eitaa logo
پیام کوثر
863 دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
10.5هزار ویدیو
186 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
2.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تـو نمیدونی داری چیکار میکنی بانو ⁉️ @payame_kosar
🔴 کار خودش را کرد به گل زد البته گل اصلی را پدرش عالیشاه طارمی در ۱۳ آبان به انگلیس زد....😜 ┉┅━❀💠❀━┅┉   @payame_kosar
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 چندروز پیش باخبر شدم که کنار پایگاهمون ( ) به یه زن بی نون نفروخته وبهش گفته از صف برو بیرون ... زن بی حجاب سروصدا کرده و اعتراض کرده که حجابم به خودم مربوطه چه ربطی به نون داره ... 👌 و نانوای غیرتی وشجاع محله باز تکرار میکنه مغازه خودمه نمیخوام به بی حجابها نون بفروشم برو بیرون ... 👌 ما خوشحال شدیم و با چندنفر از عزیزان بسیجی پایگاه رفتیم برای عرض ادب وتشکر و تقدیرنامه و یک جعبه شیرینی ازطرف همه خواهران بسیجی پایگاه رسالت بهشون هدیه دادیم ... 💐 خیلی خوب برخورد کرد وقتی تشکر کردیم وگفتیم همه ما براتون دعا میکنیم گفت: ممنونم ولی این وظیفه همه مردمه که اینطور برخورد کنند ... 🌻 بیایید همگی برای سلامتی این قبیل جوانان با کنیم و برای سلامتیشون بفرستیم.... 🌴🌷🇮🇷🌹🌴 ┉┅━❀💠❀━┅┉   @payame_kosar
بسیجی به حیا و عفتش معروفه کوچیک و بزرگم نداره ...🇮🇷 ~•~•🌺🌺🌺•~•~ @payame_kosar
20.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[💵👀] +من دارم پولشو بهت میدم:))) ⊹ ⊹ ▫️ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @payame_kosar
2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ خیلی زیباست و ارزش چندین بار دیدن را دارد 🦚 @payame_kosar
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داشتن مزاحم خانما میشدن که ... 👌 حالا یه عده میان میگن : اول کارشون غیرقانونی بود، باید به پلیس میگفتن تا پلیس صورتجلسه کنه و بفرسته برای رسیدگی قضایی و... ولی من میگم دمتون گرم. بعضی وقتا یه مرد بخاطر غیرتش زندان هم باید بره، چه برسه فقط یه پس گردنی زده باشه به دو تا بی‌ناموس. به قول حافظ: « شد منحرف ز کعبه به میخانه راه ما ، ای بهتر از هزار یقین، اشتباه من. » ✍ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @payame_kosar
💚💜💚💜💚💜 بسم الله الرحمن الرحيم خدایا! اگر هیچکس ندیده است و هیچ دوربینی ثبت نکرده است ولی تو شاهدی و دوربین های همیشه بیدار تو شاهدند که : 👈 دلاور مردان با غیرت این سرزمین در سرمای زمستان انقلاب لرزیدند و در گرمای سوزان آن عرق ریختند تا نگذارند روسری از سر ناموس وطن بیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈دلیر مردانی که در عملیات رمضان در گودال های پراز قیر فرو رفتند و بدن های مطهرشان ذوب شد تا روسری از سر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈رزمندگانی که در سیم های خاردار دشمن گیر افتادند و با گلوله های تیربار سوراخ سوراخ شدند تا روسری از سر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈بدن هایی که در زیر شنی تانک های دشمن له شدند و با خاک های رمل جنوب همسطح شدند تا روسری از سر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈غواصانی که در نیزارهای جزیره ام الرصاص، ایستادند و زنده زنده سوختند تاروسری از سر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! غیور مردان کانال کمیل در تابستان گرم فکه درمحاصره دشمن ، لب تشنه وخسته تا آخرین نفس جنگیدند و مقاومت کردند و مظلومانه شهید شدند تا روسری از سرناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی ! 👈غواصانی که در عملیات کربلای 5،میان سیم های خاردار حلقوی گرفتار شدند ودر میان انفجار بشکه های فوگاز پودرشدند تا روسری ازسر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈غواصانی که در عملیات کربلای 4، با دستان بسته،در جزیره ام الرصاص زنده به گور شدند تا روسری از سر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈رزمندگانی که در عملیات والفجر مقدماتی در معبرهایی که از جلو با گلوله های تیر بار، سوراخ سوراخ شدند و از چپ و راست درمحاصره میادین مین تکه تکه شدند تا روسری ازسر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈غواصانی که در عملیات والفجر 8، بی پناه پشت سیم های خاردار، داخل آب های سرد اروند،در معرض گلوله های دوشکای دشمنی که نشسته در سنگر های بتونی بود ،قطعه قطعه شدند و اجساد مطهرشان در قعر آبهای نیلگون خلیج تا ابد فارس مدفون شد تا روسری از سر ناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈بدنهایی که در سرمای ارتفاعات پر از برف جبهه های غرب قندیل بستند، تا روسری از سرناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈بدن های تکه تکه شده، سرهای از بدن جدا شده ،دست های قطع شده و پاهایی که از بدن جدا شدند تا روسری از سرناموس وطن نیفتد. خدایا تو شاهدی! 👈 پدر و مادرهایی که داغدار شدند، کودکانی که بی پدر شدند، زنانی که بی همسر شدند تا رو سری از سر ناموس وطن نیفتد. 👈خدایا تو شاهد باش ! نفس ها از نفس افتادند جانها از بدنها جدا شدند سروها ایستاده جان دادند تا روسری از سر ناموس وطن نیفتد ولی امروز، 👈لشکریان پیاده نظام شیطان بیانیه می دهند تا روسری از سر ناموس وطن بیفتد. همانهایی که روزگاری در این کشور به برکت امنیتی که حاصل خون پاک شهیدان بوجود آمده است،به پست و مقامی رسیدند، امروز بیانیه می دهند تا رو سری ازسر ناموس وطن بیفتد. خدایا تو شاهد باش 👈این دنیا پرستان آخرت فروش به آرمانهای شهیدان خیانت می کنند. 👈خدایا به حرمت خون پاک شهیدان سرزمینم خودت حافظ ناموس وطن باش. ✏جامانده از قافله شهداء ایرانی 🌺@payame_kosar
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
═════❅❁❅ 🎥 آیا اهل بیت با حجاب و اختلاط زن و مرد کاری نداشتند؟! 📎ای اهل عراق! به من خبر رسیده که زنانتان در گذرگاه‌ها با مردان برخورد می‌کنند آیا حیا نمی‌کنید؟! لعنت بر کسی که غیرت نمی ورزد. آیا شرم نمی‌کنید و غیرت نمی‌ورزید که زنانتان به بازارها می‌روند و با مردان برخورد می‌کنند. __________🌹🇮🇷🍃 @payame_kosar
🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🤍🎁 حاج یوسفی: _دستت درد نکنه، فعلا خداحافظ؛ میام قنادی برات میگم چی شده. خداحافظ! تماس را قطع کرد و منتظر به مردم نگاه کرد. هیچکس حرف نمیزد اما نگاه‌ها هنوز هم پر از کینه و نفرت بود. دخترک آرام از حاج یوسفی تشکر کرد ، و به درون خانه رفت. زهرا هنوز گریه میکرد. محمدصادق بُغ کرده گوشه‌ای نشسته بود. صدای مادر را میشنید که ناله میکند. وقت داروهایش بود و حتما گرسنه‌اش هم شده بود. به آشپزخانه رفت و صبحانه را آماده کرد. سفره را پهن کرد و کنار بستر مادر نشست و آرام نان خشکی که در شیر گرم ریخته بود را به خوردش میداد. بعد از آسمانی شدن ، قلب مادر هم ایستاد! یکسال بعد هم آلزایمرش شروع شد. مادر از کار افتاده، گوشه‌ی خانه در بستر بود. و تمام حقوقی که از میگرفتند خرج داروهای قلب مادر میشد. از روزی که مشغول کار شده بود، کمی آب زیر پوست زهرا و محمدصادق رفته بود؛ طفلی‌ها از همه‌ی لذت‌های دنیا محروم شده بودند و شکایت نمیکردند؛ این هم بدبختی دیگری که بر سرشان آمده بود. _آبجی مریم! صدای زهرایش بود. خواهرکش! ِ+جان آبجی؟ زهرا: _امروز میریم حرم؟ مریم به فکر رفت. مادر را به که میسپرد؟ میشد چند ساعتی تنها باشد؟ داروهایش را که میخورد، چند ساعتی میخوابید: _مامان که خوابید میریم. زهرا با شوق کودکانه‌اش دوید و از کمد کوچک کنار اتاق، لباسهایش را آورد و مقابل مریم گذاشت. مقابل گنبد که قرار گرفت، زانو زد. زهرا با آن چادر سیاهی که بر سر داشت، کنارش نشست، محمد صادق پشت‌سرشان ایستاده بود. مرد بود دیگر! داشت روی ناموسش! مرد که باشی سن و سالت مهم نیست! در هر سنی که باشی، غیرتی می‌شوی روی خواهرهایت! مرد که باشی گرگ میشوی برای دریدن گرگ‌های دنیای خواهرت! مرد که باشی شش دانگ حواست پی ناموس میدود، مهم نیست چند سالت باشد! نگاه مریم به گنبد طلای امام رضا (ع) دوخته شد در دل زمزمه کرد : " السلام علیک یا غریب الغربا! سلام آقا!سلام پناه بی‌پناه‌ها! سلام انیس جان! اذن دخول میدی؟ اذنم بده که خسته آمده‌ام سوی مرقدت! اذنم بده که شکسته پر آمده‌ام سوی گنبدت! آقای شهر بی‌سروسامان روزگار! آقای خسته‌تر ز من و همرهان من! ای صحن تو شده سامان قلب من! آقا نگاه میکنی که چگونه ؟ آقا نگاه میکنی که مرا میزنند؟ در شهر تو روی دلم میکشند؟ آقای ضامن آهو مرا ببین! آقا فقط تو مرا ببین! آقای شهر بی‌سروسامان روزگار! بنگر که چادر مادرت به سر دارم! ببین کنار نامم تو را دارم! که مرا هجمه کرده‌اند! و رسوای عالم و آدم نموده‌اند! آقای خستگی من و اهل خانه‌ام! دردانه‌ی صدیقه کبری، دلم شکست! 😭من آمدم که بستانم به دست تو! 😭ضربی زنم به طبل انوشیروانی‌ات!" صدای نقاره‌ها بلند شد. مریم چشم‌های خیسش را گرداند. لبخند بر لبش آمد! یکی دیگر گرفت! این صدای نقاره‌ها ندای شفا یافتن بود؛ شاید هم صدای ضرب طبل انوشیروان بود! " آقا! چگونه با دلم بازی میکنی؟ این همزمانی و این هم‌آوایی‌ات! آقا به من خسته اشاره میکنی؟ حقم بگیر ای تو تمنای بی‌کسان! حقم بگیر ای که نوایت مرا نشان! آقای خسته‌تر ز من و روزگار من! از روسیاهی من رو سیه گذر!" مریم که اشک میریخت، زهرا به کبوترهای روی گنبد نگاه میکرد. محمدصادق اخم کرده و برای امام، از امروز مریم میگفت، از دردهای مادر میگفت، از اشک‌ها و هق‌هق‌های زهرا میگفت! " امروز جمعه بود... جمعه‌های دلگیر! امروز جمعه بود... جمعه‌ای که بوی میداد؛ جمعه‌ای که بود میداد، بوی درد بی‌کسی! بوی درد نبود تو... تویی که منجی بشریتی! تویی که اگر بیایی دیگر زخم زبان نمیزنند! تویی که بیایی دیگر نمیزنند! تویی که بیایی دیگر یتیمی معنا ندارد؛ مگر تو پدرِ همه‌یِ امتِ پدرت، نیستی؟ مگر تو درد کل جهان نیستی؟ مگر تو مصلح کل جهان نیستی؟ پس بیا...بیا که حرفهای زیادی با تو دارم اگر بیایی! " گریه‌هایش که تمام شد، به زیارت رفت. حرم مثل همیشه شلوغ بود. حرم مثل همیشه آرام بود؛ حرم مثل همیشه آرامش بود. حرم مثل همیشه پر از حاجتمند بود... حرم مثل همیشه بود. مثل همیشه‌هایی که با پدر می‌آمد. مثل همیشه‌هایی که ویلچر را با عشق هل میداد. همیشه‌هایی که میآمد و میرفت. دلش زیارتنامه میخواست. دلش دو رکعت نماز زیارت میخواست.دلش سر بر شانه‌ی ضریح گذاشتن میخواست. دلش دو رکعت نماز بالا سر میخواست. زیارتنامه امین‌الله میخواست. دلش فقط امامش را میخواست. اینجا کسی تهمتش نمیزد! اینجا کسی..... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری ╔══✧༅࿐✾ 🆔@payame_kosar ╚═══ 🍃🌺🍃 ════════
18.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌بی‌غیرت‌ها به کسی توهین کردن که قله‌ی بود... ماجرای تنها عکس خانوادگی ╭━━⊰• 🍃🌺🍃 •⊱━━╮ @payame_kosar ╰━━━━━🌺━━━━━━━╯