eitaa logo
پلاک ۲۵
364 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
23 فایل
﷽ . لَشــکَرِ عَمَلیاتی ۲۵ کَـربَلا یـٰادآوَرِ عَـزمِ غُرورآفَـرینِ فَـهمیده­ هـٰایِ مَکتَب وَاَنـدیشہ حُسِیــن(ع) اَسٺ ...
مشاهده در ایتا
دانلود
پلاک ۲۵
بسم رب الشهدا و الصدیقین حرم محرمعلی مرادخانی (از رفاقت تاشهادت) قسمت سوم ساعت حدود ١٢نیمه شب بیست و دوم فروردین بود که صدای تیراندازی ازقسمتی ازپایگاه استقرار ی قرارگاه امام حسن مجتبی علیه السلام بگوش رسید. بسرعت برابر تمرینات عملی قیلی که داشتیم همه رزمندگان و فرماندهان درمواضع پیش بینی شده قرارگرفتیم. حدودا یکساعت تیراندازی به درازه کشید هرکدوم ازرزمندگان ایرانی دراین قرارگاه وظایف عملیاتی خودمان رادنبال میکردیم. پس از تبراندازیها، اوضاع به حالت عادی برگشته بود وگزارشات موقعیت ها رااز دوستان می‌گرفتیم. . سراغ برادر محرمعلی مرادخانی گرفتیم سروصدایی ازش نبود بچه ها، برادر مراد کجاست؟ یکی گفت، ایشون مصدوم شده!!!! گفتم، چطور وچه شده؟ ماجرا راتعریف کردند، خودمون را به او رساندیم درد می کشید ودرحال استراحت بود. به کنارش آمدیم بااینکه دردداشت لبخند رضایتمندانه برلبان، صورتش وجود داشت وروحیه میداد. کمی صحبت وماجراراازخودش پرسیدیم او کتمان می‌کرد ولی مااصراربه دانستن ماجراکردیم. یکی ازدوستان همراهش ماجرا رامیگفت وبرادر مرادتصدیق میکرد. صبح پیگیر مداوا ودرمانش شدیم تاباامبولانس اورابه دمشق ببرند. متاسفانه دوروز بخاطر شرایط ومحدویتهای منطقه ای، اعزامش به دمشق تاخیرافتاد. برابرنظرات پزشکی باید به تهران منتقل میشدودرمان درایران صورت می گرفت. برادر مراد خانی، مخالف انتقالش به تهران شد یواشکی وبدون اطلاع گروه پزشکی ازبیمارستان فوق خارج وبشکلی سخت وباپایی اتل بسته مجددا به موقعیت قرارگاه درمنطقه عملیاتی تدمر امد. تعجب کردیم!!!! مراد چرا امدی؟ معالجه پایت چطورشد؟ ایکاش میرفتی تهران؟ بازهم وقت برای ماموریت های بعدی هست؟ و....... ، با لبخندهای زیبای رضایت، صبر، عشق، جهادی گفت. حاجی، من شماهارارها کنم و بروم تهران.!!!!! تازه توفیق یافتم مدافع حرم حضرت زینب کبری س) بشم و حالا با این مصدومیت جزیی منطقه راترک کنم!!!!! من باهمین وضعیت کنارتون هستم اصلا نگران من نباشید. نگران مصدومیت پایش بودیم ولی خدایش ازبرگشت وحضورش درکنار مون خیلی خیلی خوشحال بودیم. واقعا برادر مراد، ازمردان جهادی، شهادت طلب، طلایی بود که ماها به گردش نمیرسیدیم. درادامه ماموریت های قرارگاه مدتی دیگری باهم بودیم تااینکه بنده حقیر برابر تصمیمات فرمانده وقت ازدوستان حاضر درقرارگاه امام حسن مجتبی علیه السلام جدا شده وبه قرارگاه امام علی ابن ابیطالب عليه السلام درمنطقه اثریا رفتم. مراد بعداز مدتی برای درمان پایش، مجبورااز منطقه به دمشق وسپس به تهران آمده بود. ادامه دارد _سرتیپ_دوم_پاسدار_حمید رضا_رستمیان_ازفرماندهان جبهه مقاوت
پلاک ۲۵
بسم رب الشهدا و الصدیقین مدافع حرم محرمعلی مرادخانی (از رفاقت تاشهادت) قسمت چهارم بخشی اززمان استراحتش رابرای معالجه مصدومیت پایش که در دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام بوقوع پیوسته بودپرداخت. ماه ٩۴ه ش، توفیق حضور یگانی برای مقابله با تکفیری‌ها رقم خورد. با جمعی ازرزمندگان لشگر عملیاتی ٢۵کربلا عازم سوریه شدیم ودرسلسله عملیات های محرم آبانماه واذرماه شرکت فعال داشتیم. برابر نیاز ضروری یگان ویژه ٢۵کربلا، تعدادی ازعزیزان پیشکسوت وجوان در دهه اول آذر ماه به ما ملحق شدند. مرادخانی، ورحیم کابلی و....... دراون جمع باصفا بودند. . باردیگر روزگار بنده وبرادر مرادخانی را بهم رسانده بود. با دیدنش خیلی خوشحال شدم وبا هم مصافحه گرمی داشتیم. متاسفانه درحین ماموریت بیماری سختی به بنده حقیر واردشده بودمجبور به استراحت ودرمان درتنگناهای کمبود پزشک و دارو بودم. جلسه ونشستی بابرادر مراد داشتم، گفت حاجی چی شده؟ بسته ای ازخشگبارهای طب سنتی و اسلامی رااورد وبه صورت دمنوش درست کردویکی، دولیوان ازاین دمنوش رابه بنده حقیر داد. به مزاح وشوخی گفتم مراد، تویش مواد مخدر و... نباشه؟ مارومعتاد نکنی؟ باهم خندیدیم وبنده یک لیوان ازان دمنوش را نوشیدم. برادر مراد گفت حاجی، دو، سه لیوان دیگراین دمنوش راامروز وامشب میلی کنی خوب وسرحال میشی. ازاو تشکر کردم وبرای بکارگیریش دراین شرایط باهم صحبت وگفتگو کردیم. مراد از خاطرات سفر اربعینش گفت وچطورخودش رابه این کاروان رسانده!!!!! بنده حقیر گوش میدادم ودرپایان بیان خاطراتش گفتم، محرمعلی، اوضاع تون نگران کننده است. لبخندی زد وگفت چراحاجی؟ گفتم، این ماجرای سفرهای زیارتی درمشهد الرضا، سپس کربلای امام حسین علیه السلام وبعدهم زیارت حضرت زینب کبری س) وحضرت رقیه (س)، وحالا میدان جهاد درایام اربعین حسینی، یعنی پرواز وعروج به معراج. لبخندش بیشتر وبیشتر شدواعلام کرد که راضی به رضای خداهستم. ازعمق وجودش خوشحال وآماده آماده بود. طی نشستی درگردان امام سجاد علیه السلام، برادرمرادخانی را بعنوان فرمانده گردان معرفی کرده وسکان هدایت آن گردان به وی واگذارشد. برادر مرادخانی، بسرعت با صحبت‌ها ورجزخوانیهایش رزمندگان گردان امام سجاد علیه السلام رابرای ماموریت آماده میکرد. ‌ ادامه دارد _سرتیپ_دوم_پاسدار_حمید رضا_رستمیان_ازفرماندهان جبهه مقاوت
پلاک ۲۵
بسم رب الشهدا و الصدیقین سردار شهید محرمعلی مرادخانی. (از رفاقت تاشهادت) قسمت ششم دراین عملیات، رزمندگان یگان ویژه ٢۵کربلا توانسته بودند با رشادت ها ورزم بی امان خود اهداف پیش بینی شده را تصرف وتثبت کرده وبه سایریگانها اعتماد به نفس بیشتری دهند. شکنان ٢۵کربلا، موفق به وارد کردن تلفات سنگینی به دشمنان تکفیری و اربابان آنان شده بودند. این موفقیت سرپلی شد برای تصرف وآزاد سازی، روستاهای مهم دیگر منطقه مثل، الحمره، الخلصه، القراصی، الحویز، العماره وخان طومان و...... نبرد سنگین تعدادی ازرزمندگان یگان ویژه ٢۵کربلا شهید ومجروح شدند . مرادخانی هم ازجمله فرماندهانی بود که درحین عملیات مورد اصابت تیر دشمن قرارگرفت وسربه سجده نهاد ودعوت حق رالببگ گفت وبه آرزوی دیرینه ای که سالهای دوران دفاع مقدس وپس ازآن بدنبال آن می‌گشت رسید وعندربهم یرزقون گشت. برادران دیگری همچون : عبدالرحیم فیروز آبادی محمد شالیکار مصطفی شیخ الاسلامی روح الله صحرایی هم دراین نبرد عاشورایی شربت شهادت نوشیدند وتعدادی هم مجروح شدند. شهادت برادر مرادخانی، تمام خاطرات گذشته وسرنوشت طلایی اورا مرور می کردم که او بارها و بارها درگذشته تامرزهای شهادت پیش رفته بود ولی تقدیرش این شد که مدافع حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام شود ودراین جایگاه شهدشهادت رابنوشد. شهید مرادخانی با ویژگی هایی چون: ایمان قوی، مجاهد میادین جهاد های اکبر واصغر، شجاعتی کم نظیر، اراده ای پولادین وجاذبه ای علی وار، عاشقی چون عباس گونه وبسیاری ازفضیلت های اخلاقی به ملاقات خداوند متعال روانه شود. ## دوست. شهد شهادت گوارای وجودت دعایمان کن تا مثل خودت مدافع ولایت وامامت باشیم ضامن مان باش تابشما ملحق شویم شفیع مان باش تاهمنشین تان باشیم. روحش شاد و راهش پررهرو باد. والسلام _سرتیپ_دوم_پاسدار_حمید رضا_رستمیان_ازفرماندهان جبهه مقاوت
پلاک ۲۵
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان بیاد شهید مدافع حرم، شهید محمد بلباسی محمد، پاسداری را برای پاسداری ازانقلاب اسلامی برگزیده بود نه بعنوان یک شغل. اگرچه وظیفه هست ولی پاسداری از انقلاب با ایثارگری وتقدیم همه وجودش زیباتر ومطلوبتر خواهد بود. لذا همیشه درمیدانهایی قرارمیگرفت که عطر شهدا بیشتر بمشامش می رسید. اردوهای جهادی، راهیان نور، خدمات رسانی به مردم، دفاع از ارزش‌ها، جذب حداکثری جوانان، پیاده سازی فرامین وبیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، و...... را جاهای زیبایی بودو بااستشمام عطری خوش حس می کرد. برادر محمد، دفاع مقدس را لمس نکرده بود ولی تعدادی ازبستگان نسبی و سببی اش دراین میدان جانفشانی کرده بودند. لذا خودش را در مسیر شهدا قرارداده و محکم کرده بود. درسیمای برادر محمد بلباسی، شهدای عظیم الشان نمایان می شد. وخودش رابه صفات وخلق وخوی شهدا آراسته بود. یکی از مدیران عاشقی که با کمترین هزینه واعتبارات دریافتی، خدمات بزرگی را دراردوهایی راهیان نور واردوهای جهادی انجام می‌داد. دراین مسیر، دغدغه های زیادی داشت وکارهای راهیان نور را بسختی وبا کمترین پشتیبانی سازمانی پیش می‌برد. باری باهم نشست و برخاستهایی داشتیم تا یادمان هفت تپه را که محل استقرار لشکر ویژه ۲۵ کربلا دردوران دفاع مقدس بود احیا وبرای دیدارو بازدید کاروان های راهیان نور آماده شود. دویاسه سال درایام اسفند وفروردین، یادمان شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا درهفت تپه برپاشد وشهید محمد بلباسی میگفت وخدای راشاکر بود که چراغ یادمان هفت تپه به همت ویاری برادران عاشق شهدا درلشکر ۲۵ کربلا روشن شده وخواهدبود. میگفت، خیالم راحت هست که شما دوستان حاضر در لشکر 25 کربلا، هیچگاه حاضر به خاموش شدن چراغ نورانی شهدای این یادمان نیستید. اکثر عمرپاسداریش را در اردوهای جهادی یا راهیان نور بسر میبرد و خودش را وقف این راه بافضیلت کرده بود. سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت یادواره مجازی شهدای خانطومان : 👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3986030592C4946d1a352
ازدفاع مقدس تا دفاع ازحرم (بیادشهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی) قسمت دوم رحیم، درحماسه های لشکر ویژه ٢۵کربلا وبا حضورش درعملیات های افندی و پدافندی به فرمانده ای توانمند تبدیل شده بود. همرزمی، هم سنگری با دوستان شهیدی همچون: ناصر بهداشت، جعفر شیر سوار، علی اصغرخنکدار. ..... قورچ بیگی. ....... جهان بین و.......... و جانبازان و ایثارگران (شهیدان زنده) همچون : جمشید کارگر علی اکبر خنکدار محسن قربانی. ولی ا.... نانواکناری و.......... پرورش یافت وحال پس ازدفاع مقدس، باید این تجربه بزرگ را به نسل بعدی انتقال میداد او، نمادونمایی ازشهدا بود وهمیشه درفراغ یاران و دوستان شهیدش اشک می‌ریخت ومی سوخت. زخمهای بجامانده ازجنگ و روح ناآرام ازفراق دوستانش، دنیا رابرایش تنگ وتاریک کرده بود. بااین شرایط درر ده های مختلف لشکر پیاده ٢۵کربلا، تلاش جهاد گونه داشت تاراه شهیدان رابه نسل های حاضر وجوان نشان دهد. اوباپایان شرایط جنگ به مازندران عزیمت نمود. تا مجاهدتها رادرمیادین جدید ادامه دهد. ادامه دارد سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
پلاک ۲۵
ازدفاع مقدس تا دفاع ازحرم (بیادشهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی) قسمت پنجم درموقعیت استقراری یگان ویژه ٢۵کربلا درشهر الحاضر درجنوب غربی حلب سوریه مشغول پیگیری امورات یگانی بودیم. زمانی کوتاهی برادر رحیم درکنار بنده قرارگرفت وباهم مشغول بررسی هاو پیگیری موضوعات مختلف بوده وصحبت می کردیم. از مقابل ما بافاصله ای چندمتری برادر اسماعیل خانزاده عبور کرد باهم سلام وعلیک کردیم. برادر رحیم، گفت حاجی، برادر اسماعیل خانزاده شهید می‌شوند. گفتم چطور؟ ایاخوابی دیدی؟ یاالهام شده؟ گفت، خوابش رادیدم وحتما اوتاچندروز دیگر بشهادت خواهد رسید. گفتم، ان شاء الله، پس ازجهاد های بیشتر روزيش شهادت باشد. گفت حاجی، او همین چندروز بشهادت می‌رسد به خودش هم گفته ام. جنگ ونبرد بود وروزی شهادت هم قابل دسترسی برای مشتاقان شهادت بود. چندروز دیگردر منطقه عمومی روستای معراته، عملیاتی انجام گرفت وتنها فردی که بشهادت رسید برادر اسماعیل خانزاده بود. بیاد، سخنان برادر رحیم افتادم که می‌گفت حتما برادر اسماعیل خانزاده تاچند روز دیگر بشهادت خواهد رسید رحیم، مرد خدا، اهل شب و شب زنده داری ازخودش، درمبارزه بانفس اماره مراقبت می‌کرد زبانش صادق، کلامش نافذ، رک وشفاف گوی بود. پس از انجام آخرین عملیات توسط یگان ویژه ٢۵کربلا، توفیق دیدار با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی انجام گرفت که برادر رحیم، همچون مجاهدی باوقار درچندقدمی ان فرمانده بی نظیر نشسته وگوش به سخنانش میداد. پس از آن دیدار، ماموریت یگان ویژه ٢۵کربلا بپایان رسید. برادر رحیم میگفت که من دوست ندارم به ایران برگردم بگذارید بمانم. قانعش کردیم که همراه مون برگردد ان شاء الله بازهم توفیقات بعدی نصیبمون خواهدشد. به دمشق آمدیم وزیارت بارگاه منور ومعطر ومطهرحضرت زینب کبری س) وحضرت رقیه (س) نصیبمان شد. راهی ایران اسلامی شدیم. ادامه دارد سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
پلاک ۲۵
ازدفاع مقدس تا دفاع ازحرم (بیادشهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی) قسمت ششم پس ازبرگشت ازسوریه، رزمندگان بدون مرز لشکر، استراحتی کوتاه داشته وخودشان رابرای اعزام بعدی آماده میکردند. رحیم، ازافرادی بود که باروشهای مختلف همیشه درمیدان جهاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و...... حضور داشت. مدام تاریخ مرحله بعدی حضور یگان برای دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام راسوال می‌کرد وتاکید داشت که حتما نامش رابرای اعزام بنویسیم. برای ما، حاج رحیم یک شخصیت ثابت، برای ماموریت هابود. اواخر سال ٩۴ه ش بود تقریبا تاریخ اعزام بعدی معلوم شد. برادر رحیم، باتنظیم برنامه هایش، سفری باکاروان راهیان نور درجنوب کشورداشت. روزهای اولیه سال ٩۵ه ش رادرجواروبرتربت شهیدان درشلمچه، اروند، خرمشهر، پاسگاه زید، طلاییه، هورالعظیم و..... بسرمیبرد. تلفنی با هاش تماس گرفتم، کجاهستی؟ گفت درکربلاهای جنوب ودریادمان هاهستم. به او گفتم که می‌خواهیم بریم اونطرف، چکار میکنی؟ گفت حتما میام وخودم رابشما میرسونم، گفتم، چطور؟ الان یادمان های جنوب هستی، تاکی میخواهی برسی؟ باید کنارخانواده هم باشی وکارهای عقبه راتنظیم کنی،!!!!! تاکید کردم، برای مرحله بعد بیایید ازخیر آین مرحله بگذرید. گفت، نه حاجی، اسم بنده راحتمابنویسید من حتما به ماموریت دفاع از حرم میام. اصرار می‌کرد ومیگفت که خدای نکرده اسم بنده راخط نزنید. قسم میداد. خودش رارساند وبهنگام اعزام درصف مجاهدین راه حق قرارگرفت. حضور برادر رحیم، درکنار رزمندگان اسلام قوت قلبی بود. تاریخ پانزدهم فروردین سال ٩۵ه ش، راهی ماموریت دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام شدیم. کاروان عاشقان اهل بیت علیهم السلام، راهی شام بلا شد. ادامه دارد سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
پلاک ۲۵
ازدفاع مقدس تا دفاع ازحرم (بیاد شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی) قسمت نهم، شرایط سنگین و سختی درجبهه های حلب سوریه حاکم بود. دشمنان تمام توان خود را رابرای سقوط حلب متمرکز می‌کردند. دولتمردان ترکیه، عربستان، اردن، امارات، قطر، اسرائیل غاصب، آمریکای جنایتکار و....... تامین کننده تسلیحات وتجهیزات و نیروهای انسانی، اطلاعات و....... ارتش نیابتی خودشان می‌کردند. فوج های دشمن ازنیروهای چچنی، ازبکی، عربستانی، اروپایی، سوری، و...... پربود. فرماندهان ارتش نیابتی را ژنرالهای آمریکایی، اسراییلی، عربستانی، ترکیه، فرانسوی و..... تشکیل میدادند. جدید ترین تجهیزات و امکانات واطلاعات دراختیار تکفیری های یهودی قرار داشت. یگان ویژه ٢۵کربلا وفاطمیون، درسخت ترین حالت مشغول مقاومت و ایستادگی بودند. دشمنان شکست خورده درمرحله اول ، بدنبال انتقام سخت درجبهه خان طومان بودند. فرماندهان، رزمندگان یگان ویژه ٢۵کربلا مصمم برای مقابله با هجوم های بعدی تکفیری ها بودند. باامکانات و تجهیزات موجود،، درمقابل دشمنان صف آرایی کرده بودند.. # سی ویکم فروردین، دومین هجوم دشمنان تکفیری به جبهه های جنوب غربی حلب بویژه جبهه خان طومان بود. سازمان رزم، یگان ویژه ٢۵کربلا، خودش رابرای نبردی سنگین تر از مرحله اول، آماده میکرد، روز سی و یکم فرارسید واتشهای جهنمی دشمن شروع شد. برادر رحیم، درکنار برادر عبدالله وسایر فرماندهان و رزمندگان، در مواضع دفاعی آماده هجوم دشمن بودند. دراین مرحله ازعملیات دشمن، # محمود رادمهر وبرادر بهمن قنبری بدلیل طرحریزی واجرای آتش‌های پشتیبانی شامل، توپخانه، ادوات، پدافند، هلی کوپتر، هواپیماهای خودی، بیشترین تلفات وخسارات را درمناطق تجمع ومواضع تک دشمن به انان وارد کردند تلفات وخسارات وارده آنقدر زیاد بود که دشمنان قادر به بلند شدن ازمواضعشان نبودند، تعداد زیادی از فرماندهان ارشد و نیروهای تکفیری یهودی کشته وزخمی شدند لذا دشمن ازمواضع خود عقب نشینی و عملیات دشمن منتفی شد رزمندگان اسلام، شادی و شعف را به اردوگاههای جبهه مقاومت اسلامی کشانده بود ودرمقابل یاس و ناامیدی دراردوگاههای دشمن ایجاد شده بود برادر رحیم، درکنار برادر عبدالله، رامین، محمود، شیرزاد، احمد، مصطفی، روح الله، حسین، و............ موفق به تحمیل شکست به دشمنان تکفیری شده بودند. دشمنان ناکام دردومرحله عملیات قبل خود، خودشان رابرای عملیاتی سنگین تر آماده می کردند. یگان ویژه ٢۵کربلا وفاطمیون برابرمقدورات خودشان مهیای نبردی سنگین تر میشدند. ایام ماه رجب بود برادر رحیم، روزه داری می‌کرد وثواب های ماه رجب را درو میکرد گهگداری، دیگران را که توانایی داشتند به بهره گیری از روزه داری ماه رجب سفارش میکرد. حاج رحیم، درحین اینکه یک فرمانده مجرب بود، خادم رزمندگان هم بود. با دهان روزه، برای همسنگران غذا رااماده می‌کرد، سفره پهن وجمع می‌کرد. واقعا نمادی شهید زنده بود واین اخلاق حسنه رااز دوستان، همرزمان شهیدش دردوران دفاع مقدس آموخته بود. ادامه دارد سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
@بیاد حماسه سازان کربلای خان طومان ٩۵ه ش. (قسمت بیستم) به تنهایی، آتش‌های پشتیبانی خودی ازتوپخانه صحرایی، ادوات و ضدزره، محمول و.... را هدایت میکرد. فریادهای جانم جانم محمود باعث روحیه ای مضاعف برای همه رزمندگان اسلام بود. دقایقی از شهادت شهید بهمن قنبری نگذشته بود که مرصد دیده بانی معروف به شاهد ٢ مورد اصابت تیر مستقیم تانک های دشمن قرارگرفت. محمود وتعدادی ازدوستانش دراین ساختمان موج انفجار خورده و آسیب دیدند. بی سیم هایشان براثر اصابت گلوله تانک به بیرون پرتاب شده بود. صدای محمود برای مدتی قطع شده بود. گردانها، محمود را صدامیزدند ولی جوابی شنیده نمیشد. همه درفکر بودیم که آیا محمود هم مثل بهمن شهید شد؟ خیلی وضعیت خوبی نداشتیم، نیاز به آتش هایک اصل ضروری بودکه چشم لشگر بهمن ومحمود بودند. بهمن شهید شده بود وخبری از محمود هم نبود. پس ازنیم ساعت صدایی بگوش رسیدکه همه بچه هاراخوشحال کرد. صدای باصفای محمود بود که بابی سیم موقعیت هارا صدا میزد. یکی گفت محمود کجایی؟ خیلی نیاز داریم کجابودی؟ محمود گفت، ساختمان مامنهدم شد ولب سیم بنده هم گم شده وبابی سیم یکنفر دیگر صحبت میکنم. محسن گفت، محمود جان کجااتش بریزیم؟ محمود گفت، فعلا نمیدونم همون موقعیت های قبلی را بزنید تاخودم راجم وجور کنم. محمود که مجروح وموج خورده بود خودش را آرام به موقعیت فرماندهی رساند تا اسناد و مدارک را جمع آوری وازآن منطقه خارج کند. با ورود به داخل ساختمان درمحاصره تکفیریها قرارگرفت. ادامه دارد سرتیپ دوم پاسدار حمیدرضا رستمیان از فرماندهان جبهه مقاومت
💢شهادت با در کنارهم... 🌹سردارشهید علــــی اسدزاده 🌹سردارشهید محمد اسدزاده 🔖عهد کرده بودند که اگر یکی از اونها به شهادت رسید؛ سریعاً دیگری رو ببره پیش خودش... در عملیات کربلای یک(آزادسازی مهران)، ابتدا شهید محمد به شهادت رسیدند. در فاصله کمتر از ۲۴ ساعت؛ شهید علی در بمباران مقر لشکر 25 کربلا ( ۱۳ تیر ۱۳۶۵ )به شهادت می رسند. يك هفته بعد، پیکرهای مطهر شهدا توسط مردم شریف شهرستان بهشهر تشییع و در گلزار شهدای بهشت فاطمه(س) آرمیدند. شادی روحشان فاتحه‌ای قرائت بفرمائید. 📌دومیــن کنــگــــره‌ ملّــــــی ۱۴۵۰۰شهید استان مازنــــــدران👇 🌐 @jangoderang_ir