دلم را مي برد كه مي برد. و آه كه چقدر صداي خنده هايش، زيباترين صداي دنياست كه من به زندگي شنيده ام و آه كه ذوقي كه توي چشم هايش موج مي زند، زيباترين منظره ي دنياست كه من به زندگي ديده ام و آه كه من چقدر امروز هربار تقلاي پر از پشتكارش را براي ايستادن و نشستن ديده ام و آن شيطنت توي چشم هايش را هربار كه دستهايش را گرفته ام و كمي ايستاده است و كمي نشسته است، احساس كرده ام، دلم برايش رفته است و آه كه من چقدر امروز آدم احساساتي تري شده ام، وقتي كمد لباسهايش را باز كرده ام و ديده ام چند تكه از لباس هايش _ كه من همين چند وقت پيش فكر مي كردم حالا مانده است كه روزهاي پوشيدنشان بيايد _ ، برايش كوچك شده اند و فكر كرده ام كه دنيا را فتح كرده ام حالا كه پسركم كمي بزرگتر از قبل شده است. و آه كه من چقدر براي ضبط اين لحظه هاي بزرگ شدنش توي حافظه ي تاريخ حريص شده ام و فكر مي كنم حتما خيلي زودتر از آنچه فكر مي كنم، دلم براي اين روزهايش تنگ مي شود. مثل همين حالا كه خوابش برده است و من براي بيداري اش دلتنگ شده ام و خوب مي دانم چند ساعت ديگر كه بيدار مي شود، دلم براي معصوميت همين حالايش توي خواب تنگ مي شود و آه كه من چقدر اين روزها دچار جنون مادري شده ام و آه كه من چقدر اين روزها با اين جنون مادري حالم خوش است و فكر مي كنم زندگي با آن، هيچ چيز ديگري كم ندارد كه ندارد ... @negaarbanoo
🍃 چه لطیف است نسیم سحری و چه زیباست گل افشانی مهر دیدن رقص گل از پنجره‌ای رو به خدا می‌توان دید ز عمق شب تاریک و سیاه رویش صبح سپید و در این صبحدم پاک و قشنگ نفسی تازه کشید! @negaarbanoo
از یک جایی به بعد می فهمی که رفتن ها از سادگیِ اولین آمدن ها هم ساده ترند ! رفتن، تعریف ندارد آداب خاص خودش را ندارد رفتن ها، خبر نمی دهند! زمان ندارند ... شبیه آمدن ها نیستند که بدانی چه ساعتی برای تلفن زدن خوب است و چه بهانه ای برای هم صحبتی بهتر! رفتن ها، شبیه آمدن ها نیستند که بلیت ِ اضافی سینمایَت را، برای او را در کنار خودت داشتن بهانه کنی و یا اس ام اس کردن یک شعر از منزوی در نیمه های شب را راهی برای ِ شروع بودنت بدانی! رفتن ها! شبیه آمدن ها نیستند می توانی ساعت هفت صبح وقتی که چای صبحانه ات را می خوری و با کسالت به صورت خسته اش خیره شده ای بروی! یا وقتی که کیفت را پرت میکنی روی مبل و کارت های شناسایی ات بیرون می افتند رفته باشی! رفتن ها شبیه آمدن ها نیستند که نگران یقه ی نامرتب پیراهنت یا ریختن مربای آلبالو روی چانه ات وقتی که در کنارش هستی باشی ... رفتن ها، به ناگهان می آیند و زورشان اگر به پاهایت نرسد آنقدر می مانند که تورا با خودشان ببرند ... @negaarbanoo
سختی ها را پشت سر می گذارم و وقتی به موفقیت ميرسم، یک داستان فوق العاده برای تعریف ‌کردن دارم، 📍منتظر خواندن داستانهای فوق العاده ی شما یعنی همان هستیم. @negaarbanoo
یکی از بزرگترین اشتباهات در روابط زناشویی یا عاشقانه این هست که از روی سادگی، راستگویی یا وفاداری در مورد روابط گذشته ای که داشتید اطلاعات هر چند جزیی در اختیار همسرتان قرار دهید. با به وجود آمدن یک مشکل بزرگ در رابطه، این اطلاعات همچون حکم قاضی یک دادگاه بر علیه شما استفاده خواهد شد و مجبور میشوید در جایگاه متهم به اتهاماتی که وارد می شود پاسخ دهید. در صورتی که اگر این اطلاعات را در اختیارش نمی گذاشتید، نه شاکی وجود داشت نه متهم. هیچ کس حق ندارد در مورد زندگي گذشتتان سرزنشتان كند @negaarbanoo
🍃نگه داشتن یک زن بلد بودن می‌‌خواهد یک زن از تمام مردانگی یک مرد هیچ نمی خواهد جز یک خیال راحت که همانطور که هست بی‌ هیچ توقع و پنهان کاری دوستش بداری... @negaarbanoo
🔵 ۷ عادت مخرب كه ما را از فرزندانمان دور می کند. 📍مادران بخوانند👌 #نگاربانو @negaarbanoo
انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند.. حتی از فاصله های دور... از انتهای افق‌های دور و نزدیک.. انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند.. یک روزی .. یک جایی است که باید با هم ، برخورد کنند... آنوقت... میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق.. اصلا میشوند هم شکل... مهرشان آکنده از همه .... حرفهایشان میشود آرامش... خنده شان، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان.. نباشند دلتنگشان میشوی.. هی همدیگر را مرور می کنند.. از هم خاطره می سازند.... مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند.. و یادمان باشد.. حضور هیچکس اتفاقی نیست! @negaarbanoo
مرد متاهلی در مجلسی گفت: زن مانند کفش میماند کهنه که شد میتوان آن را عوض کرد و کفش نو بپا کرد... حکیمی در میان جمع گفت: بله این مرد درست میگوید برای مردی که خودش را در حد پا بداند، زن برایش همچون کفش میماند... اما مردی که خودش را در حد سر بداند زن برایش همچون تاج میماند... ✅ انتخاب با خودته... سر باشی یا در حد پا بمونی!! @negaarbanoo
شاید عشق همینقدر ساده باشد کنار محبتی که هر صبح مادر در استکان می ریزد، و نانی که بوی زحمت پدر می دهد! نمیدانم شاید.. به گمانم عشق همین باشد! #نگاربانو @negaarbanoo
از وقتی چشممان به دنیا باز می شود، دنبال یافتنیم و برای هر دریافتنی باید دید، شنید، فهمید، درک کرد و انتخاب نمود. مجموع دریافت های ما، چه خوب وچه بد، چه درست و چه غلط، تجربه هایی هستند که در صندوقچه ی عمرمان ضبط، و به کمک حافظه و به اقتضای نیاز بهره برداری می گردند. حیف است اگر هراز گاهی این گنجینه ی گرانبها را نگشاییم، خاطرات گرد گرفته و بی مصرفش را دور نریزیم و از بین آنها گوهرهای قیمتی اش را به خود و دیگران نشان ندهیم. حیف است اگر این گنجینه را در زمان دفن کنیم و به زمانه تقدیم نکنیم. گفتگوی های ساده، همنشینی های بی تکلف و حتی حیات خلوت های ذهن، موقعیت های مناسبی هستند برای به تصویر کشیدن یافته های درون و بیرون مان. آموزه هایی که نه تنها می تواند آموزگار توانایی برای عزیزانمان باشد، بلکه بازنگری و یادآوری شان برای خود ما هم بسیار مفید و موثر خواهد بود. تا زمان هست همت کنیم و در کلاس تجربه ها، پر رونق و بی هزینه از یکدیگر بیاموزیم. اکنون نزدیک ترین جایی که می توان مراجعه کرد گنجبنه ی خاطرات و مرور ذهن هاست. قلم شما می تواند پل ارتباطی خوبی برای ارتباط ما و دل سپردن به مشق های زندگی تان باشد. منتظر برقراری این ارتباط دوست داشتنی هستیم. 📍برای ما از تجربه هاتان بنویسید📍 @negaarbanoo
🔵 ما نباید شکست‌ها و گذشته‌ی خود را مانند کوهی بر دوش خود حمل کنیم. ✅ باید از آن‌ها بالا برویم! تا به قله‌ی موفقیت برسیم. @negaarbanoo
حتی اگر برای همیشه اورا ترک کنی سنک قبرت را به شوق روی ماهت خواهد شست. انگار آفریده شده برای تر و خشک کردنت، چه باشی، چه نباشی! تا دنیا دنیاست "بیمه ی مادری"🌹 @negaarbanoo
♦️بسم الله الرحمن الرحیم 🍃وقتی می گوییم مادر از یک فرد نمی گوییم بلکه صحبت از یک کتاب قطور با سرفصل های متفاوت، یک دنیای پویا، یک مدیریت کلان، یک منبع انرژی و سرچشمه ی جوشانی از احساس و عاطفه و مهر و عشق می کنیم. دنیایی مدرن و پیشرو. 🍃وقتی می نویسیم مادر، همه ی این زیباییها را به یکدیگر معرفی می کنیم. بارها او را نوشته ایم و در باره اش گفتگو کرده ایم چون آسان بوده و لذت بخش. اما برای خواندن یک گره از ابرو، یک خط از پیشانی و فرا سویی از نگاهش نیازمند تعلیم هستیم. 🍃و خوشا زمانی که معلم "مادر" باشد. چرا که نه تنها درس او سن و جنس و زمان نمی شناسد و برای همیشه است بلکه خودش هم همیشگی و برای همه ی زمانهاست. 🍃مادری، تنها تخصصی است که برای هر مسئله ای راهکار ویژه و منحصر به فرد می شناسد و شگفت انگیز تر اینکه یک مادر همچنان در مسیر زندگی متواضعانه و بی ادعا در حال آموختن و تجربه کردن است. باید اورا بخوانیم تا بیاموزیم. 🍃و خواندن مادران میسر نیست مگر به قلم و روایت خودشان. دفتر وجود هزاران برگ تان را برای ما بگشایید و برگ برگ شوید تا خط به خط بخوانیم و از بر شویم تان. @negaarbanoo
📍بسم الله الرحمن الرحیم 📍بچه که بودم وقتی کار اشتباهی می کردم مادرم می گفت: "اشکال نداره حالا چکار کنیم تا درست بشه؟" اما مادر دوستم به او می گفت: "خاک بر سرت که یه کار درست نمی تونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم وقتی اتفاق بدی میافته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که: "خب حالا چکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل می کنم. اما دوستم به محض مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه: "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار رو درست انجام بدم. چرا من اینقدر بدبختم!" حرف های امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درون او خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی به فرزندانمان می رسانیم و برای همه ی عمر همراه و همنشینش می کنیم. @negaarbanoo