سلام بر رحمهالله العالمین؛
سلام بر غریبترین معصوم،
و سلام بر جانشین دلباختهاش.
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبی مست از غم توام، غم تو فرق میکند محو توام که ع
ما را صدا زنید نمکگیر مجتبی
مدیون لقمه نان غریب مدینهایم.
#محمدحسین_رحیمیان
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
در چشم تو دیدم غم پنهان شدهات را
پنهان نکن احساس نمایان شدهات را
یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شدهات را
جز شانهی پر مهر تو کو شاخهی امنی؟
گنجشک ِکم و بیش هراسان شدهات را
گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن
این عاشق پابند خیابان شدهات را
از هر چه به جز چشم ِتو کافر شده این مرد
آغوش گشا تازه مسلمان شدهات را
#سجاد_رشیدپور
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
#Aesthetic
تمام کشور من کاظمینِ کوچک مردیست
که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت...
#سیدحمیدرضا_برقعی
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
#بیش_از_این_باران_های_بیامان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه، ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی همزبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نُه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سؤال دیگری از او نداشتم!
#محمدعلی_بهمنی
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
*عزیزجانی ای مهربانترین امام من، طاقت این دل از دوری به صحن شما، تنگ آمده و شرمنده که نشد به محضرت، شخصا، عرض تسلیتگویان وارد شویم...(پناه سایهی تو بر سر ما مستدام).
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
شرمندهام که همت آهو نداشتم شصت و سه سال راه به این سو نداشتم اقرار میکنم که من – این های و هوی گ
استاد #محمدعلی_بهمنی که به تازگی درگذشته است، غزل امام رضایی معروفی دارد که وقتی پس از 63سال عمر به زیارت مشهد رفت، آن را سرود.
#Fact_time.
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
سلام، نوزده روز دیگر پاییز میرسد.
سلام، هیجده روز دیگر پاییز میرسد.
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
بود ده روز سالی موسم این دانه افشانی ز غفلت مگذران بیگریه ایامِ محرم را... #صائب_تبریزی #ای_آبی
دلم میخواست مثلا ایتا قابلیت این را دارا بود که پیامهای مرتبط با محرم و صفر را داخل یک طبقه از کتابخانه قرار میدادم و هرگاه تَنگیِ دل طاقت از جانم میبُرد، به آن سر میزدم. مثل یک جان شیرین در بهترین بخش این طبقه را قرار میدادم و از آن حفاظت میکردم. ولی خوب متاسفانه این جهانهای محدود، به نامتناهی بودن خیال نمیرسند. خدای بینهایت را شاکرم که لطف و محبت بینهایتش را شامل حال ما کرد تا امسال نیز، توفیق عزاداری بهترین بندگانش را داشته باشیم؛ هرچند غم و حزن ابدی در سینههای ما جاگیر است. یک دنیای بینهایت سپاسگزار موهبت اعطا داده شده تو هستیم که بعد از سالیان انتظار و اشتیاق، این شوق بر جان نشسته را به آتش کشیده و ما را به زیارت پدر بندگان رساندی. گرچه عایدی ما در این دنیا-تمام عایدی ما در این دنیا- از الطاف بانوی کریمه و برادر رئوفشان است که تو خواستهای چنین واسطههای امن و پر محبتی، ما را در دریای بیکران معرفتت، غوطهور کنند.
آخرین غروب صفر 1446
#عبور_از_روز
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
دلم میخواست مثلا ایتا قابلیت این را دارا بود که پیامهای مرتبط با محرم و صفر را داخل یک طبقه از کتا
یا به قول جناب #سعدی در دیباچهاش:
ای برتر از خيال و قياس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند و شنيديم و خواندهايم
مجلس تمام گشت و بآخر رسيد عمر...
ما همچنان در اولِ وصف تو ماندهايم
#سبزینه_های_خیال
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو