🟣
● شاید مهم ترین تجربه ما لحظه ای باشد که به تنهایی با خداوند سبحان در روز حشر دیدار می کنیم( لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ) و این تنهایی، تنهایی محض است و مانند دنیا نیست که چون فریاد کنیم، ده ها نفر حاضر بشوند.
حق تعالی خلق را گوید بحشر
ارمغان کو از برای روز نشر
جئتمونا و فرادی بی نوا
هم بدان سان که خلقناکم کذا
● و این تنهایی شاید از جنس آن تنهایی باشد که یک زندانی در زندان انفرادی تجربه می کند و از همه ی زمان ها و مکان ها منقطع می شود. لحظه ای که اولین بار خودش را بیرون از جسم می بیند و در خطاب به خودش می گوید: با خودت چه کرده ای؟ و این سوال دردناک ترین و اولین جمله ای است که او در دیدار با خودش بیان می کند.
در ادبیات ما به این نوع خطاب، صنعت تجرید می گویند که شاعر در این صنعت از خودش جدا می شود و از خودش مثال می زند:
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
● پیمودن این مسیر در روز حشر آنگونه سخت است که شهریار را به زبان می آورد و در یک سوال بی پاسخ می گوید: چرا باید راه قیامت را به تنهایی پیمود؟
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی، تنها چرا؟!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از تو چه پنهان عاشقت بودم
از دل نه! از سلول سلولم...
نــــــــورمـــــاه
🟣 ● کسی که عینک شیشه ای تیره در چشم داشته باشد، عالم در نگاه او تیره بنظر می آید. پیش چشمت داشتی
🟣
● "شناخت درمانی" روشی است که تلاش می کند افراد بیمار به لحاظ روحی و روانی را بدون تجویز دارو درمان کند و حاصل آن ایجاد تلقی درست و واقع بینانه از زندگی است. کسانی که گویا جوهری سیاه روی عینک آنها ریخته شده باشد، جهان پیرامون خود را تار و سیاه می بینند و این دید سیاه باعث مشوش و پراکنده شدن احساسات آنها می شود، حال آنکه اغلب این افکار منشأ بیرونی نداشته و بر اثر خطای شناختی مانند ذهن خوانی و برچسب زنی و نتیجه گیری شتاب زده ایجاد می شود.
● با دید واقع بینانه، آنقدر شرایط اسفناک نیست که هر روز خود را سرزنش کرده و با الفاظ زشت خطاب کنیم. آنقدر که تصور می شود تمام روزنه های امید بسته نشده اند ... (کتاب: از حال بَد به حال خوب).
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
زِ مَرگِ هَمْنَفَسان، هَمْچو بید میلَرزَم؛
که بَرگهایِ خَزان را زِ هم جُدایی نیست!
#صائب
دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش
که آب زندگی هم می کند خاموش آتش را
#حافظ
🟣
چه کسی می داند فردا چه خواهد شد؟
که داند که فردا چه خواهد رسید
ز دیده که خواهد شدن ناپدید
که را رخت از خانه بر در نهند
که را تاج اقبال بر سر نهند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________