محلههای قدیم مثل یه خونه بود. خونهها اتاقهاش بودن و کوچه حیاطش. همسایهها هم اعضای خانواده بودند.
البته بیآفت هم نبود، ولی قدیمیا اعتقاد داشتن باید مردمدار بود و آفتها رو برطرف کرد.
کوچهها خاموش و غریبه نبود. از کوچههای ناآشنا و از ناآشناهای کوچه نمیترسیدیم. انگار که توی حیاط خونه خودمونیم. حیاطی که با درختها، پرندهها و گربهها سهیم شده بودیم. اون موقعها انقدر با طبیعت بیگانه نبودیم.
بعد از ظهرهای پاییزی،
زیر درختهای طلایی کوچه،
صدای قارقار انبوه کلاغها
خانمهای همسایه که برای خرید از گاری یا وانت توی کوچه میومدن و سر صحبتشون باز میشد
بازی گل کوچیک با بچهها و ماشین یا موتوری که از وسط بازی ما رد میشد و ما با چند ثانیه بیحرکت شدن، نشون میدادیم که نه اون مزاحم ماست و نه ما محل عبورشو بستیم
توپی که گاهی زیر ماشین میرفت، گاهی شوت میشد اون دور دورا و یه عابر خوشرو بود که سعی میکرد توپ رو به شکل دراماتیکی به ما برگردونه.
کاش الان کسی بود که ما میگفتیم آقا آقا... همون خوشی ما رو بده بیزحمت... و اون هم با یه بغل پا، چیزی که ازمون دور شده بود رو بهمون برمیگردوند.
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاضرین تو این خونه ها زندگی کنید؟!
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد اون حال خوبی
که دیگه نیست بخیر ❤️
قوری لعابی
قوری شلغمی
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
✓مهربانی دیوار نمیخواهد
✓مهربانی یک دل بزرگ و با صفا میخواهد
✓دلی به وسعت دشت
✓و دشتی به اندازه گذشت...
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
تصویری تاریخی از ورودیِ اهرام😍
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
چشم اندازی از تهران، حوالی دهۀ ۱۲۹۰ خورشیدی
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
#قاب_قدیم
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
🦅عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.
آنگاه عقاب است و دوراهی:
بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود
ولی چگونه؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مُرد...
انتخاب با خودِ توست...
*تمثیل سرخپوستی
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
نفت و بنزین ارزان شد!
خبر قدیمی در سال ۱۳۴۲
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا دلم زندگی تو تهران اون سالها رو میخواد
خسته شدم از این شلوغی بیخود، هرج و مرج، آلودگی و استرس عقب موندن تو این شهر بزرگ
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
يك سفر فراموش نشدنی
دانشجويان معماری دانشگاه تهران ١٣٥٣
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
ما مدرسه نرفتهایم!
مدرسه زمانی مدرسه خواهد بود که ما در آن موارد زیر را میآموزیم:
مالیات چیست؟
چگونه درآمد داشته باشیم؟
چگونه خرج کردن پول را مدیریت کنیم؟
چگونه کارهای بانکی را انجام دهیم؟
چگونه آشپزی کنیم؟
چگونه تغذیه مناسب داشته باشیم؟
چگونه با «نه شنیدن» کنار بیاییم؟
چگونه «تنهایی» را مدیریت کنیم؟
چگونه خود را دوست داشته باشیم؟
چگونه رابطهای را آغاز کنیم؟
چگونه از روابط مراقبت کنیم؟
چگونه در مصاحبه شغلی شرکت کنیم؟
چگونه برای خرید خانه برنامهریزی کنیم؟
چگونه در شرایط سخت، خود را سرپا نگه داریم؟
با نگاه به آنچه باید میآموختیم و مرور آنچه آموختیم، میتوان گفت: «ما مدرسه نرفتهایم!»
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
#تلنگر
شب بود؛ اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود،
حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن میکند.
او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهایش ژل میزند.. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او به موهای خود گلد می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند چون او با پطروس چت می کرد.
پطروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد. روزی پطرس دید که سد سوراخ شده است اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود..
او نمیدانست که سد تا چند لحظه دیگر میشکند و ازاین رو در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم ختم او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.
ریز علی دید کوه ریزش کرده است اما حوصله نداشت. ریز علی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را در آورد. او چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها بررخورد کرد و منفجر شد تمام مسافران و کبری مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه بازگشت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود .
الان چند سالی بود که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او اصلاً حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمانان را سیرکند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.
آخرین باری که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
اما او از چوپان دروغگو هم گله ای ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به این دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ دیگر وجود ندارد
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
ميدانی جانم !
صبحها همين كه صدایِ سوت کشیدنِ کتری رویِ اجاق را بشنوی،
بویِ نانِ سنگکِ تازهیِ صبحِ زودِ پدر به مشامت برسد،
و صدایِ صبحانه حاضر کردنِ مادر از آشپزخانه بیاید،
يا وقتی عطرِ قرمه سبزيهایِ ظهرِ جمعهاش تویِ خانه ميپيچد و هوش از سَرت ميبرد، همين كه چشمت ببينتشانُ گوشَت نفسهايشان را بشنود،
همین که آغوشِ گرمشان را لمس کنی و بگویی «چقدر دوستشان داری» يعنی «صبحت بخير» شده ...!
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
این خوشگلا ظرفهای پیکنیکاند متعلق به دهه ۴۰
ملت با این جواهرات میرفتن پیکنیک !
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
خاک بازی یکی از بازی هایی بود که همیه پسرا انجام میدادن😍
امکان نداره یه نفر بازی نکرده باشه
#نوستالژی
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
👤فروغی بسطامی
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
اگر اون زمان ایران و هنگ کنگ فیلم مشترک میساختن:
بروسلی: غودااااااااااا
مرحوم خیر آبادی: خبه خبه
بروسلی: چشم هرچی زن داداش بگه
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
خاطره ای بی نظیر از معلم شهید محمدعلی رجایی :
یکی از شاگردان قدیم شهیدرجایی نقل می کند: به هفته آخر ماه اسفند نزدیک می شدیم. دانش آموزان می خواستند هر طوری شده، اون هفته رو تعطیل کنند! بچه ها برای هر معلمی نقشه ای کشیدند. این معلم که حاضره تعطیل کنه. اون معلم که کتاب رو تدریس و تموم کرده. دیگری هم حضور و غیاب نمی کنه و. اما مشکل اصلی، معلم ریاضی، آقای رجایی بود که یقین داشتیم نه تعطیل میکنه نه اجازه غیبت میده. بچه ها فکرهاشون رو سرِهم گذاشتند و تصمیم گرفتند بطور یکدست در کلاس حضور پیدا نکنند و آقا معلم رو در برابر عمل انجام شده قرار بدند. روزی که ما با آقای رجایی درس داشتیم، بچه ها به مدرسه نیامده بودند ولی من بطور اتفاقی کاری داشتم که رفتم مدرسه.از سر کنجکاوی در گوشه ای از مدرسه سرم رو با توپ گرم کردم تا ببینم برای کلاس ما چه اتفاقی می افته! چند دقیقه مانده به شروع کلاس، طبق معمول آقای رجایی با دفتر حضور و غیاب و کتاب درسی از دفتر مدیر بیرون آمد و رفت به طرف کلاس... دل در سینه ام نبود. حالا چی میشه؟! اگر آقا معلم ببینه بچه ها قالش گذاشتند، ناراحت میشه؟! با دلهره گام های معلم رو تعقیب کردم. آقای رجایی به کلاس رسید. در رو باز کرد. وارد شد و سپس در رو بست... یعنی چی؟!... حتماً بعضی از بچه ها ترسیدند و رفتند سر کلاس... نامردا... دیگه خودم هم جرأت نداشتم برم سرکلاس. به بقیه باید چه جوابی می دادم؟! برای اینکه ببینم چه کسانی عهدشکنی کردند و سرکلاس رفتند تو مدرسه موندم. شاید نیم ساعتی گذشته بود که آقا معلم با دست های گچی که حکایت از تدریس داشت از کلاس بیرون آمد و رفت بطرف دفتر مدرسه. با عجله به سمت کلاس رفتم. از آنچه دیدم دهانم باز موند. هیچ کس درکلاس نبود و آقای معلم تمام درس رو با دقت و توضیح کافی روی تابلو نوشته بود. پایین تابلو هم اضافه کرده بود: دانش آموزان عزیز! حسب وظیفه در کلاس حاضر شدم و انجام وظیفه کردم. عیدتون مبارک!
اولین روز بعد از تعطیلی با آقای رجایی درس داشتیم بچه ها بغض کرده و در حالی که گاهی نگاهی به تخته سیاه می انداختند، خاموش و بی صدا در خود فرو رفته بودند.
رجایی شاید تنها معلمی است که در کلاس خالی تدریس کرد...
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
خیابان لاله زار سال ۱۳۵۷
سردر سینماهای لاله زار و آگهی فیلمهای ایرانی "سرکش" و "شارلوت به بازارچه می آید"، فقط چند ماه پیش از انقلاب. همونطور که در عکس پیداست اکثر مشتریان این سینماها مهمانان شهرستانی تهران، سربازان مرخص و بعضا" افراد بیکار بودند!
در آن زمان معمول بود که در کنار فیلمهای جدیدتر، فیلمهای قدیمی نیز بطور مجانی یا به عبارتی دو فیلم با یک بلیط نمایش داده میشدند.
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
🍂احساس ناامنی فقط اون لحظه که از مدرسه میاومدی و میدیدی مامانت خونه نیست.
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60