eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
6.1هزار دنبال‌کننده
411 عکس
105 ویدیو
6 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمـــاه اینجا تنها آرشیو مطالبی است که می خوانم و گو‌ش می دهم. ارتباط با ادمین: @sarbbazzaman پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/51646155580
مشاهده در ایتا
دانلود
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ خوبان ] دو معنا دارد: ۱. نیکان، خوب نهادگان، کسانی که حقیقتا خوب اند ۲. خوب روایان، کسانی که روی زیبا و خوبی دارند. البته عرض شد که انسان ها دو روی ظاهر و باطن دارند، پس خوب رویی می تواند هم وصف ظاهر باشد و هم می تواند وصف باطن باشد و از آنجا که حافظ اهل باطن است و نه ظاهر، وقتی "خوبان" می گوید مقصودش خوب رویان باطنی است؛ کسانی که از جمال و زیبای باطنی برخوردار اند که چنین کسانی انسان های الهی و عارفان هستند [ پارسی گو ] فارسی گو، فارسی زبان؛ ولی در اینجا کنایه از هم زبانی است؛ یعنی کسی که زبانش، زبان آشنا است، زبانش برای ما بیگانه نیست و قابل فهم و قابل درک است [ عمر ] زندگانی، حیات [ ساقی ] کسی که دیگران را مست یا سیراب می کند که در اینجا کنایه از خداوند سبحان است [ بشارت ] خبر خوش، مژده، نوید ‌‌[ رندان ] مردمانی که خوب اند؛ اما خوب نمی نمایند و هیچ دعوی و ادعای خوبی ندارند. دست و پا نمی زنند تا نشان بدهند که خوب اند و حتی گاهی در یک چهره های نمود و بروز پیدا می کنند که شما ممکن است گمان خوب بودن هم درباره ی آنها پیدا نکنید [ پارسا ] پرهیزگار، متقی، پاک دامن ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ مولوی در مثنوی می گوید: ما دو نوع باران داریم: هست باران از پی پروردگی هست باران از پی پژمردگی یک باران داریم مثل باران بهاری که واقعا درختان را پرورده و پرورش و رشد می دهد و یک باران داریم مثل باران پاییزی که درختان را خشک می کند نفع باران بهاران بوالعجب باغ را باران پاییزی چو تب منفعت باران بهاری برای درختان باغ بسیار شگفت انگیز است و اصلا معجزه می کند؛ اما باران پاییزی برای درختان یک باغ مثال تب را دارد و در تب درختان را می سوزاند و خشک می کند این دم ابدال باشد زان بهار در دل و جان روید از وی سبزه‌زار دم اولیای خدا، سخن و نفس آنها مانند باران بهاری است؛ یعنی واقعاً انسان را سبز و شکفته و شکوفا می کند. آدمی با سخنان آنها جان می گیرد، حیات دوباره پیدا می کند فعل باران بهاری با درخت آید از انفاسشان در نیکبخت همان کاری که باران بهاری با درختان می کند، اینها با سخنان خود با دل و جان و روح آدمی می کنند حالا حافظ همین سخن مولانا را به زبان حافظانه و شاعرانه ی خودش می گوید: خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند خوب رویان، آن کسانی که از یک روی باطن زیبایی برخوردار اند و روی باطن آنها تماشایی است و مردمانی که نیک نهاد اند و خوبان روزگار اند، کسانی که پارسی گو هستند؛ یعنی به زبان ما سخن می گویند، به زبانی قابل فهم و آشنا با ما هم زبانی می کنند. این خوبان هم زبان با سخنان خود و دم مسیحایی خود حقیقتا به آدمی عمر دوباره و زندگانی تازه و حیات مجدد می بخشند، درست مثل همان باران بهاری که درختان را حیات می بخشید. به همین خاطر ساقی را صدا می زند؛ یعنی خداوند را خطاب می کند و از او می خواهد که بیا و به این جماعت و خوبان که به ما عمر دوباره و در حقیقت حیات و زندگی بخشیده اند، به پاداش مژده ای بده؛ یعنی مژده ای عنایت بده، مژده ای کرامت بده چون از دست ما کاری ساخته نیست، ما در برابر محبت عظیم آنها کاری نمی توانیم کنیم. اجر و مزد و پاداش آنها فقط و فقط با دستان پُر و با کفایت تو امکان پذیر است. "رندانه پارسا" یعنی پارسا هایی که دعوی پارسایی ندارند، پارسایی خود را فریاد نمی کنند. اهل ریا و تظاهر نیستند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ به خود ] به میل خود، با خواست و اختیار خود [ خرقه ] لباس و البته به لباس رسمی صوفیان "خرقه" گفته می شود [ می آلود ] می آلوده، کنایه از ناپاکی، ناپاک بودن [ شیخ ] پیر، مراد، مرشد، بزرگ [ شیخ پاک دامن ] در اینجا یک عبارت طنزآمیزی است که در حقیقت حافظ شیخ ریاکار و متظاهر را با طنز و استهزاء به پاک دامن توصیف کرده [ معذور دار ] عذر ما را بپذیر ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ یک دانه ی گندم، یک پوسته دارد و یک مغز دارد. دین هم دقیقا مثال دانه ی گندم را پیدا می کند که دین هم پوسته ای دارد و مغزی دارد. پوسته ی دین نماز، روزه و حج است و مغز دین مرورت، انصاف، عاطفه، جوانمردی و مهربانی است که اینها مغز و حقیقت دین اند. هم پوسته برای دین لازم است و هم مغز برای دین لازم است، همانطور که دانه ی گندم هم به پوسته و هم به مغز نیاز دارد اگر بخواهد سبز بشود، اگر بخواهد به ثمر بنشیند، اگر بخواهد تبدیل به خوشه بشود. شما پوسته را جدا کن و بکار که محال است سبز بشود یا تنها مغز را بگیر و بکار که باز هم محال است سبز بشود. خاک می گوید: پوست + مغز هر دو با هم باید کاشته بشوند. شگرد شیطان این است که همیشه بین پوسته و مغز قیچی می گذارد؛ یعنی یک عده را اهل پوسته می کند و یک عده را اهل مغز می کند. یک عده فراوان نماز می خوانند و اعمال عبادی خود را انجام می دهند، این هیئت و آن هیئت می روند؛ اما دریغ از یک جو انسانیت، انصاف، مروت و جوانمردی. شیطان هر دو دسته را از دیانت دور می کند و آنها را یا به پوسته و یا به مغز سرگرم می کند، بخصوص دسته ی اول که فقط پوسته را دارند و ضربه ای که آنها به حوزه ی دین و دیانت وارد می کنند، هیچ دشمنی نمی تواند وارد کند و لذا حافظ می گوید: اگر کسانی مثل منِ حافظ جامه ی می آلود به تن کرد؛ یعنی در لباس بی دینان درآمد و سراغ پلیدی رفت، عذرشان را باید پذیرفت. و جالب است که خطاب حافظ به شیخ پاک دامن است و می گوید: باید عذر حافظ و حافظ ها را تو و امثال تو بپذیرند. در حقیقت می خواهد بگوید: همین داعیه ی شیخ بودن، بزرگ بودن و پاک دامن بودن تو و امثال توست که چنین عذر و بهانه ای به دست من و امثال من داده چون تو و امثال تو همان پوسته های بی مغز هستید و از دین فقط پوسته اش را دارید و مغزش را ندارید. در حقیقت این تعبیر "شیخ پاک دامن" یک تعبیر طنز آمیز و طنز آلودی است که دارد او را به سخره و استهزاء می گیرد و می گوید: این پاکدامنی توست که ما را ناپاک کرد چون ما پیش خودمون گفتیم که اگر پاکدامنی این است ما نخواستیم و به همین خاطر ناپاک شدیم. یعنی منِ حافظ و امثال منِ حافظ به انتخاب و اختیار خودشون سراغ پستی ها و پلیدی ها نرفتند و بلکه رفتار و کردار تو و کسانی مثل تو آنها را به ناپاکی و پلیدی وا داشت. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ ملازمان ] جمع ملازم؛ یعنی کسی که همواره نزد کسی است و به معنای همراه، نوکر، خدمتکار، نزدیک، غلام و خدمتکار است و "ملازمان" یعنی همراهان، نوکران، خدمتکاران و نزدیکان [ سلطان ] پادشاه؛ ولی در اینجا مقصود پادشاه نیست و بلکه مقصود معشوق است؛ یعنی کسی که سلطان دل ها است یا بقول حافظ: گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب [ دعا ] درخواست، خواهش [ نظر ] نگاه، توجه، عنایت ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ حافظ می گوید: چه کسی این دعا و این درخواست و این خواهش من را به همراهان آن سلطان عشق، سلطان دل ها و آن محبوب معشوق می رساند؟ تا آن ها هم به او برسانند. خوب درخواست و خواهش او چیست؟ ملازمان سلطان به سلطان چه خواهش و درخواستی برسانند؟ درخواست این که بالاخره او پادشاه و سلطان است، سلطانی و پادشاهی هم جای شکر و شکرانه دارد، شکر و شکرانه ی پادشاهی این باشد که توجه و محبتش را نسبت به دیگرانی که گدای توجه او هستند، نیازمند نظر و نگاه او هستند، دریغ ندارد. این غزل عاشقانه است و مخاطب حافظ معشوق زمینی است که هوادار فراوانی دارد و از آن هواداران می خواهد که وساطت و شفاعت کنند و این درخواست را به معشوق و محبوب برسانند؛ اما هدف حافظ همان معشوق اَبد و ازل است؛ یعنی خداوند که ملازمان و بندگان فراوانی دارد و در حقیقت آنها را به شفاعت می خواند و می خواهد که نظر خداوند را به او متوجه کنند؛ خداوندی که سلطان و سلاطین است و از نام های او "سلطان" و پادشاه مطلق است. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ رقیب ‌] نگهبان، پاسبان، مراقب. همینطور وقتی دو نفر عاشق کسی باشند یا عاشق چیزی باشند، هر کدام از آنها را "رقیب" می گویند؛ اما در ادبیات و زبان حافظ "رقیب" یعنی مخالف، مدعی و بدخواه که در اینجا به همین معناست [ دیو ] جن؛ جن اگر مذکر باشد "دیو" نامیده می شود و اگر مونث باشد "پری" نامیده می شود؛ اما در ترجمه های قرآنی شیطان را به دیو ترجمه می کنند و ملک را به فرشته و در اینجا هم به همین معناست؛ دیو یعنی یک موجود بسیار زشت و پری یعنی بی عیب و زیبا [ سیرت ] طریقه، روش، خلق و خوی [ پناهم ] از ریشه و مصدر "پناهیدن" است. در زبان و ادبیات قدیم فراوان بکار می رفت: بر که پناهیم تویی بی نظیر در که گریزیم تویی دستگیر اما به مرور زمان استعمال این کلمه کمتر شد و امروز چنین استعمالی وجود ندارد و بیشتر از قالب های "پناه بردن" و "پناه گرفتن" استفاده می شود و دیگر «به پناهم» گفته نمی شود و امروز «به پناه می روم» می گویند [ مگر ] مگر اینکه، امید است که، باشد که [ شهاب ] به آن شعله مانندی گفته می شود که مانند تیر شب ها از دل آسمان دیده می شود که با شتاب و سرعت به زمین حرکت می کند. پس "شهاب" به معنای شعله است [ ثاقب ] سوراخ کننده؛ چون آن شعله به سمت زمین پُر شتاب در حال حرکت است و فضا و جو زمین را سوراخ می کند و به پایین می آید بدان "شهاب ثاقب" گفته می شود. "شهاب ثاقب" یک ترکیب قرآنی است که در سوره ی صافات و آیه ی ۱۰۷ آمده و در این آیه اشاره دارد به اینکه گاهی شیاطین قصد دارند راه به آسمان پیدا کنند، به اسرار آسمانی پِی ببرند و سخنان فرشتگانی که ساکنان آسمان هستند را بشنوند؛ اما خداوند شهاب ثاقب(یک شعله ی آتشین) مثل تیر به سمت آنها روانه می کند و به این وسیله آنها را دور می کند [ آن شهاب ثاقب ] اشاره به چنین شهابی و چنین ماجرایی دارد [ خدا را ] "را" یعنی برای و بنابراین "خدا را" یعنی برای خدا، بخاطر خدا ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ نفس آدمی در وجود آدمی رقیب، مخالف، دشمن و بدخواه آدمی ایست. سیرت، روش، خلق و خوی او هم همان شیوه، روش و اخلاق زشت شیطانی ایست و لذا حافظ تعبیر "دیو سیرت" می آورد. حافظ می گوید: از من در برابر این نفس پلید کاری ساخته نیست و باشد آن شهاب ثاقبی که در قرآن آمده و بوسیله ی آن شیاطین پلید را دور می کند تا به آسمان نزدیک نشوند، همان شهاب ثاقب یار و مددکار من بشود و برای خدا و بخاطر خدا فرود بیاید و این نفس را که مثال همان دیو و شیطان را دارد از من که می خواهم آسمانی بشوم و هوای آسمانی شدن را در سر دادم دور بدارد. جالب است که بدانید مولوی هم چنین درخواستی دارد؛ اما او در قالب مناجات و بگونه دیگری می گوید: دست گیر از دست ما، ما را بخر پرده را بر دار و پرده ی ما مدر باز خر ما را ازین نفس پلید کاردش تا استخوان ما رسید از چو ما بیچارگان این بند سخت کی گشاید ای شه بی‌تاج و تخت این چنین قفل گران را ای وَدود کی تواند جز که فضل تو گشود یعنی مولوی هم به این نتیجه رسیده که بی مدد خداوند و بدون لطف و عنایت او هرگز آدمی از شیطان پلید و نفس خویش نجات نمی‌یابد ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
مژه سیاهت اَر کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ مژه ] تار های کمانی شکلی است که در لبه ی پلک ها و اطراف چشم قرار دارند [ اشارت کردن ] فرمان دادن [ به خون اشارت کردن ] فرمان دادن به ریختن خون کسی [ فریب] در گذشته "فِریب" و امروز "فَریب" تلفظ می شود که به معنای حیله و مکر است [ بیندیش ] از ریشه ی "اندیشیدن" به معنای ترسیدن و "بیندیش" یعنی بترس [ غلط مکن ] این فعل در قدیم مثل امروز معنای منفی نداشت و البته هنوز هم در فارسی افغانستان آن بار منفی در زبان فارسی ما را ندارد." غلط مکن" در گذشته به معنای اشتباه نکن امروز است؛ امروز می گویند: «اشتباه نکن» و در گذشته می گفتند: «غلط مکن» ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ حافظ در این بیت به یک محبوب خطاب می کند، محبوبی که اطرافیانی دارد؛ ولی اطرافیان او خوب نیستند و پیوسته و همواره تلاش می کنند که دیگران را مثل حافظ و امثال او را از چشم او بیندازند. حافظ به آن محبوب و به آن کسی که دوستش دارد هشدار می دهد و می گوید: مراقب اطرافیان خود باش که کلاه سَرت نگذارند و دوستانت را از چشمت نیندازند؛ ولی بالاخره حافظ است و چون حافظ است، همین معنای ساده را در اوج زیبایی و ظرافت بیان می کند. حافظ اولا محبوب خودش را؛ یعنی آن کسی که سخت دوست دارد را به "چشم" تشییه می کند و می گوید: تو برای من و امثال من مثال چشم را داری و اصلا با تو دنیا برای ما دیدنی و تماشایی است و با تو ما دنیا را می بینیم و بی تو دنیا برای ما تار و تاریک است. و دیگر آنکه افرادی که در اطراف تو هستند و این اطرافیان تو که هر کدام مثال مژه ای در اطراف چشم دارند، می خواهند تو به ما توجه نکنی و این یعنی خون ما را ریختن و این با کشتن ما هیچ فرقی نمی کند و ما با این کار می میریم. بقول مولانا: بی‌تو فنا و مردنا و به همین خاطر نهیب می زند که مراقب باش تا تو را فریب ندهند و هرگز چنین اشتباهی نکنی که به ما نظری نکنی و در حقیقت حافظ با این بیان لطیف خودش جایگاه محبوب را نشان می دهد که محبوب هر که باشد(زمینی باشد یا آسمانی باشد، مادی باشد یا معنوی باشد) مثال چشم را دارد و بی اعتنایی و بی توجهی او چیزی شبیه مردن برای محب و عاشق است. و دیگر آنکه در کنار محبوب(چه زمینی و چه آسمانی) همیشه یک موانعی وجود دارد؛ ولی آدمی نباید دست از طلب خودش بردارد. حافظ می گوید: اگر یکی از اطرافیانت ای چشم و چراغ من که برای تو مثال مژه ی سیاه را دارد، خواست و فرمان داد که خون ما را بریزی؛ یعنی به ما توجه نکنی چون توجه نکردن تو به معنای کشتن و ریختن خون ما است. بدان که دارد فریبت می دهد و بترس از این فریب که تو با این کار و کار از این جنس آدم ها، تمام دوستداران و هوا خواهان خود را از دست می دهی و تنها می شوی. محبوب من! اشتباه نکن ما را از نظر دور مدار.... ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل عالمی بسوزی چو عِذار بَرفروزی تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ عالم ] "عالم" به معنای جهان و دنیا است؛ اما در اینجا به معنای مردم دنیا است [ عالمی ] مردم جهانی [ دل عالمی بسوزی ] دل عالمی را به عَزا می نشانی و دل مردم بسیاری را می سوزانی [ عذار ] "عذار" در حقیقت به معنای تار های موی بسیار نازک و ظریفی است که بر پشت لب و گونه رویده می شود؛ اما در زبان حافظ و مجموعا در ادبیات فارسی "عذار" به معنای رخسار، چهره و صورت است [ عِذار برفروزی ] کنایه از خشمگین شدن، خشم گرفتن، چهره را در هم کشیدن [ مدارا کردن‌ ] نرمی و ملایمت نشان دادن، به لطف و لطافت رفتار کردن ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ حافظ به محبوب خود اشاره و خطاب می کند که حتی این محبوب می تواند خداوند سبحان باشد. حافظ می گوید: تو وقتی چهره در هم می کشی؛ یعنی تو وقتی خشمگین می شوی، دل های بسیاری را به آتش می کشی. پس بیا و مدارا کن، کوتاه بیا، نادیده بگیر و ببخش. دیگران اگر اغماض نمی کنند، اگر نمی بخشند، اگر با ملایمت و ملاطفت رفتار نمی کنند، بخاطر این است که با این کار دل آنها خنک می شود. اگر دیگران خشمگین می شوند بخاطر این است که به هم ریخته اند، آشفته شده اند و با این کار یک تسلایی پیدا می کنند؛ اما تو که به هم نمی ریزی. حافظ می گوید: دیگران نیازمند چنین رفتاری برای تسلا و آرام کردن خود هستند و از این کار حقیقتا سود می برند؛ اما تو که بی نیازی از هر سود، تو که در پی سود و صرفه نیستی، پس خشم نگیر و ببخش. اگر جوانی و خامی کردیم، نادیده بگیر که ما تاب خشم تو را نداریم، خشم تو عالم سوز است. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________