🌹 مهربانی و کرم #امام_رضا (ع) به مؤمن روزه دار درمانده!
👳🏻♂️ غفاری می گوید: مردی از خاندان #ابو_رافع غلام پیامبر(ص)، که نامش #طیس بود، از من طلبی داشت، و آن را مطالبه می کرد، و اصرار می ورزید، مردم نیز او را کمک می کردند!
🕌 چون خود را درمانده یافتم و دیدم او دست بردار نیست (و دست من نیز خالی است و نمی توانم طلب او را بپردازم) نماز صبح را در مسجد مدینه خواندم و تصمیم گرفتم به امام رضا(ع) که در آن وقت در عریض (روستایی نزدیک مدینه) بود، پناه ببرم!
🌴 به عریض رفتم، وقتی که به نزدیک خانه آن حضرت رسیدم، دیدم آن حضرت بر الاغی سوار است، و خجالت کشیدم به محضرش بروم، حضرت به طرف من آمد وقتی که به من رسید ایستاد و نگاه کرد، سلام کردم، #ماه_رمضان بود، عرض کردم:
🤝🏻 قربانت گردم غلام شما طیس از من طلبی دارد و در دریافت آن پافشاری می کند و مرا رسوا کرده است!
💭 من پیش خود گفتم، #حضرت_رضا(ع) به طیس می گوید، به غفاری مهلت بده، و اصلا نگفتم که طیس چقدر پول از من می خواهد.
🌹 امام رضا(ع) به من فرمود: بنشین تا برگردم!
🤲🏻 نماز مغرب را خواندم و #روزه هم بودم که هنوز افطار هم نکرده بودم، سینه ام تنگ شده بود، خواستم برگردم که دیدم امام رضا(ع) در حالی که مردم در گردش بودند و گداها سر راهش نشسته بودند آمد، او به آنها انفاق می کرد، تا اینکه از آنها گذشت و وارد خانه شد و سپس بیرون آمد، مرا طلبید!
👳🏻♂️ به حضورش رفتم، با هم وارد خانه شدیم، و کنار هم نشستیم و درباره این مسیب امیر مدینه که بسیاری اوقات درباره او با آن حضرت سخن می گفتم گفتگو کردیم، سپس فرمود:
❓گمان ندارم که هنوز #افطار کرده باشی؟
👳🏻♂️ گفتم، نه، افطار نکرده ام!
🍲 برایم غذا طلبید و نزدم گذارد و همراه غلامش از آن غذا خوردیم، بعد از غذا، به من فرمود:
🔅تشک را بلند کن و زیر تشک هر چه هست برای خود بردار!
💰 تشک را بلند کردم، دینارهائی در آنجا بود، همه آنها را برداشتم و در آستینم نهادم.
🌹 آنگاه امام رضا(ع) دستور داد تا چهار نفر از غلامانش بیایند و مرا تا خانه ام برسانند، عرض کردم:
👳🏻♂️ نیازی به آمده غلامان نیست، شبگردهای این مسیب، در گردش هستند و من تنها به خانه ام می روم، و دوست ندارم شبگردها مرا همراه غلامان شما بنگرند.
🌹فرمود: راست گفتی، خدا تو را هدایت کند، به غلامان دستور داد، هرگاه من گفتم برگردند.
👥👥 غلامان تا نزدیک خانه ام آمدند، در آنجا دلم آرام گرفت و به آنها گفتم برگردید، آنها برگشتند!
🕯️من به خانه ام رفتم و چراغ را روشن کردم، دیدم پولی که از زیر تشک برداشته ام ۴۸ دینار است، و طلب طیس ۲۸ دینار بود، در میان آن دینارها یکی از آنها نظرم را جلب کرد، دیدم بسیار زبیا و خوشرنگ است، آن را برداشتم و کنار نور چراغ بردم، دیدم به طور آشکار روی آن نوشته شده:
👌🏻🕯️۲۸ دینار طلب آن مرد است و بقیه مال خودت باشد!!
👳🏻♂️ سوگند به خدا، به امام رضا(ع) نگفته بودم که طلب طیس چقدر است، حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که به ولی خود عزت بخشد. (۱)
🌹 آری حضرت رضا(ع) اینگونه نسبت به من مهربانی کرد و ۲۰ دینار بیش از بدهکاریم به من داد، علاوه بر اینکه بدهکاریم را ادا کرد.
📚 پی نوشت:
۱. بحارالأنوار، حدیث ۴، ص ۴۸۷ - ۴۸۸، ج ۱.
📗 داستانهای اسلامی از اصول کافی، جلد دوم، محمد محمدی اشتهاردی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ