eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
حیدر که رفت بودن او در حصار بود اوراق درد و غربت او بی شمار بود وقتی دگر نفس نکشید و به خواب رفت یخ زد زمین چرا که دَمِ او بهار بود فرقش شکست و عرش خدا هم شکسته شد آیینه‌ی شکسته و آیینه دار بود حیف از دو دست او که کفن پوش خاک شد دستی که دست خالق این روزگار بود عالم تمام دست به دامان دست اوست دستی که بهر دین خدا افتخار بود صدها فرشته بوسه بر آن دست می زدند دستی که حلّ هر گره در هشت و چار بود یک روز دست او به نوازش سر یتیم یک روز دست او پُره پینه زِ کار بود یک روز دست او به گدا می دهد نگین شب ها به دست و شانه ی او کوله بار بود یک روز دست او به سر دست مصطفی یک روز بهر فاطمه دستش انار بود مانند بید لرزه به تن دشمنان همه وقتی که دست او به تن ذوالفقار بود دستش هر آن زمان که به شمشیر می رسید آوای دشمن از همه سو الفرار بود دست کسی به پای رکابش نمی رسید لشکر به دست حیدری اش تار و مار بود یک روز دست خیبری اش شد طناب پیج روزی که تیره تر شده از شام تار بود دستی بلند بود و علی دست بسته بود آن روز علی ز همسر خود شرمسار بود کاری زِ دست های علی برنیامد و دشمن لگد به در زد و فکر شکار بود این دست ها به علقمه رفت و زِ تن فتاد عباس یک تن و صفِ دشمن هزار بود دریای کوچکی وسط مشک بر لبش چشم رباب بود که چشم انتظار بود از تیرها که پشت سر هم به او رسید سر تا به پا تمام تنش استتار بود تیری به چشم خورد و به عمق سرش رسید امّا هنوز قامت او استوار بود خم شد که تیر را بکشد بی کُلاه شد دستی نداشت زخمی و بی اختیار بود ضرب عمود آمد و زد آن چنان که بعد بر روی نیزه ی کج سر او رهسپار بود @nohe_sonnati
عاشق همیشه در پی دیدار دلبر است قلبش صدف و عشق در این سینه گوهر است در بین باغ های پر از میوه چشم او در جستجوی میوه خوش رنگ و نوبر است دنبال یار می رود آنجا که او رود مانند قایقی که به رودی شناور است یک تنگ آب گوشه زندان عاشق است دریا برای ماهی آزاد بهتر است ماهی ترین مسافر آبی منم منم دریاترین تجلّی هر عشق حیدر است ما عاشقیم عشق در عید غدیر ماست جاپای کوچه گردی حیدر مسیر ماست عید غدیر راه صحیح خدا بود مقصود اصلی همه ی انبیا بود قرآن که جای خود همه تورات و بعد از آن انجیل هم قشنگی اش از ایلیا بود بالاتر از همه ، همه دیدند دست حق بر روی دست ختم رسل مصطفی بود عکاس روزگار گرفت عکس و گفت این زیباترین شکار همه لحظه ها بود هر کس که یا علی به علی گفت نام او در دفتر شفاعت خیر النسا بود ممنونم از خدا که گلم با علی سرشت ذکر علی بلند شود از در بهشت هر مدّعی عشق که دیگر زرنگ نیست هر نغمه ای که از دف و تنبور و چنگ نیست نور علی مقابل هرچه سیاهی است بالاتر از سفیدی نورش که رنگ نیست صد بارمینویسم علی یا علی علی قافیه با علی و ولایش که تنگ نیست شکر خدا سند زده در دفترم خدا هستم سگ علی بخدا اینکه ننگ نیست گاهی شکر به طعم نمک غبطه میخورد دنیا بدون اسم علی که قشنگ نیست عشق علی بود همه ی اعتبار من مهر علی بود همه دار و ندار من در سینه ام ولای علی مثل مشعل است تاریخ بیعتم بخدا روز اوّل است اسلام بی علی بخدا کفر مطلق است این حرف من که نیست ، فقط ،وحی ُمنزل است عید غدیر مُهر قبولی دین ماست عید غدیر عید خدا عید افضل است پای صراط وقت حساب و کتاب حشر هر کس که بی علیست پریشان، معطل است اسلام ناب در گرو نام حیدر است دین سقیفه ساز ستمکار منحل است لعنت به آنکه غاصب سامانه ی علیست لعنت به آنکه گفت علی چارمین ولی ست میوه بدون عشق علی کال می شود انسان بی علی چه بد اقبال میشود قاری سال و برتر قرآن میان قبر گر بی علی بود بخدا لال می شود هر کس که پشت پا زده بر حق مصطفی در زیر پای دوزخیان چال می شود در دادگاه حشر برای علی دلان چون با حقند تبرئه اعمال می شود هر نخ که با ولای علی بافته شود حتما برای سینه زنان شال می شود بی مرتضی سفره ی شادی پر از غم است عید غدیر ناله ی ماه محرّم است @nohe_sonnati
عاشق همیشه در پی دیدار دلبر است قلبش صدف و عشق در این سینه گوهر است در بین باغ های پر از میوه چشم او در جستجوی میوه خوش رنگ و نوبر است دنبال یار می رود آنجا که او رود مانند قایقی که به رودی شناور است یک تنگ آب گوشه زندان عاشق است دریا برای ماهی آزاد بهتر است ماهی ترین مسافر آبی منم منم دریاترین تجلّی هر عشق حیدر است ما عاشقیم عشق در عید غدیر ماست جاپای کوچه گردی حیدر مسیر ماست عید غدیر راه صحیح خدا بود مقصود اصلی همه ی انبیا بود قرآن که جای خود همه تورات و بعد از آن انجیل هم قشنگی اش از ایلیا بود بالاتر از همه ، همه دیدند دست حق بر روی دست ختم رسل مصطفی بود عکاس روزگار گرفت عکس و گفت این زیباترین شکار همه لحظه ها بود هر کس که یا علی به علی گفت نام او در دفتر شفاعت خیر النسا بود ممنونم از خدا که گلم با علی سرشت ذکر علی بلند شود از در بهشت هر مدّعی عشق که دیگر زرنگ نیست هر نغمه ای که از دف و تنبور و چنگ نیست نور علی مقابل هرچه سیاهی است بالاتر از سفیدی نورش که رنگ نیست صد بارمینویسم علی یا علی علی قافیه با علی و ولایش که تنگ نیست شکر خدا سند زده در دفترم خدا هستم سگ علی بخدا اینکه ننگ نیست گاهی شکر به طعم نمک غبطه میخورد دنیا بدون اسم علی که قشنگ نیست عشق علی بود همه ی اعتبار من مهر علی بود همه دار و ندار من در سینه ام ولای علی مثل مشعل است تاریخ بیعتم بخدا روز اوّل است اسلام بی علی بخدا کفر مطلق است این حرف من که نیست ، فقط ،وحی ُمنزل است عید غدیر مُهر قبولی دین ماست عید غدیر عید خدا عید افضل است پای صراط وقت حساب و کتاب حشر هر کس که بی علیست پریشان، معطل است اسلام ناب در گرو نام حیدر است دین سقیفه ساز ستمکار منحل است لعنت به آنکه غاصب سامانه ی علیست لعنت به آنکه گفت علی چارمین ولی ست میوه بدون عشق علی کال می شود انسان بی علی چه بد اقبال میشود قاری سال و برتر قرآن میان قبر گر بی علی بود بخدا لال می شود هر کس که پشت پا زده بر حق مصطفی در زیر پای دوزخیان چال می شود در دادگاه حشر برای علی دلان چون با حقند تبرئه اعمال می شود هر نخ که با ولای علی بافته شود حتما برای سینه زنان شال می شود بی مرتضی سفره ی شادی پر از غم است عید غدیر ناله ی ماه محرّم است @nohe_sonnati
هر کَس برای تو به تن خود کند سیاه او را خدا ز عرش مُعلّی کند نگاه اشکِ برای توست همانند کیمیا سازد سفید ، رویِ هر آنکه بود سیاه این خانه مأمنی ست که زهراست صاحبش چادُر سیاه او به همه هست جان پناه شوینده تر ز آب بهشتی ست گریه ها گردد ثواب بار تو باشد اگر گناه بردار یک قدم تو برای حسین و بعد بنشین ببین که کوه بخشد خدا به کاه شانه به شانه مهدی زهرا کنار توست در بین روضه میکشد او همره تو آه امشب خدا کند ببرد همره خودش ما را کنار تشنهء گودال قتلگاه عبدالله آمده که عمو را کند کمک جای پدر رسیده سرآسیمه در سپاه او آمده که دست خودش را سِپَر کند بر پیکری که پا خورد از هر که بین راه شاید کمک کند به عمو تا که بیش از این با نیزه جا بجا نشود جسم پادشاه با نیزه بر گلوی عمو ضربه میزنند بازیچه گشته گیسوی یوسف میان چاه بیرون زده زبین سِپَر دندهء حسین یا رب برای هیچ شهیدی چنین مخواه @nohe_sonnati
پسری که پدرش بُرد به میدان اورا کرد بر دست چو مه پاره نمایان اورا مانده بودند که این نور هدایتگر چیست چونکه دیدند دَمی پارهء قرآن اورا کیست این طفل که خود آیتِ کُبریِ خداست کرده سجده به دَرَش خیل بزرگان اورا سرش امّا ز عطش بر سر شانه خَم بود کاش آبی بدهد یک تن از آنان اورا هر دری زد پدرش تا که به آبی برسد بُرد زین رو وسط معرکه سُلطان اورا کار شَه وای به منّت کِشی از قوم رسید کاش لاقل برسد آب ز باران اورا تا که گفت آب همه لشکریان خندیدند گویی اصلا نشمردند مسلمان او را وسط خُطبهء شه بود که یک تیر پرید تیرِ وحشیِ سه سر بُرد به پایان اورا تیرِ چرخیده شده بین گلو جا خوش کرد خِیرش این بود فقط داد سه دندان اورا با سه شعبه عَصبِ گردنش از کار اُفتاد کُند شد دم به دم آن حالت لرزان اورا مادرش در بر خیمه چِقَدَر دلخوش بود که به طفلش پدرش هست نگهبان اورا دو قدم سمت حرم رفت دوباره برگشت همه دیدند گرفتار و پریشان اورا بُرد در پشت حرم تا که نهانش سازد تا که شاید کند از معرکه پنهان اورا ولی انگار قرار است به نیزه برود نیزه پیداش کند شام غریبان اورا @nohe_sonnati
دل که عاشق بشود واله و سر گردان است چشم هم در پِیِ این عشق فقط گریان است راه تسکین فراق و غم و محنت اشک است دل که خشکید فقط چارهء آن باران است حلقهء روضهء ارباب بُوَد عرش خدا هر چه فیض است در این دایرهء امکان است شاه و رعیت درِ این خانه همه مُحترمند نوکر این حرم عشق خودش سلطان است کربلا یک کلمه هست ولی در معنا شرح آن باطن آیات همه قرآن است شرح بی تابی زینب شب عاشورا چیست که از این مصرعِ غم بر لب عالم جان است باید امشب به سر و سینه زنان دَم بدهیم امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ولی افسوس قرار است ببیند زینب صبح فردا بدنش زیر سُمِ اسبان است بدنش هیچ چه سازد که ببیند به درخت سر بُبریدهء یار است که آویزان است لطمه اینجاست روا، هر که غروب فردا موی زینب بِکِشد پست تر از حیوان است @nohe_sonnati
بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند چون ماجرای کوچه به او بی هوا زدند آنانکه در مدینه نبودند آمدند مُحکم به روی پهلوی او ضرب پا زدند سر دستهء اراذل کوفه اشاره کرد یکباره با اشاره ء آن بی حیا زدند تشویق می شدند کسانی که میزدند او را میان هلهله با مرحبا زدند بودند نان خور پدر و جدّ او ولی این صید را طایفه ای آشنا زدند جز سنگ و تیر و نیزه و تیغ این درنده ها با هرزه گی به معرکه با ناسزا زدند در پیش چشم خواهر او بین قتلگاه بر جای جای پیکر او هر کجا زدند عبّاس تا که بود که جرأت نداشتند شه را جدا زچشم یلِ با وفا زدند با پا به روی سینهء زخمش پریده و با قهقهه چقدر به او بی اِبا زدند بازی شان گرفت که تا خنده ای کنند با پنجه بر محاسن خون خدا زدند تا ضربهء دوازدهم هِی ادامه داد بی وقفه ضربه تا که سرش شد جدا زدند بر روی خاک با شکم افتاده بود چون دیوانه وار گَردن او از قفا زدند زینب رسیده بود که خاکی بسر کند با پشت دست خواهر او را چرا زدند ! یک عدّه پیرمردِ سیه دل رسیده و با نیّت ثواب به او با عصا زدند @nohe_sonnati
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعبِ نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من به خدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و تشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیرِ لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم @nohe_sonnati
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعبِ نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من به خدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و تشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیرِ لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم @nohe_sonnati
مربع_ترکیب یاس سپید باغ بهاران من بیا نور پُر از تلألؤ چشمان من بیا لرزه نشسته بر تن و دستان من بیا جان میدهم کنار تو ای جان من بیا اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است زهرای من زمان جدائی رسیده است ای راحتی این نفس آخرم بیا خواهم که توشه ام بدهی دخترم بیا سایه زده اجل به سرم بر سرم بیا ای مهربانتر از پدر و مادرم بیا آهی برای این دل غم پرورم بکش تا سالم است دست تو روی سرم بکش غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست از پیلهء فراق رهایی زیاد نیست ذکر پدر پدر به کجائی زیاد نیست تا اینکه در برم تو بیائی زیاد نیست آماده باش بعد من از راه میرسی با صورتی گرفته تو ای ماه میرسی تو بعد من بلاکش غم بی نهایتی تنها سپر برای امام و ولایتی حامی حیدری و خودت بی حمایتی در شعله یاعلی تو گردد حکایتی بعد من از زمانه تو بیزار میشوی مجروح ضربهء در و دیوار میشوی زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی در پشت در به نیّت بابا بگو علی شعله اگر که سوخت تنت را بگو علی در کوچه زیر مشت و لگد ها بگو علی دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود با میخ داغ جسم تو سوراخ میشود زهرا بیار این دم آخر حسین را زهرا بیار جان پیمبر حسین را تا بینمش به چشم زخون تر حسین را تا بوسه اش زنم لب و حنجر حسین را وقتی که روز خواهر او میشود سیاه می آیم از بهشت به گودال قتلگاه وقتی زتشنگی به زمین مانده ردّ پاش بر جای بوسه ام نوک خنجر کشد خراش بی فایده ست هر چه کند قاتلش تلاش پس با لگد کند به روی خاک جابجاش اینگونه است خصم چنین حَربه میزند از پشت سر به گردن او ضربه میزند @nohe_sonnati
وقت عروج روح رسول خدا رسيد از مأذنه صداي اذان عزا رسيد سهم وجود آل عبا رنج و غم شده از پنج تن ستاره اي از نور كم شده چشم يتيم مكه زماني كه بسته شد شهر مدينه از نفس افتاد خسته شد دلشوره هاي فاطمه شد اشك و زمزمه اشكي به رنگ خون چكد از چشم فاطمه داغ نبي زفاطمه اش صبر برده است مانند مادري است كه فرزند مرده است برگونه هاي فاطمه لطمه نشسته است از اين فراق غمزده چهره شكسته است رنگ افق ز داغ پيمبر كبود شد شبنم زديده هاي علي سيل و رود شد دو شاهزاده روي تن حضرت رسول افتاده اند ناله زنان همره بتول آه حسن صداي غريبانه ساز شد كام حسن به نوحه و مرثيه باز شد حال حسين حال يتيمي بهانه جوست گويي دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست گويد به ناله در بر پيغمبر از محن خيز و دوباره بوسه بزن بر گلوي من گويد پدر دوباره حسينت زجان ببوس خيز و دوباره جاي لب و خيزران ببوس در اين عشيره سخت تر از هر وداع نيست اينجا كسي ز داغ كه بي اطلاع نيست اين خانواده صاحب اصلي محشرند از هركسي زماتم خود با خبر ترند بايد كفن بدست بگيرد علي ولي اي واي اگر امان بدهد پست اولي بر دين استوار الهي زيان رسد پاي طناب واي اگر به ميان رسد اي واي اگر غدير خم از يادها رود حيدر به بند غربت شيادها رود بعد ازنبي خدا نكند شعله پا شود زهرا به كوچه ها سپر مرتضي شود دشمن پس از نبي نكند بهر تعزيت ضرب لگد به در بزند بهر تسليت اي واي اگر كه محسن شش ماهه جان دهد ايكاش ميخ در به تن او امان دهد @nohe_sonnati
همه ديديد شدم شمع و شدم خاكستر برنگشتم بسوي شهر مدينه ديگر همه ديديد به دور از وطنم جان دادم مردم از حسرت شهر و حرم پيغمبر خواهرم نيز به ديدار من آخر نرسيد تا دمي گريه كند روي سرم آن دلبر آسمان دور سرم چرخد و چشمم تار است بسكه خوردم به روي خاك زمين هي با سر با لب چاك شده از اثر زهر جفا وسط كوچه زمين خوردم و گفتم مادر پسرم آمده تا مجلس ختمي گيرد تا نگويند ندارد شه دين يك ياور پسرم آمده تا روضه بخواند بسرم روضه ء آن پدر مرده كنار اكبر گل بريزيد به روي تن بي جانم تا به خوشي از برتان پر بزنم من آخر خوب شد تا وسط حجره كشاندم تن خود زير خورشيد فروزنده نگشتم پرپر واي از كرب و بلا و خفقان گودال واي بر زينب و بر آن شه خونين پيكر واي بر آن تن بي سر شده اي كه در خون به زمين دوخته شد با نوك تير و خنجر @nohe_sonnati