حافظ می گوید: این چیز هایی که درباره ی آیینه ی اسکندر شنیدی که افق های دور را آشکار می کرد، افسانه است. آیینه ی اسکندر واقعی می خواهی ببینی و بدانی، جام می است؛ یعنی جام معرفت است؛ یعنی اگر به معرفت خداوند راه پیدا بکنی، این معرفت کار همان آیینه ی اسکندر می کند و چیز هایی که ذهن های دیگران دور و مستور است، برای تو مثل روز روشن و آشکار می کند.
حافظ می گوید: «آیینه سکندر جام می است بنگر» یعنی توجه کن به حرف من «تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا» این جام می و معرفت بر تو عرضه می دارد؛ یعنی به تو نشان خواهد داد احوال ملک دارا. بقول سعدی وجود تو شهری است و خود تو یک قلمرو هستی، این ملک وجودی تو که برای تو نیست و برای حضرت مالک است و یا بقول حافظ برای دارا است، یک حالات، تحولات و دگرگونی هایی دارد و اگر می خواهی آن حالات و تحولات برای تو آفتابی و روشن بشود، امکان ندارد مگر در سایه ی معرفت.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
Can Atilla4_5789635577368288516.mp3
زمان:
حجم:
13.8M
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ خوبان ] دو معنا دارد: ۱. نیکان، خوب نهادگان، کسانی که حقیقتا خوب اند ۲. خوب روایان، کسانی که روی زیبا و خوبی دارند. البته عرض شد که انسان ها دو روی ظاهر و باطن دارند، پس خوب رویی می تواند هم وصف ظاهر باشد و هم می تواند وصف باطن باشد و از آنجا که حافظ اهل باطن است و نه ظاهر، وقتی "خوبان" می گوید مقصودش خوب رویان باطنی است؛ کسانی که از جمال و زیبای باطنی برخوردار اند که چنین کسانی انسان های الهی و عارفان هستند
[ پارسی گو ] فارسی گو، فارسی زبان؛ ولی در اینجا کنایه از هم زبانی است؛ یعنی کسی که زبانش، زبان آشنا است، زبانش برای ما بیگانه نیست و قابل فهم و قابل درک است
[ عمر ] زندگانی، حیات
[ ساقی ] کسی که دیگران را مست یا سیراب می کند که در اینجا کنایه از خداوند سبحان است
[ بشارت ] خبر خوش، مژده، نوید
[ رندان ] مردمانی که خوب اند؛ اما خوب نمی نمایند و هیچ دعوی و ادعای خوبی ندارند. دست و پا نمی زنند تا نشان بدهند که خوب اند و حتی گاهی در یک چهره های نمود و بروز پیدا می کنند که شما ممکن است گمان خوب بودن هم درباره ی آنها پیدا نکنید
[ پارسا ] پرهیزگار، متقی، پاک دامن
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
مولوی در مثنوی می گوید: ما دو نوع باران داریم:
هست باران از پی پروردگی
هست باران از پی پژمردگی
یک باران داریم مثل باران بهاری که واقعا درختان را پرورده و پرورش و رشد می دهد و یک باران داریم مثل باران پاییزی که درختان را خشک می کند
نفع باران بهاران بوالعجب
باغ را باران پاییزی چو تب
منفعت باران بهاری برای درختان باغ بسیار شگفت انگیز است و اصلا معجزه می کند؛ اما باران پاییزی برای درختان یک باغ مثال تب را دارد و در تب درختان را می سوزاند و خشک می کند
این دم ابدال باشد زان بهار
در دل و جان روید از وی سبزهزار
دم اولیای خدا، سخن و نفس آنها مانند باران بهاری است؛ یعنی واقعاً انسان را سبز و شکفته و شکوفا می کند. آدمی با سخنان آنها جان می گیرد، حیات دوباره پیدا می کند
فعل باران بهاری با درخت
آید از انفاسشان در نیکبخت
همان کاری که باران بهاری با درختان می کند، اینها با سخنان خود با دل و جان و روح آدمی می کنند
حالا حافظ همین سخن مولانا را به زبان حافظانه و شاعرانه ی خودش می گوید:
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
خوب رویان، آن کسانی که از یک روی باطن زیبایی برخوردار اند و روی باطن آنها تماشایی است و مردمانی که نیک نهاد اند و خوبان روزگار اند، کسانی که پارسی گو هستند؛ یعنی به زبان ما سخن می گویند، به زبانی قابل فهم و آشنا با ما هم زبانی می کنند. این خوبان هم زبان با سخنان خود و دم مسیحایی خود حقیقتا به آدمی عمر دوباره و زندگانی تازه و حیات مجدد می بخشند، درست مثل همان باران بهاری که درختان را حیات می بخشید. به همین خاطر ساقی را صدا می زند؛ یعنی خداوند را خطاب می کند و از او می خواهد که بیا و به این جماعت و خوبان که به ما عمر دوباره و در حقیقت حیات و زندگی بخشیده اند، به پاداش مژده ای بده؛ یعنی مژده ای عنایت بده، مژده ای کرامت بده چون از دست ما کاری ساخته نیست، ما در برابر محبت عظیم آنها کاری نمی توانیم کنیم. اجر و مزد و پاداش آنها فقط و فقط با دستان پُر و با کفایت تو امکان پذیر است.
"رندانه پارسا" یعنی پارسا هایی که دعوی پارسایی ندارند، پارسایی خود را فریاد نمی کنند. اهل ریا و تظاهر نیستند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ به خود ] به میل خود، با خواست و اختیار خود
[ خرقه ] لباس و البته به لباس رسمی صوفیان "خرقه" گفته می شود
[ می آلود ] می آلوده، کنایه از ناپاکی، ناپاک بودن
[ شیخ ] پیر، مراد، مرشد، بزرگ
[ شیخ پاک دامن ] در اینجا یک عبارت طنزآمیزی است که در حقیقت حافظ شیخ ریاکار و متظاهر را با طنز و استهزاء به پاک دامن توصیف کرده
[ معذور دار ] عذر ما را بپذیر
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
یک دانه ی گندم، یک پوسته دارد و یک مغز دارد. دین هم دقیقا مثال دانه ی گندم را پیدا می کند که دین هم پوسته ای دارد و مغزی دارد. پوسته ی دین نماز، روزه و حج است و مغز دین مرورت، انصاف، عاطفه، جوانمردی و مهربانی است که اینها مغز و حقیقت دین اند. هم پوسته برای دین لازم است و هم مغز برای دین لازم است، همانطور که دانه ی گندم هم به پوسته و هم به مغز نیاز دارد اگر بخواهد سبز بشود، اگر بخواهد به ثمر بنشیند، اگر بخواهد تبدیل به خوشه بشود. شما پوسته را جدا کن و بکار که محال است سبز بشود یا تنها مغز را بگیر و بکار که باز هم محال است سبز بشود. خاک می گوید: پوست + مغز هر دو با هم باید کاشته بشوند.
شگرد شیطان این است که همیشه بین پوسته و مغز قیچی می گذارد؛ یعنی یک عده را اهل پوسته می کند و یک عده را اهل مغز می کند. یک عده فراوان نماز می خوانند و اعمال عبادی خود را انجام می دهند، این هیئت و آن هیئت می روند؛ اما دریغ از یک جو انسانیت، انصاف، مروت و جوانمردی. شیطان هر دو دسته را از دیانت دور می کند و آنها را یا به پوسته و یا به مغز سرگرم می کند، بخصوص دسته ی اول که فقط پوسته را دارند و ضربه ای که آنها به حوزه ی دین و دیانت وارد می کنند، هیچ دشمنی نمی تواند وارد کند و لذا حافظ می گوید: اگر کسانی مثل منِ حافظ جامه ی می آلود به تن کرد؛ یعنی در لباس بی دینان درآمد و سراغ پلیدی رفت، عذرشان را باید پذیرفت. و جالب است که خطاب حافظ به شیخ پاک دامن است و می گوید: باید عذر حافظ و حافظ ها را تو و امثال تو بپذیرند. در حقیقت می خواهد بگوید: همین داعیه ی شیخ بودن، بزرگ بودن و پاک دامن بودن تو و امثال توست که چنین عذر و بهانه ای به دست من و امثال من داده چون تو و امثال تو همان پوسته های بی مغز هستید و از دین فقط پوسته اش را دارید و مغزش را ندارید. در حقیقت این تعبیر "شیخ پاک دامن" یک تعبیر طنز آمیز و طنز آلودی است که دارد او را به سخره و استهزاء می گیرد و می گوید: این پاکدامنی توست که ما را ناپاک کرد چون ما پیش خودمون گفتیم که اگر پاکدامنی این است ما نخواستیم و به همین خاطر ناپاک شدیم.
یعنی منِ حافظ و امثال منِ حافظ به انتخاب و اختیار خودشون سراغ پستی ها و پلیدی ها نرفتند و بلکه رفتار و کردار تو و کسانی مثل تو آنها را به ناپاکی و پلیدی وا داشت.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ملازمان ] جمع ملازم؛ یعنی کسی که همواره نزد کسی است و به معنای همراه، نوکر، خدمتکار، نزدیک، غلام و خدمتکار است و "ملازمان" یعنی همراهان، نوکران، خدمتکاران و نزدیکان
[ سلطان ] پادشاه؛ ولی در اینجا مقصود پادشاه نیست و بلکه مقصود معشوق است؛ یعنی کسی که سلطان دل ها است یا بقول حافظ:
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
[ دعا ] درخواست، خواهش
[ نظر ] نگاه، توجه، عنایت
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: چه کسی این دعا و این درخواست و این خواهش من را به همراهان آن سلطان عشق، سلطان دل ها و آن محبوب معشوق می رساند؟ تا آن ها هم به او برسانند.
خوب درخواست و خواهش او چیست؟ ملازمان سلطان به سلطان چه خواهش و درخواستی برسانند؟ درخواست این که بالاخره او پادشاه و سلطان است، سلطانی و پادشاهی هم جای شکر و شکرانه دارد، شکر و شکرانه ی پادشاهی این باشد که توجه و محبتش را نسبت به دیگرانی که گدای توجه او هستند، نیازمند نظر و نگاه او هستند، دریغ ندارد.
این غزل عاشقانه است و مخاطب حافظ معشوق زمینی است که هوادار فراوانی دارد و از آن هواداران می خواهد که وساطت و شفاعت کنند و این درخواست را به معشوق و محبوب برسانند؛ اما هدف حافظ همان معشوق اَبد و ازل است؛ یعنی خداوند که ملازمان و بندگان فراوانی دارد و در حقیقت آنها را به شفاعت می خواند و می خواهد که نظر خداوند را به او متوجه کنند؛ خداوندی که سلطان و سلاطین است و از نام های او "سلطان" و پادشاه مطلق است.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ رقیب ] نگهبان، پاسبان، مراقب. همینطور وقتی دو نفر عاشق کسی باشند یا عاشق چیزی باشند، هر کدام از آنها را "رقیب" می گویند؛ اما در ادبیات و زبان حافظ "رقیب" یعنی مخالف، مدعی و بدخواه که در اینجا به همین معناست
[ دیو ] جن؛ جن اگر مذکر باشد "دیو" نامیده می شود و اگر مونث باشد "پری" نامیده می شود؛ اما در ترجمه های قرآنی شیطان را به دیو ترجمه می کنند و ملک را به فرشته و در اینجا هم به همین معناست؛ دیو یعنی یک موجود بسیار زشت و پری یعنی بی عیب و زیبا
[ سیرت ] طریقه، روش، خلق و خوی
[ پناهم ] از ریشه و مصدر "پناهیدن" است. در زبان و ادبیات قدیم فراوان بکار می رفت:
بر که پناهیم تویی بی نظیر
در که گریزیم تویی دستگیر
اما به مرور زمان استعمال این کلمه کمتر شد و امروز چنین استعمالی وجود ندارد و بیشتر از قالب های "پناه بردن" و "پناه گرفتن" استفاده می شود و دیگر «به پناهم» گفته نمی شود و امروز «به پناه می روم» می گویند
[ مگر ] مگر اینکه، امید است که، باشد که
[ شهاب ] به آن شعله مانندی گفته می شود که مانند تیر شب ها از دل آسمان دیده می شود که با شتاب و سرعت به زمین حرکت می کند. پس "شهاب" به معنای شعله است
[ ثاقب ] سوراخ کننده؛ چون آن شعله به سمت زمین پُر شتاب در حال حرکت است و فضا و جو زمین را سوراخ می کند و به پایین می آید بدان "شهاب ثاقب" گفته می شود. "شهاب ثاقب" یک ترکیب قرآنی است که در سوره ی صافات و آیه ی ۱۰۷ آمده و در این آیه اشاره دارد به اینکه گاهی شیاطین قصد دارند راه به آسمان پیدا کنند، به اسرار آسمانی پِی ببرند و سخنان فرشتگانی که ساکنان آسمان هستند را بشنوند؛ اما خداوند شهاب ثاقب(یک شعله ی آتشین) مثل تیر به سمت آنها روانه می کند و به این وسیله آنها را دور می کند
[ آن شهاب ثاقب ] اشاره به چنین شهابی و چنین ماجرایی دارد
[ خدا را ] "را" یعنی برای و بنابراین "خدا را" یعنی برای خدا، بخاطر خدا
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
نفس آدمی در وجود آدمی رقیب، مخالف، دشمن و بدخواه آدمی ایست. سیرت، روش، خلق و خوی او هم همان شیوه، روش و اخلاق زشت شیطانی ایست و لذا حافظ تعبیر "دیو سیرت" می آورد.
حافظ می گوید: از من در برابر این نفس پلید کاری ساخته نیست و باشد آن شهاب ثاقبی که در قرآن آمده و بوسیله ی آن شیاطین پلید را دور می کند تا به آسمان نزدیک نشوند، همان شهاب ثاقب یار و مددکار من بشود و برای خدا و بخاطر خدا فرود بیاید و این نفس را که مثال همان دیو و شیطان را دارد از من که می خواهم آسمانی بشوم و هوای آسمانی شدن را در سر دادم دور بدارد.
جالب است که بدانید مولوی هم چنین درخواستی دارد؛ اما او در قالب مناجات و بگونه دیگری می گوید:
دست گیر از دست ما، ما را بخر
پرده را بر دار و پرده ی ما مدر
باز خر ما را ازین نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بند سخت
کی گشاید ای شه بیتاج و تخت
این چنین قفل گران را ای وَدود
کی تواند جز که فضل تو گشود
یعنی مولوی هم به این نتیجه رسیده که بی مدد خداوند و بدون لطف و عنایت او هرگز آدمی از شیطان پلید و نفس خویش نجات نمییابد
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________