پرتو اشراق
⛲️ حمام عمومى
💚 يكى از نكات بارز در اخلاق ائمّه اطهار عليهم السلام، همان جنبه مردمى آنان مى باشد، به طور مثال حضرت #امام_رضا (ع) كه مى توانستند در خانه براى خودشان حمّام اختصاصى بسازند، و يا لااقل هنگام رفتن به حمام عمومى، مثل بسيارى از قدرتمندان دستور بدهند كه آنجا را خلوت كنند، در نهايت تواضع و فروتنى مثل تمام مردم روزى به حمام عمومى تشريف بردند، داخل آن حمام مردى غريب و ناشناس بود كه مى خواست كسى بدنش را كيسه بكشد، نگاهى به اطراف حمّام انداخت و چشمش به رخسار پر مهر و لطف امام هشتم (ع) افتاد، آنگاه از امام خواهش كرد كه:
✋🏻 آقا اگر ممكن است پشتم را كيسه بكشيد؟
💧و امام رضا (ع) با آن شخصيّت معنوى و همچنين مقام ظاهرى كه داشتند بدون هيچگونه تكبّرى، خواسته آن مرد ناشناس را بر آورده، و كيسه را بدست گرفته، و او را شستشو مى دادند...
👥👤 كه در اين ميان افرادى وارد حمام شده، و بر آن حضرت با خطاب: يابن رسول الله! سلام كردند، آن مرد غريب كه متوجّه اشتباه خود شده بود، با دستپاچگى از جاى برخواسته و از حضرت معذرت خواهى كرد، ولى حضرت به او امركردند كه بنشيند تا كارشان تمام بشود، و همينطور هم شد [۱]، از اين داستان دو نكته مهم به دست مى آيد:
🔆 ۱ ـ اينكه حضرت امام رضا (ع) آنقدر مردمى بوده اند كه نه تنها بدون تشريفات وارد حمام عمومى مى شده، بلكه با حالتى ساده ظاهر مى شدند تا آنجائى كه افرادى او را نشناخته، و از وى درخواست كشيدن كيسه به بدنشان مى كرده اند.
🔆 ۲ـ حضرت امام رضا (ع) علاوه بر مقام امامت، دوّمين شخصيت دولت اسلامى آن روز از نظر ظاهر و با اين وجود بدون تكبر از برآوردن حاجت پيش پاافتاده مؤمنى ابا نكرده، بلكه از او مى خواهند كه كارشان را به آخر برسانند، و اين درس مهمّى است براى حاكمان و فرمانروايان كه در ميان مردم چگونه زندگى كنند.
📚 پی نوشت:
۱. مناقب آل ابى طالب، جلد ۴، صفحه ۳۶۲.
📗 نقش رهبري حضرت رضا (ع)، سيد محمد شيرازي
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🌙 فضیلت احیا شب نیمه ذی قعده
🌃 از کارهای مهم این ماه اعمال شب نیمه (پانزدهم) آن است: سرور ما (قدس سره) در اقبال از احمد بن جعفر بن شاذان #روایت کرده است که گفت:
🔅«از پیامبر (صلوات الله علیه) روایت شده است که: شب پانزدهم ذی القعده شب مبارکی است. خداوند در آن با رحمت به بندگان مؤمنش می نگرد. پاداش کسی که در آن با عمل از خداوند فرمانبرداری کند، مانند پاداش صد روزه دار ملازم مسجد که به اندازه یک چشم به هم زدن نیز نافرمانی خدا را ننموده اند، می باشد. بنابراین انسان باید در نیمه شب مشغول به طاعت خداوند شده و به دعا و نماز بپردازد. زیرا روایت شده است:
🤲🏻 کسی در این شب چیزی از خدا نمی خواهد مگر اینکه به او عنایت می فرماید». (۱)
🌠 ویژگی طاعت و عبادت این شب؛
🤲🏻 طاعت و عبادت، در این شب از این جهت که مشهور نبوده و مردم کمتر، در آن به طاعت خدا مشغول می گردند، آن را از سایر شبهای مشهور ممتاز می گرداند. که این مطلب نزد اهل مراقبت مهم است. زیرا توجه، در زمان غفلت عموم، از مراقبات مهم و باعث سرعت اجابت است. و نیز اعمال آن نزد خداوند بزرگتر و به قبول نزدیکتر است و اجر بیشتری دارد.
📚 پی نوشت:
۱. إقبال الأعمال، جلد ۱، صفحه ۳۰۹.
🗞 مجله خیمه، آبان ۱۳۸۷، شماره ۴۶
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
💞 جشن عروسى آسمانی
🌙 مراسم #ازدواج روز اول #ذی_الحجه سال دوم هجرى قمرى (مطابق با هفتم خرداد ماه سال سوم هجرى شمسى) و يا ششم ذي الحجه سال دوم هجرى قمرى (۱) (مطابق ۱۲ خرداد ماه سال سوم هجرى شمسى) و يك ماه پس از مجلس عقد صورت گرفت. [برخى اين فاصله را يكسال نوشته اند.]
⏳در فاصله بين عقد و عروسى على (عليه السلام) شرم مى كرد درباره همسرش با پيامبر (صلى الله عليه و آله) صحبت كند.
☀️ روزى عقيل برادر على (ع) به او گفت: چرا همسرت را به خانه نمى آورى تا با عروسى تو چشم ما روشن شود؟
🌴 موضوع به اطلاع پيامبر (ص) رسيد. على (ع) را خواست و از او سوال كرد كه آيا حاضر است عروسى كند؟
🌷 على (ع) پاسخ مثبت داد.
🌹پيامبر (ص) فرمود: ان شاءالله امشب يا فردا شب عروسى را بر پا مى كنم. آنگاه به همسرانش دستور داد فاطمه (عليهاالسلام) را بياراييد و خوشبويش نماييد و برايش اطاقى فرش كنيد، تا مراسم عروسى را بر پا كنيم. (۲)
🌹 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: عروسى بى مهمانى نمى شود.
🐑 يكى از بزرگان انصار بنام سعد گفت: من گوسفندى هديه مى كنم و جمعى از انصار هم چند صاع ذرت آوردند، (۳) مقدارى كشك و روغن و خرما هم از بازار خريدارى شد.
🥘 گوشت را پختند و پيامبر (ص) در آن عروسى باصفا خود آشپزى را به عهده گرفت و با دستان مباركش آنها را مخلوط كرد و به تهيه نوعى غذاى مطبوع عربى بنام حبيص يا حيس پرداخت. (۴)
🍲 به هر صورت غذايى تهيه شد، اما دعوت عمومى بود. عدهى زيادى شركت كردند و به بركت دست رسول خدا (ص) همه از غذا خوردند و سير شدند مقدارى از غذا را هم براى فقرا و بيچارگان بردند، ظرفى هم براى عروس و داماد گذاشتند. (۵)
👏🏻 پس از صرف غذا زنان شادى كنان دور فاطمه (ع) را گرفتند، پيامبر (ص) او را بر استر سوار نمود، سلمان مهار استر را به دست گرفت و با تشريفات خاصى دليرانى چون حمزه، و عده اى ديگر از اهلبيت و محارم فاطمه (ع) با شمشيرهاى كشيده دور مركب را گرفتند. زنان زيادى پشت سر عروس تكبيرگويان در انتظار بودند. مركب عروس را به حركت در آوردند زنان شادى كنان تكبير و سپاس خدا را مى گفتند، آنگاه يك يك سرودهاى زيبايى را كه سروده بودند خواندند و با شكوه و شادى عروس را به خانه داماد بردند.
🍶 پيامبر (ص) نيز خود را به جمعيت رساند و به حجله وارد شد. آنگاه ظرف آبى خواست، آب را حاضر كردند، قدرى آن را به سينه فاطمه (ع) پاشيد و فرمود با بقيه آن وضو گيرد و دهانش را بشويد، قدرى آب هم به على پاشيد و فرمود تا وضو گيرد و دهانش را شستشو دهد. آنگاه به هر دو سفارش همديگر را كرد و در حق آنان چنين دعا فرمود:
🤲🏻 «خدايا آنان را با هم مأنوس بگردان! خدايا بر آنان مبارك گردان! و در زندگى آنان بركت قرار ده».
🌹 هنگامى كه مى خواست خارج شود فرمود: «خداوند شما و نسلتان را پاك گرداند. من با دوستانتان دوستم، و با دشمنانتان دشمن. اينك با شما خداحافظى مى كنم و شما را به خدا مى سپارم». (۶)
🥛 فردا صبح پيامبر (ص) با ظرفى شير به ديدار دخترش رفت و آن شير را به عروس و داماد نوشانيد. (۷)
🗓 پس از آن ديدار، ديگر پيامبر (ص) تا سه روز به خانه آنها نرفت و روز چهارم به ديدار آنان شتافت. (۸)
📚 پی نوشت ها:
۱. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۹۲ تطبيق تاريخ از آقاى عبدالحسين نيرى.
۲. بحارالأنوار، ج ۴۳ ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
۳. طبقات، ج ۸، ص ۱۲ - بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۳۷.
۴. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۱۴ و ۱۰۶.
۵. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۵۴.
۶. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۵۴ / ۳۵۵.
۷. مناقب، ج ۳، ص ۳۵۶.
۸. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۲.
📗پزندگاني فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، محمد قاسم نصيرپور
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#ازدواج
#روایت
#کرامات
#امام_علی
#روز_ازدواج
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#فضائل_مولا_علی
پرتو اشراق
💚 محبت خاندان نبوت
✝ شخصى از يوسف بن يعقوب - كه مردى نصرانى و از اهل فلسطين بود - پيش متوكل، سخن چينى كرد!!
👈🏻 متوكل دستور داد براى مجازات احضارش كنند.
👳🏻♂ يوسف نذر كرد: اگر خداوند او را به سلامت به خانه اش برگرداند و از متوكل آسيبى به او نرسد، صد اشرفى به حضرت امام على النقى عليه السلام پرداخت نمايد.
🏰 در آن موقع، خليفه حضرت را از حجاز به سامرا آورده و خانه نشين كرده بود و از لحاظ معيشت در سختى به سر مى برد.
👳🏻♂ يوسف مى گويد: همين كه به دروازه سامرا رسيدم با خودم گفتم:
💭 خوب است قبل از آنكه پيش متوكل بروم، صد دينار را خدمت امام عليه السلام بدهم، اما چه كنم كه منزل امام عليه السلام را نمى شناسم و من مرد نصرانى چگونه از منزل #امام_هادى عليه السلام سؤال كنم؟ مى ترسيدم كسى قضيه را به متوكل خبر دهد و بيشتر باعث ناراحتى و عصبانيت او بشود و از طرف ديگر، متوكل هم ملاقات با ايشان را قدغن كرده، كسى نمى تواند به خانه حضرت برود.
🐎 ناگاه به خاطرم رسيد كه مركبم را آزاد بگذارم، شايد به لطف خداوند بدون پرسش - به منزل حضرت - برسم. چون مركب را به اختيار خود گذاشتم، از كوچه و بازارها گذشت تا بر در منزلى ايستاد. هر چه سعى كردم، از جايش تكان نخورد.
+ از كسى پرسيدم: خانه از كيست؟
- گفت: منزلى ابن الرضا (امام هادى)، است!
✊🏻 اين حادثه را نشانى بر عظمت امام عليه السلام دانسته و با تعجب تكبير گفتم!
👨🏿 در اين حال، غلامى از اندرون خانه بيرون آمد و گفت:
- تو يوسف پسر يعقوب هستى؟
👳🏻♂ گفتم: بلى!
👨🏿 گفت: پياده شو!
👳🏻♂ پياده شدم. مرا به داخل خانه برد. با خود گفتم: اين دليل دوم بر حقيقت اين بزرگوار كه غلام، نديده مرا شناخت!
👨🏿 سپس گفت: صد اشرفى را كه نذر كرده بودى به من بدهيد.
💭 با خودم گفتم: اين هم دليل سوم بر حقانيت آن حضرت، پول را دادم و غلام رفت و كمى بعد دوباره آمد. مرا به داخل منزل برد.
👁 ديدم مرد شريفى نشسته است.
🌹 فرمود: اى يوسف آيا هنوز وقت آن نرسيده كه اسلام اختيار كنى ؟
✋🏻 گفتم: آنقدر دليل و برهان ديده ام، كفايت مى كند.
🌹فرمود: نه! تو مسلمان نمى شوى، ولى فرزند تو اسحق، به زودى مسلمان مى شود و از شيعيان ما خواهد شد. سپس فرمود: اى يوسف! بعضى خيال مى كنند محبت و دوستى ما براى امثال شما فايده ندارد، به خدا سوگند هرگز چنين نيست. هر كه به ما محبتى نمايد بهره اش را مى بيند؛ چه مسلمان باشد و چه غير مسلمان. آسوده خاطر پيش متوكل برو و هيچ تشويش و نگرانى نداشته باش به همه خواسته هايت مى رسى.
🏰 يوسف مى گويد: بدون نگرانى نزد متوكل رفتم و به تمام هدفهايم رسيدم و برگشتم.
👳🏻♀ پس از مرگ مرد نصرانى پسرش، اسحاق، مسلمان شد و از شيعيان خوب به شمار آمد و خودش پيوسته اظهار مى داشت: من به بشارت سرور خود، امام هادى عليه السلام مسلمان شده ام. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۴.
📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💎 یک راه تضمینی برای عاقبت بخیری و ثروت
🌹 امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
🍛 هر کس به یک مومن در روز غدیر افطاری بدهد انگار به ده فئام افطاری داده.
👥👤 پرسیدند: فئام یعنی چه؟
🌷 فرمود: «صد هزار پیامبر و صدیق و شهید»
🌹 بعد حضرت فرمود: «حالا اگر کسی عهدهدار افطاری چند نفر از مومنین و مومنات بشود دیگر چه ثوابی دارد؟!
🌟 من برای چنین کسی از طرف خدا ضمانت میکنم که از کفر و فقر در امان باشد.
⏳ و اگر در شب و روز غدیر یا تا غدیر آینده از دنیا برود و مرتکب گناه کبیرهای نشده باشد اجر او با خداست».
🔅«وَ مَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً فِي لَيْلَتِهِ فَكَأَنَّمَا فَطَّرَ فِئَاماً وَ فِئَاماً يَعُدُّهَا بِيَدِهِ عَشَرَةً فَنَهَضَ نَاهِضٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا الْفِئَامُ قَالَ مِأَتَيْ (مائة) أَلْفِ نَبِيٍّ وَ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ فَكَيْفَ بِمَنْ يَكْفُلُ عَدَداً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَأَنَا ضَمِينُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الْفَقْر...».
📚 اقبال الاعمال، ج ۱، ص ۴۶۳.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#عید_غدیر
#امام_علی
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
📜 نامه امام موسى بن جعفر (ع) به استاندار يحى بن خالد!
🧔🏻♂ شخصى از اهالى رى نقل مى كند: يحيى بن خالد كسى را والى (استاندار) ما كرد. مقدارى ماليات بدهكار بودم. از من مى خواستند و من از پرداخت آن معذور بودم، زيرا اگر از من مى گرفتند فقير و بينوا مى شدم.
💚 به من گفتند والى از پيروان مذهب شيعه است، در عين حال ترسيدم كه پيش او بروم، زيرا نگران بودم كه اين خبر درست نباشد و مرا بگيرند و به پرداخت بدهى مجبور ساخته و آسايشم را به هم بزنند.
🕋 عاقبت تصميم گرفتم براى حل اين قضيه به خدا پناه برم، لذا به زيارت خانه خدا رفتم و خدمت مولايم امام موسى بن جعفر عليه السلام رسيدم و از حال خود شكايت كردم.
🧔🏻♂✋🏻 آن حضرت پس از شنيدن عرايض من نامه اى اين چنين به والى نوشت:
📜 «بسم الله الرحمن الرحيم اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدى الى اخيه معروفا او نفس عنه كربة ، او ادخل على قلبه سرورا، و هذا اخوك والسلام»؛
🔅«بدان كه خداوند را در زير عرش سايه اى است كه كسى در زير آن ساكن نمى شود مگر آنكه فايده اى به برادرش رساند و يا مشكل او را بر طرف سازد و يا دل او را شاد كند و اين برادر توست. والسلام».
🐫🐪🐪 پس از انجام حج به شهر خود بازگشتم و شبانه به نزد آن مرد رفتم و از او اجازه ملاقات خواستم و گفتم:
🧔🏻♂✋🏻 من پيك موسى بن جعفر عليه السلام هستم!
👣 استاندار خود پابرهنه آمد و در را گشود و مرا بوسيد و در آغوش گرفت و پيشانى ام را بوسه زد.
🫂 هر بار كه از من درباره ديدن امام عليه السلام مى پرسيد، همين كار را تكرار مى كرد و چون او را از سلامتى حال آن حضرت مطلع مى ساختم، شاد مى گشت و خدا را شكر مى كرد.
📜 سپس مرا در خانه اش قسمت بالاى اتاق نشانيد و خود رو به رويم نشست. نامه اى را كه امام خطاب به او نوشته و به من داده بود به وى تسليم كردم. او ايستاد و نامه را بوسيد و خواند.
سپس پول و لباس خواست پول ها را دينار دينار و درهم درهم و جامه ها را يك به يك با من تقسيم كرد، و حتى قيمت اموالى را كه تقسيم آنها ممكن نبود به من مى پرداخت!!
👳🏻♂✋🏻 وى هر چه به من مى داد مى پرسيد: برادر! آيا تو را شاد كردم؟
🧔🏻♂ و من پاسخ مى دادم: آرى! به خدا تو بر شادى من افزودى!
🪶 سپس دفتر ماليات را طلبيد و هر چه به نام من نوشته بودند حذف كرد و نوشته به من داد مبنى بر اين كه من از بدهى ماليات معافم و من خداحافظى كردم و بازگشتم.
💭 با خود گفتم: من كه از جبران خدمت اين مرد ناتوانم، جز آن كه در سال آينده، هنگامى كه به حج مشرف شدم برايش دعا كنم و وقتى محضر امام موسى بن جعفر عليه السلام رسيدم از آنچه او براى من انجام داد آگاهش سازم.
🕋 به مكه رفتم پس از انجام اعمال حج خدمت امام موسى بن جعفر (ع) رسيدم و از آنچه ميان من و آن مرد گذشته بود، سخن گفتم.
🌹 سيماى آن حضرت از شادى بر افروخته گشت.
🧔🏻♂ عرض كردم: سرورم! آيا اين خبر موجب خوشحالى شما شد؟
🌹حضرت فرمود: «آرى! به خدا اين خبر مرا و اميرالمؤمنين عليه السلام و جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و خداى متعال را مسرور كرد». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحار، ج ۴۸، ص ۱۷۴ و ۳۱۴.
📗 داستانهاى بحارالانوار جلد اول، محمود ناصری
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#امام_کاظم
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
⚜ امام کاظم علیه السلام:
🔅«مُهر قبولی اعمال شما این است:
تا آنجا که از دستتان برمیآید
نیازهای برادرانتان را برآورده کنید و به آنها خوبی کنید،
وگرنه هیچ عملی از شما قبول نخواهد شد!
به برادرانتان محبت کنید و با آنها مهربان باشید تا به ما ملحق شوید».
🔅«إِنَّ خَوَاتِيمَ أَعْمَالِكُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِكُمْ وَ الْإِحْسَانُ إِلَيْهِمْ مَا قَدَرْتُمْ وَ إِلَّا لَمْ يُقْبَلْ مِنْكُمْ عَمَلٌ حَنُّوا عَلَى إِخْوَانِكُمْ وَ ارْحَمُوهُمْ تَلْحَقُوا بِنَا».
📚 بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۷۹.
💖 و چه برادری عزیزتر از مولا صاحب الزمان علیه السلام؟
🤲🏻 امروز برای حاجت او قدمی برداشتهای؟!
❤️ خدمت به امام زمان علیهالسلام = مُهر قبولی اعمال
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#حدیث
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#سبک_زندگی_مهدوی
پرتو اشراق
🌹 نمونه اى از ايثار خاندان نبوّت
🌌 شب فرا رسيد، هنگام نماز عشاء بود، مسلمين در مسجد مدينه براى اداى نماز با پيامبر (ص) جمع شده بودند، نماز عشاء به جماعت خوانده شد، پس از نماز، هنوز صفهاى نماز برقرار بود كه مردى از ميان صف برخاست و به حاضران گفت:
👳🏼♂✋🏻 من مردى غريب و گرسنه هستم، از شما تقاضاى غذا دارم!
🌹پيامبر (ص) فرمود: از غربت و غريبى، سخن مگو كه با ياد آن، رگهاى قلبم بريده مى شود، بدان كه افراد غريب، چهار عدد هستند:
🔅 ۱- مسجدى كه در ميان قبيله و قومى باشد، ولى در آن نماز نخوانند.
🔅۲- قرآنى كه در دست مردم باشد و آن را نخوانند.
🔅۳- دانشمندى كه در ميان جمعيتى قرار گيرد، ولى مردم به او بى اعتنا باشند و او را تنها بگذارند.
🔅۴- اسيرى كه در ميان كافران خدانشناس باشد.
👥👥 سپس پيامبر(ص) رو به جمعيت كرد و فرمود: كيست در ميان شما، كه عهده دار مخارج زندگى اين مستمند شود، تا شايسته بهره مندى از فردوس بهشت گردد؟
✋🏻 در ميان جمعيت، امام على (ع) برخاست و اعلام آمادگى براى رسيدگى به امور آن فقير كرد، دست فقير را گرفت و به خانه اش برد، و جريان را به فاطمه (س) گفت.
🍪 در خانه غذائى جز به اندازه يك نفر نبود، با اينكه على (ع) و فاطمه (س) و فرزندانشان، گرسنه بودند، و على (ع) در آن روز، روزه بود و هنگام افطار، نياز به غذا داشت. در عين حال، على (ع ) فرمود: آن طعام را حاضر كن.
🍛 فاطمه (س) غذا را حاضر كرد، على (ع) به آن غذا نگاه كرد، ديد اندك است، با خود گفت: اگر از آن غذا بخورم، مهمان سير نمى شود، و اگر از آن نخورم، مهمان از آن غذا نخواهد خورد (و يا غذا براى مهمان ناگوار خواهد شد).
🪔 طرحى به نظر على (ع ) رسيد و آن اين بود كه به فاطمه (س) آهسته فرمود: چراغ را روشن كن، ولى در روشن كردن چراغ، دست بدست كن و طول بده، تا مهمان از غذا بخورد و سير شود.
و خود على (ع) نيز دهانش را مى جنبانيد، و وانمود مى كرد كه غذا مى خورد، و فقير بى آنكه متوجه شود، بطور كامل غذا خورد و سير شد و به كنار نشست، و باز از غذا ماند، خداوند به آن غذا بركت داد، همه افراد خانواده از آن غذا خوردند و سير شدند.
🕌 صبح وقتى كه على (ع) براى اداى نماز به مسجد رفت، پيامبر (ص) از او پرسيد: با مهمان چه كردى؟ آيا غذايش را دادى؟
✋🏻 على (ع) عرض كرد: آرى سپاس خداوند را كه كار به نيكوئى انجام شد.
🌹پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: خداوند به خاطر مهمان نوازى تو و اشتغال به چراغ و نخوردن غذا تعجب كرد، و جبرئيل، اين آيه را در شأن شما خواند:
🔅«و يوثرونَ عَلى اَنفُسِهم و لَو كانَ بِهِم خصاصَةًُ»؛
🔅«آنها، تهيدستان را بر خودشان، مقدم مى دارند، اگر چه نياز سخت به آن (غذا) داشته باشند». (قسمتى از آيه ۹ سوره حشر)
📔 داستان دوستان، جلد چهارم، محمد محمدى اشتهاردى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#امام_علی
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌌 معراج در عاشورا
🌄 عصر تاسوعاى ۶۱ هجرى فرا رسيد، لشكر كفر و نفاق به فرماندهى عمر سعد طبق دستور عبيداللّه زياد، شبانه حمله كردند تا با حسين (ع) بجنگند.
🌹 #امام_حسين (ع)، به برادرش ابوالفضل العباس (علیه السلام) فرمود:
▪️«به اينها بگو: يك شب را مهلت بدهند، فردا براى جنگ آماده ام، زيرا برادر، خدا خودش مى داند كه من مناجات با او را دوست دارم، من مى خواهم امشب را به عنوان شب آخر عمرم با خداى خودم مناجات بكنم و آن را شب توبه و استغفار خويش قرار دهم».
🌠 شب #عاشورا شروع شد، آن شب، شب معراج بود، يك دنيا شادى و بهجت و مسرت حكمفرما بود.
⛺️ خودشان را پاكيزه مى كردند، موهاى بدنشان را مى ستردند، انگار كه خود را براى يك جشن و مهمانى آماده مى كنند.
خيمه اى بود بنام خيمه تنظيف، كسى در داخل آن مشغول نظافت خويش بود، دو نفر هم در بيرون خيمه نوبت گرفته بودند، يكى از آنها كه ظاهراً برير است با ديگرى مزاح و شوخى مى كند، آن فرد به برير مى گويد:
- امشب كه شب مزاح نيست؟
✋🏻 برير جواب مى دهد:
- من اهل مزاح نيستم ولى امشب را براى مزاح مناسب مى بينم!
📖 آن شب از خيمه ها صداى صوت قرآن و ذكر و دعا زياد شنيده مى شد، آواز خوش آن بلبلان خوش الحان فضا را پر كرده بود به طوريكه، وقتى دشمن از نزديك خيمه هاى اين مستغفرين و توبه كنندگان واقعى عبور مى كرد، مى گفت:
- انگار كه اين خيمه ها لانه زنبور عسل است!
🤲🏻 اينسان ياران امام حسين (ع) در شب عاشورا با پروردگار خويش خلوت كرده و راز و نياز مى كردند و از گذشته خود توبه مى نمودند.
❓آن وقت آيا ما نيازى به توبه نداريم؟
❓آنها نيازمند هستند و ما بى نياز از توبه؟
🌹حتى حسين (ع) مى فرمايد:
▪️«من امشب را مى خواهم شب استغفار و توبه خود قرار دهم»، تا چه رسد به ما؟! (۱)
📚 پی نوشت:
۱. گفتارهاى معنوى، صفحه ۱۲۶ - ۱۲۵.
📗 داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى كرونى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#تاسوعا
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌷 آرامش خاطر سيدالشهداء (عليه السلام)
⚜ امام سجاد على بن حسين (عليه السلام) فرمود:
⚔ هنگامى كه روز #عاشورا جريان كار بر #امام_حسين (عليه السلام) بسيار سخت شد، عده اى از اصحاب آن حضرت ديدند كه حالات امام (عليه السلام) با حالات آنها فرق دارد.
🫀حال آنها چنين بود: هر چه بيشتر در محاصره دشمن قرار مى گرفتند ناراحت تر مى شدند، و دل هاى شان بيشتر به طپش مى افتاد.
🌷 ولى امام حسين (عليه السلام) و بعضى از خوّاص آن حضرت چنين نبودند. رنگ چهره آنها برافروخته تر مى شد و اعضاءشان آرامتر مى گرديد.
👥👤 در اين حال بعضى به يك ديگر مى گفتند: ببينيد، گويى اين مرد اصلاً باكى از مرگ ندارد.
🌷 امام حسين (عليه السلام) رو به آنها كرد و فرمود:
▪️«اى فرزندان عزيز و بزرگوار من! قدرى آرام بگيريد و صبر و تحمّل كنيد. زيرا مرگ پلى است كه شما را از گرفتارى ها و سختى ها به سوى بهشت هاى وسيع و نعمت هاى جاويدان مى رساند؛ فَاَيُّكُمْ يَكْرَهُ اَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْن اِلى قَصر؛ كدام يك از شماها دوست نداريد كه از زندانى به سوى قصرى انتقال يابيد؟ در حالى كه مرگ براى دشمنان شما هم مانند پلى است كه از قصرى به سوى زندان و شكنجه گاه انتقال مى دهد؛ زيرا پدرم نقل كرد كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:
▪️«اِنَّ الدُّنْيا سِجْنُ المُؤْمِنِ وَ جنَّةُ الكافِرِ، والمَوْتُ جِسْرُ هؤلاء الى جَنانِهِمْ و جِسْرُ هؤلاء اِلى جَحيم؛
همانا دنياى زندان مؤمنان و بهشت كافران است؛ و مرگ پلى است كه اين ها (مؤمنان) را به سوى بهشت و آنها را (كافران) را به سوى دوزخ مى كشاند».
🌷 سپس فرمود: «ما كَذَبْتُ ولا كَذِبْتُ؛ من دروغ نمى گويم و به من دروغ گفته نشده است. و نه من دروغ مى گويم نه پدرم به من دروغ گفته است». (۱)
📚 پی نوشت ها:
۱. شيخ صدوق، ابى جعفر، معانى الأخبار، ص ۱۹۵.
📕 از ازل تا قيامت، محمّد جواد مصطفوى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#کربلا
#روایت
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🏴 پنج سال عزاى مداوم
⚜ عمر بن على بن الحسين (ع) مى گويد:
🩸پـس آز آن كـه خبر شهادت حـسـيـن (ع) بـه مدینه رسید، زنـان بنی هاشـم، تـا سال ها لباس سياه مى پوشيدند و از سرما و گرما پرهيز نمى كردند و براى #امام_حسين (ع) و شهداى كـربـلا، عـزادارى می نمودند و عـلى بـن الحـسـيـن (ع) بـراى آنـان غـذا تهیه مـى كرد. (۱)
🏴 امام صادق (ع) فرمود: پس از حادثه #عاشورا هيچ زنى از زنان ما (بنى هاشم) آرايش نكرد و خـضـاب نـبـسـت تـا زمـانى كه مختار سر بريده ابن زياد و عمر سعد را براى ما (به مدينه) فرستاد. (۲)
📚 در روايتى ديگر، امام صادق (ع) فرمودند:
▪️پس از مصيبت #كربلا، هيچ زنى از بنى هاشم سرمه نكشيد و خضاب نبست و از خانه هاى ما تا پنج سال، دودى برنخاست و غذاى گرم پخته نشد (و همچنان حالت عزا و ماتم حكمفرما بود) تا اين كه ابن زياد كشته شد. (۳)
🌹فـاطـمـه (۴) دختر اميرالمؤمنين (ع) نيز مى گويد:
🏴 پس از شهادت امام حسين (ع)، هـيـچ زنـى از ما حـنـا نـبـست و سرمه به چشم نكشيد و مويش را شانه نزد تا آنگه كه مختار سر بريده ابن زياد را به مدينه فرستاد. (۵)
🩸مـصـيـبت عاشورا اعظم مصايب براى جهان اسلام، خاصه خاندان پيامبر(ص) بود. هيچ حادثه اى به اندازه اين فاجعه دلخراش، اهل بيت پيامبر (ص) را متأثر نكرد و جا داشت تا سرهاى بريده دشـمنان خود و قاتل حضرتش را نبينند آرام نگيرند و از حالت عزا خارج نشوند. اين مهمّ نيز به دست با كفايت مختار انجام شد. خداوند به او جزاى خير عنايت كند!
🌴 از مجموع ايـن احاديـث، وضعـيـّت شهر مـديـنـه بـه دسـت مـى آيـد و اثـر عـمـيـق حـزن اهـل بـيت (ع) بر مردم اين شهر مشخص مى شود و اين زمينه يك انفجار انتقام آميز بر ضدّ دستگاه امـوى شد كـه واقـعـه (حـرّه) نـمـونـه آن بـود.
🏴 قطعاً اصـرار اهـل بـيـت پـيامبر(ص) در برپايى مجالس سوگوارى براى سالار شهيدان در زنده نگه داشتن عـاشـورا، در تـوجـّه دادن مـردم بـه اهـداف عـاشـورا و شـنـاخـت حـق از باطل بود كه در طول تاريخ، تاكنون آثار مثبت آن را مى بينيم.
💧گريه هاى مداوم امام سجّاد علیه السلام
🌹 امـام صـادق (ع) فـرمـود:
▪️«امـام زيـن العـابـديـن (ع) چـهـل سـال صائم النهار و قائم الليل بود و هرگاه طعامى براى او مى آوردند، به آن خيره مى شد».
✋🏻 غـلامـش مـى گـفت: آقا، بفرماييد.
🌷 امام با چشم گريان مى فرمود:
▪️«فرزند پيامبر(ص) را گرسنه كشتند، فرزند پيامبر را تشنه كشتند».
🍲 و اين برنامه او بود و آن قدر مى گريست تا اشك چشم او همراه غذايش مى شد و اين چنين بود تا پايان عمر. (۶)
🏜 يـكـى از غـلامان #امام_سجاد (ع) مى گويد: روزى همراه آن حضرت به صحرا رفتيم. امام را ديدم سـر بـر سنگى نهاد و در حال سجده، صداى گريه و ناله اش را مى شنيدم و شمردم هزار بار ايـن جمله را در سجده مى گفت و مى گريست:
▪️«لا اله الاّ اللّه حقّا حقّا، لا اله الاّ اللّه تعبّدا ورقًّا، لا اله الاّ اللّه ايـمـانـا وتـصـديقا» سپس سر از سجده برداشت، در حالى كه صورت و محاسنش از اشـك چـشـمـش خـيـس شده بود.
✋🏻 گفتم: سرورم، آيا وقت آن نرسيده كه حزن شما پايان پذيرد و گـريـه هـايـتـان تـمـام شـود؟
🌷فـرمـود: واى بر تو، چگونه؟ يعقوب پيامبر، فرزند اسحق، فـرزند ابراهيم پيامبر بود و پيامبر زاده. او دوازده پسر داشت. خداوند يكى از آنان را از نظر او غايب كرد. او از شدّت حزن و گريه، مويش سفيد و قدش خميده شد و بينايى اش را از دست داد و حال آن كه فرزندش در اين دنيا زنده بود. امّا من پدرم و برادرم و هفده نفر از خاندانم را در يك روز از دست داده ام . چگونه حزن من تمام شود و گريه هايم به پايان رسد؟ (۷)
✊🏻 بـديـن تـرتـيـب گـريـه هـاى امام سجاد (ع) و حـزن اهل بيت (ع) و سخنان پرشور زينب، دختر امـيـرالمـؤمـنـيـن (ع) شـهـر مـديـنـه را، بـه كـانـونـى بـراى انـفـجـار بـر ضـدّ حـاكـمـيّت اموى تبديل كرد و قيام (حرّه) نتيجه اين پيامد عاشورا بود.
📚 پی نوشت ها:
۱. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۸۸.
۲. رجـال كشى، محمد بن الحسن الطوسی، ص ۱۲۷؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۴؛ تنقيح المقال، شيخ عبدالله مامقانى ج ۳، ص ۲۰۳.
۳. بـحـارالانـوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶؛ تـنـقـيـح المـقـال، ج ۳، ص ۳۰۴؛ معجم رجال الحديث، ج ۵، ص ۹۴.
۴. فاطمه از زنان عالى قدر اهل بيت (ع) است. شيخ مفيد و ديگران او را از جمله فرزندان امیرالمؤمنين (ع) ياد كرده اند. وى بانويى فاضله بود، عمرى طولانى كرد و زمان امام صادق (ع) را درك نمود. بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۱۰۶، حديث ۳۲.
۵. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶.
۶. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۹.
۷. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۹؛ به نقل از: ابن طاووس ملهوف، ص ۲۳۴.
📓 پیامدهای عاشورا، سيد ابوالفضل اردكانى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#شهادت_امام_سجاد
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#روایت
🩸 پس از فاجعه #عاشورا، پیرزنی عصا به نزد اُسرای #کربلا آمد، چشم او به زینب کبری (صلوات الله علیها) افتاد عرضه داشت از کجا هستید؟
🌹 فرمود: از اسيران کربلا!
❓پرسید: از کدام شهرید؟
🌹فرمود: مدینه الرسول (صلی اللّه علیه وآله)
❓پرسید: از کدام طايفه هستید؟
🌹فرمود: از بنی هاشم!
✋🏻 عرضه داشت من و شوهرم در زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه (حتماً مدینه بوده که نساخ اشتباه نوشتند) آمدیم، شوهرم فقیر بود از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پولی طلب کرد...
🌷فرمود: ای فرزندم حسین، قرض این فقیر را بده...
🌴 با حسین او (صلوات الله علیه) رفتیم به در خانه فاطمه زهرا (صلوات الله علیها)، دیدم فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) به دخترکی کوچک که زینب (صلوات الله علیها) نام داشت، فرمود:
▪️گردنبند خود را بده به این فقیر!
⚜ آن دختر چنین کرد، به برکت آن گردنبند تاکنون فقیر نشده ام، به من بگو آیا زینب کبری صلوات الله علیها به سلامت است؟
💔 یک مرتبه ام کلثوم صلوات الله علیها به گریه درآمد فرمود: آن زینب که تو می گویی همین زن است که با او صحبت می کنی.
📔 منبع: مقتل خطی جامع المجالس، ص۷۵ م اول
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#حضرت_زینب
#بانـوے_همـیـشہ
#سیـره_اهـل_بیـٺ
🏴 زائر امام حسين عليه السلام
✋🏻 احمد پسر داود مى گويد: همسايه اى داشتم، به نام على پسر محمد، نقل كرد:
🌕 ماهى يك مرتبه از كوفه به زيارت قبر #امام_حسین عليه السلام مى رفتم، چون پير شدم و جسمم ناتوان شد، نتوانستم به زيارت امام بروم.
👣 يك بار پاى پياده به راه افتادم، پس از چند روز به زيارت قبر مطهر امام مشرف شدم و سلام كردم و دو ركعت نماز زيارت خواندم و خوابيدم.
🌷 در عالم رؤيا ديدم امام حسين عليه السلام از قبر بيرون آمد و فرمود:
❓اى على! چرا در حق من جفا كردى؟ در صورتى كه تو به من مهربان بودى؟
👳🏼♂✋🏻 عرض كردم: سرورم! جسمم ضعيف شده و پاهايم توان راه رفتن ندارد و احساس مى كنم عمرم به پايان رسيده است و اكنون كه آمده ام چند روز در راه بودم و با سختى بسيار به زيارتت مشرف شدم، دوست دارم روايتى را كه نقل كرده اند از خود شما بشنوم!
🌷 حضرت فرمود: بگو كدام است؟
✋🏻 عرض كردم: روايت كرده اند؛ كه فرموده ايد: هر كس در حال حياتش مرا زيارت كند، من او را پس از وفاتش زيارت خواهم كرد؟
🌷 امام عليه السلام فرمود: «بلى من گفته ام، (افزون بر اين) هرگاه ببينم زوار من گرفتار آتش جهنم است، او را از آتش جهنم بيرون مى آورم». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۱۶.
📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#اربعین
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
{۲}
⏳بالاخره او را بردم در وادى ايمن (قبرستان كربلا) دفن كردم، من در كربلا بودم، پس از بيست روز رفقائى كه در قافله بودند به كربلا رسيدند آنها از من سئوال مي كردند تو كى آمدى؟ و چگونه آمدى؟
✋🏻 من براى آنها به اجمال مطالبى را ميگفتم و آنها تعجب مى كردند...
🕌 تا آنكه روز عرفه شد وقتى به حرم حضرت سيدالشهداء اباعبداللّه الحسين (ع) رفتم ديدم بعضى از مردم را به صورت حيوانات مختلف مى بينم از شدت وحشت به خانه برگشتم باز دو مرتبه از خانه در همان روز بيرون آمدم، باز هم آنها را به صورت حيوانات مختلف ديدم.
🐷 عجيب تر اين بود كه بعد از آن سفر چند سال ديگر هم ايام عرفه به كربلا مشرف شده ام و تنها روز عرفه بعضى از مردم را به صورت حيوانات مى بينم ولى در غير آن روز آن حالت برايم پيدا نمى شود.
☀️ لذا تصميم گرفتم ديگر روز عرفه به كربلا مشرف نشوم و من وقتى اين مطالب را براى مردم در اصفهان مى گفتم آنها باور نمى كردند و يا پشت سر من حرف مى زدند. تا آنكه تصميم گرفتم كه ديگر با كسى از اين مقوله حرف نزنم و مدتى هم چيزى براى كسى نگفتم، تا آنكه يك شب با همسرم غذا مى خورديم، صداى در حياط بلند شد، رفتم در را باز كردم ديدم شخصى مى گويد:
👤 جعفر! حضرت صاحب الزمان (عج) تو را مي خواهد.
👳🏻♂ من لباس پوشيدم و در خدمت او رفتم مرا به مسجد جمعه در همين اصفهان برد، ديدم آن حضرت در صفحه اى كه منبر بسيار بلندى در آن هست نشسته اند و جمعيّت زيادى هم خدمتشان بودند...
💭 من با خودم مي گفتم: در ميان اين جمعيت چگونه آقا را زيارت كنم و چگونه خدمتش برسم؟
🌹ناگهان ديدم به من توجّه فرمودند و صدا زدند جعفر بيا...
👣 من به خدمتشان مشرّف شدم...
🌹 فرمودند: چرا آنچه در راه كربلا ديده اى براى مردم نقل نمى كنى؟!
👳🏻♂✋🏻 عرض كردم اى آقاى من آنها را براى مردم نقل مي كردم ولى از بس مردم پشت سرم بدگوئى كردند تركش نمودم!!
🌹 حضرت فرمودند: تو كارى به حرف مردم نداشته باش تو آن قضيّه را براى آنها نقل كن تا مردم بدانند كه ما چه نظر لطفى به زوّار جدّمان حضرت ابى عبداللّه الحسين (ع) داريم. (۱)
📔 پی نوشت:
۱. ملاقات، ۱/۲۹۱.
📔 كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#کرامات
#امام_زمان
#داستانک_مهدوی
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💚 امام زمان (عج) به یاد ما
🌤 امروز، احساس كردي كه بيماري ات سبك شده.
⛲️ با خودت گفتي غسل مي كنم و نماز را پشت سر امام مي خوانم.
⚡️همين كار را هم كردي، ولي بين خطبه ها، بيماري ات دوباره شدت گرفت.
👂🏻رُميله از شنيدن مو به موي شرح حالش از زبان امام تعجب كرده بود.
‼️ تعجبش وقتي بيشتر شد كه امام، به او فرمود:
☝️🏻«هيچ زن و مرد مؤمنى بيمار نمى شود مگر اين كه ما هم به خاطر او بيمار مى شويم. و اندوهى به او نمى رسد جز اين كه ما هم اندوهگين مى شويم.
🔅و هيچ دعايى نمى كند مگر اين كه ما آمين مى گوييم. وقتي هم كه سکوت کند ما برايش دست به دعا برمی داریم».
❓رميله پرسيد: فقط با اهالی این شهر اينطوريد؟
🌷 امير اهل ايمان، علی بن ابیطالب علیه السلام جواب فرمود كه:
🌍 «هيچ زن و مرد مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. مکیال المکارم، ج ۱، ص ۵۰۳، بحارالانوار،ج ۵۱، ص ۱۴۰.
📗 صاحب لواء: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#امام_علی
#حامی_شیعبان
#داستانک_مهدوی
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🦋 حضور نيازمندان بیگانه و غیر مسلمان در محضر امام حسن عسكرى (ع)
🧔🏻♂ محمد بن على مى گويد: تهى دست شديم زندگى بر ما خيلى سخت شد، پدرم به من گفت:
👳🏼♂ برويم نزد امام عسکرى عليه السلام مى گويند مرد بخشنده است!
🧔🏻♂ گفتم: او را مى شناسى؟
👳🏼♂ پدرم گفت: نه او را مى شناسم و نه تا به حال وى را ديده ام.
🧔🏻♂👳🏼♂ با هم به سوى خانه آن حضرت حركت كرديم، پدرم در بين راه به من گفت:
+ پانصد درهم نيازمنديم كاش امام مى داد، دويست درهم براى خريد لباس، دويست درهم براى خريد آرد و صد درهمش را براى مخارج ديگر زندگى مى رسانيم.
🧔🏻♂ محمد بن على مى گويد: من با خود گفتم:
💭 اى كاش سيصد درهم نيز به من بدهد كه صد درهم براى خريد يك درازگوش و صد درهم براى مخارج و صد درهم نيز براى خريد لباس باشد، تا به جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) بروم.
🌴 هنگامى كه به خانه امام عليه السلام رسيديم غلام آن حضرت بيرون آمد و گفت:
🧔🏽 على بن ابراهيم و پسرش وارد شوند.
🧔🏻♂👳🏼♂ چون وارد شديم و سلام كرديم امام عليه السلام به پدرم فرمود:
🌹اى على! چرا تاكنون نزد ما نيامدى؟
✋🏻 پدرم گفت: سرورم! خجالت مى كشيدم با اين وضع شما را ديدار كنم!
🧔🏽 چون از محضر امام بيرون آمديم، غلام آن حضرت به دنبال ما آمد و يك كيسه پول به پدرم داد و گفت:
💰اين پانصد درهم است! دويست درهم براى خريد لباس، دويست درهم براى خريد آرد و صد درهم براى ساير مخارج!!
💰آنگاه كيسه ديگرى به من داد و گفت: اين سيصد درهم است! با صد درهم آن درازگوش بخر! و با صد درهم آن لباس تهيه كن! و صد درهمش براى مخارج ديگر تو باشد.
🧔🏽 سپس گفت: به ايران نرو بلكه به سورا (شهرى در عراق يا محلى در بغداد بوده) برو محمد بن على نيز به سورا رفت و در آنجا با زنى ازدواج نمود و روزانه چهار هزار دينار درآمد داشت.
🔥 متاسفانه در عقيده واقفی مذهب باقی ماند. (يعنى هفت امامى است و عقيده دارد موسى بن جعفر عليه السلام نمرده و او امام قائم است!!!) (۱)
👈🏻 محمد بن ابراهيم گويد: به او گفتم: واى بر تو! مگر دليلى روشنتر از اين میخواهى بر امامت امام عسکری علیه السلام؟!
🧔🏻♂ او گفت: اين امریست كه بدان عادت كردهايم، (يعنى كيش و مذهب خانوادگى ماست!!!)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۷۸.
📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد سوم، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#امام_حسن_عسکری
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#کرامات
#روایت
پرتو اشراق
🛌 حکایت دلنشین حضور امام على عليه السلام در بالين حارث همدانى
❤️ #حارث_همدانى يكى از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت على بود، و مقام ارجمندى در نزد امام داشت حارث مريض شد، حضرت على عليه السلام به عيادت او رفت و پس از احوالپرسى به او فرمود:
✋🏻 اى حارث! به تو بشارت مى دهم كه در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در كنار حوض كوثر، و موقع (مقاسمه) مرا مى بينى و مى شناسى!
🛌 حارث عرض كرد: مقاسمه چيست؟
🌹حضرت فرمود:
🔥 مقاسمه، با آتش انجام مى گيرد. روز قيامت من با آتش جهنم مردم را تقسيم مى كنم، به آتش مى گويم:
👈🏻 اى آتش! اين دوست من است او را رها كن! و اين دشمن من است او را بگير!
🤝 آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود:
اى حارث! همين طور كه دست تو را گرفته ام، پيامبر (صلى الله عليه و آله) دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قريش و منافقين به آن حضرت شكايت نمودم، به من فرمود:
🔅هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود من ريسمان محكم خدا را مى گيرم، و تو اى على! دامن مرا مى گيرى و شيعيان دامن تو را مى گيرند...
🌹سپس سه بار فرمود:
🔅اى حارث تو با آن كسى كه دوستش دارى خواهى بود و همراه كردارت مى باشى.
🛏 حارث برخاست و از شدت خوشحالى عباى خود را مى كشانيد و مى گفت: بعد از اين، باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم، يا مرگ به سوى من آيد.
🔻همين حديث را شاعر اهلبيت (سيد حميرى) چنين به شعر در آورده است: (۱)
🔅اى حارث همدانى هر كس كه بميرد مرا رخ به رخ خواهد ديد مؤمن باشد يا منافق.
🔅چشمان او به من مى نگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل مى شناسم.
🔅و تو، اى حارث! روى پل صراط مرا خواهى ديد و خواهى شناخت.
🔅بنابراين از لغزش و لرزش نترس. من آب خنك در آن تشنگى سوزان آنجا به تو مى نوشانم، كه از شدت شيرينى پندارى كه عسل است.
🔅در اين هنگام كه تو را در مقام عرض و حساب متوقف سازند، من به آتش مى گويم: او را رها كن و به اين مرد نزديك نشو!
🔅او را رها كن و ابدا كنار او نيا! و به او نزديك نشو! زيرا دست او به ريسمان محكم است كه از آن ريسمان به ريسمان ولايت وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله (يعنى على عليه السلام) پيوند دارد. (۱)
📚 پی نوشت ها:
۱- يا حار همدانى من يمت يرنى
من مؤمن او منافق قبلا
يعرفنى طرفه و اعرف
بنعته و اسمه و ما عملا
و انت عند الصراط تعرفنى
فلا تخف عثرة و لا زللا
اسيقك من بارد على ظماء
تخاله فى الحلاوة العسلا
اقول للنار حين توقف للعرض
دعيه لا تقربى الرجلا
دعيه لا تقربيه ان له
حبلا بحبل الوصى متصلا
۲- بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۷۹.
📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد پنجم، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#اُسوه_ها
#امام_علی
#داستان_کوتاه
#فضائل_مولا_علی
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
💚 مزاح گويي پیامبر اکرم (ص)
1⃣ پيرزني به حضور پيامبر گرامي اسلام (ص) رسيد و عرض کرد:
✋🏻 اي رسول خدا! در صورت امکان مرا از عاقبت و جايگاهم در قيامت آگاه ساز!!
🌹 حضرت فرمود: پيرزن به بهشت نمي رود.
💔 زن ناراحت و دلگير شد و از حضور آن جناب خارج شد. در مسير راه، با بلال حبشي مواجه شد در حالي که پيرزن گريان بود.
🧔🏿♂ بلال از او پرسيد: پيرزن! چرا غمزده و نگران هستي؟
✋🏻 جريان را براي وي بازگو نمود. بلال از سخن پيامبر (ص) تعجب نمود!!
🌴🕌 با يکديگر به محضر رسول گرامي اسلام (ص) رسيدند.
🧔🏿♂✋🏿 بلال، موضوع را با حضرت در ميان گذارد.
🌹حضرت فرمود: آري درست است نه پيرزن به بهشت مي رود و نه سياه!!
💔 بلال نيز افسرده خاطر گرديد و از نزد پيامبر (ص) خارج شدند.
👳🏻♂ در راه، ابن عباس - يکي از اصحاب #رسول #خدا (ص) - را ديدند و جريان را به اطلاع وي رساندند. ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) با شما مزاح کرده است. منظور حضرت اين است که پيرزن، جوان مي شود و سياه نيز سفيد مي گردد و سپس وارد بهشت مي شوند نه آنکه با حالت پيري و با رخساري سياه روانه بهشت شوند.
🌟 آنان با شنيدن اين سخن، خوشحال گشته و از خوشحالي در پوست خويش نمي گنجيدند و از اينکه پيامبر (ص) با آن جايگاه و موقعيت والاي اجتماعي، آنان را طرف مزاح خويش قرار داده است، بسي مسرور و خشنود گرديدند. [۱]
2⃣ عمه آن حضرت - صفيه دختر عبدالمطلب - نيز که پير و فرتوت شده بود، از آن حضرت خواست که برايش دعا کند تا به بهشت برود.
🌹حضرت عين سخن فوق را فرمودند و او دلگير شد. سپس حضرت، مزاح خويش را به آیه کريمه قرآني «إنّا أنشاءناهنّ إنشاء فجعلناهنّ أبکاراً» مستند ساختند که مي فرمايد: «ما آنان را به صورت دوشيزگان وارد بهشت مي کنيم». [۲]
3⃣ البته نظاير اين رفتار در لابلاي برگهاي تاريخ به گونه هاي مختلف آمده است که از جمله آنها شوخي حضرت با کودکان خردسال است.
🌹او گاهي آنان را «ذو الاُذنين» صدا مي کرد و مي فرمود: «اي دو گوش» و بدين ترتيب، موجبات شادي خاطر و لبخند کودکان را به وجود مي آورد. گاهي نيز با اصحاب و ياران خويش، به تفريح و سرگرمي مي پرداخت و يا مسابقه دو و کشتي برگزار مي کرد. [۳]
👌🏻تأمل و درنگ در اين سيره رفتاري حضرت چه با حسن و حسينش علیهم السلام، چه با ديگر خردسالان و يا با ياران و اصحابش، گوياي آنست که جايگاه فردي و اجتماعي شخص، از رهگذرِ رياست جامعه و حکومت، و يا برخورداري از دانش و بينش برتر نبايد مانع و حجابي فراروي گفتگوي صميمي، دوستانه و يا مزاح گويي و تبسم وي در کانون گرم خانواده، جمع دوستان و يا در ميان ديگر آحاد جامعه گردد.
🪑 از اين رو، مقوله هايي چون برخورداري فرد از مسئوليت اجتماعي و پست اجرايي، تکيه بر کرسي تدريس در مراکز علمي آموزشي، قرار گرفتن در جمع نخبگان و چهره هاي موفق جامعه، و يا برخورداري از ثروت و امکانات انبوه اقتصادي و... در نقش راهزني شيطاني براي آدمي جلوه مي کنند تا وي را از همزيستي متوازن و برقراري مناسبات انساني سالم - متناسب با شرايط و سنين گوناگون انسانها - بازدارند.
📚 تأمل و کاويدن در سيره پيامبر اعظم (ص) و الگوگيري از روش و منشِ آن حضرت، در تضعيفِ شکل گيري و سامان يابيِ چنين راهزني هايي، تأثير بسزا خواهد داشت. در واقع، دين مبين اسلام، ديني جامع و رهبرانِ معنوي آن - رسول گرامي اسلام (ص) و امامان معصوم عليهم السلام - رهبراني پاسخگو به نيازهاي طبيعي بشر و پيام آوران و مبلغان مشي متعادل و ميانه براي آحاد انسانها بوده و هستند. از اين رو، همواره از ارائه دستوراتي يک سويه، خشک و غير قابل انعطاف پرهيز داشتند، و در معرفي آييني همسو با طبع بشري و همخوان با عقل و خرد آدمي سعي وافر به خرج داده، و همگان را به دوري از افراط و تفريط سفارش و توصيه مي نمودند.
🌹 پيامبر رحمت (ص) در سخني، يکي از صفات مؤمنان راستين را شوخي و انعطاف پذيري بر شمرده و در مقابل، انسان هاي منافق را داراي روحياتي خشن و چهره اي در هم کشيده معرفي نموده اند.
🌹 ايشان مي فرمايند:
🔅«انسان مؤمن، شوخ و شنگ است و فرد منافق، اخمو و خشمگين است». [۳]
💖 بدون ترديد، انسانهاي وارسته و پرهيزگار در تأسي به پيامبر اعظم (ص) و الگوي حيات بخش زندگاني بشر، نشاط و شادابي اشان در چهره آنان نمودار است. آنها در عين توأم ساختن جدّيت، قاطعيت و تلاش و کوشش خستگي ناپذير در عرصه حيات اجتماعي، در مناسبات انسانيِ خويش، از سرِ انعطاف، رحمت و نرمخويي همراه با شوخي و مزاح تعامل مي کنند.
📚 پی نوشت ها:
۱. بحراللئالي، صفحه ۱۷۱.
۲. سوره واقعه، آيه ۳۴.
۳. خزائن، صفحه ۳۹۶.
۴. المؤمن دَعِب لَعِب، و المنافق قَطِب غَضِب، تحف العقول، ص ۴۹.
📗 سيره پيامبر اعظم (ص)، على اصغر عطاران طوسى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#هفته_وحدت
#مــقــالـاٺ
#روایت
پرتو اشراق
🌹 گوشهای از اخلاق عظیم رضَوی
📚 به سند عالی و معتبر #روایت شده از یاسر خادم که #امام_رضا علیه السلام هرگاه فراغت مییافت، تمام خدم و حشم از کوچک و بزرگ را جمع میکرد و با آنها صحبت مینمود و با آنها همدمی میکرد.
🍲 و هرگاه بر سر سفره مینشست هیچ کوچک و بزرگی را از قلم نمیانداخت مگر اینکه همراهش بر سر سفرهاش مینشانید حتی حجامت کار و سرپرست حیوانات را!
🌹و میفرمود:
🔅«زمانی که مشغول خوردن غذا هستید، حتی اگر من بالای سر شما حاضر شوم، از جای خود برنخیزید!»
🍪 و چه بسا پیش میآمد که امام علیهالسلام با ما کاری داشت و به او گفته میشد که آنان مشغول خوردناند.
🌹میفرمود: کاری به کارشان نداشته باشید تا غذایشان را تمام کنند.
📚 و در حدیثی دیگر، یک راوی بلخی میگوید:
🐪🐫 یک روز در مسافرت امام رضا به خراسان فرمود سفرهای آوردند و تمام خادمانش از سیاهان و سائرین را بر سر سفره جمع کرد!
👳🏻♂✋🏻 من عرض کردم: قربانت گردم، کاش یک سفرهای در کناری برای اینها جدا کنی!!
🌹فرمود: «ساکت باش! البته خدای ما تبارک و تعالی یکی است و مادرمان هم یکی و پدرمان هم یکی است، و جزاء نیز به کردار است».
📚 منابع:
📚 عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱٥۹.
📚 الکافي، ج ٦، ص ۲۹۸.
📚 الکافي، ج ۸، ص۲۳۰.
🌺 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا، الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَ رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ،
اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ، وَ قَائِماً بِأَمْرِكَ، وَ نَاصِراً لِدِينِكَ، وَ شَاهِداً عَلَى عِبَادِكَ، وَ كَمَا نَصَحَ لَهُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ، وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ».
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
💧گريه پيامبر (ص) از واگذاری خدا به خود!!
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
🌌 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد.
🛏 امّ سلمه كه جاى #رسول_خدا (صلى الله عليه و آله) را در رختخوابش خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد.
🤲🏻 متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مى فرمود:
🔅خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير!
🔅مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
🔅خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان!
🔅خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار!
👣 در اين هنگام، #امّ_سلمه در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت.
🌹پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند.
✋🏻 امّ سلمه گفت:
- يا رسول الله! گريه شما مرا گريان نموده است، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
🌹رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالى كه حضرت يونس عليه السلام را (١) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست! (٢)
📚 پی نوشت ها:
۱- حضرت يونس به رسالت مبعوث شد و در شهر نينوا به تبليغ قوم خويش پرداخت مردم حقيقت را از او نپذيرفتند. يونس گمان كرد وظيفه اش به پايان رسيده، پيش از آنكه فرمان الهى برسد، خشمگين شهرش را ترك نمود و از ميان قومش بيرون رفت همچنان راه مى پيمود تا به كنار دريا رسيد و در دريا گرفتار شكم ماهى شد يكدفعه به خود آمد كه بايد صبر و تحمل مى كرد و بدون فرمان خداوند از ميان قومش بيرون نمى آمد شايد گوش شنوا و دلى حقيقت پذيرى در ميان ايشان پديد مى آمد از اين جهت در ميان ظلمت ها به مناجات پرداخت و نجاتش را از خداوند منان خواست ، خداوند نيز دعاى يونس را پذيرفت و او را نجات داد.
۲- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷.
📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#پیامبر_اکرم
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
📜 نوشته اى به خط سبز!
💚 وعده راست امام جعفر صادق علیه السلام به یکی از شیعیان
🕋 مردى از بزرگان جبل هر سال به زيارت مكه مشرف مى شد و هنگام برگشت در مدينه محضر امام صادق (ع) مى رسيد.
🌴 يك بار قبل از تشرف به حج، خدمت امام عليه السلام رسيد و ده هزار درهم به ايشان داد و گفت:
- تقاضا دارم با اين مبلغ خانه اى برايم خريدارى نماييد.
🐫🐪 سپس به قصد زيارت مكه معظمه از محضر امام عليه السلام خارج شد
🕋 پس از انجام مراسم حج، خدمت امام صادق (ع) رسيد و حضرت او را در خانه خود جاى داد و نوشته اى به او مرحمت نمود و فرمود:
📜 خانه اى در بهشت برايت خريدم كه حد اول آن به خانه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله، حد دومش به خانه على (ع)، حد سوم به خانه حسن مجتبى (ع) و حد چهارم آن به خانه حسين بن على (ع) متصل است.
✋🏻 مرد كه اين سخن را از امام شنيد، قبول كرد.
🐪🐪 حضرت آن مبلغ را ميان فقرا و نيازمندان از فرزندان امام حسن و امام حسين عليهم السلام تقسيم كردند و مرد جبلى به وطن خود بازگشت.
🛌 چون مدتى گذشت، آن مرد مريض شد و بستگان خود را احضار نموده، گفت:
- من مى دانم آنچه امام صادق (ع) فرمود، حقيقت دارد. خواهش مى كنم اين نوشته را با من دفن كنيد!
📜 پس از مدت كوتاهى از دنيا رفت و بنابر وصيتش آن نوشته را با او دفن كردند. روز ديگر كه آمدند، ديدند مكتوبى با خط سبز روى قبر اوست كه در آن نوشته شده:
🟢 «به خدا سوگند! جعفر بن محمد به آنچه وعده داده بود وفا نمود!» (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۳۴
📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
#میلاد_امام_جعفر_صادق
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#کرامات
#روایت
🌹 ارشاد با بذل مال!
👈🏻 مدتى بود كه شخصى دايم نزد #امام_كاظم عليه السلام مى آمد و فحش و ناسزا مى گفت!!
👥👤بعضى از نزديكان حضرت كه قضيه را چنين ديدند، به ايشان عرض كردند:
- اجازه بدهيد ما اين فاسق را بكشيم!
🌾🌾 حضرت اجازه ندادند و از مكان و مزرعه او پرسيدند و سپس سوار بر مركبى به مزرعه وى رفتند. آن مرد صدا زد:
- از ميان زراعت من نياييد! حاصل مرا پايمال مى كنيد!
🌹حضرت آمدند نزديك ايشان پياده شدند. با لبخندى در كنارش نشستند و سپس فرمودند:
- چقدر براى زراعت خرج كرده اى؟
👳🏻♂ گفت:
- صد دينار.
🌹فرمود:
- چقدر اميد دخل دارى؟
👳🏻♂ گفت:
- دويست دينار.
🌹فرمود:
- اين سيصد دينار را بگير و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را كه اميد دارى به تو مرحمت مى كند.
🫂 مرد پول را گرفت و پيشانى حضرت را بوسيد. حضرت تبسم كرده، برگشت.
🕌 فردا كه امام عليه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتى كه حضرت را ديد گفت:
- الله اعلم حيث يجعل رسالته (۱)
👤 اصحاب پرسيدند ديروز چه مى گفت، امروز چه مى گويد، ديروز فحش و ناسزا مى گفت، امروز تعريف و تمجيد مى كند؟
🌹 حضرت به اصحاب فرمودند:
- شما گفتيد اجازه بده ما اين مرد را بكشيم و لكن من با مبلغى پول او را اصلاح كردم! (۲) يكى از راه هاى اصلاح حال مردم احسان و بخشش است.
📚 پی نوشت ها:
۱. خداوند داناتر است به اينكه رسالتش را در كدام خانواده قرار دهد.
۲. بحار، ج ۴۸، ص ۱۰۳.
📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌟 انسان خوشبخت
🐪🐫 روزى كاروان #پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله) از محلى مى گذشت، به اصحاب فرمود:
🏜 اكنون شخصى از طرف اين بيابان ظاهر مى گردد كه سه روز است شيطان ارتباطى با او ندارد!!
👳🏾♂ طولى نكشيد عربى نمايان گشت كه پوستش به استخوان چسبيده بود، چشمهايش به گودى افتاده و لبهايش از خوردن گياهان سبز شده بود.
✋🏾 نزديك آمد، پرسيد: پيغمبر كيست؟
👥👤 #رسول_خدا (صلى الله عليه و آله) را به او نشان دادند.
👳🏾♂ خدمت پيغمبر (صلى الله عليه و آله) كه رسيد عرض كرد:
✋🏾 يا رسول الله! اسلام را به من ياد بده!
🌹حضرت فرمود: «بگو! اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله».
👳🏾♂✋🏾 مرد اقرار كرد.
🌹حضرت: «نماز پنچگانه را بايد بخوانى و ماه رمضان را روزه بگيرى؟»
✋🏾 مرد: پذيرفتم!
🌹حضرت: «حج خانه خدا را بايد انجام دهى، زكات بدهى و غسل جنابت را بجاى آورى».
✋🏾 مرد: قبول كردم!
🐪🐫🐪 مرد عرب پس از پذيرش اسلام همراه كاروان مسلمانان به راه افتاد. مقدارى راه طى كردند، كم كم شتر عرب از كاروان عقب ماند.
🌹پيغمبر (صلى الله عليه و آله) كه متوجه گشت، ايستاد و از حال وى جويا شد.
👥👤 عرض كردند: شترش نتوانست همگام با كاروان حركت كند، عقب ماند.
🏜 مسلمانان براى جستجوى او به عقب برگشتند.
🕳 ناگاه ديدند پاى شتر به سوراخ موشى فرو رفته، مرد از بالاى شتر افتاده است، گردن وى و گردن شترش شكسته و هر دو همان جا جان داده اند!!
⛺️ پيامبر (صلى الله عليه و آله) دستور داد خيمه اى زدند و در خيمه غسلش دادند. سپس رسول خدا خود وارد خيمه شد، او را كفن كرد. آنگاه از خيمه بيرون آمد در حالى كه از پيشانى مباركش عرق مى ريخت، فرمود:
🔅«اين مرد اعرابى، در حال گرسنه از دنيا رفت و او كسى است كه ايمان آورد و ايمانش آلوده به ظلم نگشت، با ايمان پاك از دنيا رفت.
🍎 از اينرو حوريان با ميوه هاى بهشتى به پيشواز او آمدند، اطرافش را گرفته بودند و هر كدامشان عرض مى كرد:
🦋 يا رسول الله! شما واسطه شويد اين مرد، در بهشت با من ازدواج كند و همسر من باشد». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۷۵ و ج ۶۸، ص ۲۸۲.
📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💚 لزوم احترام به سادات
👤 «حسین»، یکی نوادگان اهل بیت (ع)، مرتکب گناهی بزرگ بود.
🌴 او روزی نزد احمد بن اسحاق، رفت تا یکی از مشکلاتی که داشت را بگوید، اما احمد بن اسحاق که از گناه حسین باخبر بود، راهش نداد و او را از خانهی خود راند!!
🐪🐫 در همان سال، احمد پس از حج، به سامرا رسيد و اجازه خواست تا خدمت #امام_حسن_عسکری (ع) برسد، ولی امام (ع) به او اجازه ورود ندادند.
💔 احمد که از شیعیان اهل بیت (ع) بود، بسيار گريه کرد، تا اینکه امام (ع) به او اجازه دادند و به محض ورود، به او فرمودند:
❓ای احمد، چرا پسرعموی ما را راه ندادی؟
✋🏻 احمد گفت: به خدا قسم! او را رد نکردم مگر به سبب گناه او!!
🌹امام (ع) فرمودند: «راست میگويی؛ اما چارهای نيست جز آنکه به سادات احترام بگذاری...».
🐪🐫 بعد از آن سفر، احمد بن اسحاق نزد حسین رفت و داستان ديدارش با امام عسکری (ع) را بيان کرد؛
👤 حسين که با شنیدن این سخن امام (ع)، از گناه خود پشیمان شده بود، توبه کرد و از گناه خود دست برداشت.
📗 آیینه کمال، ص ۲۲۸.
🤳🏻 این داستان رو بفرست برای سادات دوست داشتنی و گلی که میشناسی.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
﷽
⁉️ چرا از این نماز غافلید؟!
🦋 جناب جعفر طیار، برادر نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
🌹روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله) به او فرمود:
▪️«به عنوان هدیه نمازی به تو یاد میدهم که اگر توانستی هر روز بخوان،
اگر نتوانستی هر دو روز، یا هر جمعه، یا ماهی یکبار، یا سالی یکبار بخوان،
زیرا هر بار که این نماز خوانده شود، خدا گناهانی را که بین این نماز و دفعه قبل بوده میآمرزد».
📚 وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۵۲.
🔰 طریقه نماز جعفر:
🤲🏻 نماز جعفر طیار چهار رکعت است. (دو تا دو رکعتی، به نیت نماز جعفر)
📚 طبق روایات، بعد از حمد، هر سورهای را که بخواهیم میتوانیم بخوانیم؛
اما بهتر است که این سورهها خوانده شود:
🔆 در رکعت اول پس از حمد، سوره زلزال
🔆 در رکعت دوم پس از حمد، سوره عادیات،
🔆 در رکعت سوم پس از حمد، سوره نصر
🔆 در رکعت چهارم پس از حمد سوره توحید
📿 در این نماز باید سیصد مرتبه ذکر تسبیحات اربعه یعنی «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ» گفته شود. (یعنی در هر رکعت ۷۵ مرتبه) به این نحو که؛
🔅 بعد از حمد و سوره، ۱۵ مرتبه
🔅 در رکوع ۱۰ مرتبه
🔅 پس از سر برداشتن از رکوع، ۱۰ مرتبه
🔅 در سجده اول ۱۰ مرتبه،
🔅پس از سر برداشتن از سجده اول ۱۰ مرتبه،
🔅در سجده دوم ۱۰ مرتبه
🔅پس از سر برداشتن از سجده دوم ۱۰ مرتبه
✅ سه نکته:
🔆 اگر کسی فرصت ندارد میتواند چهار رکعت نماز را بدون این سیصد ذکر تسبیحات بخواند و سیصد مرتبه را بعد از نماز در حال انجام کارهای خود بخواند.
🔆 اگر کسی در جایی از نماز، تسبیحات را فراموش کند هر جا یادش آمد میتواند آن را جبران کند.
🔆 این نماز را همیشه میتوان خواند اما بهترین وقت آن، «صدر روز جمعه» است. یعنی اندکی بعد از طلوع آفتاب روز جمعه.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#حدیث
#امام_زمان
#توسلات_مهدوی
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#حضرت_جعفر_طیار