eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.8هزار دنبال‌کننده
347 عکس
10 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم خدا کند که همیشه برای تو بشویم تمام هستی خود را دهیم جا دارد که زائر حرم باصفای تو بشویم چه می شود که به ما هم دهند، پر که فقط کبوتر روی گلدسته های تو بشویم خدا کند که به ما هم اجازه ای بدهند که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را که صید هر شبه چشم های تو بشویم خدا گواست که ما خاک پای مان عرش است اگر به لطف خدا خاک پای تو بشویم تو صاحب علم کربلای اربابی عموی تشنه لب بچه های اربابی امام ما سپری مثل تو نخواهد داشت شب غمش سحری مثل تو نخواهد داشت حسین مثل پیمبر، تو هم مثال علی و شهر عشق دری مثل تو نخواهد داشت اگر که سینه ی دریا پر از صدف باشد بدون شک گهری مثل تو نخواهد داشت شجاعت علوی را تو ارث بردی چون که مرتضی پسری مثل تو نخواهد داشت رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد چون آسمان قمری مثل تو نخواهد داشت دو دست دادی و جایش خدا به تو پر داد نه، جبرئیل پری مثل تو نخواهد داشت تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین فرات مشک تهی و تویی که دریایی تو ماه ام بنینی ز نسل زهرایی جمال هاشمیان در مدینه معروف است میان هاشمیان واقعا تو زیبایی همین که پیش علی راه می روی آقا چقدر هیبت تو می شود تماشایی علی ست ساقی کوثر، تو ساقی عشقی رقیه عشق حسین و به عشق سقایی همه رعیت عشقیم و پادشاه تویی خوشا به حال تو آقا چقدر آقایی اگر چه مُهر امامت نخورده در لوحت ولی به کل خلائق امیر و مولایی ببند گردن من را به پای زنجیرت بیا بزن سر من را حلال شمشیرت علی که دید تو را یاد خیبرش افتاد به یاد نغمه ی الله اکبرش افتاد میان چشم تو مولا چه صحنه ها که ندید نگاه او به رخ سیب نوبرش افتاد کسی که تیغ کشید و به جنگ تو آمد سرش بریده شد و در برابرش افتاد تو نعره می زدی و لشکری به هم می ریخت رجز که خواندی حسین یاد مادرش افتاد اگرچه تیغ نبردی ولی همه دیدند به تیغ ابروی تو دشمنت سرش افتاد کسی ندیده چنین تیغ تیز برانی تو با صدای علی می کنی رجز خوانی همین که پرچمت افتاد خیمه غوغا شد نبودی و سرِ یک گوشواره دعوا شد تو رفتی و همه گفتند وای بر زینب همین که پای عدو سمت خیمه ها وا شد چهار هزار نفر تیر می زدند ای وای چقدر تیر سه پر نذر جسم سقا شد اگر چه پرچمت افتاد بر زمین اما همین که فاطمه را دید پرچمت پا شد پس از شهادت اکبر نه بعد قاسم نه پس از تو بود که دیدند حسین تنها شد غم علی جگرش را به درد آورده تو را که دید چنین سرو قامتش تا شد نبودی و دل زینب شکسته تر شده بود پس از تو ام بنین بود بی پسر شده بود @nohe_sonnati
گر غم به دلت داری، غمخوار اباالفضل است دل را نده بر هر کس، دلدار اباالفضل است مجموعه ی تقوا و، ایثار اباالفضل است در لشکر ثاراله، سردار اباالفضل است آری ادبش را او از، ام بنین دارد صد خادم درباری، چون روح الامین دارد از قامت او پیدا، روی پدرش باشد هر خصم فراری از، تیغ و سپرش باشد نذر پسر زهرا، دستان و سرش باشد خورشید حسین است و، این هم قمرش باشد شد ماه بنی هاشم، تنها لقب عباس مهتاب خورَد غبطه، بر خال لب عباس تیغ و عَلَمِ حق است، تیغ و علم عباس لرزه به جهان افتد، با هر قدم عباس در پای نهال دین، چون ریخت دم عباس محشر به کف زهراست، دست قلم عباس تا دست جدای او در، حشر عیان گردد هر عبد گنهکاری، بخشیده به آن گردد ای کاش بیایم من، تا به حَرَمت ساقی بر مادر تو زهرا، دادم قسَمت ساقی یک روز بمیرم من، زیر قدمت ساقی بنما نظری گردم، سیراب یمت ساقی از باده ی تو امشب، مستم من و آشوبم سر بر در میخانه، از عشق تو می كوبم @nohe_sonnati
مادر عباس! حیدر بهر حیدر زاده‌ای مرتضی شیر خدا، تو شیرْ حیدر زاده‌ای بهر ثار الله، ثار الله دیگر زاده‌ای یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زاده‌ای آسمانِ عصمتی، قرص قمر آورده‌ای بـر علی‌بن‌ابیطالـب پســر آورده‌ای آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین بازوی خیبر‌‌ گشا پیدا به بازویش ببین صد قیامت را عیان در قد دل جویش ببین روحش از گهواره تا کرب و بلا پر می‌زند چشم‌هـایش حرف با ساقی کوثر می‌زند ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست نرگس چشمش خدایی، عاشق تیر بلاست این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست عضو عضو جسمِ از جان بهترش را این صلاست: من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین با حسینم با حسینم با حسینم با حسین  کربلا باغ شهادت، شاخه ی یاسش منم اشجع ‌الناس است حیدر، اشجع ‌الناسش منم فاطمه ام‌البنین نازد که عباسش منم هرکه احساس حسینی دارد، احساسش منم چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس دست من دست علی، دست خدای عالم است شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است از ولادت چنگ بر حبل‌المتینش می‌زنم آسمـان بـی‌ او بگردد، بر زمینش می‌زنم مادر از روز ولادت زاده ثاراللهی‌ام داده‌اند از شیرخواری درس خاطرخواهی‌ام کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهی ام بوسه ی پی در پی بابا دهد آگاهی‌ام بـوده در لالایــی ام‌البنیـن ایـن زمزمه جان عباسم به قربان حسین فاطمه عشق را از دامن گهواره تمرین کرده‌ام شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کرده‌ام دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کرده‌ام تا شهادت از امام خویش تمکین کرده‌ام هست زائـر جسـم صـد چـاک مـرا در علقمه هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من لالــه ی عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی ماه رویت در میان آل هاشم منجلی اولین و آخرین یار حسین‌بن‌علی ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی آن که عالم قبله ی حاجات خوانندش تویی یابن‌حیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو نَفس نَفس مصطفی و جان حیدر کیست؟- تو ساقیِ لب‌تشنه ی سردار بی‌سر کیست؟- تو بین دشمن دستِ بی‌دست برادر کیست؟- تو تندری یا خشم دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمی‌دانم که‌ای خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن می‌شود مهر تو در پیکر بی‌جان ما جان می‌شود دردها بی‌نسخه با خاک تو درمان می‌شود گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان می‌شود لطف و احسان و کرامت گاه‌گاهی کن به ما کـم نمـی‌آید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما فاطمه ام‌البنین چون لاله می‌بوید تو را چشم حیدر با گلاب اشک می‌شوید تو را حضرت زهرا به روز حشر می‌جوید تو را یوسف زهرا «بنفسی انت» می‌گوید تو را کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند @nohe_sonnati
ای دل هر دو جهان محو فریبائی تو در چمن هیچ گلی نیست به زیبائی تو همه گل ها به گلستان ادب صف بستند تا ببینند دمی روی تماشائی تو تا پراکند خدا عطر دل انگیز تو را غرق گل شد همه جا فصل شکوفائی تو چون نسیم سحری عقده گشائی تو بود بر لب مرغ سحر نغمه ی شیدائی تو شب میلاد تو با بوسه زدن بر دستت می کند دست خداوند پذیرائی تو ادب آموز جهانی و به دانشگه عشق پُر شد از شرم و ادب دفتر دانائی تو از غبار قدم نور دل فاطمه بود به خدا در همه جا سرمه ی بینائی تو همه شب تا به سحر بر سر سجّاده ی عشق غرق ایمان و دعا شد دل دریائی تو تکیه بر بازوی خیبر شکن حیدر زد شور اخلاص تو و دست توانائی تو چشمه ی علقمه شرمنده ز ایثار تو شد آفرین بر ادب تو، به شکیبائی تو همه ی هستی تو دست و سر و جانت بود در ره دوست فدا شد همه دارائی تو باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان چشم دارند بر آن معجز عیسائی تو هر کسی بر سر خود شور و هوائی دارد دل پر شور «وفائی» شده شیدائی تو @nohe_sonnati
دوبیتی در باغ وفــــــــا شکوفه ی یاس شکفت در وسعت عشق...شور و احساس شکفت مـــردانــــگی تمـــــام عالـــــــم....یکجا در وا ژه ی دلنشــین عبـــــــــاس شکفت @nohe_sonnati
آسمان امشب ز دامن جای گل ریزد ستاره مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهوت نظاره مرحبا! ای ماه شعبان، ماه آوردی دوباره مـاه آوردی دوبـاره ماه، نه! یک ماه‌پاره قلب آل‌الله خرم، چشم خیرالناس روشن خانه ی مـولا شده از طلعت عباس، روشن چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببینی شیـر ثـارالله را در دامـن حیـدر ببینی بلکه در آغوش حیدر، حیدر دیگر ببینی ساقـی عترت کنار ساقـی کوثـر ببینی چشم شو تا بنگری آیینه ی حق‌الیقین را شیـر ثارالله و شمشیر امیرالمؤمنین را فاطمـه! ام‌البنین! شیرخـدا را شیر زادی مرحبا! مادر! که بر دست خدا شمشیر زادی سـوره ی انـا فتحنـا را بهیـن تفسیر زادی لشکـر پیـروز دشت کربلا را میـر زادی شیرِ شیر داور است این پای تا سر حیدر است این فاش می‌گویم کـه زهرا را حسین دیگر است این روی، داور دست، حیدر خصلت و خوی رسولش سیر معراج الهی هم صعودش هم نزولش کیست این ریحانه الحیدر کـه زهرای بتولش کرده در اوج سرافرازی به فرزندی قبولش؟ نقش پیشانیش باشد این که این یار حسین است حضرت عبـاس، سقـا و علمــدار حسین است اوست آن عبدی که کس نشناخت او را جز امامش ناتمامش خوانـده‌ام خوانم اگـر ماه تمامش لرزه‌ها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش از خـدا و انبیـا و اولیـا بــادا سلامش شأن او شأن امامت دست او دست کرامت سایه ی قـدش قیامت تا قیامت راست‌قامت جز علی هر کس بگویـد مدح او باشـد شکستش بوسه‌گاه مرتضی روی و جبین و چشم و دستش گشت تقـدیم خـدا روز شهـادت بـود و هستش دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش بر وفای عهد خـود تا پای جان استاد، آری! هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آری! ای که با خون خدا ممزوجی و خون خدایی دستگیـر عالم و سردار دست از تن جدایی نور چشم فـاطمه، مصباح مصبـاح‌الهدایی بلکه در روز قیـامت بـر شهیـدان مقتدایی تو علمـدار حسینی تـا ابد یار حسینی شیر عاشورای خون و مرد ایثار حسینی بـازوی فرزنـد زهـرا دست از پیکـر جدایت چارده معصوم را باشـد بـه لـب ذکر ثنایت بلکه هنگام ولادت کـرده شیر حق دعایت کیستی تو که امامت گفت جان من فدایت؟ ای همـه آزادمردان شاهد آقایی تو خضر با آب حیاتش تشنه ی سقایی تو آب دریـا نعـره زد تا جرعه‌ای از آن بنوشی غیرتت می‌گفت باید چون دل دریا بجوشی بیـن دریـا تشنـه بـاشی آب دریا را ننوشی مرحبا! تا آخریـن خط عطش بایـد بکوشی ای شـرار تشنگی نور چراغ مکتب تو بحر سوزان تب تو آب عطشان لب تو تــو دلـت آرام امـا آب دریــا بــی‌قرارت بحر، رفع تشنگی کرده ز چشم اشک‌بارت بلکـه دریـا قرن‌هـا گردیده بر گرد مزارت آب شد خون جبین و گشت جاری بر عذارت سوخت در آب روان بـر تشنگان پـا تا سر تو شک ندارم این که زهرا خوانده خود را مادر تو دل گرفتـار تـو امـا تـو گرفتـار حسینی جـان جانانی و با جـانت خریدار حسینی از ولادت تا شهادت محو دیدار حسینی بلکه فردای قیـامت هم علمدار حسینی کیستی تو؟ کیستی تو؟ ای عطش آب بقایت وقت جـان دادن پیمبـر آب آورد از برایت ای سلام آب بر لب‌های خشکت تا قیامت ای پس از ایثار جان خویش هم یار امامت یافته عشق و وفا از خون بازویت سلامت سـائل درگـاه تـو آقایـی و جود و کرامت این تویی مولا! که منت بر سر «میثم» نهادی نخـل خشکش را ز بحـر بی‌کرامت آب دادی @nohe_sonnati
روبروی گنبدت هر قامتی تا می شود ای که با آوردن نامت گره وا می شود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تاکنون مطئمناً یا برآورده شده یا می شود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا می شود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائرهایتان باب الحرم وا می شود هرکسی دکتر جوابش کرده این جا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا می شود مشکلت را هر کجا بردی نشد , این جا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، این جا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو `یا ابوفاضل مدد” قطعا دلت وا می شود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا می شود @nohe_sonnati
مادر ماه بنی‌هاشم! قمر آورده‌ای نخل امید ولایت را ثمر آورده‌ای بحر موّاج کرامت را گهر آورده‌ای کلک صنع کبریایی را اثر آورده‌ای هرچه در وصفش بگویم خوب‌تر آورده‌ای بــر امیــرالمؤمنین زیبــاپســر آورده‌ای این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است این پسر دست علی دست علی دست خداست این پسر یک مطلع الانــوار مصبـاح الهداست این پسر تـا حشــر ثــاراللّهیان را مقتداست این پسر قربانــی کـوی حسین از ابتـداست این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه این بـود باب الحسین و باب حاجات همه بیت مولا، بـاغ جنّت، یاسمن، عباس توست روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست هاشمیّـون را چـراغ انجمـن، عبـاس توست وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست ملجـأ و بـاب المراد مرد و زن، عباس توست بت‌شکن: مولا علی، لشکرشکن: عباس توست این خداوند ادب، عبد خداوند است و بس در شجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس کیست عباس آن که وجه‌ الله محو روی اوست آل هاشـم را همه دل در کمند موی اوست غـرق گل از بوسـۀ دست خدا بازوی اوست ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خــم ابـروی اوست نخـل سرسبـز ولایت قامت دلجـوی اوست آبـروی آبرومنــدان ز خــاک کوی اوست از دل گهـواره تـا امـواج خون در علقمه لحظه‌ای غافل نگردید از حسین فاطمه آفتـاب طلعـتش خورشیـد رخســار حسین! دیــدن رخســار او، تکــرار دیــدار حسین! از شـب میــلاد بـودش دل، گرفتار حسین! نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین! با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین! حامـی و سـردار و سقّـا و علمــدار حسین! با وجود آن که خود مظلوم ظالم‌سوز بود مثل حیدر عابد شب بود و شیر روز بود مـادر سـادات زهــرا خوانده خود را مادرش حیــدر کـرّار می‌خوانــد حسیـن دیگـرش عمّـه یســادات مــی‌بالد کـه باشد خواهرش ایستـاده بـا ادب حتّـی ادب در محضـرش آفـرینش تـا قیــامت تشنــه‌کام ساغرش حاجت کونین جوشیده است از خاک درش در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است کم مخـواه از او کـه او بـاب المراد عالم است او کـه بــا مــاه جمـالش عالم‌آرایـی کند او که بر خاکش سرافرازی جبین‌سایی کند او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند او کـه بـر خیـل شهیـدان نیـز آقایی کند آل عصمت را ز اشـک دیـده سقـایی کند خون خـود را وقف بر گل‌های زهرایی کند جسم‌ و جان و چشم و دست ‌و سر دهد در راه‌ دین گـل کنـد تقدیـم ثـارالله از زخـم جبین اوست سقایی که در آغـوش دریـا سوخته هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته همچو شمعی در شـرار دل سراپا سوخته آب گشتــه در میــان آب و تنها سوخته مشک هم از اشک آن لب ْتشنه‌ سقا سوخته مثـل تصویــرِ لــبِ فــرزند زهرا سوخته اشک صد ایّوب می‌جوشد به یاد صبر او تـا قیـامت آب مـی‌گردد به دور قبر او ای خـدا را تیـغ بــران در نیـامِ اهل‌بیت! ای علــی را شیــر غران در کنام اهل‌بیت ای بــه رخسـارت تجـلاّی تمـام اهل‌بیت ای مقامت در صـف محشـر مقام اهل‌بیت هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل‌بیت هم بـه شمشیـرت نوشته انتقام اهل‌بیت می‌رسد روزی که حق را باز هم یاری کنی بـاز، بازآیـی و بـر مهـدی علمداری کنی تشنه‌ای و چشم ما دریا به پایت ریخته دل رویِ دل در حـریم با صفایت ریخته فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته همچو باران استجـابت از دعایت ریخته اشـک ثـارالله روی دست‌هـایت ریخته بال حورالعیـن رویِ پای گدایت ریخته جوشد از خاک درت اشک مناجات همه بیشتر باشد به کویت عرض حاجات همه مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است زخم‌هـای پیکـرت آیـات قـرآن مـن است پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است ذکر «یا عبّاس» درمان تن و جان من است دست من خالی و مدحت درِّ غلطان من است نیستم قابل که گویم «میثم» کوی توام هر که هستم یا ابوفاضـل ثناگوی توام @nohe_sonnati
دوبیتی «یا من هو اسمه دوا» عبّاس است «یا من هو ذکره شفا» عبّاس است کعبه ست حسین و کربلا هم قبله در مذهب ما قبله نما عبّاس است @nohe_sonnati
شبیه پاره ی ماه است صورت عباس شبیه سیرت زهراست سیرت عباس مباد این که پی ماهِ آسمان باشی که ماه آمده امشب به رویت عباس به دیده سرمه نهادیم چون که می دانیم اساس سرمه ی هند است تربت عباس چه پادشاه چه حاکم چه زیر دست و گدا بدون شک همه هستند رعیت عباس بنا به نص روایت هزار عمره و حج نمی رسد به فقط یک زیارت عباس به آن دلیل که فرزند غیرت الله است زبان زد همه دنیاست غیرت عباس پناه خیمه ی اولاد فاطمه باشد از این جهان شده این سهم و قسمت عباس به کفر رفته و مرتد شده هر آن کس که یقین نداشته باشد به عصمت عباس پس از حسین اگر زنده بود قطعی بود برای فرقه ی شیعه امامت عباس نشد که آب رساند به خیمه ها افسوس تمام عمر همین است حسرت عباس دو دست داد و به طاغوت عصر دست نداد چه پاک بود و منزه سیاست عباس اگر چه مشک و علم بر کفش نماند اما به پیش فاطمه بالاست رایت عباس بس است هرچه سخن گفته ام؛ همین کافیست امیر کشور دل هاست حضرت عباس خدا کند که نصیبم شود به روز جزا نگاه رحمت و لطف و شفاعت عباس @nohe_sonnati
دوبیتی دریای دُر از دلِ صدف می آید تبریکِ سه نور ، با شعف می آید خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عطرِ صلوات از نجف می آید ▪️ شعبان مَه با صفای خاتم باشد میلاد سه آزاده ی عالم باشد نذر قدم حسین و عباس و علی ذکر صلواتِ ما دمادم باش @nohe_sonnati
دوبیتی ای تشنه لبان کوثر حُسن صفات گفتند که آمده است ساقی حیات بر مقدم روح ادب و مردی و عشق باید که ادب کرد به ذکر صلوات @nohe_sonnati