eitaa logo
حریم عشق
177 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال‌های شب اول‌ِ قبر سخته یا آسون؟🥺📝 چی میشه که یه نفر ۸۰سال در دنیا بوده ولی شب اول قبر که ازش می‌پرسند خدای تو کیست؟ نمی‌تونه جواب بده!
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می‌شناسند اما خدا را نمی‌شناسند، به واسه‌‌ی تو، با خدا آشنا شوند.🌱 ✍🏻شهیدمصطفی‌چمران
صدای خنده‌ی خدا را می‌شنوی؟ دُعاهایت را شنیده و به آنچه مَحال می‌پنداری، می‌خندد :)
در سکوت شب نقش رویاهایت را به تصویر بکش ایمان‌داشته باش به خدایی که نا امید نمی کند و رحتمش بی پایان است شبتون بخیـــر💫💥 ‌ ‌
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 با سر اشاره اي به کیسه ي تو دستم کرد . امیرمهدي – هم سوغاتیی که براتون آوردم و هم مژده گونی خبر نماز خوندنتون ، هر دو داخلشه . امیدوارم خوشتون بیاد . کیسه رو کمی بالا آوردم و نگاش کردم . من در مقابل این همه خوبی باید چیکار می کردم ؟ آدمی که رو به روم ایستاده بود واقعاً آدم بود یا فرشته ؟ چرا انقدر خوب بود ؟ و من در مقابل باهاش چیکار کردم ؟ با آهنگی که می دونستم اصلاً ازش خوشش نمیاد ، اذیتش کردم . و چقدر شرمنده شدم از کارم . اول لب به تشکر باز کردم . من – ممنون . اصلاً انتظارش رو نداشتم . و بعد نادم از رفتارم ادامه دادم . من – بابت اون آهنگ ، واقعاً عذر .... نذاشت جمله م رو کامل بگم . امیرمهدي – بهتره راجع به چیزهاي خوب حرف بزنیم . بازگو کردن مسائل ناراحت کننده ، حلاوت اتفاقاي خوب رو از بین می بره . حرف خوب ؟ می خواست با من راجع به چیزهاي خوب حرف بزنه ؟ حرف بزنه ؟ آخ که چه حالی داشت شنیدن این جملات از دهنش . در مقابل حرفش فقط سکوت کردم . انقدر گفتارش براي من شیرین بود که قدرت تکلم رو ازم گرفت . مگه این همون پسري نبود که حرف زدن زیاد با نامحرم رو گناه می دونست . همونی نبود که اون شب تو کوه گفت فقط به خاطر اینکه خوابمون نبره با هم حرف بزنیم ؟ خودش بود . همون پسر ، ولی می خواست با من حرف بزنه . و چه لذتی داشت حرفش و توجهش به من حتی به اندازه ي یه سوغاتی یا کادویی به بهونه ي مژده گونی و یا حرفاي خوب 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 لبخند محوي زد . امیرمهدي – موردي نداره . فقط ... گره کمی بین ابروهاش افتاد . امیرمهدي – شما واقعاً این آهنگا رو گوش می کنین ؟ مگه ایراد داشت ؟ آهنگش که مشکلی نداشت ! من – مگه چش بود ؟ امیرمهدي – من کاري به ریتم آهنگ ندارم . ولی متنش ... لب هاش رو کمی جمع کرد . امیرمهدي – زیادي سبک بود .... سخیف بود ..... هجو بود ... چرا می ذارین گوش و ذهنتون درگیر این آهنگا بشه ؟ اگر یه متن درست داشت حرفی نبود ! بی حواس گفتم . من – وقتی زیادي شادم این آهنگا رو گوش می دم . یا وقتی می خوام برقصم . و وقتی جمله م رو کامل کردم تازه فهمیدم چی گفتم ! و با بهت گفتم . من – اي واي ! و با دست کوبیدم روي دهنم . با ترس نگاهش کردم . یکی نبود بگه دختر عاقل جلوي این آدم از رقص حرف می زنی ؟ خوب الان یه چیزي بهت بگه خوبه ؟ اسم رقصیدن بردي جلوي نامحرم ؟ کی می شد یاد بگیرم هر حرفی رو نباید به زبون آورد ! اونم جلوي آدمی مثل امیرمهدي! منتظر یه عکس العمل توپ ازش بودم . احتمال دادم این دفعه با لگد من رو از خودش دور کنه ولی نه تنها کاري نکرد ، بلکه بدون تغییري در صورتش بحث رو عوض کرد . امیرمهدي – چند روز دیگه ماه رمضونه . روزه می گیرین ؟ وحس کردم اینجوري ، با عوض کردن مسیر صحبت می خواد حرفم رو نشنیده بگیره ! پس تصمیم گرفتم با جواب دادن به حرفش ، بحث قبل رو پشت گذر زمان دفن کنم . من – تا حالا روزه نگرفتم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان من و امثال من ارزش ندارد که موسی‌ٰبن‌جعفر می‌رود وقتی به قربانش:)♥️ |
- شهر من قم نیست اما با حریمش زنده ام:)!
enc_16845867956796536114302.mp3
8.5M
روزِ دخترِ و دستِ بـےبـے رو سرمہ . . ' روزِ دخترِ و هدیہ ے همه حرمھ : )! |
enc_1623438594589714362442.mp3
2.8M
نوحہ‌مےخواندکسےبینِ‌حـرم‌درهمهمھ ! . . برمشامم‌مےرسدهر‌لحظہ‌بوےفاطمھ ':) |
چه کسی از تاریکی می ترسه وقتی تو ماهی ؟!(:🌙💛 *ماهِ‌بنی‌هاشم*
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از عجيب‌ترين و نادرترين فيلم‌هایی كه تا به‌حال توسط یک گروه فیلم‌برداری حرفه‌ای گرفته شده.😳 🐝زنبور ماده پس از مرگ جفتش (همسرش) برايش قبر حفر ميكند. جنازه را زير بال‌هايش حمل ميكند و دفن ميكند. ⁉️راستی چه كسی و چه نيرويی به اين حشره اين‌را آموزش داده ؟؟! 📖 قرآن بعداز اشاره به خانه‌سازى عجیب زنبوران،:جمع‌ آورى شيره‌ی گل‌‌ها و ساختن عسل با آن خواص درمانى بی‌نظیر مى‌فرمايد: اِنَّ فى ذلِکَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُوْنَ به‌یقین در این امر (هوش و سخت‌کوشی این حشره) نشانه روشنى است (از قدرت پروردگار) براى گروهى که فکر مى‌کنند و اهل خرد هستند. سوره نحل آیه ۶۹
خدایا؛ روحمان‌از‌بین‌رفتہ‌ سردرگم‌و‌بازیچہ‌دنیاییم تو‌بیدار‌مان‌ڪن‌،تو‌هوشیارمان‌ڪن..! _شھید‌عباس‌دانشگر
✨بسم الله✨ سلااام شما دعوت شدید!✉️ به چی؟ به جشن تولد!🎈 اما این یکی خیلی فرق میکنه، چون دعوت شدید به جشن تولد یه "شهید" دهه هشتادی...🌷 درسته...شهیدِ دهه هشتادیِ شهرمون، شهید محمد سجادی زاده اولین جشن تولدی که خود شهید جسما حضور ندارن اما مگه میشه توی تولد خودشون نباشن؟🌱 پس منتظرتیم و باهات یه عالمه کار داریم...💫 زمان تولد: دوشنبه هشتم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 20:00 مکان تولد: استان بوشهرگلزار شهداشهرستان آبپخش منتظریم...
. 💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 ابرویی بالا انداخت . امیرمهدي – یعنی می خواین بگین پدر و مادرتون هیچوقت نگفتن باید روزه بگیرین ؟ بعید می دونم . شونه اي بالا انداختم . من – اوایل می گفتن ولی من دوست نداشتم بگیرم . براي همین چند ساله که فقط می پرسن روزه می گیرم یا نه که منم جوابم منفیه . اونا عادت ندارن چیزهاي مذهبی رو بهم تحمیل کنن . همیشه براي پذیرش هر چیزي آزاد بودم . و با این حرفم یاد تموم ماه رمضون هایی افتادم که همیشه همین یه ماه تو خونه ي ما همه چیز خدایی بود . و نماز همه ي اهل خونه جز من به جا و اول وقت خونده می شد . مامان و بابا و مهرداد روزه می گرفتن . گرچه که مهرداد روزهاي جمعه رو بی خیال روزه گرفتن می شد . و سهم من از همه ي اون سال ها ، شام خودن کارشون یک ساعت بعد از افطار بود و سریال هایی که اگر طنز نبود نگاه نمی کردم . باز هم با حرف امیرمهدي از فکر بیرون اومدم . امیرمهدي – هیچوقت نخواستین امتحانش کنین ؟ من – نه . چون اصلاً فلسفه ي این تشنگی و گرسنگی رو نمی فهمم چیه ! امیرمهدي – فلسفه ش رو از چه نظر می خواین بدونین ؟ از نظر پزشکی که یه جور استراحت بدن هستش . تو این یه ماه به واسطه ي کم خوردن ، بدن سمومش رو دفع می کنه و از زیر فشار ناجور غذا خوردن در میاد . از نظر معنوي هم که یه جور درك حال آدماییه که خیلی چیزها رو می بینن و دلشون می خواد ، اما توانایی خریدش رو ندارن . به واسطه ي درك حالشون می فهمیم که باید بهشون کمک کنیم . از نظر مذهبی می شه راهی براي آب کردن گوشت هایی که در طول سال از حرام خدا یا گناه به تن آدم روییده . مثل غذایی که با پول شبهه دار خریداري شده باشه . یا لذتی که از انجام یه گناه هر چند کوچیک نصیبمون می شه . ولی اگر منظورتون حکمت خداست که خب خود خدا می دونه چرا چنین عبادتی رو خواسته و اصلاً هم در حد درك و فهم انسان نیست . من – از اون عبادت هایی که باید بدون چشم داشت باشه ؟ لبخندي زد 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 امیرمهدي – بله . از هموناست و زمانی دلچسب می شه که بدونیم به واسطه ي همین عبادت کلی پاداش میگیریم . مثلاً تمام نفس هاي آدم روزه دار عبادت محسوب می شه . حتی لحظه اي که تو خوابه . تمام حسنات دو برابر برامون نوشته می شه . و در هاي رحمت به روي بنده ها بازه . جواب دعاهاي آدم روزه دار زود داده میشه و هزاران پاداش دیگه . خودش وعده داده روز عید فطر هزاران بنده ش رو از آـش جهنم نجات می ده . وقتی لحظه ي افطار شروع می کنیم به خوردن تازه ارزش نعمت هاي خدا براي آدم دو چندان می شه . چنان با عشق از این پاداش ها و حس ها حرف می زد که انگار شی با ارزشی جلوش قرار داره و می خواد با تعریفش بر ارزش و شکوه و عظمتش صحه بذاره . براي یه لحظه دلم خواست تا یک بار هم که شده ، روزه گرفتن رو امتحان کنم ببینم منم چنین حالی رو تجربه می کنم ! نگاهش رو به سقف پاساژ دوخت و با عشق گفت . امیرمهدي – و قشنگترین قسمت این ماه شب هاي قدرشه . شب هایی که خدا دعاي بنده هاش رو رد نمی کنه . شب هایی که سرنوشت یک سال آدم نوشته می شه .ساعت هایی که با هیچ چیز نمی شه توصیفش کرد . حیفه آدم این شب ها رو از دست بده . نمی دونم چرا بعضی بنده ها حاضر نیستن از این سه شب فیض ببرن . مگه تو طول سال چندتا از این شب ها داریم ؟ من – من شنیدم سرنوشتی که خدا براي ادم نوشته قابل تغییر نیست . به قول معروف همه چیز بر پایه ي قضا و قدر خداست . محکم و با اطمینان گفت . امیرمهدي – اما خودش گفته دعا ، قضا رو بر می گردونه . هرچند اون قضا محکم شده باشه . شونه اي بالا انداختم . من – ولی گاهی هر چقدر براي چیزي دعا می کنیم جواب نمی ده . انگار نه انگار ما داریم خودمون رو هلاك می کنیم . گاهی فکر می کنم نمی شنوه . لبخندي زد . امیرمهدي – خدا هیچوقت دعاي بنده ش رو بی جواب نمی ذاره . فقط گاهی بهش می گه " نه " . که این صد در صد به نفع بندشه . ابرویی بالا انداختم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿
🏷 علی(ع) صراط مستقیم 💠استاد حسین انصاریان ◽️برای رشد و تامین خیر دنیا و آخرت، به غیر توسل و تمسک به ریسمان ولایت علی بن ابیطالب(ع) راهی نیست
💎🦋💎 🦋 💎 ما در‌فراق‌کربلا دلتنگ‌که نه؛دل‌مرگ‌شده‌ایم:) @omideakbaree
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نفرین و آرزوی مرگ برای دیگران داشتن، بذر نا آرامی و آشفتگی را در وجودمان پرورش میدهد. روی زمین به دعای هم محتاجیم و نه نفرین و لعن دیگران.
میفرمایندکہ: بایدببخشیم‌تابتونیم‌ادامہ‌بدیم(: شهید بروجردی|غریب
هدایت شده از منفـــــی هجده😉!
🌸💎🌸💎🌸 دنیــــــا هیچ تعهدی واســـه تکرار هیچ لحظه ای به هیچکس نداده :) پس از ثانیه هات لذت ببــــــر رفیق خوبـــــــم🙃😍
00:00
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 من – واقعاً چیزي که آدم می خواد و خدا بهش نمی ده به صلاحشه ؟ نفس عمیقی کشید . امیرمهدي – ببینین ! گاهی آدم ها کاري می کنن که خدا برآورده کردن خواستشون رو به تعویق می ندازه ؛ ببینه چه راهی رو در پیش می گیرن . گاهی هم به واسطه ي انجام گناه ، دیگه لیاقت برآورده شدن حاجتشون رو ندارن . اینا مربوط به اعمال خود آدمه . ولی اونجایی که هیچکدوم از اینا دخیل نیست و خدا می گه " نه " صد در صد به صلاحشه . گاهی می خواد بهتر و بیشتر بهش بده و گاهی می بینه به واسطه ي برآورده شدن حاجتش چیز مهمی رو از دست می ده . شما دلتون می خواد یه چیز بزرگ یا یه عزیز رو از دست بدین به بهاي به دست آوردن چیز دیگه اي ؟ کمی فکر کردم . راضی می شدم ؟ مگه همین چند هفته قبلش به خاطر زنده موندن امیرمهدي از داشتنش گذشت نکردم ؟ مگه به خدا نگفتم امیرمهدي رو نمی خوام تا سالم بمونه ؟ پس حاضر نبودم عزیزي رو از دست بدم . آروم گفتم . من – نه حاضر نیستم . امیرمهدي – پس قبول دارین این نه گفتن خدا بهتره ؟ سري تکون دادم . من – آره بهتره . فقط نمی فهمم چرا باید این برآورده شدن آرزوي آدم با از دست دادن چیزي همراه باشه . امیرمهدي – اونم حکمتی داره که خودش می دونه . اگر قرار بود از کار خدا سر در بیاریم مخلوقش نمی شدیم . می شدیم خدا . راست می گفت دیگه . کی ما تونستیم از کار خدا سر در بیاریم ؟ با دست به مغازه اشاره کرد . امیرمهدي – فکر کنم می خواستین پارچه بخرین ! نگاهی به مغازه کردم . نرگس و رضوان هنوز داخل بودن و در حال دیدن و خرید کردن . حرف امیرمهدي نشون می داد دیگه تایم حرف زدنمون تمومه . و نمی خواد بیشتر از اون در کنار هم باشیم . شاید نمی خواست خواهرش چیزي بفهمه . " گفتم و رفتم داخل مغازه 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 به محض ورودم رضوان و نرگس به سمتم برگشتن . رضوان سریع پرسید . رضوان – مامان سعیده پارچه خواستن ؟ سري تکون دادم . من – آره . خودت براي مامان پارچه انتخاب کن . منم پارچه لباسی می خوام . به خواست من ، فروشنده چند نوع پارچه ي مناسب رو نشونم دادم . در حال دیدنشون بودم که رضوان کنارم ایستاد و آروم ، طوري که نرگس متوجه نشه گفت . رضوان – نرگس اومد دنبالت دید داري با امیرمهدي حرف می زنی . چند لحظه نگاتون کرد و برگشت . مبهوت برگشتم و نگاهش کردم . من – واي آبروم رفت . اخمی کرد . رضوان – مگه داشتین چیکار می کردین ؟ حرف می زدین دیگه . ولی دیگه داشت زیاد طول می کشید . سرم رو به طرف پارچه ها چرخوندم . من – حالا پیش خودش چه فکري می کنه ؟ دستی به پارچه ي ساتن جلوي روم کشیدم . من – چیزي نگفت ؟ رضوان – نه . بنده ي خدا انقدر پارچه ها رو نگاه کرد و به بهونه ي خرید از فروشنده خواست بیاره ببینیم ، تا حرف زدن شما تموم شه . تمام حواسم به حرفاي رضوان بود و در عین حال دستی به پارچه ها می کشیدم . یه کار غیر ارادي . نرگس اومد نزدیکمون . نرگس – چیزي انتخاب کردي ؟ برگشتم سمتش و لبخندي زدم . در حالی که تو دلم غوغایی به پا بود . اصلاً دلم نمی خواست حرف زدن من و امیرمهدي رو به روم بیاره . من – راستش چون نمی دونم می خوام چه مدل لباسی بدوزم انتخاب کردن سخته . ببخشید شما رو هم علاف کردم ! لبخند دوستانه اي زد 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا