4_5841498763461394668.mp3
4.36M
* #کلیپ_صوتی #شعبان #رمضان
بسیار زیبا
🎧 توصیههای پایانی ماه شعبان برای آماده شدن جهت ماه مبارک رمضان
🎤 حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
⏱ زمان: ۷ دقیقه
📥 حجم: ۴ مگابایت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 عاقبت شکاکان به حضرت مهدی
🔵 يا أَبَا حَمْزَةَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَا تَبْدِيلَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ قِيَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَكَّ فِيمَا أَقُولُ لَقِيَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ بِهِ كَافِر
🌕 «ای ابوحمزه! از جریاناتی که خداونـد، وقوع آن را حتمی در نظر گرفته، قیام قائم ماعلیه السلام می باشد؛ پس هر کس درباره آن شک
کند، خداوند را در حال کفر ملاقات می کند...»
📚 الغیبه للنعمانی، ص ۸۶، ح ۱۷
#امام_زمان
🔰 @p_eteghadi 🔰
❇️ زینت انسان، عقل است
💠 حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در شرح کلمه 70 از کلمات قصار نهج_البلاغه حضرت امیر علیه السلام؛
🔰 «لَا تَرَی الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً»؛
🔷 تُندروی و کجروی و کژراهه رفتن در اثر جهل است؛ حالا يا جهل به حکم است يا جهل به موضوع است؛ اين جهل در مقابل علم قابل درمان است؛ اما آن جهالت در مقابل عقل قابل درمان نيست.
🔷زينت انسان، عقل است. وقتي انسان عاقل شد، کارهای او حساب شده است .
🔷در جنگهای درونی از يک طرف جهل است از يک طرف عقل، از يک طرف ايمان است از يک طرف کفر، از يک طرف وهم و خيال است از يک طرف عقل. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که در جنگ داخلی اگر عقل پیروز شد، هرگز ستمی نسبت به قوای مادون نمی کند، بلکه آنها را تنظیم، تعدیل و حفظ میکند؛ نه رهبانيت می آورد نه عزوبت؛ ولی اگر وهم و خیال و شهوت و غضب پیروز شدند، عقل را به زندان میبرند و زنجیر میکنند.
🔷اینها از بیانات نورانی حضرت امیر است. «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ ینْفَعْهُ] لَا ینْفَعُه»؛ لذا این جهاد، جهاد اکبر شد. جهاد بیرونی کاری با جان آدم و عقل آدم و دین آدم ندارند؛ اما جنگ درون با دین آدم کار دارد، دين آدم را با اسلحه و شمشير نمی شود اداره کرد
🔷 در جنگ درون که آهن اثر ندارد، يک آه و ناله و گريه و اشک کنار سفره سحر اثر دارد، اگر اين شد آدم نجات پيدا میکند.
🔷اگر کسی ـ معاذالله ـ در محضر ائمه علیهم السلام نبود، يا تُند است يا کُند؛ فرمود جاهل يا مُفرِط است يا مُفَرِّط.
🔰 @p_eteghadi 🔰
.
﷽؛
🏷 زندگی پایدار با ...؟
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 «مايه پايدارى زندگى، خوب سنجيدن است و پايه آن، برنامه ريزى است».
🔹 «قِوامُ العَيشِ حُسنُ التَّقديرِ ، ومِلاكُهُ حُسنُ التَّدبيرِ».
📚 غرر الحكم : ح ٦٨٠٧
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
❓❓❓❓لائیزم یعنی چه؟ وتفاوت آن با سکولاریسم در چیست؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه لائیک (Laic) به معنای «جدا از دین» یا «دین جدا» و واژه لائیزم یا لائیسیزم (Laicism) به معنای دین جداگری یا دین جدائی و واژه لائیتی آن به معنای عامه مردم، مردم غیر روحانی و مردم ساده است.[1]
در اکثر فرهنگ های تخصصی واژه لائیسیزم به معنای یکسان و یا دست کم بسیار نزدیک به سکولاریسم به کار رفته است.
برخی جامعه شناسان میان «لائیک و سکولار » فرق نهاده و بر این عقیده اند که: لائیک وصف حکومت در جامعه ای است که فرهنگ عمومی، سکولاریزه (سکولار سازی) نشده و دین در آن دارای جایگاه بوده و مورد احترام و اهتمام است؛ اما با توجه به اینکه حکومت بر اساس موازین دینی، حکم نمی کند، میان نظام سیاسی حاکم و باور دینی مردم، تعارض و تنازع پیش می آید؛ ولی سکولار وصف حکومت در جامعه ای است که فرهنگ عمومی آن نیز سکولار سازی شده و مردم باورهای دینی را در امور زندگی دنیا دخالت نمی دهند و در نتیجه میان حکومت و باور دینی مردم ناسازگاری وجود ندارد.[2]
بر این اساس ایشان لائیسیزم را «جدائی دین از سیاست» و سکولاریسم را «جدائی دین از دنیا» می دانند. در مقابل بسیاری از محققان به جهت شباهت های فوق العاده این دو واژه آنها را معادل هم شمرده اند.
این تعبیر (لائیسیزم) در زبان فرانسه گاهی به همان معنای جدائی دین از دنیا به کار می رود ولی تعبیر سکولاریسم در زبان انگلیسی دلالتی مشخص تر دارد؛ که به اجمال می توان گفت: فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت های دینی و نهادهای دینی، اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده شده و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امور ماوراء طبیعی عنایت دارند، عقلانی و بشری می گردد.[3]
این واژه ها (لائیسیزم و سکولاریسم) به پدیده های هم بسته ای اشاره دارد که طیف گسترده ای را در بر می گیرد، وجه مشترک همه این پدیده ها عبارت است از توسل هر چه کمتر به توضیح و تبیین های ماوراء طبیعی، توسل هر چه کمتر به منابعی که برای تأمین اهداف ماوراء طبیعی به کار می آید، و حمایت هر چه کمتر از اعمال یا فعالیت هائی که رابطه با قوای ماوراء طبیعی، یا اتکای به این نیروها را تشویق و تبلیغ می کند.
در هر حال حتی اگر بر اساس نظر نخست لائیسیزم را متفاوت با سکولاریسم بدانیم، وجه تفاوت این دو واژه در همان حد است که بیان شد؛ اما در عین حال شباهت های فراوان و غیر قابل انکار این دو واژه تا جائی است که گاهی به جای هم و به یک معنا به کار می روند؛ البته توجه به این نکته لازم است که واژه لائیسیزم برای فرانسوی زبانان و در فرهنگ فرانسوی و واژه سکولاریسم برای انگلیسی زبانان و در فرهنگ انگلیسی آشناست و هر کدام در زبان فرهنگ خود، تقریباً گویای معنای جدانگاری دین و دنیاست.
به علت این هم معنائی، معمولاً در منابع دین پژوهی، جامعه شناسی دین و جامعه شناسی به بررسی مبانی تاریخچه و عوامل و آثار و ویژگی های آنها با عنوان «سکولاریسم» می پردازند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر :
1. عبدالحسین خسرو پناه، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه، چاپ اول، 1379، گفتار نهم.
2. کتاب نقد، شماره اول (ویژه سکولاریسم).
3. علی ربانی گلپایگانی، نقد مبانی سکولاریسم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1382.
📚پی نوشت ها:
[1] . داریوش آشوری، فرهنگ علوم انسانی، تهران، نشر مرکز، 1376.
[2] . ژان پل ویلم، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبد الرحیم گواهی، صص 141 ـ 144، تهران، انتشاراتی تبیان، 1377.
[3] . براین. ر. ویلسون، مقاله جداانگاری دین و دنیا از دائره المعارف دین، ویراسته میرچا الیاده، ترجمه مرتضی اسعدی زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی، فرهنگ دین، صص 126 ـ 129، تهران، طرح نو، 1374.
🔰 @p_eteghadi 🔰
«توسل» از ماده «وسل» به معناي تقرّب جستن يا چيزي كه باعث تقرّب به ديگري از روي علاقه و رغبت ميشود، ميباشد(1) توسل شامل شفاعت نيز ميشود، «شفاعت» از ماده «شفع» به معناي ضميمه كردن چيزي به همانند او است (2) و در مفهوم قرآني، شخص گناهكار به خاطر پارهاي از جنبههاي مثبت (مانند ايمان، عمل صالح و...) شباهتي با اولياءالله پيدا ميکند و آنها با کمکهاي خود، او را بهسوي كمال سوق ميدهند و از پيشگاه خداوند تقاضاي عفو ميکنند. بهعبارتديگر: شفاعت قرار گرفتن موجود قويتر و برتر در كنار موجود ضعيفتر و كمك نمودن به او د رراه پيمودن مراتب كمال، است(3).
قرآن کریم در آيه 35 سوره مائده، ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»: اي كساني كه ايمان آوردهايد پرهيزكاري پيشه كنيد و وسيلهاي براي تقرب به خدا، انتخاب نماييد و درراه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
وسيله در آيه فوق، معناي بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار ميشود، شامل ميگردد، همانطوركه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: بهترين چيزي كه بهوسيله آن ميتوان به خدا نزديك شد، ايمان به خدا و پيامبر او و جهاد در راه او، نماز، زكات، روزه، حج، صلهرحم، انفاق ... ميباشد(4).
متوسل شدن به افراد در حقيقت توسل به مقام روحاني آنهاست كه روح خود را پرورش داده، به كمالاتي رسيدند علاوه بر اين، توسل روح اميد را افزايش، روح يأس را كاهش و ايجاد رابطه معنوي باخدا و اولياءالله و تحصيل رضايت خداوند و توجه به سلسله شافعان و... را به وجود ميآورد بنابراين توسل به مقامِ بزرگي مانند امام حسين عليهالسلام که جانش را براي احياي دين خدا، فدا کرد، بسيار مناسب است و در روايات بسياري هم به آن تأکيد شده است. آداب و ترتيب خاصي نيز براي اينگونه توسل ها، وجود ندارد و انسان ميتواند صميمانه با امامش درد دل کند و بهوسيله او از خدا طلب مغفرت کند یا اینکه از خدای متعال بخواهد به خاطر آن بزرگوار، او را مورد بخشش قرار دهد.
توبه یعنی پشیمانی قلبی که لازمه اش ترک آن کار و تصمیم جدی داشتن، بر انجام ندادن گناهان است. در صورتی که قابل جبران باشد، لازم است است این کار انجام شود. می توان از سیدالشهدا علیه السلام خواست تا برای توفیق در این مسیر، برایتان دعا کند. از طرفی می توان از آن بزرگوار درخواست کرد تا به درگاه الهی برای شما، استغفار نماید.
موفق باشيد.
📚پينوشتها:
1. قرشي، سيد علياکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ذيل ماده «وسل»
2. همان، ذيل ماده «شفع»
3. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 223
4. نهجالبلاغه، خطبه 110
🔰 @p_eteghadi 🔰
در قرآن کریم به چه عوامل مادّی و معنوی در عافیت از بیماری اشاره شده است؟
پاسخ اجمالی:
آیات مختلفی در قرآن کریم درباره شفای بیماریهای جسمی، روحی و روانی وجود دارد که در هرکدام به عوامل مادّی و معنوی متعددی اشارهشده است، مثلاً در بیماریهای جسمی میتوان به خوردن غذاهاى پاک، ممنوعیت غذاهاى غیربهداشتى، دورى از گوشت مردار و شراب اشاره کرد. همچنین از عسل نیز بهعنوان درمان بعضی از بیماریهای جسمى یادکرده است. در بیماریهای روحی، عمل کردن به آیات قرآن کریم و رعایت تقوا، بهترین عامل برای سلامتی است و برای بیماریهای روانی هم مواردی مانند قرائت قرآن، صبر، توکل و ذکر، توصیهشده که عمل به آنها میتواند انسان را در مقابل این بیماریها مصون بدارد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
برخى از روانشناسان با تحقیق درآیات قرآن دریافتهاند که قرآن بر روان انسان تأثیر زیادی میگذارد. آنان شفابخشى قرآن را با علوم تجربى مقایسه کردهاند و نتایج حاصل از آن را با عنوان تأثیر قرائت قرآن بر بهداشت روانى انسان منتشر کردهاند.
مداومت بر قرائت قرآن، نقش مؤثرى در رویارویى با اضطراب دارد. فهم قرآن نیز در مقابله با اضطراب مؤثر است. نتیجه تحقیقى که از ۶۰ دختر به دست آمد، نشان داد رویارویى میزان اضطراب و گرایش به افسردگى در گروهى که طى ۶ ماه روزانه حداقل نیم ساعت به قرائت قرآن میپرداختند، بهطور چشمگیرى کمتر از دیگران است. (31)
توصیههایی هم در قرآن کریم در این راستا آمده است:
-دمیدن روح امید و دورى از یأس و اثر آن در کاهش افسردگى. (32)
-دعوت قرآن به صبر و اثر آن در کاهش فشارهاى روانى. (33)
-دعوت قرآن به توکل به خدا و نقش آن در آرامش انسان. (34)
-یاد خدا و آرامش دل. (35)
-ممنوعیت سوءظن، تجسس و غیبت و اثرات آن بر سلامتى جامعه و شخصیت افراد. (36)
بهعبارتدیگر میتوان گفت: همه دستورهاى الهى بهنوعی براى آرامش فردى، اجتماعى و رشد و بالندگى فرد و جامعه است. (37)
نتیجه:
قرآن، نگاه انسان را محدود به بیماریهای جسمی نکرده بلکه از گذرگاه بیماریهای جسمی، او را به امراض روحی و قلبی نیز توجه داده است. در مرتبه بعد، متناسب با بیماری، توصیههای مادی و معنوی را برای پیشگیری و درمان، بیان کرده است.
📚پینوشتها:
سوره نساء، آیه 43.
سوره صافات، آیه 89.
سوره نساء، آیه 95.
سوره انبیاء، آیه 84.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودى، چاپ اول، دمشق بیروت: دارالعلم الدار الشامیة، 1412 ق، ص 459.
سوره شعراء، آیه 80.
سوره یونس، آیه 57؛ سوره اسراء، آیه 82؛ سوره فصلت، آیه 44.
سوره نحل، آیه 69.
ر.ک: سایت خبرگزاری بینالمللی قرآن (iqna) ذیل عناوین: «منظور از شفا بودن قرآن چیست؟» و «قرآن چگونه بیماریهای جسمی را شفا میدهد؟»
سوره بقره، آیه ۱۷۲.
سوره اعراف، آیه 157.
سوره اعراف، آیه ۳۱.
سوره انعام، آیه ۱۴۵.
سوره بقره، آیه ۱۷۳.
سوره مائده، آیه 90.
سوره مائده، آیه 6.
سوره نساء، آیه 43.
سوره مدثر، آیه 4.
سوره بقره، آیه 222.
سوره اسراء، آیه 32.
سوره اعراف، آیه 80-81.
سوره مؤمنون، آیه 7.
سوره نحل، آیه ۶۹.
ر.ک: محمدعلی رضایی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ناشر: کتاب مبین، رشت، سال چاپ: 1381، چاپ سوم، ج 2، ص 428 تا 452.
سوره احزاب، آیه 35.
ر.ک: محمدعلی رضایی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ناشر: کتاب مبین، رشت، سال چاپ: 1381، چاپ سوم، ج 2، ص 440.
سوره بقره، آیه 10.
سوره طلاق، آیه 2.
سوره اسراء، آیه 82.
غلامرضا نور محمدی، درآمدی بر نظام جامع سلامت اسلام، تهران، ناشر: ایرانیان طب، چاپ 1، 1396 ش، ج 1، ص 515.
ر. ک. به مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، دانشگاه علوم پزشکى، آذر ۱۳۷۶، ص ۸۸-79.
سوره یوسف، آیه ۸۷.
سوره بقره، آیات ۱۵۳ و ۱۵۵ و سوره آلعمران، آیه ۲۰۰.
سوره احزاب، آیه ۳ و سوره آلعمران، آیه ۱۵۹.
سوره اسراء، آیه ۲۴ و سوره بقره، آیه ۸۳.
سوره حجرات، آیه ۱۲- ۱۱.
ر. ک. به خلاصه مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، دانشگاه پزشکى تهران، ۱۳۷۶ آذرماه.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پاسخ تفصیلی:
عافیت از بیماریها همیشه یکی از دغدغههای بشر بوده است. هرچند قرآن کریم کتاب بهداشت و پزشکى نیست، بلکه کتابى براى تربیت معنوى است ولی گاهی بهعنوان مسیری برای خداشناسی به مطالب پزشکى، بهداشتى و علمى اشارهای دارد تا راه خداشناسى را هموار کند و همچنین اعجاز علمى قرآن را به اثبات برساند. از سوی دیگر به خاطر پیوستگى نیازهاى جسمى و روحى و تأثیر آنها بر هم، قرآن لازم میداند به بهداشت جسمى نیز توجه ویژه کند، زیرا در کمال روحى انسان تأثیر دارد. بیماری جسمی در قرآن کریم با کلماتی چون «مَرضی»(1)، «سَقیم»(2)، «اُولی الضَّرَر»(3) و «ضرّ»(4) معرفیشده است.
این مطالب اگر در حد اعجاز علمى نباشد، قطعاً برخى از آنها جزء شگفتیهای علمى است.
«شفا» به معنای صحت و سلامتی از بیماری است. «راغب اصفهانی» میگوید: «الشفاء من المرض: موافاه شفا السّلامة» یعنی رسیدن به کنار سلامتی. (5) شفادهنده واقعی خداست لذا حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میفرماید: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِین (6)؛ و هرگاه مریض میشوم اوست که شفایم میدهد». چون شافی خداست، واسطههایی را هم برای این کار قرار داده است، لذا در قرآن کریم 4 مرتبه واژه «شفا» را بهکاربرده است که 3 مورد از آنها درباره شفا دهی قرآن کریم (7) و 1 مورد درباره شفا دهی عسل است. (8)
شفا در قرآن کریم، گاهی صحت و سلامتی از بیماریهای جسمی است و گاهی از بیماریهای قلبی و روحی و گاهی از بیماریهای روانی که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت. (9)
بیماریهای جسمی:
بیماریهایی هستند که مربوط به جسم و بدن انسآناند. درباره بهداشت غذایى، آیات متعددی در قرآن کریم آمده است که عبارتاند از: خوردن غذاهاى پاک (10)، ممنوعیت غذاهاى غیربهداشتى (11) اسراف نکردن در غذا (12)، دورى از گوشت مردار (13) گوشت خوک و خوردن خون (14) و شراب (15). درباره بهداشت شخصى نیز قرآن کریم دستوراتی دارد: وضو (16)، غسل (17)، طهارت لباس (18) و بسیاری از موارد دیگر. همچنین درباره بهداشت مسائل جنسى نیز مسائل مهمی در قرآن کریم ذکرشده است؛ ازجمله ممنوعیت آمیزش با زنان در عادت ماهیانه (19)، دورى از زنا (20)، دوری از لواط (21)، دوری از استمناء (22) و موارد دیگر.
در مورد درمان بیماریهای جسمی در برخی آیات صراحتاً مواردی بهعنوان شفا معرفیشده است، مانند شفا بودن عسل: «... از درون شکم آن (زنبور) نوشیدنى بارنگهای مختلف خارج مىشود؛ که در آن شفا براى مردم است.»(23)
خواص غذائى و دارویى (شفابخشى)، خاصیت ضد میکروبى و ضدعفونی و همچنین کاربرد درمانى عسل در بیماریهای پوستی، گوارشی، تنفسی، قلبی، کلیوی، عصبی و ... ازجمله آثار این ماده شفابخش است که امروزه به اثبات رسیده است. (24)
در برخی آیات دیگر نیز اعمال و رفتارهایی بیانشده که علاوه بر جنبه دینی و شرعی آنها، در روایات و علم پزشکی امروزه، آثار درمانی آن به اثبات رسیده است مانند روزه:
«و مردان روزهدار وزنان روزهدار، مردان پاکدامن وزنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند وزنانی که بسیار یاد خدا مىکنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است.» (25). (26)
بیماریهای روحی (قلبی):
مراد از بیماریهای روحی، بیماریهای است که به روح انسانی انسان مربوط است. عقاید و باورهای انسان به این روح مربوط است و همین روح و متعلقات آن است که به تفکیک انسان از سایر حیوانات، منجر شده است. این بیماری از بیماریهای بدن شدیدتر و صعبالعلاجتر است؛ «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(27). قلب مریض دوازده بار در قرآن آمده است و قرآن کریم شفا و دواى دردهاى قلوب نیز هست. بالاترین توصیه قرآن کریم که در جایجای این کتاب عزیز بدان سفارش شده است و عمل بدان میتواند انسان را از همه بیماریها بخصوص قلبی و روحی نجات دهد، تقوا است. خداوند متعال میفرماید «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ؛(28) و هرکسی تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه برونرفت از مشکلات را قرار میدهد.»
بیماریهایی چون شک، حقد، حسد، شرک، کفر و نفاق بیماریهای قلبیاند که بهوسیله قرآن زدوده میشوند: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنین (29)؛ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم.»
بیماریهای روانی:
مفهوم «روان» بیشتر در مورد ابعادی از سلامت فرا مادی انسان مطرح میشود که با جسم و بدن او مرتبط باشد، برخلاف «روح» که بیشتر در مورد آن بعدی از وجود انسان به کار میرود که کاملاً از ماده مجرد شده است. هنگامیکه از «روح» سخن به میان میآید منظور بُعد فرا مادی، بدون ارتباط با بدن است و وقتیکه از «روان» صحبت میشود منظور بُعد فرا مادی در ارتباط با بدن است (30) قرآن کریم با الفاظ مختلفی از بیماریهای روانی یادکرده است، مانند یأس، عدم اطمینان قلب، وسواس، سوءظن و... .
گوینده این مطلب که «دین افیون جامعه و ملتهاست» کارل مارکس (1883ـ1818 میلادی) نویسنده و اقتصاددان آلمانی است این فرد از فوئر باخ ـ که یک فیلسوف آلمانی است و اندیشه اومانیستی دارد و انسان را مدار و معیار همه چیز میپندارد ـ پیروی کرده و تفکر ماتریالیستی و مادّیگرایی او را سر و سامان بخشیده است و در نظریات خود ابداع جدیدی بجز نظریه مادیگرایی تاریخی (ماتریالیست تاریخی) ندارد در همین راستا و در ضمن نگرش مادّی به جهان هستی و انکار متافیزیک و ماوراء هستی، نیروی محرک تاریخ را «عامل اقتصاد» میکند. کارل مارکس «معقتد است عموم پدیدههای اجتماعی اعمّ از سیاست و فرهنگ و علم و فلسفه و حتی مذهب، مولود همین موضوع است»[1] تفکر مارکسیستی ذوق و هنر و فرهنگ و دین و سیاست و علم و فلسفه را در جامعه «روبنا» نام نهاده و عامل اقتصاد را «زیربنا» معرفی کرده است. بنابراین تمام اوضاع و احوال اجتماعی بستگی به شرایط زیربنا دارد و از این رهگذر دین نیز که یک روبنا است ساخته و پرداخته اقتصاد است. (البتّه نظریات مختلفی در انگیزه و عامل پیدایش مذهب ارائه شده است که در اینجا آنها را ذکر نمیکنیم) به هر حال این نظریه مارکس و مارکسیستها درباره منشأ دین است.
توضیح بیشتر: مارکس در فلسفه تاریخ، تاریخ را به چهار دوره تقسیم کرد: 1. دوره اشتراکی اوّلیه. 2. دوره مالکیت زمین. 3. دوره سرمایهداری. 4. دوره سوسیالیستی.[2] او میگوید: جبراً تاریخ از این مرحله اوّل رشد کرده تا به دورههای بعد رسیده و بعد جبراً به دوره سوسیالیستی میرسد (جبر تاریخ). در دوره اشتراکی اوّلیه دین وجود نداشته است و در دوره مالکیت جامعه به طبقه استثمارگر و استعمارگر و طبقه استثمار شده و استعمار شده و رنجدیده و ضعیف تقسیم میشود که طبقه استثمارگر یعنی طبقه حاکمه از طبقه محکوم و استثمار شده به نفع خود کار میکشید و سود میبُرد، طبقه استثمار شده از فلاکت و بدبختی به ستوه آمده و به فکر قیام افتادند استثمارگران از عامل درونی و معنوی رنجیدگان (سوء استفاده کرده) و دین را اختراع کرده است.[3] طبقه حاکمه برای کنترل طبقه محکوم از دو عامل درونی و بیرونی بهره گرفته است: 1. عامل بیرونی یعنی ایجاد حکومت و دستگاه حکومتی 2. عامل درونی یعنی درست کردن دین برای کنترل محکومان از درون. دین با تعالیمی که دارد مردم را، ملّتها و جامعه را به حالت تخدیری میبرد کانَّ کاری میکند که آنها یادشان برود که میخواستند قیام کنند و بساط استثمار و استعمار و ظلم را برچینند، چگونه دین حالت تخدیری دارد؟ به این شکل که دین میآید و به مردمی که میخواهند قیام کنند، میگوید: شما ناراحت نباشید خدا و قیامتی وجود دارد که در آنجا خداوند به حساب ظالمان رسیدگی میکند و آنان را در آتش میسوزاند و باز اگر کسی چیزی بخواهد بگوید و اعتراضی بکند دین از حربه «قضا و قدر» استفاده میکند و میگوید این قضا و قدر الهی است که شما چنین عقب مانده و ستم دیده باشید بهشت کافر در این دنیا است و بهشت مؤمنین در آخرت است و خدا چنین خواسته است و… آنگاه دین برای طبقه محکوم چگونه است؟ اوّلاً: مایه تسلّی است، به آنها میگویند هر چه در اینجا از دست دادی در دنیای دیگر به دست میآوری، غصّه نخور… در این صورت همه (این حرفها که دین میگوید) برای این (است) که انقلاب نکن. پس باید تمام تعلیمات دینی در جهت تسلیم و تمکین و تسکین باشد (حتی احکام آن). اگر قضا و قدر است برای این است که بگویند آقا فایده ندار، مگر با قضا و قدر میشود جنگید؟ اگر برای احساس مغبونیّت است میگویند جبران در عالم آخرت وجود دارد…[4] شهید مطهری میفرماید:… (در این صورت) باید فرض کنیم که طبقه دیندار جاهل هم هست چون اگر جاهل نباشد زیر بار این جور تعلیمات نمیرود… و طبقه حاکم از جهل توده استفاده کرده و دین را اختراع کرده است[5]. طبق این اندیشه است که مارکس میگوید: انسان سازنده دین است نه دین سازنده انسان…، دین در عین حال بیانگر هلاکت واقعی و اعتراضی به آن فلاکت است، دین به منزله آهِ یک موجود مستأصل، قلب یک جهان سنگدل، و نیز روح هستی بیروح است. دین تریاک مردم است…[6]
حال که دین یک امر روبنا حساب شده، تغییر و تحوّل و نابودی آن نیز به دست زیربنا (اقتصاد) است. آندره پیتر در مارکس و مارکسیسم مینویسد: «پس کافی است مناسبات اقتصادی و مادی را تغییر داد، آنگاه دین خود به خود از میان خواهد رفت…» یعنی از ریشه دین باید با دین مبارزه کرد نه مبارزه مستقیم علیه آن… .
علامه جعفری میافزاید:… اینگونه جامعهشناسان، (اگر بگوئیم مارکس جامعهشناس بوده) که میخواهند ماهیت دین و کاربرد آن را از دیدگاه علمی مشخص نمایند گویا جامعه و کشوری غیر غرب سراغ ندارند![15] این همان نکتهای است که مارکس رعایت نکرده و سر در لاکِ خود کرده و نظریهای را اختراع کرده و بعد دیده است که این نظریه طبق جامعه آسیایی درست در نمیآید. جامعهای که مهد تمدّن و دین بوده است و میبیند که برخلاف نظریات او دین مایه رشد و تمدّنساز عظیم است مثلاً دینی مثل اسلام به شدّت رو به گسترش است و شور و هیجان انقلابی دارد و لذا چارهای جز عقبنشینی ـ محدود داشته است میگویند وقتی چنین شد از بس کورکورانه مریدان خودش را بار آورده بود حتی آنها نیز حاضر به پذیرش افکار وی نبودند چون میگفتند این نظریات اخیر تو درباره جامعه خلاف تعلیمات توست و او میگفت من مارکس هستم ولی ماکسیست نیستم یا من به اندازه شما مارکسیست نیستم کمی سردتر هستم. این همه یک طرف و اینکه مارکس هیچگاه دلیل محکمی بر این نظریات خود نداشت از طرف دیگر مایه سستی این حرف او درباره دین میباشد او با جبر میخواست حرفهایش را به کرسی بنشاند.
خلاصه آنکه از منظر اسلام دین امری فطری است و ریشه در سرشت آدمی دارد و پیامبران از سوی خدا برای آبیاری این نهال آدمی آمدهاند نه اینکه آنرا برای منافع خود ساخته باشند و لذا دین حالت شور و انقلاب و امید و قیام بر علیه ستم و ستمگران و خواهان عدالت و آزادگی است نه افیون ملتها.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ کتاب فطرت، شهید مطهری، انتشارات صدرا.
2ـ مقدمهای بر جهانیبینی توحیدی، بخش جامعه و تاریخ، انتشارات صدرا، و نیز بخش انسان و ایمان.
3ـ پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، استاد مصباح، ج 2، مؤسسه در راه حق قم، 1361.
4ـ آیت الله جوادی آملی، دین شناسی.
📚پی نوشت ها:
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذهب، ص13.
[2] . گاهی به پنج دوره نیز تقسیم کردهاند، که بعد از دوره اوّل و دوره شکار و کشاورزی بعد مالکیت.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج3، ص577.
[4] . همان.
[5] . همان، ج3، ص578.
[6]. آندره پیتر، مارکس و مارکسیسم، ص262.
[7] . مارکس و مارکسیسم، ص281.
[8] . همان، ص281.
[9] . مجموعه آثار، همان، ج3، ص577.
[10] . همان، ج3، ص581ـ578.
[11] . قصص/5.
[12] . مجموعه آثار، همان، ج3، ص581ـ580.
[13] . جامعه شناسی ادیان، ص8.
[14] . ژان پل ویلم، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، نقد و بررسی علامه محمدتقی جعفری، ص8ـ7.
[15] . همان.
🔰 @p_eteghadi 🔰
مارکسیستها دشمنی خاصی با دین دارند و از جمله قوانین مارکسیستی مبارزه با دین است؛ لنین میگوید: مکتب مارکس همانا مکتب مادیگرایی است از این لحاظ به همان اندازه… مادیگرایی فوئر باخ با دین عناد دارد… بایستی دین را براندازیم این الفبای هر نوع مادیگرایی است… و لذا الفبای مارکس میباشد[7] لنین میافزاید: … مکتب مارکس دورتر میرود و مبارزه علنی با دین نمیکند (چون مارکس میگوید:) باید دانست با دین چگونه مبارزه کرد. برای این کار باید منابع ایمان و دین تودهها را با مفاهیم ـ مادّیگرا توضیح داد…[8] مارکسیستها بر این «باید» عمل کردند و همانطور که شهید مطهری (ره) در «علل گرایش مادیگری» متذکر شده، یک تفسیر مادّی برای قرآن نوشتند و شهید مطهری در کتاب مذکور نقدی بر نمونههای فراوان این تفسیر ذکر میکنند.
خلاصه اینکه مارکسیستها برای رسیدن به مقصود خود یعنی ایجاد جامعه سوسیالیستی (کمونیستی)، با دین دشمنی دارند و لذا آن را تحریف میکنند.
نقد و بررسی مختصر این نظریه
برخلاف نظر مارکسیستها که ادیان را تخدیرکننده ملّت و جوامع دانستند، ادیان مضامین و تعالیمی ضد تخدیری دارند و عامل جنبش هستند… تعلیماتی در ادیان مثلاً در اسلام ـ پیدا میشود در جهت خلاف، یعنی تعلیماتی در جهت انقلابی، نه تنها دین از میان طبقه حاکمه بروز نکرده، بالاتر از آن، خواه از میان طبقه حاکمه بروز کرده باشد و خواه از طبقه دیگر، در جهت منافع طبقه محکوم و دعوت به ثوره و انقلاب است[9]. خود وجود منطق شهادت در بعضی ادیان بویژه اسلام خود دلیل انقلابی بودن دین است. دینی که از کشته شدن نمیهراسد از قیام در برابر ستم ابایی ندارد.
شهید مطهری (ره) میگوید: نقاط ضعف این نظریه یکی مربوط به تاریخ ادیان است، یعنی تاریخ ادیان نشان میدهد که از قدیمترین ایام که بشر بر روی زمین بوده است، از همان دورهای که اینها آن را دوره اشتراک اوّلیه مینامند، آثار پرستش وجود دارد «مارکس مولر» حتی معتقد است که برخلاف نظریه معروف که میگویند دین، اوّل از پرستش طبیعت و اشیاء و بتپرستی و ارباب انواع شروع شده و بعد رسیده به پرستش خدا یگانه واحد، دیرینهشناس ثابت کرده ـ ثابت هم میکند ـ که از قدیمترین ایام، پرستش خدای یگانه وجود داشته است؛
… ثانیاً این دورههایی که دوره طبقاتی است مثلاً دوره فئودالیسمها باید ضرورتاً قبول کنیم که آورنده و پیروان اوّلیه تمام ادیان (طبق نظر مارکس) از طبقه حاکمه بودهاند این نیز با تاریخ قطعی و مسلّم ادیان جور در نمیآید، با تاریخ مسیحیّت هم جور در نمیآید، با تاریخ یهود و بنیاسرائیل هم جور در نمیآید… موسی (که خود از بنیاسرائیل است) گو اینکه فرزند خوانده فرعون است در خانه فرعون در ناز و نعمت فراوان بزرگ شده… در خانه فرعون علیه فرعون و به سود طبقه استثمار شده فرعون قیام میکند این دیگر به هیچ وجه توجیه مارکسیستی ندارد. یا باید ریشه قومی و نژادی و خونی برای این امر قایل شویم که به هرحال (باز هم) با مارکسیسم جور در نمیآید، چون اینها اصلاً تاریخ را جدال طبقات میدانند نه جدال خونها…[10] به علاوه اینکه اینها میگویند دین را طبقه حاکمه وضع کرده است. اگر بگوئیم موسی از طبقه استثمارشده است با این نظریه نمیسازد که دین را طبقه حاکمه وضع کردهاند و اگر بگوئیم از طبقه حاکمه است پس چرا علیه طبقه حاکمه دین درست کرده است چون طبقه حاکمه به نفع خود دین میسازند (طبق نظر مارکسیستها) این نیز یک انتقاد مهمّ به این نظریه.
باید بگوئیم که دین یهود را در دستگاه حاکمه وضع کردهاند برای تسلیم و تمکین در قوم بنیاسرائیل، در صورتی که دین یهود آمد برای تحریم و تهییج بنیاسرائیل و وادارشان کرد به قیام… خود اسلام نیز چنین دینی است «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»[11] خلافت زمین را به شما میدهیم و زمین را ارث شما قرار میدهیم…[12]
ژان پل ویلم چنین مینویسد: برای این نقد سیاسی مارکس از دین که آن را «افیون ملّتها» میخواند، تنها یک پاسخ وجود دارد؛ تجزیه و تحلیل اجتماعی ـ تاریخی آثار دین در جوامع بشری، چنین تجریه و تحلیل نشان میدهد که، بخصوص در زمان خود مارکس، دین در خدمت بقای دولت (ضامن بقای تأسیسات حکومتی) و نیز طبقات مرفه جامعه بوده است و سخنرانیها و مواعظ و خطابههای کشیشان گوناگون، کارگران را در جهت قبول و رضایت دادن به سرنوشت موجود خویش! (یعنی تن دادن به قضا و قدر) ترغیب میکرد…[13] علامه محمدتقی جعفری در ذیل همین مطالب مینویسد: علاوه بر نقد خود مؤلف از این نظریه، باید گفت خود ماهیت دین «افیون ملّتها» نیست بلکه این انسان است که برای اشباع خودخواهیها و خودکامگیها همه حقایق را به سود خود مسخ میکند (همان کاری که کشیشان در غرب کردند.)[14]
💠 فرشته منش
🔸 «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِی مِنْهُ»؛[1] دعاهای ماه شعبان این است که خدایا! اگر تاكنون ما مورد لطف تو نبودیم آمرزیده نشده بودیم از این به بعد دیگر ما را بیامرز! الآن اگر رفتیم, رفتیم. اگر ـ معاذ الله ـ مرگ پوسیدن بود و از بین رفتن بود حساب و كتابی نبود، اما مرگ از پوست به در آمدن است! اوّلین سؤالی كه از ما می كنند این است که می گویند عمرت را در چه راهی صرف كردی؟ ما باید جواب نقد داشته باشیم! چون مرگ زندگی است و مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن، باید جواب نقد داشته باشیم كه چه كار كردیم. این است كه بسیاری از بزرگان این «دهه آخر شعبان» كه می شود تمام تلاش و كوشش آنها این است كه سود و زیانشان را مشخص كنند كه من این یك سال چه كردم، با چه وضعی می خواهم مهمان خدای سبحان بشوم.
🔸 در ماه پربركت رمضان که ماه «ضیافت الرحمان» است، انسان یا در آن زمین مهمان خداست به نام سرزمین وحی یا در این زمان مهمان خدا به نام ماه مبارك رمضان است. یا ما باید مهمان خدا باشیم در این دو مقطع یا میزبان خدای سبحان باشیم كه جمع هر دو را شاید. چه وقت ما میزبان خدا هستیم و چه وقت خدا مهمان ماست؟ فرمود: «أَنَا عِندَ المُنكَسِرَة قُلُوبُهُم»[2] كسی كه قلب شكسته دارد با خدا اهل مناجات است با خدا راز و نیاز دارد، ، به تعبیر شیخنا الاستاد حكیم الهی قمشهای (رضوان الله علیه) می گوید: «من الهی هو الله گویم»، با قلب شكسته همیشه در محضر اوست تا مظهر او بشود، این شخص میزبان خداست. اگر كسی این توفیق را داشت كه خدا مهمان اوست، یعنی لطف خدا و اگر این توفیق را نداشت لااقل در آن سرزمین یا در این زمان، خودش را دریابد، پایان ماه شریف شعبان چنین است و بهترین فرصت عمل به قرآن, قرائت قرآن و راهنمایی گرفتن از دستورات قرآن كریم است.
🔸 مرحوم ابن بابویه قمی در كتاب شریف امالی از وجود مبارك پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل كرد كه «الْحَافِظُ لِلْقُرْآنِ الْعَامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ»[3] كسی كه قرآن را حفظ كند, به قرآن عمل می كند او با فرشته های الهی محشور می شود، چون در قرآن دارد وحی كه نازل می شود ﴿بِأَیدِی سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[4] فرشته هایی هستند كه وحی را می آورند، چنین كسی در قوس صعود با آنها كه در قوس نزول قرآن را می آورند هماهنگ می شوند، چه بهتر كه ما فرشته منش زندگی كنیم، یك جامعه فرشته منش نه بیراهه می رود نه راه كسی را می بندد.
[1] . وسائل الشیعه، ج10، ص301.
[2] . منیة المرید، ص123.
[3] . الامالی(للصدوق)، متن، ص59.
[4] . سوره عبس، آیات 15 و 16.
#در_محضر_استاد
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 درس اخلاق
تاریخ: 1393/03/29
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(112).mp3
5.39M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 112 - مصادیق شرک
🔰 @p_eteghadi 🔰
940607-VaezShahidi.mp3
23.91M
دنیای مرگ و آخرت" از حجة الاسلام واعظ شهیدی"
🔰 @p_eteghadi 🔰
جمله زیر درست نیست که:
اگرکسی ثروتمند به دنیا نیاد دست خودش نیست ولی اگر ثروتمند نشود دست خودش است!
چون بسیاری ازافراد دردنیا هستند که هم بااستعداداند و هم بسیار تلاش کرده اند ولی اتفاقاتی باعث شده که ثروتمند نشوند یامقامی به دست نیاورند؛ درصورتیکه افرادی با استعداد کمتر و تلاش کمتر و با اتفاقاتی به موفقیت های بالا رسیده اند
البته بایدتلاش شود هرکسی به جایگاه خود برسد ولی اتفاقات بسیاری ممکن است باعث شود خیلی افراد با استعداد به حق خود نرسند
به این حدیث توجه فرماییدکه:
امام علی علیه السلام فرمود: اگر به آنچه که می خواستی نرسیدی، از آنچه هستی نگران مباش. حکمت69نهج البلاغه
یعنی تو که تلاش خود رو کردی وبه نتیجه نرسیدی نگران چیزی نباش، ناامید نباش دنیا بالا وپایین داره
باتوجه به حدیث درپوستر، افرادی که به جایگاهی رسیدند باید بدونند احتمالا خیلی بهتر از اون افراد بودند که شایسته جایگاه اون ها بودند واز آنچه حاصل کرده اند مثل ثروت،مقام یا شهرت برای رسیدگی به مشکلات مردم استفاده بشه نه اینکه خودشون رو بهترین ها بدونندکه شایستگی کامل برای رسیدن به این چیزها را داشته اند ودیگران شایسته نبودند!
🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا خداوند به گونه ای سرنوشت ما را رقم زده که از یک طرف تحریم بشویم و از طرف دیگر سیل و از طرف سوم زلزله و از طرف چهارم کرونا و ... انگار خدا ما را محاصره کرده تا از بین برویم!
پاسخ اجمالی:
در سختی قرار گرفتن آدمی لزوماً به جهت غضب و قهر خداوند نیست، بلکه این امکان کاملاً وجود دارد که چنین مسائلی ابتلا و آزمایش الهی باشد تا عیار افراد مشخص شود؛ چنانکه در طول تاریخ بسیاری از امتهای مؤمن و افراد باایمان که موردتوجه خاص خدا بودند هم با این مشکلات روبرو شدند. علاوه بر اینکه بعضی از چیزهایی که گفتهاید نهتنها عذاب نیستند بلکه رحمت و نعمت الهی بهحساب میآیند و این انسان است که با سوء اختیار و اعمال نادرست، آنها را تا حدودی از مسیر اصلی خود منحرف میکند.
👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
چرا خداوند به گونه ای سرنوشت ما را رقم زده که از یک طرف تحریم بشویم و از طرف دیگر سیل و از طرف سوم ز
پاسخ تفصیلی:
مقدمه:
باوجود اینکه خداوند خیرخواه است و جز خیر نمیآفریند، در زندگی آدمی سختی و شرور و مشکلات وجود دارد. به همین جهت، سؤالاتی از این قبیل مطرح میشود که: آیا واقعاً خداوند چنین مشکلاتی را رقمزده است؟ هدف خداوند از ایجاد مشکلات چیست؟ نابودی بشر؟ در ادامه با ارائه نکاتی، به این پرسشها پاسخ داده خواهد شد:
نکته اول:
در تاریخ نقلشده است که بعد از محاصره شدید اقتصادی، پیامبر اکرم (ص) و همه مسلمانان در شعب ابی طالب، درست درزمانی که مشکلات و سختیها به اعلا درجه خود رسیده بود ابتدا همسر مهربانشان حضرت خدیجه (س) و سپس عموی بزرگوارشان جناب ابوطالب را از دست دادند و مشکلاتشان چند برابر شد، در اینجا به نظر شما باید گفت که پیامبر (ص) توسط خود خدا هم مورد تحریم قرارگرفته است؟ خیر، ایشان همگی این موارد را ابتلا و آزمایش الهی و وسیلهای برای آمادگی و ارتقای مسلمانان معرفی کردند.
در زندگی بسیاری از پیامبران و اولیای خدا و امتهای آنها چنین آزمایشها و موقعیتهایی را میبینید. ائمه طاهرین و بخصوص حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) و امت زمان ایشان مصداق واضح و تمامعیار این آزمایشهای سخت الهیاند. جالب هم این است که بعد از تمام این اتفاقات ناگوار و شهادت جمع کثیری از اهلبیت پیامبر (ص) و مؤمنان پاک، زمانی که یزید از حضرت زینب (س) سؤال کرد که کار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه دیدی؟ ایشان فرمودند جز زیبایی ندیدم. (1)
اینیک سنت الهی است که اگر افرادی ادعای ایمان به خدا و یاری دین خدا را کردند، مورد ابتلا و آزمایش قرار میگیرند تا عیار هر کس مشخص و عزم مؤمنان سرسختتر شود: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ*وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ؛ آیا مردم گمان کردند همینکه بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان میکنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست میگویند و کسانی که دروغ میگویند تحقق یابد!» (2)
نکته دوم:
بسیاری از چیزهایی که ما به آنها بهعنوان بلا مینگریم، نهتنها بلا نیست بلکه برکت و رحمت الهی است که من و شما با دستبرد در طبیعت و عدم رعایت نکات بایسته در زندگی اجتماعی و مدیریت شهری، آن را تبدیل به مشکل کردهایم؛ مثلاً باران قطعاً رحمت الهی است بخصوص پس از چند سال خشکسالی پیاپی در کشور و صدمه دیدن منابع آبی بهویژه منابع زیرزمینی؛ بارانهایی ازایندست، نهتنها نشانه غضب الهی، بلکه نشانه رحمت و لطف خداوند به ملت شریف ایران است؛ اما این ما هستیم که با سوء تدبیرها و دستاندازیها به طبیعت و خانهسازی در مسیر رودخانه و ... باعث ایجاد سیل در محیط میشویم و الا اگر چنین دستبردهایی از سوی انسان صورت نمیگرفت یا چنین مشکلاتی به وجود نمیآمد و یا میزان آن بسیار اندک بود.
در مورد بیماریهای مسری مانند کرونا هم اگر کمی تدبیر بیشتری به خرج میدادیم و هم مردم و هم مسئولان پیشبینیهای دقیقتری داشتند، قطعاً مشکل یا ظهور پیدا نمیکرد یا گستردگی آن بسیار کمتر بود. مثلاً اگر کمی در ورود افرادی که از چین وارد میشدند دقت بیشتری به خرج میدادیم و یا در زمان شیوع بیماری بجای گوش دادن به حرف مسئولان و قرنطینه خود در خانه، به سفر بخصوص به استانهای شمالی نمیرفتیم، قطعاً میزان ابتلا و گسترش این ویروس به این اندازه نبود.
بنابراین، این تلقی اشتباه است که گمان کنیم خداوند چنین مقدر کرده که ما به این مشکلات دچار شویم و خودمان هیچ نقشی در پیدایش این مشکلات نداریم چراکه اساساً اختیار آدمی بخشی از علل مؤثر در شکلگیری سرنوشت و وضعیت آدمی است؛ چنانکه خداوند فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند». (3)
نتیجه:
بنابراین، ابتلا به بیماری و سختی، گاهی بهمنظور امتحان آدمی است تا عیار بندگی و صبر و ایمان آدمی مشخص شود؛ چنانکه اولیای الهی نیز امتحان میشدند و از سختی و مشکلات، خیر و تعالی روحی و پیروزیهای بزرگ را به دست میآوردند. بگذریم از اینکه بخشی از سختی و مشکلات، ناشی از بیتدبیری و تصمیمات نادرست ما است و ارتباطی به خداوند ندارد.
📚پینوشتها:
سید بن طاووس، لهوف، ترجمه محمدی اشتهاردی، ص 100.
عنکبوت، آیات 2 و 3.
رعد، آیه 11.
🔰 @p_eteghadi 🔰
به عقیده برخی احکام فقهی اسلام متناسب و مختص جوامع ابتدایی است و از آن جا که از حدود 150 سال گذشته، روش زندگی به کلی تفاوت پیدا کرده و انواع توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پدید آمده است. آیا با توجه به سبک و نیاز جدید زندگی، فقه و نظامهای اسلامی میتواند واقعیتهای اجتماعی را تحلیل کند و آیا ادعای جاودانگی این احکام نامعقول نمیباشد؟
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
تبیین سوال:
راز تعدد و تکامل شرایع را میتوان در اختلاف نیازهای بشر جستجو کرد. به موازات پیشرفت و تمدن، بشر احساس نیازهای جدید و پیچیدهتری میکند. این شریعت است که باید با تکامل بشر رو به تکامل بگذارد و جوابگوی نیازهای انسان عصر خویش باشد. گرچه این مهم با عوض شدن و نو شدن شریعت همراه باشد، به این معنی که شریعتی جای خود را به شریعت کاملتری دهد و آن شریعت کاملتر و جدید ایفای این نقش مهم را به عهده بگیرد.
حال سؤال این است که: چرا بعد از آخرین پیامبر الهی با اینکه نیازهای بشر روز به روز افزوده و جامعهاش پیچیدهتر میشود، باز هم باید به همان نسخهای که چهار ده قرن پیش پیچیده شده عمل شود؟!
به عبارت دیگر مگر میشود یک سری قوانین را پیریزی کرد و با قاطعیت بیان کرد که این قوانین جاودانهاند؟! چرا که مقررات اجتماعی یک سلسله مقررات قراردادی و براساس نیازمندیهای اجتماعی میباشند که به موازات توسعه و تکامل عوامل تمدن در تغییرند. نیازمندیهای هر عصری با نیازمندیهای عصر دیگر متفاوت است. بشر عصر موشک و هواپیما و برق با بشر عصر اسب و الاغ و شتر به کلی فرق میکند چگونه ممکن است مقررات زندگی او در این عصر همان مقررات عصر اسب و الاغ و شتر باشد؟![1]
پس فقه و نظامهای فقهی که مبتنی بر فقه هستند چون جوابگوی نیازمندیهای جوامع ساده هستند نمیتوانند بر جوامع امروزی منطبق باشند و احکام دین جاودانه نیستند. بلکه این احکام از آن عصرهای گذشتهاند، نه عصر تکنولوژی و پیشرفت.
پاسخ: بشر همواره با دو گونه نیاز همراه بوده است، یک سری نیازهایی ناشی از سرشت و طبیعت انسان است و یک سری از نیازهایی که ناشی از نیازهای دسته اول میشوند و در واقع نیاز نیستند بلکه بشر برای دستیابی به نیازهای اولیه به آنها احیتاج دارد لذا به آن نیازهای بالطبع و ثانویه نیز میگویند.
نیازهایی که از طبیعت[2] انسان ناشی میشوند تا هنگامی که انسان، انسان است آن نیازها همراه اویند. به اصطلاح انسان بما هو انسان آن نیازمندیها را دارا میباشد و چون طبیعت انسان تغییر نمیکند، بالطبع این نیازها نیز تغییر نمیکند مثل نیازهای مادی از قبیل خوراک و پوشاک و همسر و .. نیازهای معنوی از قبیل علم و زیبایی و احترام و پرستش و … و نیازهای اجتماعی از قبیل زندگی با هم نوع و تعاون و عدالت خواهی، آزادی و … اینها همه نیازهای ثابت هستند. اسلام و تمام ادیان آسمانی برای اینگونه نیازهای ثابت یک سری قوانین وضع کرده است که هیچ تغییری در قوانین داده نمیشود به عبارت دیگر چون نیاز ثابت است قانون ثابتی نیز برای آنها وضع شده است. همانطور که بشر امروز نیاز به ازدواج دارد بشر عصرهای گذشته نیز نیاز به ازدواج داشته است این یک نیاز ثابت است اگر دینی خلاف این نیازهای ثابت قانون وضع کند محکوم به شکست است و در جای خود ثابت شده است که نه تنها اسلام، بلکه تمام ادیان توحیدی برخلاف فطرت هیچ حکمی نکردهاند. اگر دیده میشود در عالم مسیحیت بعضی رهبانیت اختیار میکنند و ترک ازدواج میکنند این به خاطر برداشت ناصواب از دین مسیحیت است و الا هیچ پیامبری خلاف نیازهای بشری حکم نمیکند. اما بشر نیازهای دیگری نیز دارد که در هر عصری احتمال تغییر آنها وجود دارد؛ نیازهایی که با تحوّل تمدنها و پیشرفتهای بشر تغییر میکنند. در واقع این نیازها برای دست یابی به نیازهای ثابت بشرند. آدمی برای دستیابی به علم که یکی از نیازهای ثابت است احتیاج به وسائل دارد و این وسائل در هر عصری متفاوت است لذا نیاز به وسائل برای علم اندوزی در هر عصری متفاوت است.
به عنوان مثال چندین سال پیش در کشورمان برای تعلیم و تربیت مکتب خانهها فعال بودند؛ اما امروزه دانشگاهها و حوزهها این نقش را ایفا میکنند و روزی هم شاید این مهم را شبکههای جهانی به عهده بگیرند. پس نیاز به علم ثابت است اما کیفیت دست یابی به علم در هر عصری متغیر است. پس آنچه با تمدن و تکامل بشر تغییر میکند کیفیت رسیدن به نیازهای ثابت است نه خودِ نیازهای ثابت.[3]