eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
302 دنبال‌کننده
480 عکس
343 ویدیو
6 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر رحمه‌الله العالمین؛ سلام بر غریب‌ترین معصوم، و سلام بر جانشین دلباخته‌اش.
سلام، نوزده روز دیگر پاییز می‌رسد.
در چشم تو دیدم غم پنهان شده‌ات را پنهان نکن احساس نمایان شده‌ات را یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را جز شانه‌ی پر مهر تو کو شاخه‌ی امنی؟ گنجشک ِکم و بیش هراسان شده‌ات را گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن این عاشق پابند خیابان شده‌ات را از هر چه به جز چشم ِتو کافر شده این مرد آغوش گشا تازه مسلمان شده‌ات را
تمام کشور من کاظمینِ کوچک مردیست که در هر گوشه‌ای از خاک ایران بارگاهی داشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم شصت و سه سال راه به این سو نداشتم   اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ- ها داشتم همیشه، ولی هو نداشتم   جسمی معطر از نفسی گاه داشتم روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم   فانوس بخت گم‌شدگان همیشه‌ام حتی برای دیدن خود سو نداشتم   وایا به من که با همه‌ی هم‌زبانی‌ام در خانواده نیز دعاگو نداشتم   شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش راهی به این زمانه‌ی نُه تو نداشتم   نیشم همیشه بیش‌تر از نوش بوده است باور نمی‌کنید که کندو نداشتم؟!   می‌شد که بندگی کنم و زندگی کنم اما من اعتقاد به تابو نداشتم   آقا شما که از همه‌کس باخبرترید من جز سری نهاده به زانو نداشتم   خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟ دیگر سؤال دیگری از او نداشتم! *عزیزجانی ای مهربان‌ترین امام من، طاقت این دل از دوری به صحن شما، تنگ آمده و شرمنده که نشد به محضرت، شخصا، عرض تسلیت‌گویان وارد شویم...(پناه سایه‌ی تو بر سر ما مستدام).
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم شصت و سه سال راه به این سو نداشتم   اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گ
استاد که به تازگی درگذشته است، غزل امام رضایی معروفی دارد که وقتی پس از 63سال عمر به زیارت مشهد رفت، آن را سرود. .
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
بود ده روز سالی موسم این دانه افشانی ز غفلت مگذران بی‌گریه ایامِ محرم را... #صائب_تبریزی #ای_آبی‌
دلم می‌خواست مثلا ایتا قابلیت این را دارا بود که پیام‌های مرتبط با محرم و صفر را داخل یک طبقه از کتاب‌خانه قرار می‌دادم و هرگاه تَنگیِ دل طاقت از جانم می‌بُرد، به آن سر می‌زدم. مثل یک جان شیرین در بهترین بخش این طبقه را قرار می‌دادم و از آن حفاظت می‌کردم. ولی خوب متاسفانه این جهان‌های محدود، به نامتناهی بودن خیال نمی‌رسند. خدای بی‌نهایت را شاکرم که لطف و محبت بی‌نهایتش را شامل حال ما کرد تا امسال نیز، توفیق عزاداری بهترین بندگانش را داشته باشیم؛ هرچند غم و حزن ابدی در سینه‌های ما جاگیر است. یک دنیای بی‌نهایت سپاسگزار موهبت اعطا داده شده‌ تو هستیم که بعد از سالیان انتظار و اشتیاق، این شوق بر جان نشسته را به آتش کشیده و ما را به زیارت پدر بندگان رساندی. گرچه عایدی ما در این دنیا-تمام عایدی ما در این دنیا- از الطاف بانوی کریمه و برادر رئوفشان است که تو خواسته‌ای چنین واسطه‌های امن و پر محبتی، ما را در دریای بی‌کران معرفتت، غوطه‌ور کنند. آخرین غروب صفر 1446
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
دلم می‌خواست مثلا ایتا قابلیت این را دارا بود که پیام‌های مرتبط با محرم و صفر را داخل یک طبقه از کتا
یا به‌ قول جناب در دیباچه‌اش: ای برتر از خيال و قياس و گمان و وهم وز هر چه گفته‌اند و شنيديم و خوانده‌ايم مجلس تمام گشت و بآخر رسيد عمر... ما همچنان در اولِ وصف تو مانده‌ايم