ام البنین بعد از حسین ام الادب شد
شاگرد درسش، کربلا امّ وهب شد
در تربیت بر مادران هم مادری کرد
شیر آفرینی که چنین فخر عرب شد
خود را کنیز خانه می دانست امّا
از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد
حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد
حتی وفا هم از وفایش در عجب شد
ام القمر یعنی که نوری در سیاهی
یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد
در آن هیاهو حق مادر را ادا کرد
نگذاشت روی خاک سر، زهرا سبب شد
#علی_اصغر_یزدی
#حضرت_ام_البنین_س
@nohe_sonnati
کمانِ ابرویِ دلبر، شکار می خواهد
ذبیح می طلبد؛ جان نثار می خواهد
مجال عرضه ی بی دست و پایی ما نیست
شراب عشق علی کُهنه کار می خواهد
رسیده سائل و از او نگین طَلب کرده
رسیده میثم تمار و دار می خواهد
علی معلم تدریس «قاب قوسین» است
فقیرِ کاهلی از او "انار" می خواهد!؟...
شکوهِ پرچمِ ایوان طلای او از باد
نوای هوهوی بی اختیار می خواهد
چه ظلم ها که بر او روزگار آورده
چه صبرها که از او روزگار می خواهد
علی کسی ست که "مرحب" مقابلش از ترس
به تنگ آمده، راه فرار می خواهد
نخواست دشمن او والی ولایت را
نخواست آن چه که پروردگار می خواهد
علیست نام خدا در شناسنامه ی عشق
مرا ببخش! دلم گَه گُدار می خواهد -
- که جای کعبه به صحن نجف کنم سجده
جنون بندگی ام، سنگسار می خواهد
قسم به لوح و قلم هر بلند بالایی
ز خاک پای علی اعتبار می خواهد
شبیهِ کاه رسیده اُحد مقابل او
برای کوه شدن، اقتدار می خواهد
چهار فصل دلم را خدا به لطف علی
بهار خواسته است و بهار می خواهد
خیال خال علی خواب مَخمَلی را بُرد
که این معادله، شب زنده دار می خواهد
به کوه کندن فرهاد غبطه خواهم خورد
که شهد عشق علی پشتکار می خواهد
فقیر و خسته و درمانده و پریشانم
چه عاشقانه مرا زلف یار می خواهد
تمام هستی خود را که باختم، گفتم:
چه چیز دیگری از من قمار می خواهد؟! ...
اگر که پاسخ من را به تیغ هم بدهد
ببوسم آن چه لب "ذوالفقار" می خواهد
چه عیب اگر که به انگور دست ما نرسید
امیر، عاشق خود را خمار می خواهد
ادامه دادن این شعر کار شاعر نیست
حِسان و حِمیَری و شهریار می خواهد
شبیه حضرت آدم همیشه عاشق او
کنار صحن و سرایش مزار می خواهد
دعای آخر عشاق او فقط فرج است
ظهور صاحب مان، انتظار می خواهد ...
#علی_اصغر_یزدی
#ولادت_امام_علی_ع
@nohe_sonnati
دیوانگی در عشق اصلا دلبخواهی نیست
پس در حقیقت های عالم اشتباهی نیست
از پیچ و تاب گیسوانت خوب فهمیدم
غیر از مسیر مستقیمت هیچ راهی نیست
ما را گداییِ سَرِ کوی تو آقا کرد
هر تاج داری لایق این پادشاهی نیست
چاهی که با آن درد و دل کردی یقین دارم
حتی کبوترهای آن عرشی ست« چاهی» نیست
در برکه ی روز غدیرت اهل دل دیدند
غیر از جمال دل ربایت هیچ ماهی نیست
آیا به جز حب تو در عالم ثوابی هست؟؟
وقتی به جز بغض تو در عالم گناهی نیست
جایی که ابروی تو خود میزان اعمال است
شیوا تر از لب های تیغت دادخواهی نیست
#علی_اصغر_یزدی
#ولادت_امام_علی_ع
@nohe_sonnati
هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست
زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد
تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
هر، روزه اش با تازیانه می شود افطار
در قعر زندان های هارون چیز بهتر نیست؟
زنجیرها با شوق جسمش را بغل کردند
آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند
تابوت او دست کم از زنجیر و خنجر نیست
در روز عاشورا برای اشک ثارالله
قطعاً دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!
این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردند
شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی
می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست
#علی_اصغر_یزدی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
زمین و تمامی هفت آسمان را
خدا آفریده برایش جهان را
نگاهی به چشمان زیبای او کن
در عمق نگاهش ببین کهکشان را
اذان را نوایش اذان کرده،دیگر
به گوشش نخوانید صوت اذان را
پیمبر در آیینه، ممسوس او شد
که احیا کند ریشه ی دین مان را
کرامات او نوجوان را کُند مرد
هدایت کند با نگاهش جوان را
اگر طالب فهم اسرار حقی
عیان می کند دست او هر نهان را
قدم های او بر خلائق نشان داد
بزرگی رفتار یک قهرمان را
#علی_اصغر_یزدی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
@nohe_sonnati
درد آمدیم لطف تو ما را دوا کند
شاید غریبه را نگهت آشنا کند
هر روزهدار پیش ضریح تو در نجف
با حبههای زرد عنب روزه وا کند
گفتند ربّ اهل جهان نیستی و من
گفتم ز روی طعنه به آنها خدا کند!
سرمست چشم توست غروبی که ظهر شد
دستت به نور شمس هم انفاقها کند
هر ذره در عوالم امکان برای وصل
با اسم تو خدای خودش را صدا کند
امید وصل در دل ما موج میزند
عاشق سحر مقابل ایوان دعا کند
باران و آیههای «ذراعیه بالوَصید»
قلب مرا به عشق شما مبتلا کند
هر کس که با حضور تو خلوت نکردهست
باید برای خویش، دلی دست و پا کند
چون آفتاب لطفِ شما ذرهپرور است
بیشک خرابهی دل ما را بنا کند
قطعاً نجات دست مناجاتهای توست
عمری کمیل با کلماتت صفا کند
رندانه خواستیم خدا را و عاقبت
ما را به یک نگاه تو حاجت روا کند
در روز حشر، مست شراب الست را
از بین خلق، فاطمه باید جدا کند
#علی_اصغر_یزدی
#مناجاتی_ورود_به_ماه_مبارک_رمضان
@nohe_sonnati
در حریمی که روضه ممنوع است
روضه خوان شما خودِ قبر است
پیش جهل مدبران بقیع
چاره ی بغضِ در گلو صبر است
در مسیر کبوتران حرم
آب و دانه سحر نمی ریزند
در هوای تو لطمه زن ها هم
خاک غربت به سر نمی ریزند
سنگ قبر تو شش جهت دارد
پس ضریح تو نیز شش گوش است
هرکه از باب قاسم آمده است
بعد عمری هنوز مدهوش است
گنبدت را ندیده اند مگر
تپه خاکی که پشت مرقد توست
در حقیقت قلوب انسان ها
بارگاهی برای مسند توست
از مفاتیح ندبه جایز نیست
گریه از غربت تو محروم است
هرکه فرزند فاطمه باشد
بین مردم همیشه مظلوم است
سوت و کور است هر شب جمعه
چون شب دفن مادرت زهرا
سوت و کور است مثل آن کوچه
که نکردید خانه را پیدا
آتش درب خانه می باشد
علت قلب داغدار بقیع
سپر اهل خانه محسن شد
مثل آن نرده ها کنار بقیع
خاک های بقیع می گفتند
چادر مادر تو خاکی نیست
در مصافی که ظلمت و نور است
نور را از پلید باکی نیست
#علی_اصغر_یزدی
#هشت_شوال_تخریب_قبور_ائمه_ع_بقیع
@nohe_sonnati
در کنارت می شود احساس بوی کربلا
در تو پنهان ست آن سرّ مگوی کربلا
هر کسی پابوسیَت آمد به تهران، باطنا
راه خود را کج نموده او به سوی کربلا
صحن زیبایَت به لطف روضه های بی ریا
آبرویی کسب کرد از آبروی کربلا
هر کسی از آب سقا خانه هایَت می خورد
ناگزیراً می کند یاد عموی کربلا
اهل ری از برکت دست شما نوشیده اند
باده ی ناب نجف را از سبوی کربلا
زندگیَت یاد داده بر تمام عاشقان
راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا
#علی_اصغر_یزدی
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
@nohe_sonnati
کنارِ صحن تو دیدم تمام باور خود را
نشانی از مزار بی نشان مادر خود را
همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم
گشودم گوشه ی ایوان طلایت دفتر خود را
مَنِ من را شکست ایوان آیینه زمانی که
هزاران تکه دیدم در کنارش پیکر خود را
دل از بار تعلق ها رها شد با تو ،از این رو
فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را
غبار این حرم را می کشم بر روی دستانم
تبرک می کنم این گونه من انگشتر خود را
خیابان ارم را دوست دارم چون که می بینم
درون آن شکوه بارگاه یاور خود را
کسی که عمر خود را خادم این آستان بوده
ندارد هر چه را دارد برات محشر خود را
من از اول به تو دل بسته ام اذنی بده بانو
که باشم در حریمت لحظه های آخر خود را
#علی_اصغر_یزدی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
ماه غم و اشک و نافله در راه است
آرام، فرات! قافله در راه است
ای آب کمی فکر علی اصغر باش
کمتر بخروش حرمله در راه است
#مجید_تال
▪️
جز خیمه ی عزایش راهی به آسمان نیست
بالا تر از سیاهی رنگی در این جهان نیست
با هر لباس و هر رنگ از او مدد بگیرید
لطفِ «قدیمُ الاحسان» در بند این و آن نیست
#علی_اصغر_یزدی
▪️
ای سینه ی داغدیده ای شال سیاه
ای رشته ی اشک سرخ ای لشگر آه
ای آن که دلت تنگ محرم شده بود
هنگامه ی ماتم است پس بسم الله....
#مجتبی_شکریان
▪️
ارباب، خودت ببین غم و آهم را
دریاب، دلِ غافل و گمراهم را
در ماه محرم از شما می خواهم
با لطف خودت نشان دهی راهم را
#محسن_زعفرانیه
#هلال_محرم
@nohe_sonnati
در قتلگاه چشم تو سمت خیام بود
دعوا برای غارت رأس امام بود
ای کاش مانده بود لباسی که داشتی
شاید برای مادر تو التیام بود
می گفت شمر بعد علی اصغرش حسین
دیگر توان نداشت و کارش تمام بود
آقا ببخش ،زینب اگر دیر آمده
در قتلگاه دور و برت ازدحام بود
فرمود تا امام علیکن بالفرار
بهر مخدرات فرار التزام بود
عدل علی به کینه ی این قوم علتی ست
این قوم پست در صدد انتقام بود
رأسی که چوب خورد به دندان وبرلبش
آیه به آیه صوت رسایش پیام بود
گیسوی او به قامت نی ناله می سرود
بر اهلبیت سایه ی او مستدام بود
#علی_اصغر_یزدی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
ترسم که شام دختر ما را کند هلاک
راس تو روی نیزه و گاهی به روی خاک
این قوم پست کینه ی خیبر گرفته اند
این قوم پست را شده بغض علی ملاک
در شام بوی شام عدو داغ تازه کرد
جایی که اهلبیت تو افتاده از خوراک
شب های آن خرابه ی بی سقف،سخت بود
هم سرد و هم برای یتیم تو ترسناک
وقتی که اهلبیت تو گودال دیده اند
از سنگ و چوب و آتش شام بلا چه باک
عمامه ی تو سوخت شبیه خیام ما
گودال و شام را شده این امر اشتراک
بیمار کربلا نکند،شام دق کند
زیرا ندید در دل این شهر، چشم پاک
#علی_اصغر_یزدی
#شام
@nohe_sonnati