eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
14.3هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرتو اشراق
🌹 قهرمان اول کربلا، (علیه‌السلام) بود. 🏴 به مناسبت پنجم ماه محرم، روز جناب (ع) ▪| کسانی که در جبهه‌ بندی میان امام مجتبیٰ و معاویه نتوانسته بودند یک جمعیّت پُرشور قابل‌ اطمینانی را برای امام حسن درست کنند، این‌ قدر اینها فرق کردند که ده، دوازده سال بعد، تک‌ تک در مقابل معاویه بلند شدند. ▪| اینها همه فرآورده‌های کارخانه‌ی آدم سازی امام حسن‌ هستند. ▪| آخرین نفری که امام حسن مثل گلوله‌ای منفجر کرد و از آن ترکش الهی، تیری بیرون انداخت و به سینه‌ی دشمن زد، برادرش حسین‌ بن‌ علی است؛ یعنی . ▪| شیخ آل‌ یاسین (رضوان‌ اللّه ‌علیه) یا سیّد شرف‌ الدّین می گوید که امام حسن (علیه‌ السّلام) مثل آن سرداری که سربازان خود را یکی‌ یکی فرا می خواند و مسئولیّت هر کدام را به آنها محوّل می کند، دانه‌ دانه مسئولیّتها را به زبان بی‌زبانی، با زبان قرآن و با زبان تاریخ به یارانش حالی کرد. ▪| و در آخر حسین‌ بن‌ علی را مورد اشاره قرار داد و گفت: 🔅«لا یَوم کَیَومِكَ یا اَباعَبدِالله!»؛ مسئولیّت تو از همه سنگین‌تر است و کار بزرگ و کار آخر را تو باید انجام بدهی، و حسین انجام داد. ▪| اینجا است که به نظر شیخ آل‌ یاسین و به نظر سیّد شرف‌ الدّین، قهرمان اوّل کربلا امام مجتبیٰ است و قهرمان دوّم امام حسین‌‌ بن‌ علی است (علیهما‌ السّلام)؛ او بود که صحنه‌ی کربلا را درست کرد. 📗| کتاب همرزمان حسین (علیه‌ السلام)؛ ص ۱۳۲ - ۱۳۴| سخنرانی‌ های آیت‌ الله خامنه‌ای در محرم الحرام ۱۳۵۱ در هیات انصارالحسین تهران. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
✋ #بابی‌انت‌وامی‌واولادی‌یااباعبدالله 🏴 یا اباعبدالله! 🌹 فرزندانمان نذر ظهور فرزندت، مولا مهدی موعود (عج) می کنیم. 🌺 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیَّکَ الفَرَج 🌐 @partoweshraq
🌹 امام صادق (ع) از یکی از یارانشان پرسیدند: 👣 چند بار حج رفته‌ای؟ گفت: ١٩ حج!! 🌹امام فرمودند: 👣 آن را به بیست حج برسان تا ثواب یکبار زیارت حسین برایت نوشته شود. 📗 کامل الزیارت، ص ۱۶۲. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 دلایل وجود (سلام الله علیها) 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5936032290726478308.mp3
4.64M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 دلایل وجود (سلام الله علیها) 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 📡
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 💧فضیلت گریۀ بر سیدالشهدا (علیه‌ السلام) 🏴 اهمیت مجالس روضه حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در سیره و بیان (قدس‌ سره) ⚜ حضرت آیت‌ الله بهجت (قدس‌ سره): 🎙آنهایی که بُکای (گریه‌ی) مردم را ـ‌ نعوذ بالله‌ ـ امر غلطی می‌دانند، چه می‌گویند؟! 💧این «بُکاء مِن خَشیَة الله؛ گریه از خشیت الهی» عمل انبیاء است. چه می‌گویند؟! ▪مسئلۀ بکاء (گریه) بر سیدالشهداء المظلومین (علیه‌ السلام)، این هم مثل بکاء از خشیة الله است. این هم همان اجر را دارد. 💧قطره‌اش چقدر [فضیلت و اجر دارد]. بعضی می‌گویند: گریه چه فایده‌ای دارد؟ فایده‌اش این است که اتصال روحی انسان با خود سیدالشهدا (علیه‌ السلام) و با حضرت رسول (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) و با خدا در ترقی است؛ با همین بکاء‌ها. 📗 رحمت واسعه، چاپ ۴، ص ۲۷۰. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده 🚦وقتی پشت #چراغ_قرمز هستید به همسرتان لبخند بزنید و سر به سرش بگذارید البته به دور از تحقیر و تمسخر! 💞 همیشه بگویید خدا چراغ قرمزها رو سر راه من گذاشته تا فرصتی بشه حال عزیزمو بپرسم. 💖 اینگونه ابتکارات برای خانمها بسیار شیرین و به یادماندنی است. ⏳و با تصور آنها مدتهای طولانی به آرامش می‌رسد! 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔺حملات اصلاح‌طلبان به مقدسات تمامی ندارد؛ ⚠بعد از انتشار طرح گرافیکی شهرداری تهران که به رنگی پوش شد
🔺🗞 وقتی درهیچ یک از روزنامه‌های امروز اصلاحطلبان خبری از مراسم تشییع پیکر شهدا و شیرخوارگان حسینی یافت نمی‌شود، نباید از قبح شکنی‌های امثال روزنامه‌ی #صدای_اصلاحات زیاد هم تعجب کرد!! 🌐 @partoweshraq
🔺با پولی که مردم به حساب سایپا ریختند، می شود یکی از شرکتهای بنز، لامبورگینی، فیات یا تویوتا را خرید! 😐 در کشور ما هم سرمایه هست و هم نخبه، اما مدیریت غربزده که هیچ اعتقادی به توان داخلی ندارد مانع است! 🌐 @partoweshraq
⚠ در این مملکت آنقدر ثروت و امکانات هست که علاوه بر فقرای کشورمان فقرای ۱۰ کشور دیگر را هم نجات داد. 😐 از تجملگرایی و اختلاسها برای فقرا بزنید. 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔺خوی اشرافی سید احمد مصطفوی در عزاداری! ⁉ رفتارهای عجیب پسر سید حسن خمینی این بار در مجلس عزاداری خ
⚠ لُژ نشینی اشراف، برای دیدن عزاداری!! 👑 گویا هنوز خوی شاهی و آداب پهلوی در وجود عده ای نهفته است! 🔺اتاق اختصاصی شیشه ای برای اعیان از قدیم تا اکنون! 🌐 @partoweshraq #پهلوی #اشرافیت #لیبرالیسم #آقازاده_ها
😐 هدیه امیر قطر به اردوغان!! 🔺تمیم بن حمد آل ثانی یک فروند هواپیمای مجلل نیم میلیون دلاری را به عنوان هدیه ویژه به رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه تقدیم کرده است. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔺پاسخ دندان شکن به تهمت خبرنگارروزنامه ایران مبنی برپول گرفتن از من و تو: ❌من پولی که به خون کودکان مظلوم و فقر کودکان زباله گرد، آغشته است راهیچگاه نمی گیرم! 🌐 @partoweshraq
🔺🗞 گزارش تایم از فقر معلم ها در آمریکا 🌐 @partoweshraq #آمریکا_بدون_فیلتر
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی و دوم 🛏 همانطور که لب تختم نشسته بودم، با صدایی آهسته قرآن می‌خواندم. 📖 این روزها بیشتر از گذشته با آیات الهی خو گرفته بودم که هم به دلم آرامش می‌داد، هم داروی شفابخش دردهایم بود. 💉💊 بخاطر داروهای جدیدی که برای جلوگیری از زایمان زودرس مصرف می‌کردم، حالم بدتر از گذشته شده و علاوه بر حالت تهوع و سرگیجه‌ای که لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد، تپش قلب هم به دردهایم اضافه شده و مدام از داغیِ بدنم گُر می‌گرفتم. 📖 با اینهمه در این گوشه تنهایی، آنچنان با کلام خدا اُنس گرفته بودم که کمتر به ناخوشی هایم فکر می‌کردم و تنها به امید روزی که دختر نازدانه‌ام را در آغوش بکشم، جست و خیز پُر ناز و کرشمه‌اش را در وجودم می‌شمردم. 🏻با یک دستم قرآن را گرفته و دست دیگرم را روی بدنم گذاشته بودم تا هر بار که دست و پای کوچکش را می‌کشید، با تمام وجودم احساسش کنم. 📖 چشمم به خط زیبای قرآن بود و در دلم صورت زیبای کودکم را تصور می‌کردم که او هم آیتی از خلقت حکیمانه پرودگارم بود و تنها خودش می‌دانست که این روزها چقدر بی‌تاب آمدنش شده بودم. 🏻هر چند هنوز نتوانسته بودم قدمی برای تسنن مجید بردارم و دیگر فرصتی نبود تا حوریه در یک خانواده اهل سنت چشم بگشاید، ولی باز دلم را به ایام آرام پس از تولدش خوش می‌کردم، بلکه بتوانم تا زمانی که دخترمان شیعه و سُنی را از هم تشخیص بدهد، دل همسرم را به سمت مذهب اهل سنت هدایت کنم. 📖 آیه آخر سوره فتح را به پایان رساندم که کسی به در خانه زد. 🏻به خیال اینکه پسر همسایه برای کاری به در خانه آمده، چادر به سر انداختم و در باز کردم که دو خانم غریبه در برابر چشمانم ظاهر شدند. 👥 با خوشرویی سلام کردند و یکی‌شان که مسن‌تر بود، با شیرین زبانی خودش را معرفی کرد: ✋من حبیبه هستم، زن حاج صالح. اینم دخترمه.... برای یک لحظه متوجه نشدم چه می‌گوید که تازه به خاطر آوردم حاج صالح صاحب همین خانه است. 🏻هر چند نمی‌دانستم برای چه کاری به سراغم آمده‌اند ولی ادب حکم می‌کرد که تعارفشان کنم و ظاهراً صحبت‌های مفصلی داشتند که بلافاصله پذیرفتند و داخل شدند. 🚪چادرم را روی چوب لباسی انداختم و همچنانکه تعارفشان می‌کردم تا بنشینند به سمت آشپزخانه رفتم که حبیبه خانم با مهربانی صدایم کرد: 👤دخترم نمی‌خواد با این شکم پُر زحمت بکشی! بیا بشین! ☕ و من جواب تعارفش را به کلامی کوتاه دادم و مشغول ریختن چای شدم که باز اصرار کرد: 👤 تو رو خدا زحمت نکش! قربون دستت برم! 👌لحنش به نظرم بیش از حد پُر مِهر و محبت می‌آمد و نمی‌دانستم حقیقتاً اینقدر مهربان است یا قصدی دارد که اینهمه خوش زبانی می‌کند. ☕☕☕ با سینی چای به اتاق بازگشتم و با همان حال ناخوشم مشغول پذیرایی شدم. 👁 چشمان حبیبه خانم با همه خنده‌ای که لحظه‌ای از صورتش محو نمی‌شد، غمگین بود و دختر جوان بی‌آنکه لبخندی بزند، نگاهش در غم موج می‌زد. 🛋 همین که مقابلشان روی مبل نشستم، حبیبه خانم با نگاه ملتمسش به صورتم خیره شد و با لحنی لبریز غصه تمنا کرد: ✋قربونت برم دخترم! ما امروز به امید اومدیم در خونه‌ات! به خاطر همین مسافری که تو راه داری، روی ما رو زمین ننداز! ⁉نمی‌دانستم چه مشکلی برای صاحبخانه پیش آمده که گره‌اش به دست مستأجر باز می‌شود و تنها توانستم پاسخ دهم: 🏻اختیار دارید حاج خانم! بفرمایید! اگه کاری از دستم بر بیاد، دریغ نمی‌کنم! 👁 نگاهی به دختر جوانش کرد و با صدایی که از غصه به لرزه افتاده بود، آغاز کرد: 👤این دخترم عقد کرده‌اس! دو ساله که عقد کرده‌اس! به خدا هم جون خودش به لبش رسیده، هم جون ما! شوهرش نمیاد ببردش! نه اینکه نخواد، پولش جور نیس! 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی و سوم 👌و هنوز حرفش تمام نشده بود که چشمان دختر جوان از اشک پُر شد و سرش را پایین انداخت تا صورتش را نبینم و مادرش با درماندگی ادامه داد: 👤چند وقت پیش با پسره اتمام حجت کردیم که باید تا قبل ماه روزه عروسی بگیره و زنش رو ببره! ولی حالا یه مصیبت دیگه سرمون خراب شده! مادر بزرگ پسره مریض احواله، زمین گیر شده، میگن امروز فرداس که دیگه پیمونه عمرش پُر شه! اگه زبونم لال بمیره، عروسی اینا دوباره یه سال عقب می‌افته! 🏻 از ماجرای غم‌انگیز این مادر و دختر و نگاه اندوهبارشان، دلم به درد آمده و باز نمی‌دانستم این قصه به من چه ربطی دارد که چین به پیشانی انداخت و سفره دلش را برایم باز کرد: ☝حالا هر چی به پسره میگیم زودتر یه جایی رو اجاره کن، دست زنت رو بگیر، برید سر خونه زندگی تون، میگه پولم جور نیس، دستم تنگه! 👁 که کاسه چشمانش از گریه پُر شد و اینبار با حالتی عاجزانه التماسم کرد: - دستم به دامنت دخترم! تو رو خدا، به خاطر همین طفل معصومی که تو راه داری، به من رحم کن! دختر منم مثل خواهرت می‌مونه! فکر کن خواهر خودت گرفتار شده، براش یه کاری بکن! من می‌دونم شما تازه اومدید اینجا و تا یه سال قرار دارید، ولی به خدا ما الان بیشتر از شما به این خونه محتاجیم! اگه شما بزرگی کنید و زودتر از اینجا بلند شید، این دختر منم سر و سامون میگیره! 🏻 تازه فهمیدم چه می‌گوید و چه می‌خواهد که باز سردردم شدت گرفت. دلم می‌خواست برایش کاری کنم ولی برای ما هم مقدور نبود و تا خواستم حرفی بزنم، باز التماس کرد: ✋دخترم! قروبونت برم! نه نگو! حاجی خودش یه هفته اس که داره به شوهرت التماس می‌کنه، ولی شوهرت زیر بار نمیره! آخرین بار همین امروز صبح دوباره بهش زنگ زد، ولی شوهرت قبول نمی‌کنه! حالا من و دخترم اومدیم اینجا، بلکه دلت به رحم بیاد! بلکه شما برای ما یه کاری کنی! 📱پس تلفن چند شب پیش هم از طرف حاج صالح بود و تخلیه زود هنگام خانه‌اش را می‌خواست که مجید را به هم ریخته و صدای داد و فریادش را بلند کرده بود. 🏻کمرم را صاف کردم تا قدری دردش قرار بگیرد و با شرمندگی پاسخش را دادم: - حاج خانم! من به شما حق میدم، ولی وضعیت ما هم اصلاً خوب نیس! ما تازه اول فروردین اومدیم تو این خونه، امروز بیستم اردیبهشته! یعنی ما هنوز دو ماه نیس که اومدیم تو این خونه! باور کنید منم با این وضعم نمی‌تونم دوباره اسباب کشی کنم. ما تازه برای اینجا فرش و موکت و پرده خریدیم. به خدا برامون سخته که... و نگذاشت حرفم را تمام کنم و نمی‌خواست ناامید شود که باز هم اصرار کرد: 👤دخترم! تو هم یه زنی! تو بهتر از شوهرت حال من و دخترم رو می‌فهمی! به خدا از حرف مردم خسته شدیم! دخترم داره آب میشه! 🏻 نگاهم به دختر جوان افتاد و دیدم که صورت ظریف و سبزه‌اش از گریه پُر شده که جگرم برایش آتش گرفت. 👣 با بدن سنگینم به سختی از جا بلند شدم، جعبه دستمال کاغذی را مقابلش گرفتم و اینبار من تمنا کردم: 🏻تو رو خدا اینجوری گریه نکن! آخه من چی کار می‌تونم براتون بکنم؟ 💭 که فکری به ذهنم رسید و همانطور که بالای سرش ایستاده بودم با خوشحالی پیشنهاد دادم: - خُب شما با همین پول پیشی که از ما گرفتید، برای دختر و دامادتون یه جایی رو اجاره کنید... و همین جمله کافی بود تا داغ دل دختر حبیبه خانم تازه شود که سرش را بالا آورد و میان گریه از شوهرش گله کرد: 👤قبول نمی‌کنه! میگه وقتی بابات خونه داره، چرا ما باید مستأجر بشیم؟ میگه اگه می‌خوای زودتر بریم سر خونه زندگی‌مون، باید بابات خونه رو بده! 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 ⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜ 🚌 آنقدر کم توقع و مظلوم بود که حتی روی صندلی هم نمی نشست، صبح ها با سرویس لشکر می رفتیم پادگان؛ محمد تقی هم با روحیه و شاد هم سفر هر روزمون بود. 🚌 همیشه حواسش جمـــــع بود وقتی که همه صندلی ها پر میشد میرفت قسمت آخر ماشین که شبیه پـــــله بود روی زمین می نشست تا یه صندلی هم که شده برای بقیه پاسدارهایی که میان باز بشه. 👥 رفقایی که تازه میرسیدن و میدیدن محمد روی زمین نشسته می گفتن محمد تو بیا سر جات بشین ما هم یکاریش می کنیم، محمد هم با همون لبخند همیشگیش و با زبون شیرین محلی جواب میداد همین جا نشستم... ببین!! من نشستم داداش... 🌷 تا رسیدن به پادگان با شوخ طبعی و خوش اخلاقی صحبت میکرد ؛ با اینکه روی زمین نشسته بود و خاکی شده بود اصلا به روی خودش نمی آورد. 🌹قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): 🔅 اَلنِّيَّةُ الحَسَنَةُ تُدخِلُ صاحِبَهَا الجَنَّةَ»؛ 🔅نيت خوب صاحب خويش را به بهشت مى برد. 📗نهج الفصاحه، ص ١۴٣، ح ٣١۶٣. 🌷 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان 💚 یکی از امتیازات یاران امام حسین(ع)، این بود که قلبشان به فردای قیامت و مبدأ عالم توجه جدی داشت و بین نور توحید و معاد زندگی می‌کردند و... 🌐 @partoweshraq #حـلقـہ_عشـاق