عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_19 داشتیم کنار دریا قدم میزدیم که عطیه پرسی
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_20
قرار بود برای دیدار از خانواده #شهید_علی_بریری به بابلسر بریم اما با بهار تماس گرفتن و اطلاع دادن قرار بر استقبال از چندین شهید گمنام است برای همین فرصت شناخت این شهید،به زمان دیگه ای واگذر شد
با برگشت از سفری که بازهم به وجودم صبوری از جنس صبوری زینب تزریق کرده بود با یه خبر عجب روبه رو شدیم
خواستگاری ☹️
آقای لشگری و علوی از طریق خانواده از من و عطیه خواستگاری کرده بودن
عطیه بعد از یه هفته فکر کردن تصمیم گرفت به دلش فرصت شناخت آقای علوی بده
اما من هنوز پی شناخت مردان از جنس ایثار بودم
هنوز دلم آرومم نشده برای برادری که پیکرشم به دستمم نرسیده
برای همین گفتم نه
با بهار تو معراج الشهدا قرار داشتم عکسای مزار کمیل ریخته بود تو فلش
قرار بود به دستش برسونم
تصمیم داشتم به بهشت زهرام برم
دلم هوایی شهدا کرده بود
تا وارد حسینه معراج الشهدا شدم
صدای مانع از ادامه حرکتم شد
آقای لشگری :خانم عطایی فرد یه لحظه کارتون داشتم
-سلام بفرمایید
آقای لشگری: شرمنده ام میخاستم بپرسم ببینم چرا به خواستگاری من جواب رد دادید ؟
-اقای لشگری شما داداشم تا لحظه آخر دیدید؟
آقای لشگری:بله چطور؟
چه ربطی داره به درخواست من ؟
-من هنوز نصف نیمه فهمیدم شهادت یعنی چی ؟
بهم حق بدید چهار ماه بعد از گم شدن داداشم خیلی زوده تا من یه مرد دیگه کنارم قبول کنم
با اجازتون
به داخل حسینه رفتم بعد از تموم شدن کار بهار باهم راهی بهشت زهرا شدیم
هنوز وارد قطعه ۵۰نشدیم که چشمم به سنگ مزار افتاد
انگار زیر پام خالی شد با دیدن چیزی روش نوشته شده بود
#شهید_گمنام
#مدافع_حرم
کدشناسایی :ــــ
روی مزار غش کردم وقتی چشمام باز کردم بیمارستان بودم
نام نویسنده:بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
سوالی که از امام خمینی در عالم برزخ پرسده شد
آیت الله جلالی: حاج احمدآقا امام (ره) را در خواب دیده بود پرسیده بود پدر آنجا چه خبر است؟ امام فرموده بود: احمد خیلی حواست جمع باشد، اینقدر کار در عالم برزخ و عالم آخرت سخت است که از دستی که من تکان می دادم هم از من سوال کردند که آیا اینکار شما برای خدا بود یا غیر خدا!؟
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
1_824859.mp3
3.03M
🎼 " خط قرمز "
🎤شهيد اكبري به روایت حجت الاسلام جوشقانيان
#شهید
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِدّیقین...
مراسم تشییع پیکر فرمانده گمنام و غریب جبهه مقاومت، مدافع حرم، شهید اصغر پاشاپور (ذاکر).
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه، مصادف با ۲۳ ماه مبارک رمضان، ساعت ۱۰ صبح
از شهرک شهید بروجردی تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ره) به سمت قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
⭕️ از تمامی عزیزانی که قصد حضور در مراسم را دارند تقاضا میشود نکات بهداشتی (استفاده از ماسک و دستکش و رعایت فاصله گذاری اجتماعی) را رعایت نمایند.
#شهدا
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🕊🌕🕊🌕🕊🌕🕊🌕🕊🌕
همین روزهای ماه مبارک رمضان بود و حلب به شدت درگیر هجوم سخت تروریستها در محورهای جنوبی، حاجی هم تو منطقه بود. حاجی برای نماز و افطار برگشت قرارگاه. آشپز کباب برگ آماده کرده بود با مخلفات.
جمعی از رزمنده ها هم در قرارگاه بودن و منتظر دیدن حاجی. بعد از نماز آمد سر سفره، غذا را که دید چهره در هم کرد ولی حرف نزد، همه مشغول افطاری خوردن بودن. همش نگاهم به نگاه حاجی بود، جز سه دونه خرما و چایی و یک قاشق از ظرف یک رزمنده که تعارف کرد لب به غذا نزد و رفت با بچه های فاطمیون افطاری خورد. البته ساعت ۱۲ شب ...
#شهدا
#شب_قدر
#ماه_رمضان
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
1_11973569.mp3
2.78M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
یتیما با ظرف شیر
ساکتند و سر به زیر
غم رو شونه هاشون
اشک چشماشون
روی گونه هاشون
ناله می کنند
از غم باباشون... .
🎤#حاج_محمود_کریمی
⚫ شهادت امیرالمؤمنینعلی(ع) تسلیت باد😔
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 #رمان #هادی_دلها #قسمت_20 قرار بود برای دیدار از خانواده #شهید_علی_بریری به بابلس
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_21
&راوی عطیه&
وقتی از سفر جنوب برگشتیم مامان بهم یه خبر داد که برام عجیب نبود ولی بیشتر از لیاقت من بود
خواستگاری سیدمحمد از من یه چیز شوکه کننده بود
به نیت سه ساله امام حسین سه روز روزه گرفتم و سه شب نماز شب خوندم افطار روز سوم راهی بهشت زهرا یادمان شهید ابراهیم هادی
زندگی من تا چهار ماه پیش زمین تا آسمان تغییر کرده بود
دختری که حجاب ،شهادت ولایت فقیه براش مسخره بود حالا میفهمید پای هر چادر دختران این سرزمین چند خون شهید هست
کنار یادمان نشستم خداشکر خلوت بود
در حالی که گلاب روی سنگ یادمان میریختم شروع کردم حرف زدن
سلام آقا ابراهیم یا بقول بچه های جبهه داش ابرام
تو واسطه عطیه شدنم شدی
تو واسطه شدی تا بفهمم ببینم عشق یعنی چی
تو بهم فهموندی عاشق چادر شدن یعنی چی
تو دستم گرفتی قدم به قدم کمکم کردی تا بشم محب ائمه و شهدا
حالا اومدم کمکم کنی زینب وار کنار هم قدمت وایستادم کمکم کن اگه محمد رفت من زینب وار ادامه دهنده راهش باشم
همون شب مامان زنگ زد و برای آخر هفته یه قرار با خانواده علوی گذاشت
حالا امروز پنجشنبه است با چادر گل صورتی ام منتظر خواستگارم
با صدای زنگ برای آرامشم یه صلوات زیر لب میفرستم و تو آشپزخونه منتظر میمونم
بعداز یک ربع مامان صدام کرد :عطیه دخترم چای بیار
وقتی سینی چای مقابل آقاسید گرفتم متوجه رزهای سفید زرد روی میز عسلی اتاق شدم
تازه روی مبل کنار مامان آروم گرفته بودم که مادر آقاسید اجازه خاست برای صحبت کردن دونفرمون باهم
وقتی توی اتاقم قرار گرفتیم اولین چیزی ک دیدم لبخند تحسین آمیز آقاسید بود
آقاسید:اتاقتون همش بوی حضور شهید هادی میده
-شهید هادی تموم زندگیم رو تغییرداد
یک ساعت یک ساعت نیمی حرف زدیم وقتی آقاسید پرسید :خب با این حساب نظرتون چیه ؟
-قبل جواب من یه چیزی بگم ؟
آقاسید:بفرمایید
-من توسکای چندماه قبل نیستم اما راه زیاده تا بشم مثل زینب و بهار
آقاسید: خانم عطایی فر ،خانم رضایی عالین شما از عالی هم عالی تری
خب حالا جواب
-راضیم به رضای خدا
آقاسید:پس مبارکه ان شاالله
اون شب من با انگشتر نشان به رختخواب رفتم
واسه عقد هفته بعد جمعه کنار یادمان شهید هادی انتخاب کردیم
#ادامه_دارد....
نام نویسنده :بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
98-12-01-استاد دانش -مکتب سردار حاج قاسم سليماني.lite.mp3
11.33M
استاد :حجت الاسلام والمسلمین #دانش
🔷 موضوع مکتب سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#شهدا
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
#اطلاعیه🔈
√|| گروه ختم قران و ذکر
#شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
💠برای گرفتن لینک گروه ختم به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️
💫ایدی خادم ختم👇
➣🆔 @Zahrayyy.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید
💫خادمین گروه ختم قران👇
🆔 @Shahadat3133
💫خادمین گروه ختم ذکر👇
🆔 @Zahrayyy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم گفت به کسی نگیا😭😭
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
#شهدا
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
آنان که گمنامند
زهرایی تبارند.......
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای
که پساز دوری بسیار به یاری برسد...
|شهید ابراهیم هادی❤|
#شهید
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_21 &راوی عطیه& وقتی از سفر جنوب برگشتیم ما
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_22
این یک هفته خیلی درگیربودم مخصوصا که قصدمون بود عقد کنار یادمان شهید هادی برگزار کنیم اما کم بیش با زینب در ارتباط بودم ازش خواسته بودم فعلا آروم باشه تا بعد از عقد همراهش بشم برای تحقیق درمورد شهید گمنام مدافع حرم
اومده بودم معراج تا بهار دعوت کنم تو ورودی حسینه با آقاسید روبرو شدم
-سلام 🙊
آقاسید:سلام خانمم 😍🙈
بیرون منتظر میمونم باهم بریم خرید اون سفارشت
-ممنونم
وارد حسینه شدم بهار دیدم
بهار:سلاممممم عروس خانم خوبی؟
-مرسی عزیزدلم بهار عقدم یادت نرها
میخایم الانم بریم ۱۰۰تاهم کتاب شهید هادی بخریم بعد از عقد به دخترا و پسرایجوان تو بهشت زهرا بدیم
خوبه؟
بهار:عالیه
زودتر از تصورم پنجشنبه رسید وقتی بله گفتم
متوجه صلوات اطرفیان ولی نگاه سید شیرین تر بود
&راوی زینب &
چادرم سر کردم از اتاق خارج شدم
مامان در حالیکه داشت به مرتضی (داداش کوچولوی که سرپرستیش قبول کردیم ) غذا میداد گفت :زینب هیچ معلوم هست این چهار پنج روز کجا میری که با چشمون گریون برمیگردی خونه ؟
-جای خاصی نمیرم امروز تموم میشه
مامان :امیدوارم
وقتی تو حیاط رسیدم چشمم ب ماشین حسین خورد زیر لب گفتم :کمکم کن داداش
بهار و عطیه تو ماشین منتظرم بودن سوار ماشین شدم بهار فقط جواب سلام داد اما عطیه برگشت رو ب عقب گفت :
ان شاالله امروز یه حرفی بشنوی ک آرومت کنه.
چهار روز بود کارمون شده بود گشتن تو سپاه،بنیاد شهید ،حفظ آثار امروز قرار بود برای جواب نهایی بریم بنیاد شهید
وارد اتاق رئیس بنیاد شدیم به احتراممون بلند شد و گفت :خانم عطایی فر من در خدمتم لطفا بفرمایید مشکل چیه ؟
-حدود دوهفته پیش تو بهشت زهرا یه مزار شهید مدافع حرم گمنام دیدم
حالا میخام بدونم چقدر امکانش هست پیکر حسینم گمنام دفن بشه ؟
آقای رئیس :امکانش صفره مطمئن باشید هر زمانی تحفص محل شهادت برادر شما انجام بشه ما بهتون خبر میدیم
اون شهدای گمنامی که شما دیدی قالبشون شهدای فاطمیون ،زینبیون هست فقط به نیت جهاد تشریف میارن ایران
تو برگه اعزام شماره ای یاداشت نمیشه از اون طرف هنگام شهادت پلاک شناسایی این عزیزان گم میشه یا مشخصه نیست قابل شناسایی باشن
اما تو برگه اعزام برادر شما شماره تماس ثبت شده نگران نباشید ما عموما شهید گمنام مدافع حرم ایرانی نداشتیم
وقتی از معراج خارج شدیم بهار گفت :دیدی حالا حرف گوش نکن
بخدا زینب ،نبودن حسین برای منم سخته صبور باید باشی
به فکر قلب مامان باش
تو اگه برادرت از دست دادی
اون جیگر گوشش از دست داده
هربار که این حال میبنمت حال قلبم بدتر میشه
خدایا شکرت که داداشم گمنامانه تو مملکت خودش دفن نشده
خودت پیکرش بهمون برسون
تو همین حال هوای آروم شدم که خبر سفر راهیان غرب رسید
و چقدر این سفر آموزنده بود ...
نام نویسنده :بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
1_70933017.mp3
5.17M
📡 پادکست معجزه ي اشك
📍روایت حاج حسين #كاجي از ميوندار هيئت،شهيد محمدرضا شفيعي
#شهید
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
📹 تذکر حاج قاسم به یک مسئول در مورد فرزندشهید
🔺روایت خاطره ای جالب از سردار سلیمانی توسط دختر شهید محرابی شهید مدافع حرم مطهر
#شهدا
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🔹️دست نوشتهی زیبای شهید نوید صفری بزرگوار که بسیار عبرتآموز است:
دوست دارم در منتهای بیکسی باشم. در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانهروز بماند. دوست دارم بدنم از زخمهای جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمیخواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور میکنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم.
دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشارهای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. انشاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت امابیها(س) قرار ندهد. به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!»
#شهید
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
⚫️ حیفه اگر این فیلم رو تو این شبها نبینیم ...
التماس دعا
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_22 این یک هفته خیلی درگیربودم مخصوصا که قصد
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_23
واسه نرفتن به غرب خیلی بهونه آوردم ولی گویا شهدا میخاستن مناطقی ببینم که غربت ازش میباره
دلاوری و شجاعت زنان و مردان کرد پیش از حد تصور است
ایران تنها کشوری است که ادیان و قبایل مختلف کنار هم داره
ترک ،لر،کردو عرب و دشمن همیشه خواسته از اختلاف قبایل استفاده کنه
کردستان خیلی سختی در طول دفاع مقدس دیده
پاوه ،قصرشیرین ،سرپل ذهاب ،گیلانغرب ....
وقتی نیروهای بعثی پاوه رو غصب میکنن
یک بانوی غیور کرد برای زراعت خارج از شهر بوده به شهر برمیگرده و با یک سرباز تنومند بعثی روبرو میشه با همون تبر از خودش حفاظت میکنه و سرباز بعثی به درک واصل میکنه
این دفعه محل سکونتمون مدرسه بود با بهار تو حیاط مدرسه نشسته بودیم پسرها داشتن فوتبال بازی میکردن
یهو عطیه اومد نشست کنارمون
-آقا عایا تو شوهر نداری همش کنار مایی
مهدیه:آخر محمد طلاقش میده 😂
عطیه :گمشید بابا
محمد رفت نماز شب بخونه بچه ام
بهار:اووووووو بچت
زینب چی شد چرا گریه میکنی؟
-حسین وقتی ۱۷-۱۸ساله بود با یه اکیپ اومده بودن غرب شب آخر قرار میگذرن همه نماز شب بخونن هرکسی ک نمازش طولانی تر بشه بقیه باید براش هدیه بخرن
😂😂😂حسین تو سجده آخر نماز مبخوابه همه فکر میکنن سیمش وصل شده
صبح که پا میشه قشنگ سرما خورده بوده 😂😭😭😭😭
مهدیه:فدات بشم گریه نکن
بهار:پاشید بریم بخابیم صبح میریم بازی دراز
عطیه دخترم تو هم پاشو برو پیش شوهرت
#ادامه_دارد ...
بازی دراز جای قدمهای شهید صیاد شیرازی هست اولین کسی که رهبر انقلاب بر پیکرش نماز خوند و چندروز بعد شهادت درموردش فرمود:دلم برای صیادم تنگ شده است با فاصله از بچه ها نشسته بود و به مسیر سخت بازی دراز نگاه میکردم سرم برگردونم دیدم یه پیکسل دست مهدیه است داره عکس میگره
-از ۲۴ساعت بیست شش ساعت سرت تو گوشی باشها
مهدیه :ایش
از صبح که راه افتادیم به نیابت از محمدرضا اومدم
الانم دارم باهم منطقه عکس میندازیم که بفرستم برای دوستام
به دور اطرافش نگاه کردم هیچ پسری کنارش نبود
-جن و خولی شدی کو محمدرضات ؟
مهدیه :بیا ببینش
منظور مهدیه یه شهید بود
یه شهید دهه هفتادی دیگه
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
مسئول اتوبوس گفت باید حرکت کنیم توی اتوبوس گوشیم درآوردم
و تو گوگل سرچ کردم #زندگینامه_شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
معرفي مختصر شهيد مدافع حرم
...️محمدرضا دهقان اميري...
تاريخ تولد:
26 فروردین 1374
محل تولد:
تهران.
وضعيت تأهل:
مجرد فرزند دوم خانواده ي آقاي علي دهقان اميري.
دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامي امام صادق عليه السلام.
دانشجوي سال سوم فقه و حقوق اسلامي در مدرسه عالي شهيد مطهري.
اعزام به سوريه در تاريخ:
١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسيجي تكاور.
شهادت در تاريخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤.
محل شهادت:
سوريه، حلب.
محل دفن:
امام زاده علي اكبر، چيذر.
شهيد مورد علاقه:
شهيد مدافع حرم،شهيد رسول(محمدحسن) خليلي.
صفات بارز اخلاقي:
مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم حضرت عقيله بني هاشم سلام الله عليها...
علايق:
مراسمات مذهبي به خصوص مراسمات هيأت راية العباس و ريحانة النبي، زيارت كربلا و مشهد مقدس، تفريح و گردش، كوهنوردي، پاركور، ورزش هاي هيجاني، موتور سواري، ...
انقدر غرق عکسای شهید دهقان بودم که نفهمیدم کی رسیدیم مدرسه
نام نویسنده :بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
مدافعان حرم.mp3
3.36M
یه پلاک که بیرون زده از دل خاک...😔
بعد از شهدا با فرهنگ #حجاب_فاطمی چه کردیم⁉️⁉️
وای بر ما روزقیامت اگر #شهدا از ما گله کنند😔
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#سالروز_شهادت_23_رمضان
#یادشان_با_صلوات
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
■ چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
🔹️ منزل اول/اولین شهید کربلا
حر بن یزید بن ناجیه ریاحی کسی است است که از ابتدا در میان قوم خود در کوفه از عزت و احترام خاصی برخوردار بود.
ابن زیا حر را که، از سران کوفه به شمار می میرفت، برای رویارویی با امام حسین علیهالسلام فراخواند و با هزار سوارنظام به سوی کربلا فرستاد.
حر اولین کسی بود که راه را بر امام علیه السلام بست و از ورود او به کوفه جلوگیری نمود. اما به رغم اینکه برای رویارویی با امام آمده بود، رفتارش خالی از ادب نبود! که او در دوم محرم راه را بر امام بست اما همان روز موقع ظهر با لشکریانش پشت سر امام نماز جماعت به جا آورد!
پس از نماز بود که امام با او صحبت کرد. در مکالمهای که با امام داشت با تندی اعلام کرد که راه بازگشت هم بر امام بسته شده.
امام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند...
حر در این زمان سکوت کرد و گفت: مادر شما فاطمه سلام الله است و من چیزی نمیگویم.
حر تا روز عاشورا در کربلا بود. او شاهد نامه نگاری ها و ملاقاتهای ابن سعد با نمایندگان امام بود. اما هرگز تصور نمی کرد که کار به جنگ کشیده شود.
صبح عاشورا با تعجب دید سپاه کوفه آماده جنگ شده. به عمر سعد گفت:《 آیا با حسین علیهالسلام جنگ می کنی!؟》
گفت:《 آری به خدا سوگند جنگی کنم که آسانترین اتفاقش بریده شدن سر ها و دست ها باشد.》 و حر گفت:《 آیا پیشنهاد امام (مبنی بر بازگشت به مدینه) راضیتان نکرد!؟》 عمر سعد گفت:《 امیر عبدالله ابن زیاد نپذیرفت.》
حر که دید عمر سعد در جنگ با امام علیه السلام مصمم است عقب رفت و کنار لشکر ایستاد. بعد هم به بهانه آب دادن به اسب از سوارنظام جدا شد. و اندکاندک از سپاه جدا شد و بعد به سمت سپاه حسین علیه السلام حرکت کرد.
شخصی از لشکر عمرسعد گفت: میخواهی حمله کنی!؟ حر پاسخی نداد ولی لرزه بر اندامش افتاد. او گفت:《 ای حر هرگز ندیده بودم این گونه از ترس جنگ بلرزی! من در هیچ جنگی تو را این گونه ندیده بودم. اگر به من میگفتند دلیرترین مردم کوفه کیست، تورا نام می بردم. پس این چه حالی است!؟》
حر گفت:《 به خدا سوگند خود را در میان بهشت و جهنم میبینم. من جهنم را انتخاب نمیکنم. گرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند.
این را گفت و اسب خود را راهی کرد و به سمت سپاه حسین علیه السلام رفت.
ادامه دارد....
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_23 واسه نرفتن به غرب خیلی بهونه آوردم ولی گو
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_24
این بار مقصد قصر شیرین بود سرزمینی که تن رنجورش بارها در جنگ از ایران دفاع کرد
اوج جنایت رژیم اشغالگر بعث در قصرشیرین زمانی بود که صحبت قطع نامه میان ایران و عراق بود عراق به گروهک آدمکش مجاهدین خلق کمک میکنه وارد قصر شیرین بشه
وحشی گرانی که وقتی پا بهـ بیمارستان قصر شیرین میذاره تمامی بیماران به رگبار میبنده
و پایه یه ساختمان با TNT میترکونه
اینجا زنان مردان غیور کرد سالها در برابر دشمن ایستادگی کرد
نمومه بارز این شیر زنان ،غیور مردان کرد #شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو هست دختر ۱۶ساله که با نیروهای پیش مرگان کرد و نیروهای سپاه همکاری میکرد
یک روز گروهک ضد انقلاب به نام کومله ناهید را می دزدن
مادر ناهید ماهها در روستاهای کردستان دنبال ناهید میگشته اما تا چندماه بعد خبر در کردستان میپیچد که قراراست یک جاسوس خمینی در کوی بزرن رسوا کنند
شاید باورش سخت است این جاسوس خمینی ناهید ۱۶ساله داستان بود
دخترک طفل معصوم سر تراشیده دست بسته ب جرم اینکه ب امام خمینی توهین نکرده بود
بعداز چند وقت پیکر بی جان ناهید را در کوههای سربه فلک رسیده دنا پیدا کردن
مادر ناهید برای آرامش ناهید پیکرش به تهران انتقال میدهد و در بهشت زهرا دفن میکنند
ایران با فداکاری این شیر زنان ومردان ایران امروزی شد
تیر جاش رو به مرداد داد و تولدم رسید سخت بود بدون حسین با دوستام رفتم مزار شهدا کیک بریدم بدون حسین 😔
مرداد جاشو به شهریور داد و عطیه با تعهد باباش و همسرش تو مدرسه ثبت نام شد با اومدن مهر دوباره فعالیت ما تو معراج کم شد تا اینکه تاسوعا اومد رفتیم معراج الشهدا
اما چی فهمیدیم 😭
همه بچه ها اسم نوشته بودن برای پیاده روی اربعین
اما ما چون کنکورآزمایشی،تست ،درس وامتحان مانع از حضورمون تو این سفر رویایی بود
تازه از معراج الشهدا خارج شده بودیم ک گوشی عطیه زنگ خورد
-کیه
عطیه:سیده خدا کنه دیگه این از سفر اربعین نگه
-حالا بگه هم بچه بازی درنیار
عطیه:سلام خوبی آقا؟
سید:.....
عطیه :باشه همسری من با زینبم پس شب منتظرتم
نام نویسنده:بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
AUD-20191213-WA0000.mp3
2.07M
یاد شهدا
استاد_عالی🎤
🔻نگاه آسمانی شهید بُرونسی و توسل به حضرت زهرا سلام الله عليها در جنگ ۸ ساله
نگاه ما در جنگ امروز چطور هست.
#شهدا
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃✨
صحبتهای زیبای سردار سلیمانی و رهبر معظم انقلاب درباره صوت و صدای شهیدان😊👌
🔴#پیشنهاد_ویژه_دانلود👆
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
■ چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
🔹️ منزل اول/اولین شهید کربلا
حر در صبح عاشورا به سپاه حسین علیه السلام پیوست.
به امام گفت:《 ای پسر رسول خدا (ص) فدایت شوم! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و شما را محاصره کردم و مجبور کردم در این سرزمین توقف کنی. گمان نمیکردم پیشنهاد شما را نپذیرند و این سرنوشت دچارتان کنند.
به خدا اگر می دانستم کار به اینجا می کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی زدم. اکنون از کارم به سوی خدا توبه می کنم. آیا توبه من پذیرفته است!؟》
امام حسین علیه السلام فرمود: آری خداوند توبه را میپذیرد. از اکنون از پایین بیا.
در برخی تواریخ آمده است:حر از شرمندگی روی آمدن به میان خیمه ها را نداشت لذا گفت:《 من سواره باشم برایم بهتر است. میخواهم همچنان که بر اسب خود هستم، برای یاری شما با دشمن بجنگم تا کشته شوم.》
حر سپس حرکت کرد و در برابر تشکر عمر سعد ایستاد و گفت:《 ای مردم کوفه، مادرانتان در سوگتان بگیرند! این بنده صالح خدا را فراخواندید و هنگامی که به سوی شما آمد، دست از یاری او برداشتید!؟》
شما که میگفتید در یاری او با دشمنانش خواهیم جنگید، اکنو رو در روی او استاده اید و میخواهید او را بکشید؟ (شما) راه نفس کشیدن را بر او بستهاید، از هر سو محاصرهاش کردهاید و از رفتنش به سوی سرزمین ها و شهرها جلوگیری می کنید.... آب فرات را که یهود و نصاری و مجوس از آن می آشامند به سگان و خوکان در آن می غلتند، بر روی حسین و زنان و کودکان و خاندانش بسته اید؟!
تاجایی آنان از فرط تشنگی به حال بیهوشی افتادهاند. چه بد رعایت (اجر رسالت) محمد (ص) را دردرباره فرزندانش کردید؟! خدا در روز تشنگی محشر، شما را سیراب نکند.》حر بار دیگر به دیدار امام حسین علیه السلام آمد و به یاد مطلبی افتاد و گفت:《 زمانی که عبیدالله ابن زیاد مرا به سوی شما روانه ساخت از قصر بیرون آمدم، از پشت سر و صدایی شنیدم که میگفت: حر، شاد باش که به خیر و سعادت رو میآوری وقتی پشت سرم را نگاه کردم، کسی را ندیدم. با خود گفتم من به نبرد حسین علیه السلام می روم. این چه بشارتی است؟!》
حر لحظاتی را کنار اما ماند وبعد گفت:
ادامه دارد....
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_24 این بار مقصد قصر شیرین بود سرزمینی که تن
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#رمان_هادی_دلها
#قسمت_25
&راوی عطیه &
وارد خونه شدم
-سلام
مامان :سلام دخترم
عطیه مامان چی شده ؟
-هیچی
مامان سید شب میاد اینجا
من برم تو اتاقم
در اتاق بستم چادر مانتوم درآوردم جانمازم پهن کردم چادرنمازم سر کردم
دو رکعت نماز خوندم بعد نشستم اشکام همینطوری میمود یا سیدالشهدا خودت آروم کن
داشتم همینطوری حرف میزدم که در زدن
اشکام پاک کردم گفتم بفرمایید،
فکر میکردم مامانه ولی با تعجب دیدم سیده از سر جانماز پاشدم دستم ب سمتش
-خوش اومدی عزیزم
سید:گریه کردی خانم گل؟
-😔😔😔بیا بشین عزیزم
سید دستم گرفت تو دستش گفت :چی شده
-هیچی سراین سفر اربعین ناراحتم
سید: اتفاقا منم اومدم دراین مورد باهات حرف بزنم
-خب بفرمایید بنده در خدمتم
سید:عطیه جانم 😔میشه رضایت بدی منم برم ؟
-من فدای جدت بشم برو عزیزم
ب چشم بهم زدنی همه راهی کربلا شدن
حتی مامان بابای من و زینب
قرار شد منم برم خونه زینب اینا
امروز صبح همه باهم راهی مرز ایران ،عراق شدن
زینب درحالیکه پیتزا ب دست وارد اتاق میشد و گفت
عطیه فردا امتحان شیمی داریم
استراحت کنیم بعد درس بخونیم بعد بریم کهف تا ساعت ۱۱برگردیم
موافقی ؟
-بلی
داشتیم درس میخوندیم که زینب گفت :وااااااای مخم دیگه نمیکشه بریم ؟
عطیه: بله
اینجا کهف الشهدا منبع آرامش و رفع دلتنگی
گویا اینجا فاصله ای بین زمین آسمان نیست
من آرومتر بودم ولی های های گریه های زینب بالا گرفت
#ادامه_دارد.... عصر ساعت
نام نویسنده :بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆