🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
میگویند ڪه ابتداے صبـــح
رزق بندگانت راتقسیم میڪنے
میشود رزق من امـروز رفاقتے️ باشد از جنس شهـیدان...
باعطـــر شهـادت...
#صبحتون_شھدایی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💙اے نَفَسهاے تو عطرآگین یاس
اے بہ جان خود حرم را داده پاس
✨اے خوشا با تو بہ سردارےِ نور
یارےِ مهدے بہ هنگام ظهور
💙عاشقان را با تو دیگر عهدے اسٺ
آن علمدارے تو با مهدے اسٺ
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خــاڪـے بــــاش
تــا
مــاننـــد زمـیـــــن
جـــاذبه داشته بــاشـے...
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊❤️🕊❤️🕊
🌹شهیده صدیقه رودباری
💠در روزهای حضورش در سپاه بانه، فرمانده اطلاعات سپاه بانه ،شهید محمود خادمی کم کم به او علاقه مند شد.محمود که قبل از آن در جواب به دوستانش که پرسیده بودند که "چرا ازدواج نمی کنی؟" گفته بود:"هنوز همسری را که می خواهم برای خودم انتخاب کنم پیدا نکرده ام .من کسی را می خواهم که پا به پای من در تمام فراز ونشیب ها ،حتی در جنگ با دشمن هم رزم من باشد ومرا در راه خدا یاری دهد..."ولی محمود بعد از آشنایی با صدیقه رودباری تصمیم خود را گرفت وهمسر آینده خود را انتخاب کرد...
❌28 مرداد سال 59، روزی بود که صدیقه ودوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند،در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند.در همین هنگام دختری وارد جمع 3 نفره شان شد.صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند.محمود خادمی خود پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند.او بیشتر از 3 ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید.
همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..."🥀
💠پس از چند ساعت که از ان اتفاق دلخراش می گذشت،محمود با چهره ای غمگین وبرافروخته به جمع سپاهیان برگشت وبا حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام کرد ودر آن جمع اظهار داشت"بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت.شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود..."
🌹شهید محمود خادمی
💠حدود 2 ماه بعد،در 14 مهر سال 59 ،محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی که داوطلب شده بود که دوست بیمارشان را به بیمارستان برساند،ماشینش توسط ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت .او تا اخرین گلوله خود مقاومت کرد.افراد مهاجم، غافل از این که او راننده ماشین نیست ،بلکه محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه است،پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش کردن آتش خشم وکینه خود،قسمتی از صورت او رانیز با شلیک گلوله های تخم مرغی از بین بردند.وبه این ترتیب بود که محمود خادمی نیز پس از 2 ماه جدایی از صدیقه به او پیوست تا همانطور که خود گفته بود"عقدشان در دنیایی دیگر ودر آسمانها بسته شود..."💞
🌱مزار شهید صدیقه رودباری،قطعه 24/ردیف32/شماره8 بهشت زهرا(س)
مردم در این دوره از تاریخ، یخ بستهاند🌷/در این رنج و اسارت🌷/ دست و پا را بستهاند🌷/نه بوی خون، نه بوی دود، نه بوی مسلسل🌷/ پس من به کجا میروم؟ من کیستم؟🌷/ تو باید حماسه بیافرینی🌷/ همچنان که حسینیان آفریدهاند🌷/ دستهای کوچکمان🌷/ صدای دشمنان را در گلو خفه میکند🌷/ به یادم داشته باش🌷/ من شهیدم...🌷 (سروده شهیده صدیقه رودباری)
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
🕊🕊🕊
دوشهیدی که عقدشان در آسمان بسته شد💞
❤️ شهیده صدیقه رودباری🌹
❤️ شهید محمود خادمی🌹
#عقد_آسمانی✨
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
❣#کلام_شهید❣
🍃🌸دشمنان نمیدانند و نمیفهمند که ما برای #شهادت مسابقه میدهیم و وابستگی به هیچ چیز نداریم. اعتقاد ما این است که از سوی #خدا آمدهایم و بسوی او میرویم.
🌾#شهید_سردار_حسین_همدانی
🌾#شادی_روحش_صلوات
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
mousighi_matn_01.mp3
2.17M
✅فقـــــط برای شنیـــــدن
💎با چشمان بسته بشنــوید
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
✅فقـــــط برای شنیـــــدن 💎با چشمان بسته بشنــوید 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دل
شهیدان رو کجا مامیشناسیم
شهیدان رو شهــیدان میشناسن
سراپا شـوقن و مثل نسیمن
همیشه تازه مثل عطر یاسن
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍ #خاطرات
🍃در ایام #زلزله_رودبار که محمودرضا کودکى٩ ساله بود، پس از وقوع زلزله که سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت: مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم.
☘گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او #پول میگیریم، میبرى تحویل میدى.
محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى #اضطرارى است و تاشب دیر میشود من میخواهم از #وسایل_خانه چیزى بدهم.
🌿وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم.
🍀بعد از چند سال متوجه شدیم #پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته وبه محل جمع آورى تحویل داده است.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
.•°~♡#تلنگر
داشتم حساب و کتاب می کردم !
که مثلا از آن روزی که به سن تکلیف رسیده ام تا امروز !
... سالهایش را می شمارم !
اگر،اگر فقط روزی #یک_گناه انجام داده باشم !
- چه بر سر خودم آوردم؟! و حال با امید به کدام #کوله_بار ، باید راه آخرت در پیش گیرم؟!
چشم برهم زدنی #عمری آمد و رفت ! و چقدر #غافل بودم ،چقدر #نفهمیدم و چقدر #قدرنشناسم... #متاع_جوانی چقدر #مفت دارد از دست می رود ... و ما سرخوش از حوادث دنیا ، روزی متوجه خواهیم شد که دگر نه نایی برای حرکت و نه حالی برای خواندن خدا داریم ...
#خدایا_مرا_از_خودت_غافل_مکن
#عاشق_شویم
#عاشق_خدا
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨ #ستارهها | خیلی دیره!
بالاسر مزار بعضی شهدا میایستاد و شروع میکرد به محاسبه سنشون. میگفت : اینا که میبینی همه نوزده بیست ساله بودن، اونوقت ماها ...
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خاطره
حاج همت دفترچه کوچکی داشت🍃 که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود.
یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان #شهید🌹 او بود. اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید شده بود.❤️
یکی، دو ماه قبل از شهادتش،
در اسلامآباد این دفترچه را دیدم. نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود🌷🌷 و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود.
پرسیدم: «این چهاردهمی کیه؟ چرا ننوشتهای؟»
گفت: «این را دیگر تو باید دعا کنی!»😔❤️
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و نود و پنجم:
"ماست درمانی"
با بُن های ناچیزی که داشتیم، گاهی چند نفر پولامونو رو هم میذاشتیم و یه قوطی شیر خشک میخریدیم. معمولاً چون معدۀ بچهها ضعیف بود و شیرخشک خیلی برای خوردن مناسب نبود و حتی بعضی وقتا شیرخشکای تاریخ مصرف گذشته برامون میآوردن، اومدیم با شیر خشک، ماست درست کردیم.
اوّل با استفاده از همون هیترهای قاچاقی آب رو میجوشوندیم و شیر خشک رو داخلش حل میکردیم و صبر می کردیم تا ولرم بشه بعد یه دونه قرص ویتامین سه داخلش مینداختیم و سرشو میپوشونیدم و چون ظرف نداشتیم این کارو تو لیوانای روحی انجام می دادیم. این ماست رو بیشتر برای درمان بیمارانی که مبتلا به اسهال میشدن استفاده میکردیم. واقعا اگه خدا بخاد عدو سبب خیر میشه. دشمن با آوردن شیرِخشکِ بچه و تاریخ مصرف گذشته میخواست ماها رو تحقیر کنه، ولی با کمک خدا و تدبیر بچه ها همین شیرخشک ها و تبدیلشون به ماست سبب نجات جان خیلی از بچه ها شد.
حال و روز ما در قرن بیستم و داروی ما برای جلوگیری از مرگ و میر بچهها بعلت اسهال، استفاده از ماست ساخته شده از شیرخشک و چای جوشانده با هیتر برقی و گاهی تفالۀ خشک شدۀ چای بود.
هر روز آشپزها تفاله باقی مانده در ته دیگِ چای رو به یه آسایشگاه میدادن و تفاله زیر آفتاب خشک میشد و بعنوان داروی ضد اسهال مورد استفاده قرار میگرفت.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و نود و ششم:
معراج و غدیر
یکی از زیباترین جلوه های اسارت اتحاد و همدلی بین بچه شیعهها و برادران اهل سنت و بحث و مناظرات دوستانه با هم بود. در آسایشگاه یکی، یکی از عزیزان اهل سنت به نام آقا معراج بود که خیلی علاقمند به کشف حقیقت و بحث در زمینۀ مسائل دینی و مذهبی بود.
یه روز اومد پیشم و گفت: دوست دارم در زمینه ولایت حضرت علی(علیه السلام) و دلایل شما در این زمینه برام حرف بزنی. من از واقعه غدیر شروع کردم و جملات حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در باره علی( علیه السلام) و جمله معروف «من کنت مولاه ،فهذا علی مولاه» رو داشتم توضیح میدادم که معراج گفت: ببین آقا رحمان پیش هر که میرم از غدیر شروع میکنه. من خیلی این چیزا رو نمیفهمم! با زبون ساده و خودمونی برام توضیح بده ببینم قضیه چه بوده؟ من گفتم بشرطی که ناراحت نشی میگم!
گفتم: من اگه بخام مفصل وارد این بحث بشم احتمال داره ناچار بشم چیزایی رو بگم که برای تو خوشایند نباشه.
گفت: عیبی نداره من دنبال حقیقت هستم. چند جلسه با هم نشستیم و در باره مسئلۀ ولایت و دلایل مختلفی که به ذهنم میرسید براش توضیح دادم. سؤالاتی داشت که در حد توانم پاسخ میدادم و اونم بدون تعصب گوش می کرد. من در صدد شیعه کردنش نبودم. انتخاب مذهب باید آگاهانه و در پی تحول درونی باشه. چون خودش علاقه نشون داده بود احساس میکردم وظیفه دارم اطلاعاتم رو هر چند ناقص در اختیارش بزارم.
این بحثای دوستانه مدتی ادامه داشت تا اینکه معراج و چند نفرِ دیگه رو بردن آسایشگاه دیگه و بحثای ما قطع شد، امّا یه چیز برای من و او موند و اون این که میشود بدون تعصب و توهین حتی اعتقادات همدیگه رو به چالش کشید؛ فقط شرطش اینه که جویای حقیقت باشیم نه در قید تعصب.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
به مشهد که رسیدند اربعین بود. آن روز تنهایی رفت حرم. روبهروی گنبد طلای امامرضا ایستاد و زیارتنامه خواند.
هوا خیلی سرد بود. دانههای ریز برف آرامآرام روی شانههایش مینشست، اما روحالله بیاعتنا به سردی هوا، مشغول دعاخواندن بود. زیارتنامهاش که تمام شد، نگاه خیسش را به بارگاه طلای امامرضا دوخت و گفت: «امامرضا، دلم خیلی برات تنگ شده بود. آقا ببین این بار چهجوری اومدم پیشت. لباس سربازی امامزمان تنمه. پاسدار شدم آقا. میدونم که برای پوشیدن این لباس مقدس هم مدیون شمام.»
روحالله زیر لب با امامرضا حرف میزد و آرامآرام اشک میریخت. در بین دعاهایش برای ازدواجش هم دعا کرد. دستانش را کمی رو به حرم بالا آورد و گفت: «یا امامرضا، خودت یه همسر خوب قسمتم کن. کسی که تو راهی که هستم، کمکم کنه. همراهم باشه برای سربازی امامزمان. امامرضا، خودت جورش کن.»
برشی از کتاب #دلتنگ_نباش ........
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
حالم شبیه رزمندهِ ی
جامانده از یک گردانِ #شهید است ...
دقیقا همان قدر دل شکسته
دقیقا همان قدر تنها !
#خداحافظ_رفیق
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷
﷽
#کلیپ_تصویری
🤦♂ وای از غلومی❗️
👀 خدایااااااااااااااااااااا........❗️
👇
💖 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
شهید حاج هوشنگ ورمقانی در سال ۱۳۳۸ در روستای ورمقان از توابع شهرستان سنقر زاده شد. تا پایان مقطع متوسطه درس خواند. در اوایل سال ۱۳۵۸ در جهاد سازندگی شهرستان قروه به خدمت محرومان همت گماشت. شهید ورمقانی به خاطر ایثار و شجاعتی که در راه مبارزه با گروهک ها نشان داد، موفق به دریافت مدال رشادت و لیاقت از دست فرمانده ی وقت لشگر شد. در سال ۱۳۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان قروه درآمد. در همان آغاز ورود به عنوان فرمانده گردان ویژه ی نیروهای اعزامی از شهرستان قروه در نبرد با رژیم بعث عراق خطی را در قصر شیرین تحویل گرفت. مدتی مسئول گزینش سپاه شهرستان قروه بود. پس از آن به سمت فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بخش دهگلان منصوب شد. در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد که ثمره ی این ازدواج ۳ فرزند پسر و ۱ فرزند دختر می باشد. در سال ۱۳۶۴ بنابه درخواست فرمانده ی تیپ بیت المقدس به آن یگان ماموریت یافت و تا پایان جنگ تحمیلی به عنوان جانشین ستاد و فرمانده ی موقت تیپ در جبهه های جنوب و جزیره "مجنون" در کمال خلوص و شجاعت به مبارزه پرداخت. در سال ۱۳۶۸ برای گذراندن دوره دافوس در دانشگاه امام حسین (ع) تهران معرفی شد و در آن دوره هم به عنوان دانشجوی ممتاز انتخاب گردید. بعد از طی دوره ی دافوس به عنوان یکی از ارکان تیپ بیت المقدس در طراحی برنامه های رزمی و ستادی نقش کلیدی و بسزایی را انجام داد. در سال ۱۳۷۱ به سمت مسئول بازرسی و فرمانده یگان ویژه قرارگاه استانی شهید شهرامفر منصوب شد. در سال ۱۳۷۳ به عنوان پاسدار شایسته و در سال ۱۳۷۴ به عنوان پاسدار نمونه ی نیروی زمینی سپاه معرفی گردید. آن انسان نمونه سرانجام در غروب روز جمعه مورخ ۱/۴/۷۵ در محور "قهرآباد" سقز در کمین نیروهای ضد انقلاب افتاد. و پس از ۴۵ دقیقه مبارزه ی شجاعانه با آنها همراه با همرزم دلاور خود بسیجی شهید عبدالرحمان مهربانی به فیض شهادت نایل شد.
#قسمتی_از_وصیت_نامه_شهید
پروردگارا به تو امیدوارم گاه گاهی که سر مزار شهدا می رفتم چند لحظه درمیان قبری که آماده بود می رفتم خدایا احساس غربت و ترس می کردم ای خدا این غربت و این جدایی بین من و قبر را برطرف کن خدایا ما را با قبر و گلزار شهدا انیس و مونس گردان خدایا بین من و قبر جدایی مینداز پروردگارا از سنگینی گناه به تو پناه می برم باور بفرمایید که اگر تمام خودروهای ترابری تیپ جمع شوند گناهان من بیچاره را نمی توانند حمل کنند خدایا قلبمان سیاه است خدایا رو سیاهم ولی باز به عفو و کرم و بخشش تو امیدوارم الهی ناامیدم مکن پروردگارا خانواده های محترم شهدا بر گردن ما حق بزرگی دارند و اینها عزیزان همه ی ملت هستند توفیقی عنایت فرما که ادامه دهنده ی راه شهدای عزیز اسلام باشم.
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
•| #شهید_نوشت |•🌱
هر وقت میخواست برای جوانان یادگاری بنویسد ، می نوشت ؛
من ڪان لله ، ڪان الله له
هرڪه باخدا باشد خدا با اوست.
رسم عاشق نیست با یڪ دل
دو دلبر داشتن ...
#شهیدمحمدابراهیم_همت
🕊🕊🕊🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo