💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓آیا داستانی دامادی حضرت قاسم (ع) با دختر امام حسین (ع) در کربلا صحت داره یا خیر؟
✅ پاسخ:
⚜ علامه مجلسی می نویسد:
▪«قصه دامادی حضرت قاسم را در کتب معتبر ندیده ام».
📚 جلای العیون، ص ۶٧۶.
⚜ محدث نوری در اثر معروفی که پیرامون آداب اهل منبر به نگارش درآورده در اینباره اظهار داشته است:
▪«از اخبار موهونه و کتب غیر معتمده که بزرگان علمای گذشته به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند... قصه زعفر جنی و عروسی قاسم است که هر دو در روضه کاشفی موجود است و قصه عروسی قبل از روضه، از عصر شیخ مفید تا تالیف کتاب فوق در هیچ کتابی دیده نشده است، چگونه می شود قضیه ای به این عظمت و قصه ای چنین آشکار محقق و مضبوط باشد و به نظر تمام این جماعت نرسیده باشد».
📗لوءلوء و مرجان، ص ۴۰۴.
⚜ مرحوم محدث قمی هم خاطر نشان نموده است:
▪«قصه دامادی قاسم در کربلا و تزویج فاطمه بنت الحسین برای اوصحت ندارد».
📚 منتهی الامال، ج ۲، ص ۸۷۵.
⚜ شهید مطهری دراین باره می گوید:
▪«... در همان گرماگرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند... ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من می خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در این جا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم!
▪یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانهای ما هرگز جدا نمی شد عروسی قاسم نو کدخدا، یعنی نو داماد بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد».
📚 حماسه حسینی، ج ۱، ص ۲۷، و ۲۸.
🔰جهت آگاهی بیشتر رجوع شود به:
📚 دانشنامه امام حسین؛ ری شهری؛ ج ۹، ص ۳۶۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺دوطلبه که با عمليات جیمزباندی اطلاعات قم شناسایی و با شکایت #استانداری قم و نهاد #ریاست_جمهوری بازداشت شدند!
😐 آقای آشنا! میشه بگید، تهمت و تهدید اینا چیه؟
🇬🇧 اینکه روحانی #محصل_انگلیسه، تهمته؟
❓آیا امام آن جملات را نگفته؟
❓آیا مجلس وظيفه سؤال نداره؟
واقعا که شما هم #استخر_فرح_در_انتظارت!
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
😐🔺تبلیغات شهرداری تهران علیه حجاب به روایت وحید یامین پور 🌐 @partoweshraq
❌ شهرداری تهران با علامت ضربدر روی رنگ سیاه از زنان خواسته با رنگ های نارنجی و قرمز و سبز، شهر را زیباتر کنند.
🔺چند نکته:
1⃣ مگر زنها عناصر زیباسازی شهری هستند که شهرداری از آنها چنین درخواستی کرده؟! این نگاه ابزار انگارانه توهین به زن و زنانگی نیست؟
2⃣ حتی اگر بگوییم شهرداری میتواند رنگهای مورد علاقه خودش را تبلیغ کند، چه دلیلی دارد که رنگ سیاه چادر را مورد اهانت قرار دهد؟ چرا باید به حق انتخاب زنان چادری توهین کنیم؟
3⃣ هر کسی حق دارد مطابق سلیقه رنگ لباسش را انتخاب کند ولی آیا اگر شهرداری از چادر خوشش نمیآید حق دارد به عنوان یک نهاد عمومی نظام جمهوری اسلامی علیه آن تبلیغات کند؟!
4⃣ آیا علامت ضربدر روی رنگ سیاه در آستانه سیاه پوش شدن شهر در ایام محرم، معنای دیگری هم دارد؟!
✍ وحید یامین پور
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🎙پاسخ منطقی به شبهات عدهای که توهم اکثریت دارند در ٢ دقیقه!
🌐 @partoweshraq
Mohsen Chavoshi - Zohre Atash (128).mp3
4.16M
🎧 #بشنوید
🏴 #ظهر_عطش؛
🎤 خواننده: #محسن_چاوشی
🔺 نظر محمود #کریمی درباره این قطعه:
🎙«به محسن چاوشی گفتم دستت درد نکند؛ شش بار این آهنگ را گوش دادم و هر بار نیم ساعت گریه کردم!»
🌐 @partoweshraq
🌹آزمونی که یاران امام حسین(ع) از آن سربلند بیرون آمدند!
⚜ امام حسین(ع) در هر مرحله یاران خود را امتحان میکردند و یکی از این آزمونها، برداشتن عهد از آنها بود.
🐪🐫🐪 کاروان امام حسین(ع) در ادامه مسیر خود به منزلگاه «زُباله» رسید.
🏝 «زُباله» به معنای محلی است که آب را در خود نگه میدارد، به معنای محل پر آب.
⛺ این منزل روستایی آباد و مسکونی بود که طوایفی از بنی اسد در آنجا زندگی میکردند و در همین منزلگاه بود که امام(ع) خبر شهادت «عبداللّه بن یقطر» را شنید.
📜 او فرستاده سیدالشهداء علیهالسلام به سوی کوفیان و حضرت مسلم بود که همزمان با شهادت مسلم و هانی، شهید شد.
🌴 محل به نام زباله بنت مسعر شهرت یافته است. همچنین امام حسین(ع) در این مکان خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی را شنید.
📜 سپس نامهای را بیرون آورد و پس از اعلام خبر کشته شدن مسلم بن عقیل، هانی بن عروة و عبد اللَّه یقطر بیعتش را از همراهان برداشت.
⚜ آن حضرت خطاب به همراهان فرمود:
🔅«قَدْ خَذَلَنَا شِیعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکمُ الِانْصِرَافَ فَلْینْصَرِفْ غَیرَ حَرِجٍ لَیسَ عَلَیهِ ذِمَام؛
🔅پیروانمان ما را خوار کردند هر که میخواهد بازگردد باکی بر او نیست، بازگردد، و ذمه و عهدی از ما بر او نیست».
👌🏻نکته قابل تأمل، رفتار امام حسین(ع) با اصحابشان است.
🌴ایشان در هر مرحله یاران خود را به بهانههای مختلف مورد آزمایش قرار میداد و یکی از رفتارهایشان برداشتن عهد از آنها بود، رفتاری که تا شب عاشورا ادامه داشت؛ اما اصحاب در هر بار از این آزمون سربلند بیرون میآمدند تا جایی که در روز کربلا و در رکاب مولایشان به لقای الهی رسیدند.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#مــقــالـاٺ
#تکیه
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🏴 اهمیت مجالس #امام_حسین (ع)...
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
#تکیه
4_5814634842536544181.mp3
4.01M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🏴 اهمیت مجالس #امام_حسین (ع)...
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
#تکیه
📡 #نشر_حداکثری
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🏴 هر روز واقعه کربلا تکرار میشود!
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙انسان هر راهی را بدون تقید و پای بندی به قرآن و سنت برود، روز به روز تنزل میکند و تاریخ از جمله قضایای سقیفه و پیامدهای آن مانند واقعهی طَف (کربلا) هر روز تکرار میشود؛ زیرا هر روز حقی غصب و یا احقاق میشود، و همیشه حق و باطل مثل حسین و یزید وجود دارد، و کار مردم هم یا جنگ در کنار یزید یا در رکاب امام حسین (علیه السلام) است.
▪بنابراین، انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است و یا باطل و پیرو آن.
📚 رحمت واسعه، ص ۱۶۱.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
👌یه مرد خوب:
👨🏻وقتی دعوا میشه، وقتی زنش غر میزنه و عصبیش میکنه، وقتی زنش هی نصیحتش می کنه و اونو عصبی می کنه و گاهی منفجر میشه و داد می زنه...؛
🌀 هر چی به دهنش اومد نمیگه.
🌀 یه نفس عمیق می کشه.
🌀 از موقعیت دور می شه.
🌀 یه لیوان آب خنک می خوره.
🌀 بعد بر می گرده و دوباره صحبت می کنه.
👌اون با خودش نمیگه:
💔 این زنم که همه اش غر میزنه و به هیچ دردی نمی خوره.
💞 اون میدونه زنش خیلی خوبی داره برای همین باهاش ازدواج کرده ولی خب! یه بدی هایی هم داره.
🌹 گل بی عیب خداست.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و بیست و ششم
📺 چشمانم مات صفحه تلویزیون سقفی داروخانه مانده و گوشم به اخباری بود که از جولان بیش از پیش تروریست های تکفیری در عراق خبر میداد.
💥انفجار خودروی بمبگذاری شده، عملیاتهای انتحاری و کشتار جمعی مسلمان بیگناه در عراق، اخبار جدیدی نبود و پس از اشغال این کشور توسط آمریکا، مصیبت هر روزه عراقیها شده بود، ولی ظاهراً شیاطین آمریکایی و تکفیری قصد کرده بودند عراق را هم به خاک مصیبت سوریه بنشانند که این روزها تروریستهای داعش جان تازهای گرفته و هوای حکومت بر عراق به سرشان زده بود.
💔 با این همه، دل خودم لبریز درد بود و نمی توانستم به تماشای نگونبختی مسلمان دیگری بنشینم که تکیهام را به صندلی پلاستیکی داروخانه داده و خسته از صف طولانی داروخانه که مدتی میشد مجید را معطل کرده بود، چشمانم را بستم و باز هم صدای گوینده اخبار مثل پُتک در سرم میکوبید.
🏻بلاخره آوار غم و غصه و هجوم اینهمه فشار عصبی کار خودش را کرده و ضعف جسمانی هم به کمکش آمده بود تا کارم به جایی برسد که امروز دکتر پس از معاینه هشدار داد که اگر مراقب نباشم، کودکم پیش از موعد مقرر به دنیا میآید و همه کمردردهای شدیدم نشانی از همین زایمان بیموقع بود که میتوانست سلامتی دخترم را به خطر بیندازد.
👌🏻باید کاملاً استراحت میکردم و اجازه نمیدادم هیچ استرسی بر من غلبه کند و مگر میتوانستم که انگار از روزی که مادرم به بستر سرطان افتاد، خانه آرامش من هم خراب شد.
💄باز کمردردم شدت گرفته و شاید از بوی مواد آرایشی داروخانه حالت تهوع گرفته بودم که به سختی از جایم بلند شدم، با قدمهای سنگین و بی رمقم از میان جمعیت گذشتم و از در شیشهای داروخانه بیرون رفتم بلکه هوای اواسط اردیبهشت ماه، نفسم را بالا بیاورد.
☀ هر چند هوای این ماه بهاری هم حسابی داغ و پُر حرارت شده و انگار میخواست آماده آتشبازی تابستان بندر شود که اینچنین با تیغ آفتاب به جان شهر افتاده بود.
💊💉 حاشیه پیاده رو، تکیه به شیشه داروخانه ایستاده بودم که بلاخره مجید با پاکت داروهایم آمد و بیمعطلی تاکسی گرفت تا زودتر مرا به خانه برساند.
🏻او هم ناراحت بود ولی به روی خودش نمیآورد که چقدر دلواپس حال من و دخترمان شده و سعی میکرد با شیرین زبانی همیشگیاش آرامم کند. از تاکسی که پیاده شدیم، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم که در خلوت کوچه دلم ترکید و با لحنی لبریز بغض زمزمه کردم:
🏻من خیلی حوریه رو اذیت کردم! خیلی عذابش دادم مجید! بچهام خیلی صدمه خورد!
☝🏻و تنها خدا میداند چقدر پشیمان بودم و دلم میلرزید که مبادا دخترم دچار مشکلی شود که اشکم جاری شد و در برابر سکوت غمگینش پرسیدم:
⁉ مجید! یعنی بچهام چیزیش شده؟
🏻🏻 همانطور که همپای قدمهای کوتاهم میآمد، به سمتم صورت چرخاند و پاسخ دلشورهام را به شیرینی داد:
👌🏻الهه جان! چیزی نشده که انقدر غصه میخوری؟ دکتر فقط گفت باید بیشتر مراقب باشی، همین! از امروز دیگه به هیچی فکر نمیکنی، غصه هیچی رو نمیخوری، فقط استراحت میکنی تا حالت بهتر شه!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq