eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
453.8K
دین دانی، کف کار برای یاری حضرت.
451.8K
اومدیم و رفتیم اون دنیا، دیدیم قیامتی هست..اونوقت چی؟
514.1K
شهید حججی نذر کرده بود که...
والسلام🌺
9551e83a48b7b6d4ea03bcda1c56329f.mp3
6.86M
میباره بارون رو سرمجنون شب جمعه شب زیارتی آقا امام حسین علیه السلام روضه امام حسین علیه السلام نمک هر مجلسه🌷
ان شاء الله که مورد استفاده همه عزیزان قرار گرفته باشه🌹 لطفا هر پیشنهاد و انتقادی هم دارید حتمااااااا با ما در میون بزارید. تا بتونیم بهتر خدمت رسانی کنیم. @Heydaryyy
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند 《انتشارات شه
🦋🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 / وفای به عهد نمی‌دانم چرا آن ها که روزگاری را در بیراهه طی کرده اند، وقتی راه صحیح را پیدا می کنند، زودتر از بقیه درجات کمال را طی می کنند؟ این مطلب از استاد خودم سوال کردم. ایشان به آیه قرآن اشاره کردند و فرمودند: به خاطر اینکه خدا اعمال آنان را تبدیل میکند. یعنی به جای بدیها خوبی برای آنها می نویسد و خود خداوند خریدار آنها می شود. حکایت ما مربوط به جوانی به نام "درویش ازدمیر" است او اصالتا اهل ترکیه بود. اما پس از اقامت خانواده، در کشور آلمان به دنیا آمد؛ کشوری که مظاهر فساد در آن بسیار زیاد است. درویش روزگار نوجوانی و جوانی را در آلمان گذراند. زندگی مرفه و خلاصه همه گونه تفریحی داشت. اما به دین و آیین مسلمانی و اهل سنت معتقد بود. پیروزی انقلاب ایران در صدر اخبار جهان قرار گرفت. همه می دیدند که یک پیرمرد در حسینیه جماران چگونه از عظمت پوشالی ابرقدرتها را به سخره گرفته است. درویش از شخصیت امام خمینی بسیار خوشش آمد. لذا به سختی تصویر ایشان را تهیه کرد. با آغاز جنگ تحمیلی نیروهای جهاد سازندگی با دست های خالی در ایجاد خاکریزها، پشتیبانی و مهندسی رزمی و سایر و فعالیت‌ها وارد عمل شدند یکی از کارهایی که در جهاد مورد توجه قرار گرفت، اعزام گروهی از نیروها برای آموزش مکانیک سنگین به کشور آلمان بود؛ نیروهای جهادی علاوه بر گذراندن دوره آموزشی، کارهای فرهنگی نیز انجام می دادند. تا این که در خرداد سال ۶۲ با "درویش ازدمیر" جوان اهل سنت مقیم آلمان آشنا می شوند. برادر عسکری از نیروهای جهاد سازندگی می‌گوید: ما را طی دوره آموزشی یک ماه به آلمان اعزام کردند. حدود ۱۴ نفر بودیم؛ در طول این یک ماه از عصر روز شنبه یا یکشنبه تعطیل بودیم؛ لذا ما را به سفرهای خارج از منطقه می‌بردند. هفته اول به مونیخ رفتیم؛ من یک مقدار به زبان ترکی آشنایی داشتم، شبها به مسجد ترک‌ها می‌رفتم، مردم را در آنجا می دیدم، از جایی که علاقمند بودم انقلاب اسلامی و امام خمینی را به مردم بشناسانم، شروع کردم به حرف زدن با مردم. در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۲ بود یک شب به مسجد رفتم، آنجا با ترکها صحبت کردم و بعد با "درویش ازدمیر" آشنا شدم عکس امام خمینی؛ را با سنجاق روی سینش زده بود و می‌گفت: "اصالتاً اهل ترکیه هستم پدرم سال‌ها به آلمان آمده و به همراه برادرانم در داروخانه کار می‌کنیم." از حرفای درویش فهمیدم انقلاب اسلامی ایران علاقمند است؛ بنابراین در رابطه با انقلاب و امام بیشتر صحبت کردیم، هر چه بیشتر حرف میزدم او شیفته تر و علاقمند تر میشد! طوری که طی دو روزی که در آنجا بودم، شبها برای دیدن ما به مسجد می آمد. برای درویش از اهداف انقلاب و از بین بردن رژیم طاغوت برای زنده نگه داشتن اسلام حرف زدم؛ حرکت های مردم بر مبنای فرمایشات امام خمینی را برای او شرح دادم. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
19.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خلاصه مناظره روز گذشته حجت الاسلام رفیعی و آقای حسن آقا میری از زبان اگر موفق به لایو مناظره دیروز نشدید ، پیشنهاد میکنم این کلیپ رو حتما ببینید👆👌 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 #رمان #بالاتر_از_عشق #قسمت_دوم بسم الرب العشق این که دوست صمیمی رضاست (رضا برادر
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ بسم الرب العشق نمیدنم چرا ولی احساس میکردم باید حتما امروز محسن رو ببینم یه حسی بهم میگه اگه نبینیش دق میکنی به در اتاق رضا نگاه میکنم.خودشه!!! چند ضربه به در اتاق میزنم وبعد از چند ثانیه صدای رضا _بیاین تو در رو باز میکنم و با سینی شربت داخل اتاق میشم +اوه اوه چه باادب رضا میخنده و چیزی نمیگه مشغول خوندن کتابش میشه از بی توجهیش کمی حرصم میگیره و ناخودآگاه کتابش رو از دستش میکشم رضا ولی همچنان خونسرد منو نگاه میکنه جلد کتاب رو نگاه میکنم بلند میگم +همسفر شقایق(اسم کتاب) _درباره همسر شهداست خندم میگیره +مگه قراره شوهرت شهید شه خواهر؟؟؟ رضا میخنده و کتاب رو از دستم میکشه _میدونستی خیلی بی مزه ای تصمیم گرفتم بیشتر از این بحثو کش ندم و دلمو زدم به دریا +داداشی میگم یه دوستی داشتی که اسمش محسن بوداااا با تعجب بمن نگاه میکنه +آدرس خونشونو میدی؟؟ اخماش میره توی هم اه دوباره غیرتی شد _برا چی میخای؟؟؟ +راستش میدونی...من میخام .. نمیدونستم باید چه دروغی بگم که یکهو جرقه ای به ذهنم زد توی دلم خدا خدا میکردم که زهرا واقعا خواهر محسن باشه وگرنه دروغم نمیگرفت و آبروم میرفت +من با خواهرش تو دانشگاه دوستم میخام برم پیش خواهرش ... چادرم رو محکم گرفتم و توی کوچه سرگردون بودم برای دهمین بار به آدرسی که رضا برام روی کاغذ نوشته بود نگاه کردم کوچه ابیوردی رو که درست اومدم فقط پیدا کردن این پلاک تو کوچه ای به این بزرگی خیلی سخت بود چادرم بیشتر از پیدا کردن پلاک اعصابم رو خورد میکنه اصلا خوب کاری میکنم که چادر نمیپوشم بعد از کلی گشتن توی کوچه اثری از پلاک 31 ندیدم ولی به هیچ وجه هم حاضر به برگشتن نیستم یا پیداش میکنم یا؟؟؟ پیداش میکنم!!!! مردی آبی پوش آخر کوچه توجهم رو جلب کرد به قصد پرسیدن آدرس به سمتش رفتم +ببخشید آقا پلک 31 کدوم خونست؟؟؟ مرد با تعجب به سمت من برگشت _شما؟؟ باورم نمیشه این دوتا چشم آشنا ... بی اختیار زیر لب زمزمه میکنم +محسن اما انگار صدام رو میشنوه و دوباره با بهت زدگی بیشتری میگه _شما؟؟؟ بعد پنج شیش ثانیه به خودم میام هدفم دیدن محسن بود که اونو دیدم باصدایی لرزون میگم +هی..هیچی و با تمام سرعتم از اونجا دور میشم به آخر کوچه میرسم یک لحظه تصمیم میگیرم برگردم توس کوچه اثری از محسن نیست دستم روی قلبم میزارم چقدر تند میتپه اون هم برای دیدن محسن بیقراره @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
او همینجاست... در حوالی قلبت... را میگوییم... همان کــهـ از زندگی شیرینش گذشت... :) تا لحظه ای از زندگی طُ را تلخی و سختی فرا نگیرد... :) کافیست نگاهت را به بالا بسپاری... 🌈 نــهـ بــهـ زمین پست کــهـ بازیچه ای بیش نیستـ... 🌪 و آنگاه مهمان قلبت خواهد شد... 💚 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆